از اول برای نقش هدی انتخاب شده بودید یا بین این نقش و سمیرا حق انتخاب داشتید؟
خانم سام به من گفت زمانی که این نقش را مینوشت، به من فکر کرده بود و اعتقاد داشت اگر من این نقش را بازی کنم همان چیزی خواهد شد که مد نظر ایشان است. البته این به معنای آن نیست که این نقش برای من نوشته شده یا کس دیگری نمیتوانست آن را بازی کند.
از ایشان پرسیدید که چرا فکر میکرد شما میتوانید این نقش را بخوبی بازی کنید؟
نه!
باتوجه به اینکه خانم سام این نقش را به یاد شما نوشته بود، چقدر بازی در این نقش برای شما راحت بود و چقدر خودتان برایش برنامهریزی کردید؟
اصلا نیازی نبود من از آنچه خانم سام نوشته بود، فراتر بروم چون به اندازه کافی به نقش پرداخته شده بود و من فقط کمی به آن رنگ و لعاب دادم. هدی به صورت کامل در متن تعریف شده و شکل گرفته بود. من درباره نقش هدی به این فکر کردم که هر پدر و مادری یک سال، دو سال یا در نهایت سه سال ممکن است با پشت کنکور ماندن فرزندشان کنار بیایند اما بعد از مدتی صدای اعتراضشان بلند میشود و از فرزندشان میخواهند که اگر نمیتواند درس بخواند دستکم شغل و حرفهای برای خودش دست و پا کند. اینجاست که باید بهانه و دلیلی برای بیتفاوتی پدر و مادر در مقابل این همه سال پشت کنکور ماندن هدی پیدا کرد. در این مورد رفتارهای عصبی و دیوانهوار هدی به دادش میرسد و سکوت و پذیرش پدر و مادرش را در مقابل پشت کنکور ماندن دخترشان توجیه میکند.
من نقش هدی را پررنگ و با اغراق بازی کردم تا برای مخاطب، آرامش خانواده در مقابل پشت کنکور ماندنهای متمادی هدی و اینکه خم به ابرو نمیآورند، قابل درک باشد. هدی ده سال پشت کنکور مانده و کسی به او نمیگوید میتوانی مسیر دیگری برای آیندهات در نظر بگیری یا دستکم کنار درس خواندن شغلی داشته باشی یا حتی ازدواج کنی! من سعی کردم این نقش را طوری بازی کنم که مخاطب بپذیرد که چرا پدر و مادر هدی تا به حال با او همراه بودهاند، به او خیلی سخت نمیگیرند و همچنان دل به دلش میدهند.
به خاطر ماندن پشت کنکور و گریم هدی با آن عینک بزرگ ابتدا مخاطب احساس میکند، او احتمالا بهره هوشی چندانی ندارد، اما هدی دختر باهوشی است و گاهی کارهای خارقالعاده انجام میدهد!
هدی کمهوش نیست، اما مسیرش را اشتباه رفته است. استعدادهای او باید از دوران کودکی درست کشف میشد تا در مسیر تواناییهایش پیش برود، اما او مثل خیلیها فکر میکند حتما باید در یکی از رشتههای مهندسی یا پزشکی در دانشگاه پذیرفته شود و درس بخواند، اما هر کسی استعدادی دارد در حالی که هدی همه توان و تلاشش را در راهی به کار گرفته که راه او نیست. مثل سحر ولدبیگی که یک سال در دبیرستان رشته تجربی خوانده و برای رسیدن به هدف، برای درسهایی مثل فیزیک و شیمی معلم خصوصی گرفته، ولی باز هم وقتی امتحان داد نمره فیزیکش افتضاح بود.
در این مورد من و هدی شباهتهایی به هم داریم؛ با این تفاوت که من از جایی متوجه این مساله شدم و رشته تحصیلیام را عوض کردم و حسابداری خواندم.
نمراتتان خوب بود؟
بله. سال اولی که وارد رشته حسابداری شدم معدل نمراتم اصلا قابل مقایسه با معدل نمره فیزیک و شیمی دبیرستانم نبود. شاید اگر هدی هم تغییر رشته میداد، ده سال از زندگیاش را به خاطر درس خواندن برای کنکور نابود نمیکرد.
البته او خیلی هم درس نمیخواند!
حدس میزنم دو یا سه سال اول درس میخوانده و بعد از ده سال کتاب را باز میکند و میبیند همه را قبلا خوانده است. بنابراین به خودش میگوید من که بلدم، اما موقع امتحان کنکور شکست میخورد.
هر کسی ممکن است یکی دو بار اول از کنکور بترسد، اما هدی بعد از ده بار شرکت در کنکور و شکست خوردن دیگر ترس ندارد، مخصوصا که میبیند دیگران هم کاری به کارش ندارند و حتی نازش را میکشند. پشت کنکور ماندن هم برای هدی و هم برای خانوادهاش به یک عادت تبدیل شده است و اگر باز هم قبول نشود و بخواهد سال آینده هم برای کنکور درس بخواند کسی مشکلی ندارد، آب پرتقالش را حاضر میکنند و از گل کمتر هم به او نمیگویند.
اما حرکات دست، نگاه، نوع استدلال و برنامهریزیهای هدی حاکی از آن است که اتفاقا او ذهن فنی و مهندسی دارد!
نه. نکته اینجاست که هدی راههایی پیش پای هادی میگذارد که همیشه جواب میدهد. شاید این راهها کوتاهمدت و مقطعی باشد، اما به نتیجه میرسد. البته او هم مثل برادرش تصمیمهای درستی نمیگیرد، اما دستکم مثل برادرش نیست که حتی راهحلهای کوتاهمدت هم نداشته باشد. هادی در موقعیتی قرار گرفته که وقت زیادی برای فکر کردن ندارد و باید با اولین نقشهای که به ذهنش میرسد مساله را حل کند، بنابراین اصلا نمیتواند درست فکر کند، اما هدی فرصت بیشتری دارد.
ضمن اینکه وقتی حرکات هدی را به این شکل طراحی میکردم، قصدم این بود که جنبه نمایشی آن را بیشتر کنم چون هدی در آن لحظات ادا درمیآورد و میخواهد کاری بکند که همه حرفش را قبول کنند. مثلا بسرعت فهرست تماسهای هادی را پاک میکند و وقتی پدرش از او میپرسد این کار را کرده، رفتار اغراق شدهای بروز میدهد که کسی روی حرفش حرف نزند و با او مخالفت نکند.
دلتان نمیخواست نقش سمیرا را به شما میسپردند؟
نه اصلا.
چرا؟
برای اینکه ده سال است من و نیما ازدواج کردهایم و در زندگی واقعی زن و شوهریم. این خواهر و برادر با هم بگومگوهایی دارند که برای من خیلی جذاب است و این فرصت را فراهم میکند تا بتوانیم فارغ از مسائل زندگی مشترکمان با هم بگومگو کنیم.
مثل چی؟
خب ما در زندگی مشترکمان هیچ وقت اینطوری باهم بگو مگو نمیکنیم، بحثهای ما بهعنوان زن و شوهر اینطوری نیست که اوج بگیریم و صدایمان را بالا ببریم، اما در نقش خواهر و برادر میشد این کار را کرد. در ضمن نقش سمیرا از همان ابتدا به خانم همتی تعلق داشت. شاید اگر من آن را بازی میکردم به این خوبی نمیشد که الان شده است. البته این نکته را هم بگویم که نقش هدی در مقایسه با نقش سمیرا برای من جای کار بیشتری داشت. من جزو اولین کسانی بودم که قرارداد بستم. برای من هم این نقش مهم بود و هم نگاه خانم سام که باعث شد آن را به من بسپارد.
چرا فکر میکنید در مقایسه با نقش سمیرا جای کار بیشتری داشت، در حالی که نقش سمیرا محوریتر است؟
محوری بودن و داشتن سکانس بیشتر به این معنی نیست که یک نقش بهتر است. یک نقش میتواند در یک قسمت و یک سکانس حضور داشته باشد، اما آنقدر موثر باشد و جا برای بازی داشته باشد که بازیگر از ایفای آن لذت ببرد. به نظرم درباره نقش هدی این اتفاق افتاده است. شاید من در یک قسمت فقط یک سکان بازی داشته باشم، اما آنقدر نقشم جای کار داشته باشد که بتوانم بهعنوان بازیگر هم حالم را خوب کنم و هم کارم دیده شود.
الان که باغ سرهنگ را تماشا میکنید، نظرتان چیست، سریال خوبی شده است؟
به نظر من، سریال ضمن اینکه روایتش فانتزی است، اما ارتباطات شخصیتها و ماجراهایش خیلی واقعی است. شما وارد هر خانهای بشوید که پدر و مادری با یک دختر و پسر جوان زندگی کنند ماجراهایی را میبینید که در سریال باغ سرهنگ شاهدیم. من بیشتر از هر چیز در سریال باغ سرهنگ از واقعی بودن ماجراها و ارتباطات لذت میبرم. مثلا هدی در همه ماجراها حضور ندارد همان طور که در دنیای واقعی دختر خانه در همه اتفاقاتی که در خانواده رخ میدهد، دخالت ندارد اما در برخی سریالها همه شخصیتها درگیر همه ماجراها هستند و در هر اتفاقی حضور و دخالت دارند، حتی اگر به اندازه یک سر تکان دادن باشد، اما در باغ سرهنگ همیشه هدی را نمیبینیم. خیلی وقتها او در جمع حضور ندارد و میگویند درس میخواند. این مساله نوعی شخصیتپردازی برای هدی هم محسوب میشود.
ابتدای سریال به نظر نمیرسید که هدی چندان دلش بخواهد به هادی کمک کند، اما حالا به قدری هماهنگ هستند که ما نقشه کشیدنهای آنها را نمیبینیم!
این هم از مواردی است که ثابت میکند نظر من درباره واقعی بودن این سریال درست است . وقتی دو نفر باهم دوست هستند و مشکلی برای یکی پیش میآید، دیگری از او حمایت میکند. این حمایت در خانواده خیلی بیشتر و بخصوص در خواهرها و برادرها خیلی زیاد است. باوجود اینکه خواهرها و برادرها مدام باهم دعوا میکنند، اما به وقتش در حمایت کردن کم نمیگذارند. درباره هادی و هدی بعد از یکی دو قسمت اول مخاطب متوجه شده که هدی خیلی وقتها کوتاه میآید حتی وقتهایی که حق با خودش بوده است. او بارها فقط به این دلیل که هادی برادرش است و صرفا به دلیل مهر خواهر و برادری کوتاه آمده و از هادی حمایت کرده است. ممکن است گاهی ما نبینیم که با هم درباره موضوعی دست به یکی کردهاند، اما همین که هدی وارد ماجراها و دردسرهای هادی شده، خود به خود بدون هماهنگی هم از او دفاع میکند. اینکه گاهی هماهنگ شدن این دو نفر را نمیبینیم به این دلیل است که اولا مخاطب میداند آنها پشت هم درمیآیند و نیازی نیست مدام تلفن زدنها و اطلاع دادنهای این دو به همدیگر را در سریال نشان بدهیم و وقت سریال را بگیریم و دوم اینکه هادی و هدی به جایی رسیدهاند که اگر یکی درباره چیزی فکر کند یا به نکتهای اشاره داشته باشد، دیگری کل ماجرا را درمییابد. بهقول معروف یکی از این دو بگوید ف آن یکی میرود فرحزاد.
کار کدام یک از بازیگرانسریال را بیشتر دوست دارید؟
من به کارهای خودمان خیلی منتقدانه نگاه میکنم، ولی با این حال از سریال باغ سرهنگ راضی هستم و آن را دوست دارم؛ بخصوص از بازی خانم هاشمی بشدت لذت میبرم و هر بار که شخصیت اعظم را میبینم از خنده ریسه میروم.