به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،روز پیروزی انقلاب نزدیک است؛ به این روزها و ایام که نزدیک میشویم خود به خود یاد انسانهایی برایمان زنده میشود که برای بقای ارزشهایشان از با ارزشترین دارائی دنیاییشان گذشتند.
شهدای دوران انقلاب اسلامی ایران، شهدای دفاع مقدس، جبهه مقاومت و یا شهدای مدافعین حرم حضرت زینب (س). فرقی نمیکند باید به احترام حرکت بزرگشان یادشان را زنده داریم تا نه تنها جهانیان بلکه نسلهایی که قرار است ایرانی اسلامی قدرتمند بسازند، آنها را بشناسند و بدانند که برای تا به همین جا رساندن انقلاب چه رنجهایی متحمل شدیم و چه خونهایی ریخته شد.
همه این حرفها برای آن است که بگویم شهرمان، رنگ و بویی از این دلیران ایران کم ندارد. هر چند که آنها برای تقدیر من و شما جان سپر نکردند بلکه آنان رفتند تا مؤلفهها و ارزشهایی زنده بماند که مبادا برای نابودیشان قدم بر داریم.
شهیدان زندگانند و ما مردهایم اما برای اینکه از مردگان این جهان عدهای پیدا شوند که بخواهند زنده باشند نیاز است که از انسانهایی بگوییم و بنویسیم و عکسشان را قاب کنیم که راه زنده شدن را خوب بلد بودند.
و کلام آخر درد دلم با شهید رفیقم…
در بهار آزادی … جای رفقا خالی
***
بهار بود و تو بودی و عشق و امید به تو
بهار رفت و تو رفتی و….
راستی؟ مگر شهادت رفتن است؟ این دلتنگی دلیلش رفتن من است نه رفتن تو
تو هستی من هم که خیلی وقت است از تو رفتم
محمدحسین عزیزم مدافع حرم زینب (س) دلم برایت تنگ شده…نمیدانم چرا نمیشود در مورد شما قلم بزنم…این آدمها فکر میکنند من و شما باهم یک سر و سری داریم…حالا که این طور است در باغ بهشتتان را به روی ما نبند…بگذار تا آخر عمر رفیقت بمانم…این دلم بدون شما و یادتان سر و سامانی ندارد…
با تو سخنی دارم
چه کسی میگوید شما رفتی و ما ماندیم؟
ما میرویم و شما ماندهاید!
شما هستی تا همیشه تا هنوز…
ای شمع جاودان بتاب بر ما سیاه سیرتان روشن صورت
وگرنه جهان باز میایستد از چرخ و ما هم…
چه شد که روزیخوار مهربان پروردگار شدی؟
چه شد که بهشت برایت سر فرود آورد؟
کمی از یقینتان وام میدهی آیا؟
به آدمیان «عصر معراج پولاد و آهن»
که میگوید موج جنگ شما را مست کرده
مائیم که مردیم به تاریکی گناه
موج آرزوها ما را کشت
میرانده شدیم به دوری از شما
چطور شود که رؤیای شبانهمان را مردانی بیادعا پر کنند
ما که مدعیم و مفتخر به روزمرگی زندگیمان
زنجیر هوس بسته به پاهامان
طمع و فریب آکنده چشمهامان را
غرور و تکبر را فریاد میکند قلب هامان
اینجا ظلمات است…
نه ماه و نه ستاره ! خالی است شبهامان
بیفروغ و منور به نور مصنوعی؛ روزهامان تابنده
آی رفیق شهیدم! به کجا چنین شتابان؟
آری! نزد منور الانور روزی بخور
به حق شما را سزد نورانیت تا همیشه، تا ابد، تا هنوز…
آغاز پاسداشت زندگی جدیدت مبارک، شهادتت مبارک «محمد حسین مرادی»، ولی جای خالیت را چگونه تحمل کنیم!!!