غمگين، کمي خسته، دلزده از اسلحه و آرام تر از هميشه؛ آخرين تصويري که مصطفي چمران در ذهن همرزمان لبنايش برجاي گذاشت

به گزارش خبرنگار حوزه سینما باشگاه خبرنگاران به نقل از مدیریت ارتباطات سی و دومین جشنواره فیلم فجر غمگين، کمي خسته، دلزده از اسلحه و آرام تر از هميشه». آخرين تصويري که مصطفي چمران در ذهن همرزمان لبنايش برجاي گذاشت او را در حالي نشان مي داد که همچنان دلبسته خانواده اش در امريکا، نگران از آينده اش در ايران و افسرده از غيبت ناگهاني مرادش امام موسي صدر در ليبي بود.

مصطفي چمران حداقل به روايت نزديکانش هنگامي که قدم به فرودگاه مهرآباد تهران گذاشت، متفاوت از روزهايي بود که ازهمين فرودگاه خاک وطن را به قصد تحصيل در امريکا ترک کرد.

نيايش هاي عارفانه، نقاشي هاي چشم نواز ودل نوشته هاي غمزده او در لبنان همگي نشاني از تغيير رفتارهاي مصطفي چمراني داشت که در دهه پنجم زندگيش متفاوت از دهه سي دوران مبارزه اش رفتار مي کرد. مردي که در سالن ورودي سازمان ملل براي اعتراض به حضور شاه در امريکا، زمين و زمان را بهم دوخته بود، هنگامي که از لبنان راهي تهران و از تهران راهي کردستان شد مانند گذشته رفتار نمي کرد.

حضور او در جمع مبارزان منطقي و درس خوانده ملي- مذهبي تا همراهيش با امام موسي صدر روحاني روشنفکر ايراني همگي نمايي تازه از مصطفي چمراني را مي سازد که حداقل به اسطوره هاي رسمي رسانه هاي دولتي و حاکميتي ايران شباهت ندارند.

نگاه رسمي و کليشه اي رسانه اي از همان ايام تا همين لحظه تصوير مصطفي چمران را همچنان با اسلحه روي ديوارهاي شهر با نقاشي هاي گلدرشت به تصور مي کشد. مصطفي چمران وقتي به ايران بازگشت دلبستگي به اسحله نداشت. دلنگران مبارزه هم نبود. او در انتخابات مجلس نام نويسي کرد و نماينده دولت شد. از سوي راي مردم را گرفت و از طرف ديگر معتمد دولت شد.

چمران در ايران جلوه اي متفاوت از گذشته اش دانشگاهي اش در امريکا، سابقه مبارزاتش در لبنان و انديشه سازمان يافته اش در ميان جنبش امل بود. او هنگامي که وادار شد کت و شلوار را ازتنش درآورد، به سرعت مسوليت گروهي را برعهده گرفت که نام «جنگ هاي نامنظم» را برپيشاني داشتند.

همين انتخاب نمايشي از تفاوت رفتارهاي چمران بود. تصويري که ابراهيم حاتمي کيا، از مصطفي چمران در آخرين ساخته اش «چ» به نمايش گذاشته، دگرگوني هاي او را به رخ مي کشد. او چمران را در قامت مردي نمايش مي دهد که تنها به اجبار اسلحه در دست مي گيرد و تا آخرين لحظه مذاکره براي صلح را بر جنگ براي نجات ارجح مي داند.

صداي نيايش هاي شبانه همچنان با صداي مهدي چمران و با نام مصطفي چمران نيمه هاي شب از شبکه هاي تلويزيوني ايران پخش مي شود، در سالگردش عده اي از نزديکان او به مجاهدت ها و مبارزاتش اشاره مي کنند ولي هيچکس نشاني از خانواده امريکايي چمران، پروانه همسرش که به تازگي چهره در نقاب خاک کشيده، دخترش و دو پسرش نمي گيرد.

اما حداقل اين بار ابراهيم حاتمي کيا، فيلمسازي برآمده از دل جنگ به افسون زدايي از اسطوره ها پرداخته است. چمراني که شهروندان ايراي مي شناسند، محصول هم انديشي برادر او و رسانه ملي است.

آنهايي که چمران را به اسطوره رسانه اي تبديل کرده اند هيچگاه عکس هاي يادگاري او با پيراهن آستين کوتاه، ريش هاي تراشيده و دست در گردن همسر و فرزندانش در شهربازي هاي امريکا را نمي بينند. شايد تنها فيلمسازي در قامت حاتمي کيا مي تواند رنگ از رخ کليشه هاي مرسوم ايراني بردارد.  
ابراهيم حاتمي کيا براي اولين بار جسورانه ذهنيت شهروندان ايراني در مورد اسطوره هاي تلويزيوني را برهم زده است. او مصطفي چمراني را ساخته که بيش از قصه هاي خام داستانه مدافعانش به او شباهت دارد. نزديک ترين رفيق چمران در امريکا و ايران ابراهيم يزدي و بهترين دوست خانوادگي همسر امريکايي او همسر وزيرامور خارجه دولت بازرگان است. همين يک نشانه سيمايي متفاوت از چمران مي سازد. چهره اي که به نظرمي رسد نگاه هاي رسمي و قاب هاي تنگ طي تمامي سال هاي گذشته سعي در محو آن داشته اند.

«چ» همان مصطفي واقعي در ايران است نه نقاشي وهم انگيزش در حاشيه اتوبان شمالي تهران و تصوير مخدوش برنزيش در موزه هاي ايران.

پرسشي که ابراهيم حاتمي کيا پيش روي شهروندان ايراني مي گذارد، ساده و صريح است:« چمران اگر شهيد نشده بود، اکنون کجا بود و چه مي کرد؟

انتهای پیام/ اس
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار