این اخلاق بدِ این روزها که خیلیها با عنوان «مصرفگرایی» از آن یاد میکنند، یک بیماری مسری و کشنده است که هر روز بیشتر و بیشتر در کشور اپیدمی میشود. چند سال پیش، خطرات این ویروس خطرناک از زبان مقام معظم رهبری نیز بیان شد و ایشان نسبت به مضرات اپیدمی شدن این امر در جامعه و خطرات و عوارضی که برای اجتماع و فرهنگ و نسلهای آیندهدارند، ابراز نگرانی کردند. بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی (ره) نیز مصرفزدگی را نقشهای حسابشده و استعماری برای غارت و چپاول ثروتهای دنیای اسلام دانسته و نسبت به شیوع آن هشدار داده بودند.
به گزارش روزنامه خبر؛ با اینکه پدیده مصرفگرایی یک پدیده فرهنگی است اما کارشناسان مسائل سیاسی معتقدند پشت این مصرفگرایی اهداف سیاسی هم وجود دارد. آنها معتقدند مصرفگرایی یکی از مهمترین اهداف نظام سرمایهداری است.
در نظام سرمایهداری، حفظ منفعت سرمایهداران اهمیت بالایی دارد و غرب میکوشد برای دستیابی به مقاصد خود، الگوهای مصرفی به آنها عرضه کند تا به جای استفاده درست و عاقلانه از سرمایه، به مصرفگرایی روی بیاورند و الگویی انتخاب کنند که هم ثروت و امکاناتشان را از بین ببرد و هم از هویت قبلی دورشان سازد.
غرب برای این منظور راهکارهایی چون ایجاد احساس نیاز و ضرورت به مصرف کالاهای تجملی و کمفایده، گسترش روحیه اشرافمنشی و تجملگرایی، انحراف ذهن از توجه به ارزش زندگی و گسترش مدگرایی هم دارد و میکوشد تا با این وسیلهها به هدف خود یعنی تسلیم و رضایت ملتهای دیگر در برابر تجاوز را تضمین کند و آنها را با خود همراه سازد.
آسیبشناسان مصرفگرایی را یک آسیب اجتماعی دانستهاند و مانند سایر آسیبها برایش علل و عواملی ذکر میکنند.
دارم، پس میخرم!
لازم به توضیح نیست که مصرف به خودی خود و در چارچوبهای بهنجار و عادی، مشکلی ندارد. مصرف یعنی استفاده درست و بهاندازه از منابع طبیعی برای زندگی کردن اما مصرفگرایی به نوعی نشاندهنده فرهنگی جدید و قدرتمند در زندگی انسان است که راه و شیوهای است که یکفرد در نظر گرفته برای ادامه زندگی.
سری که به یک فروشگاه زنجیرهای بزنی، خوب دستت میآید این بیماری تا چه حد توانسته در وجود همشهریهایت نفوذ کند و جزئی از وجودشان شود.
آقا و خانمی که برای خرید یک مایکروفر آمدهاند، دست گذاشتهاند روی بالاترین و جدیدترین مدل مایکروفر. تنوع و تعداد انتخابها آنقدر بالاست و مدلها آنقدر خوشگل و رنگ و وارنگند که انتخاب را سخت و البته هیجانانگیز میکنند. مایکروفر قبلی این خانواده دو نفره یک ماهی است که خراب شده و خرابشدنش باعث شده تا به فکر عوض کردن و خریدن یک مدل بالاتر بیفتند.
میگویند مادامی که مایکروفر کار میکرد، مشکلی با آن نداشتند ولی حالا که خراب شده چرا نیایند و بهترش را نخرند؟ به فکر تعمیرش هم نیفتادهاند، چون حس میکنند مایکروفر پنج سال کار کردهشان عمرش را کرده و نمیارزد تعمیرش کنند. اینکه سرنوشت مایکروفر خراب قبلی چه میشود هم در هالهای از ابهام است و خودشان هم نمیدانند قرار است چه بلایی سرش بیاید!
خانم و آقای مشتری مایکروفر، هیچ وقت از خودشان نپرسیدهاند که اگر همان مایکروفر قبلی کارشان را راه میانداخته، چرا با صرف چنددههزار تومان تعمیرش نمیکنند و حاضرند چندصدهزار تومان برای جایگزینیاش بپردازند.
جوانی هم که برای دیدن گوشیهای موبایل همان فروشگاه چند دقیقهای است به این قسمت آمده، معتقد است نمیارزد گوشی قبلیاش را تعمیر کند، چون مدلهای جدیدتر و قشنگتر و با امکانات بیشتر آمدهاند. گوشی این جوان مشکل جدی نداشته و به خاطر حجم پایین و برنامههای زیادی که رویش ریخته بوده، هنگ میکرده و همین هنگ باعث شده تا جوان به فکر تغییر گوشی بیفتد.
جوان متقاضی گوشی معتقد است هر از گاهی باید گوشی را بهروز کرد چراکه برایش افت دارد گوشی قدیمی دستش بگیرد. میگوید هر روز یک مدل گوشی و یک امکانات بیرون میآید و نباید از آن عقب ماند! این اتفاقی است که در مورد خیلی چیزها مثل تغییر مبلمان، فرش، پرده، گوشی موبایل و سایر لوازم منزل رواج دارد.
دکتر باقری، آسیبشناس اجتماعی معتقد است: امروزه در جامعه ایرانی مصرفگرایی وسیلهای شده برای نشان دادن منزلت بالای اجتماعی. به این معنا که عدهای معتقدند هر چه داشتههایشان را بیشتر در معرض چشم دیگران قرار دهند، در چشم دیگران پولدارتر به نظر میرسند!
آشپزخانه یا فروشگاه لوازم خانگی؟!
خودشان هم معترفند برای شروع یک زندگی، چهارپنج تکه لوازم برقی کافی است اما مادر دختر که قرار است با دادن جهیزیه پر و پیمان، جایزه بهترین جهاز سال را ببرد، نظر دیگری دارد و به فروشگاه آمده تا از هر مدل لوازم برقی یکی را انتخاب کند و ببرد و در آشپزخانه جدید دخترش بچیند؛ لوازمی که کار کردن با بعضیهایش را بلد نیست و اصلاً نمیداند برای چه کاری مناسب است. برای این منظور حتی زیر قرض هم رفته ولی حاضر نیست از موضعش کوتاه بیاید و به خرید لوازم ضروری بسنده کند.
باقری معتقد است: یکی از عوامل مصرفگرایی یا مسابقه مصرف، چشم و همچشمیهایی است که خاصه ایرانیان است.
این کارشناس مسائل اجتماعی این اتفاق را فاصله گرفتن از اصالت میداند و معتقد است: اگر این وضع اصلاح نشود، رفتهرفته به فرهنگ تبدیل خواهد شد.
این آسیبشناس نقش تبلیغات را هم مهم میداند و میگوید: «تبلیغات موجب میشود احساس نیاز کاذب در خانوادهها ایجاد شود و مواردی که تا به حال به گوششان نخورده را هم طلب کنند. نشان دادن خانوادههای شیک و خوشبخت با خانههای خوشرنگ و لعاب و خندههایی که بر لبانشان است، این حس را به مخاطب منتقل میکند که همه این خوشبختی در پی لوکس شدن خانه و استفاده از آن ابزاری است که تبلیغش را میکنند. این نیاز کاذب سبب میشود خانواده به سمت خرید آن وسیله که تا پیش از این نیازی به آن حس نمیکرد، کشیده شود و آن را در گوشهای از خانه انبار کند!»
صرفهجویی کیلویی چند؟
به رغم توصیه اکید دینمان به لزوم صرفهجویی و پرهیز از اسراف، این روزها شاهد فراموش شدن این سنت حسنه هستیم.
قدیمیترها برایمان تعریف میکنند که چطور با محرومیت کنار میآمدهاند و چه کارهایی میکردهاند تا از هر چیز کوچک و هر امکانات کم، بیشترین استفاده را ببرند؛ داستانهایی که الان برای ما و برای نسل بعد از ما به افسانه شبیه است.
دیگر این روزها کسی لباس کهنهاش را وصله نمیزند، جوراب سوراخش را نمیدوزد و کفش پارهشدهاش را تعمیر نمیکند. برای بچههای ما نداشتن خیلی چیزها معنا ندارد و محرومیت از بعضی امکانات نشدنی است! تلویزیون از صبح تا شب بدون مخاطب کار میکند، چراغهای اتاقهای خالی روشن میمانند، کاغذ و مداد و خودکار بیرویه اسراف میشوند و کودک استفاده بدون محدودیت از همه امکانات را میبیند و یاد میگیرد.
دیگر به بچههایمان یاد نمیدهیم که اگر صرفهجویی کنند روزی بیشتر میشود و در درگاه خدا محبوبتر هستند. کودکانمان نمیتوانند تصور کنند که اقشار محروم در محرومیت چطور زندگی میکنند و چطور با امکانات کم میسازند.
اتفاق دردناک این روزها این است که ما خودمان نیستیم که تصمیم میگیریم چه چیز بخریم و از چه چیز استفاده کنیم. تبلیغات، تقلید و چشم و همچشمیها باعث شده نیازهای اصلی و واقعیمان را فراموش کنیم و آن طور باشیم که دیگران میخواهند؛ چیزی که به نسلهای بعدمان هم منتقل میکنیم و سرنوشت بدی را برایشان رقم میزنیم.