1- موضوع اول رسیدن دو طرف به درکی مشترک از این است که وقتی گفته می شود توافق نهایی باید چنان باشد که ضمانت کند برنامه هسته ای ایران برای همیشه صلح آمیز باقی خواهد ماند، مقصود از «صلح آمیز باقی ماندن» در اینجا دقیقا چیست؟ آیا مقصود این است که ایران هرگز یک سلاح واقعی و بالفعل نسازد، یا مقصود این است که ایران اساسا فاقد زیرساخت گریز هسته ای باشد، یا اینکه زیر ساخت غنی سازی ایران به گونه ای باشد که زمان بندی گریز هسته ای از حداقل مقدار مدنظر امریکا (6-12 ماه) کم تر نباشد؟ تعریف دقیق این مفهوم به کل مذاکرات جهت خواهد داد.
2- مسئله دوم حفظ اراده سیاسی در طول فرآیند است. یکی از پیش فرض های مذاکرات فعلی این است که اکنون هر دو طرف اراده سیاسی لازم برای رسیدن به یک توافق را دارند (هر کدام به دلایل خاص خودشان) اما این مسئله بسیار مهم است که چه ضمانتی وجود دارد که این اراده سیاسی همچنان و بویژه زمانی که مذاکرات به مراحل دشوار می رسد حفظ شود و تداوم فرآیند را تضمین کند.
3- سومین مسئله پیدا کردن راه حل هایی برای مسائلی به شدت تکنیکال است که بدون تردید درباره آنها اختلافات فنی و حقوقی حادی بروز خواهد کرد. مهم تر از همه دو مسئله 1-تعداد ماشین های سانتریفیوژی است که غرب آماده پذیرفتن آن در گام آخر خواهد بود و 2- سرنوشت راکتور اراک که غربی ها آن را به عنوان یک نگرانی موازی در کنار برنامه غنی سازی ایران تحلیل می کنند. دشوار ترین بخش مسئله یافتن ملاک هایی مشترک درباره موضوع Break out خواهد بود که آن ملاک ها تعیین می کند با اراک و تعداد ماشین های ایران چه باید کرد.
4- مسئله بعدی تنظیم روابط مذاکرات هسته ای با متغیرهای سیاست داخلی هم در ایران و هم در امریکا خواهد بود. شاید دو طرف به روی هم نیاورند و شاید حتی انکار هم بکنند، ولی هر دو طرف به خوبی می دانند که مذاکرات هسته ای از دید تصمیم گیران اصلی هم در تهران و هم در واشینگتن بخشی از سیاست داخلی است و یکی از مهم ترین عواملی که تعیین می کند در مذاکرات چگونه باید موضع گرفت و مذاکرات به چه سمتی باید برود این است که تیم های مذاکره کننده این مذاکرات را در کجای معادله سیاست داخلی کشورهای خود تعریف کرده باشند و هدف آنها استفاده از نتیجه مذاکرات برای ایجاد کدام تغییرات در محیط سیاست داخلی خود باشد. دولت های روحانی و اوباما بپسندند یا نه، این بخشی کلیدی از فرآیند تصمیم گیری درباره مذاکرات آتی از منظر حاکمیتی (ونه دولتی) است.
5- مسئله آخر کنترل متغیرهای غیر هسته ای است. درست است که ایران و 1+5 درباره موضوع هسته ای مذاکره می کنند اما متغیرهای غیر هسته ای مهمی بویژه مسائل منطقه ای با تمرکز بر موضوع سوریه در اینکه از چه ادبیاتی استفاده کنند، چه گزینه هایی روی میز بگذارند، خطوط قرمز خود را چگونه تعریف کنند و مذاکرات را تا چه حد ساده یا دشوار نمایند اثر می گذارد. بنابراین، در طول مذاکرات نهایی این بسیار مهم خواهد بود که متغیرهای غیر هسته ای چگونه تغییر کنند. هر دو طرف تلاش خواهند کرد این متغیر ها را کنترل کنند، اگر تغییرات آنها را به سود خود ارزیابی کردند میان این موضوعات و مذاکرات هسته ای ارتباط برقرار نمایند و اگر تغییرات به سودشان نبود، تاکید کنند که این مسائل سرنوشتی جدا از هم دارد.
اینکه این 5 مسئله وقتی وارد جزئیات شویم دقیقا چه شکلی پیدا می کند موضوع این نوشته نیست. آنچه فعلا در اینحا اهمیت دارد این است که تیم ایرانی در مذاکرات بر سر گام نهایی اشتباهات بزرگی را که در فاز اول مذاکرات مرتکب شد تکرار نکند. علامتی از اینکه تیم مذاکره کننده یک ارزیابی انتقادی از سبک و شیوه مذاکره خود در گام نخست و وزن داده ها و ستانده هایش کرده باشد البته در دست نیست ولی آرزومندانه باید امیدوار بود که چنین ارزیابی هر چه زودتر صورت بگیرد والا خطاهایی که در گام نخست منجر به یک «توافق بد» شد، این بار می تواند از اساس هرگونه توافق را منتفی کند.
خلاصه مهم ترین نکات در این باره چنین است:
یکم- گام اول این است که تیم مذاکره کننده باید بپذیرد توافق ژنو پایه خوبی برای استوار کردن یک بنای بزرگ، بنیادین و بلند مدت نیست و هرگونه مذاکره درباره گام نهایی باید از تلاش برای اصلاح برخی از بخش های کلیدی توافق ژنو آغاز شود. سه مسئله در این باره به شدت جدی است: اول اینکه توافق ژنو تصریحا می پذیرد که ایران در گام نهایی زیرساخت صنعتی غنی سازی نخواهد داشت، دوم اینکه توافق ژنو کاملا راه را برای امریکا از این حیث که بتواند به سرعت ایران را به بهانه های به ظاهر غیر هسته ای تحریم کند باز می گذارد و سوم اینکه توافق ژنو ایران را از حیث حقوق و تعهداتش در قبال نظام عدم اشاعه به مثابه یک استثنا شناسایی کرده است. تا این موارد اصلاح نشود، ورود به هرگونه مذاکرات نهایی خطایی مهلک خواهد بود.
دوم- از آنجا که به دلیل دستور کار خاص دولت حین و بعد از انتخابات و همچنین در آستانه مذاکرات، سرنوشت اقتصادی کشور به مذاکرات هسته ای و نتایج آن گره زده شد، تیم هسته ای عمیقا از موضع ضعف و اضطرار مذاکره کرد. اینکه آقای ظریف درون مذاکرات چقدر با کری و شرمن اوقات تلخی کرده ملاک این نیست که مذاکرات از موضع قدرت انجام شده یا نه؛ آنچه ملاک است این است که موضع راهبردی ایران در مذاکرات تا چه حد توام با اعتماد به نفس و استغنا بوده است. اگر دولت همچنان اصرار داشته باشد که گره های اقتصادی کشور را با سرانگشت مذاکرات هسته ای باز کند و تدبیری برای نشان دادن یک روحیه مقاومتی در اقتصاد نداشته باشد، از همین حالا می توان پیش بینی کرد که مذاکرات بر سر گام نهایی یا اساسا به نتیجه نمی رسد و یا اینکه به صحنه امتیاز گیری کلان و یک سویه غرب از دولت ایران بدل خواهد شد.
سوم- مذاکرات درباره گام نخست در حالی انجام شد که تیم ایرانی خوش بینی نمایانی به طرف مذاکراتی خود داشت و اساسا امریکا را به مثابه یک دشمن ارزیابی نمی کرد. نمی دانیم تهدیدها، خلف وعده ها، تفسیرهای رادیکال، تشدید مطالبات، افرودن بر فشارها و بسیاری اقدامات دیگر که امریکایی ها از 3 آذر به این سو انجام داده اند چیزی از این خوش بینی کاسته است یا نه. برای آنکه مذاکرات نهایی موفق باشد تیم ایرانی باید عینک خوش بینی را برای همیشه از چشمان خود بردارد. همانطور که امریکایی ها می گویند اساسا مذاکرات باید بر راستی آزمایی و توطئه اندیشی استوار باشد نه اعتماد.
چهارم- تیم ایرانی باید اهداف خود درباره برنامه هسته ای و نوع نگاه خویش به جایگاهی که این برنامه در رشد کشور دارد و همچنین میزان هزینه ای که پرداخت آن برای حفظ غنی سازی صنعتی در ایران را منطقی می داند را شفاف کند. اگر تیم ایرانی بخواهد فناوری هسته ای را قربانی اقتصاد کند، هم فناوری هسته ای را از دست خواهد داد و هم اقتصاد را. مهم تر از این اگر تیم ایرانی درباره هزنیه ای که مردم ایران حاضرند برای حفظ استقلال و تداوم و تضمین پیشرفت های علمی کشور بپردازند دچار اشتباه محاسبه باشد مذاکرات به سرعت به قهقرا خواهد رفت و جرئت بازی با غرور ملت ایران پیدا خواهد شد. اگر تیم ایرانی اساسا بحرانی را که بر سر برنامه هسته ای شکل گرفته یک بحران غیر ضروری برای کشور ارزیابی کند یا بدتر از این معتقد باشد که ایران خود مقصر این بحران است نه غرب، آن وقت نباید انتظار داشت از دل مذاکرات آتی امنیت، عزت و منافع ایران بیرون بیاید.
پنجم- تیم مذاکره کننده در توافق ژنو چنان مذاکره کرد که گویی مذاکره گزینه اول و آخر ایران است و ایران اساسا هرگز از پای میز مذاکره بر نخواهد خاست چرا که گزینه دیگری جز مذاکره و تفاهم ندارد. دقیقا همین امر بود که به نامتوازن شدن توافق ژنو انجامید و بعد هم زبان غربی ها را به روی ملت ایران گشاده کرد. یکی از اساسی ترین شروط موفقیت مذاکرات آینده این است که ایران روشن کند غیر از مذاکره و نشستن پای میز گزینه های دیگری هم دارد. اینکه گزینه های دیگر ایران چیست باید در ابهام بماند اما نفس اینکه گزینه های دیگری وجود دارد مستلزم حداکثر مقدار شفافیت است. موثرترین راه این است که ایران روشن کند دقیقا چه زمانی و تحت کدام شرایط است که دیگر مذاکره نخواهد کرد و اتاق مذاکره را ترک می کند. ترسیم یک خط قرمز، خطوط سبز و آبی را معنا دار خواهد کرد.
ششم- یکی از راهبردی ترین خطاهای مذاکرات ژنو این بود که فضای حاکم بر آن فضای به رسمیت شناختن نگرانی های اعلامی طرف مقابل و تلاش برای رفع آن نگرانی ها با همان فرمول هایی بود که آنها پیشنهاد می کردند. مشخصا به رسمیت شناخته شدن این منطق که ایران نباید توان گریز هسته ای غیر قابل شناسایی داشته باشد منجر به این شد که ایران بپذیرد غرب حق دارد در طول گام نهایی برنامه غنی سازی آن را از جمله های مختلف محدود کند. در حالی که اولا ایران اساسا نباید این منطق را به عنوان اصل فنی حاکم بر مذاکرات می پذیرفت و ثانیا حتی اگر می خواست درباره Break out مذاکره کند باید تمرکز خود را بر افزایش شفافیت قرار می داد نه پذیرش محدودیت. مثال دیگر این است که توافق ژنو به گونه ای نوشته شده که گویی ایران قبول دارد ظرفیت فعلی غنی سازی اش بیش از نیازهای عملی است که دارد و لذا این زیرساخت باید بر اساسا نیازهای عملی ایران محدود شود در حالی که ایران می توانست -و اکنون هم می تواند- با قدرت استدلال کند که کل برنامه غنی سازی ایران منطبق با نیازهای عملی آن است.
هفتم- خطای بعدی در مذاکرات ژنو که روز به روز ابعادی جدی تر پیدا می کند –و در یادداشتی دیگر به آن خواهیم پرداخت- مصرف بیش از حد ادبیات مسالمت جویانه از جانب تیم ایرانی چه حین و چه بعد از مذاکرات بوده است که می بینیم اکنون طرف مقابل را از این حیث که می تواند هر طور خواست با ملت ایران سخن بگوید، دچار سوء تفاهم های جدی کرده است. بدون آنکه در اینجا قصد تفصیل دادن به این موضوع را داشته باشم صرفا به گفتن همین یک جمله بسنده می کنم که تا وقتی که تیم ایرانی خود را با ادبیاتی که حفظ کننده شان ملت ایران نزد افکار عمومی جهان باشد وفق نداده نباید وارد صحنه ای شود که آوردگاه دادن و ستاندن امتیازهای بزرگ است والا ممکن است حتی با فرض شکل گیری یک معامله خوب، عزت ملی خدشه دار شود.