مشاهدات فرمانده اسکورت رضاخان در هنگام فرار وی:..فرمانده تیپ [انگلیسی] بلافاصله دستورات شدید داد که نیروها از جاده خارج شوند. رضاخان هم از اتومبیل پیاده شد و به در آن تکیه داده بود. سپس فرمانده تیپ نزد رضاخان آمد و احترام نظامی گذاشت و به واحدش دستور احترام داد و رضاخان به راه افتاد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،تحولات جنگ جهانی دوم تأثیرات فراوانی بر تحولات داخل ایران - علی رغم اعلام بی طرفی ایران - داشت. ایران توسط ارتش های سه کشور انگلستان، شوروی و آمریکا اشغال شد و سلطنت 16 ساله رضاخان پایان یافت. رضاخان که با کمک های انگلستان توانسته بود بر تخت پادشاهی تکیه بزند، با اراده و خواست انگلستان استعفا داد و از کشور فرار کرد.

مسئله ای که بازخوانی و مرور این برحه از تاریخ را حائز اهمیت می کند جدا از نشانی از وابستگی و گوش به فرمان بودن رضاخان نسبت به انگلستان و پوشالی بودن اقتدار و قلدر مآبی های وی، نوع روایت خروج و انگیزه هایی است که وی را از ایران خارج کرده است.

آیا خروج رضاخان از ایران تبعید وی بود یا اینکه نوعی فرار محسوب می شد که خودش به این مسئله مشتاق تر بود؟ آیا دلیل خروج رضاخان از ایران ایستادگی اش مقابل انگلستان بود که وی را به تبعید محکوم می کرد یا لطفی به وی بود که به خاطر خدمات چندین ساله به انگلستان شامل حالش می شد؟

این ها سوالاتی که یافتن جوابش، بسیاری از روایت های رایج تاریخی را تغییر خواهد داد و در بسیاری از این روایت ها سعی شده است با مظلوم نمایی، تصویری وطن پرست از رضاخان نشان دهد که به خاطر ایستادگی در برابر انگلستان با تحمل رنج فراوان از کشور تبعید شد.

بی‌اعتمادی انگلستان به رضاخان

برخی گرایش های رضاخان به آلمان را امری ساختگی می دانند و معتقدند کارشناسان آلمانی در ایران فقط بهانه ای بوده است برای حمله انگلستان اما حسین فردوست از نزدیکان دربار پهلوی در رابطه با ساختگی بودن یا واقعی بودن گرایش رضاخان به آلمان می گوید: « باید بگویم کاملاً واقعیت داشت. از مدت ها قبل نزدیکی های سیاسی بین آنها ایجاد شده بود.

رضاخان با هیتلر و بلندپروازی‌های او همدلی داشت. ولیعهد هم در همین عوالم بود و در صحبت هایش با من موفقیت آلمان را صد در صد می‌دانست. او در اتاقش نقشه ای نصب کرده بود و در آن شهرهایی که توسط آلمان ها اشغال می شد را علامت گذاری می کرد. او به من دستور داد که از طریق رادیو به وسیله سنجاق پیشرفت لحظه به لحظه جنگ را در نقشه منعکس کنم.»

انگلستان از برخی گرایش های رضاخان به هیتلر آگاه بود

 به طبع انگلستان که با نقشه های خود رضاخان را بر سرکار آورده بود و وی را هدایت می کرد، از این گرایش های رضاخان اطلاع داشت و تلاش های بعدی رضاخان برای کسب اعتماد مجدد انگلستان بعد از شکست های هیتلر نتوانست مانع اشغال کشور و ادامه سلطنتش باشد.

رفتار های محدرضا نیز تا مدت ها رصد می شد و وی بعد از مطمئن ساختن انگلستان توانست جواز نشستن بر تخت سلطنت ایران را کسب کند. حسین فردوست که در جریان کامل روی کارآمدن محمد رضا بود به عنوان واسطه بین محمدرضا و نماینده انگلستان عمل می کرد. محمد رضا، فردوست را به فردی به نام مستر "تراست" در سفارت انگلستان معرفی کرده بود تا با ملاقات با وی تکلیف سلطنتش را روشن کند. فردوست در کتاب خاطرات خود به محتوای  دیدارهای خود با مستر "تراست" اشاره می کند و اینکه در این دیدارها "تراست" از طرفداری محمدرضا از آلمان و پیگیری دائم اخبار جنگ و نصب نقشه پیشروی آلمان در اتاق محمدرضا اطلاع کامل داشته و این موضوع را عامل نگرانی انگلستان دانسته است.

فردوست بعد از رساندن نگرانی و پیغام انگلستان به محمد رضا، با تعجب و عصبانیت محمدرضا از چگونگی اطلاع انگلستان از این موارد مواجه می شود و جواب وی را اینگونه نقل می کند:« در اول وقت با "تراست" تماس بگیر و با او قرار بگذار، بگو که همان شب با محمدرضا صحبت کردم و گفت که نقشه را از بین می برم و رادیو هم دیگر گوش نمی کنم مگر رادیوهایی که خودشان اجازه دهند آنها را بشنوم.»
 
فردوست: رضاخان با هیتلر و بلند پروازی های او همدلی داشت ...
 

آیا رضا شاه مقابل انگلستان مقاومت کرد؟

محمدرضا در روایتی که از خروج پدرش از کشور دارد تلاش می کند وحشت رضاخان از روس ها را کتمان کند و دلیل خروج سریع رضاخان از ایران را روحیه تمکین ناپذیری وی از انگلستان جلوه دهد. وی در کتاب پاسخ به تاریخ اینگونه می نویسد: « متفقین به دولت ایران اطلاع دادند که قوای مسلح آنها در 26 شهریور 1320 تهران را اشغال خواهند کرد. به محض دریافت این خبر پدرم گفت: آیا تو فکر می کنی که من حاضرم از یک سرگرد انگلیسی دستور بگیرم؟؟ »

 
رضاخان بعد از آغاز شکست های آلمان تمام تلاش خود را مصروف کرد
 تا اعتماد مجدد انگلستان را به دست آورد اما متوجه نبود که تاریخ مصرفش برای انگلستان به پایان رسیده است

واقعیت این است که رضاخان بعد از شروع شکست های آلمان تمام تلاش خود را کرد تا اعتماد مجدد انگلستان را به دست آورد اما متوجه نبود که تاریخ مصرفش برای انگلستان به پایان رسیده است.

اولین اقدام رضاخان کنار گذاشتن کابینه آلمانوفیل متین دفتری و جایگزینی علی منصور(منصور الملک) بود. منصور به تکاپو افتاد و هر روز در حال مذاکره با سفرای انگلیس(در درجه اول) و روسیه و آمریکا بود.وی ما حصل مذاکراتش را مرتباً به اطلاع رضاخان می رساند و به رضاخان اعلام کرد که متفقین اعتمادشان را به شما از دست داده اند.
 
برکناری متین دفتری از نخست وزیری برای جلب اعتماد انگلستان

منصور در ملاقات بعدی ( نیمه دوم مرداد ماه 20) درخواست انگلستان مبنی بر اخراج 600 کارشناس آلمانی را به اطلاع رضاخان رساند که رضاخان ظرف مدت 24 ساعت تمامی کارشناسان آلمانی در استان های مختلف را جمع آوری کرد و از مرز ترکیه خارج کرد.

در ملاقات های بعدی منصور مسئله کمک رسانی به شوروی را مطرح کرد و گفت که «سفرای سه گانه می گویند چون آمریکایی ها می خواهند مقادیر زیادی سلاح به شوروی کمک کنند، لذا باید خطوط ارتباطی و راه آهن ایران در اختیار سه کشور قرار گیرد.» حسین فردوست در کتاب خاطرات خود پاسخ رضاخان را اینگونه بیان می کند: « رضاخان پاسخ داد که من نه فقط این کار را انجام می دهم  بلکه بیش از این نیز با آنها همکاری می کنم و مراقبت این راهها را عهد دار خواهم شد و حفاظت کامل محموله های متفقین را تضمین می کنم. منصور پاسخ رضاخان را به متفقین اطلاع داد و چنین جواب آورد که آنها خود می خواهند حفاظت راهها را به دست داشته باشند.»

اشغال ایران توسط متفقین

هیچ کدام از این اقدامات نتوانست جلوی اشغال ایران توسط متفقین را بگیرد و نیروهای متفقین در سوم شهریور ماه 1320 وارد کشور شدند. منصور نخست وزیر وقت ماجرای اشغال ایران را اینگونه نقل می کند: «متأسفانه با همه این کوششها که دولت شاهنشاهی برای حفظ آسایش کشور و رفع نگرانی دو دولت همسایه بکار برد بجای اتخاذ روش مسالمت آمیز و تفاهم، سفیران دو دولت ساعت چهار بامداد روز دو شنبه سوم شهریور ماه 1320 به خانه من آمدند و باز هریک یادداشتی مشعر بر نگرانی تسلیم کردند که جواب مطالبات آنها مکرراً داده شده بود جز اینکه این بار توسل به نیروی نظامی را نیز اخطار کرده بودند.

در صورتی که بعد معلوم شد قوای آنها پیش از ساعت 4 به مرزهای ایران تجاوز کرده و از هوا و زمین به شهرها و امکن بی دفاع موجب تلفات جانی و زیانهای مالی فراوان شده بودند.

باری من با دریافت یادداشتهای سفیر روس و وزیر مختار انگلیس به هریک از آنها در اعتراض دولت به اینگونه اقدامهای ناروا اظهارات لازم را کردم و بیسابقه بودن حمله قوای نظامی را بی هیچ گونه اخطار قبلی آن هم به بهانه قضیه ای که موضوع اصلی آن منتفی و تصفیه شده است به آنان تذکار دادم و آثار سوء آن را خاطر نشان کردم و از آنها خواستم که هرچه زودتر تجاوز را متوقف دارند تا مذاکرات برای روشن شدن حقیقت مقاصد آنان صورت گیرد.

هر دو نماینده پاسخ دادند که دستوری که به آنها داده شده قطعی است و نمی توانند در آن اوقات داخل مذاکره بشوند ولی این اظهارات را به دولتهای متبوع خود تلگرافی اعلام خواهند کرد.»

 

نیروهای متفقین سوم شهریور ماه وارد کشور شدند

دستپاچگی و سرسپردگی رضاخان در برابر انگلستان یک طرف ماجرا بود و طرف دیگر فروپاشی سریع ارتش و در نهایت دستور ترک مقاومت توسط رضاخان بود که بیش از پیش مقدمات تحقیر مردم ایران را فراهم می کرد. ارتشی که رضاخان آن را به عنوان نماد اقتدار کشور و هم سطح با ارتش های بزرگ دنیا معرفی می کرد «حتی کاه کافی برای اسب و بنزین برای رسانیدن وسایل موتوریزه خود به کرج هم نداشتند...»

 
ارتش متفقین در کوتاه ترین زمان ممکن بدون هیچ مقاومتی کشور را اشغال کرد


دستور رضاخان به ترک مقاومت

تصور اینکه رضاخان بخواهد در برابر کسانی که مقام و بقای خود را مدیون کمک آنهاست بجنگد و مقاومت کند دور از ذهن بود و همین امر باعث شد که در تاریخ 5 شهریور، دستور ترک مقاومت صادر شود. اما ماجرا به همین جا ختم نشد. حسین فردوست در کتاب خاطرات خود می نویسد:

«روز ششم شهریور منصورالملک آمد. انگلیسی ها توسط او پیغام فرستاده بودند که: روس ها گفته اند اگر این دو لشکر مرخص نشوند و سربازها به دهاتشان نروند ما تهران را تصرف خواهیم کرد! به نظر می رسد که تعمداً مسئله را از قول روس ها گفته اند تا رضاخان بیشتر بترسد.... [رضاخان] بلافاصله دستور داد اتومبیلش را بیاورند و شخصاً به طرف سربازخانه ها به راه افتاد. دو لشکر تهران پس از دستور ترک مخاصمه به پادگان آمده بودند. رضاخان وارد یک سربازخانه لشکر یک شد. برایش احترام نظامی به جا آوردند و او دستور داد که همه مرخص هستند و به خانه هایشان بروند! سپس شخصاً به لشکر دو رفت و همین دستور را تکرار کرد.»

 
رضا خان شخصاً دستور ترک مقاومت را در تاریخ 5 شهریور صادر کرد

هرج و مرج در ارتش

فردوست سپس به تشریح وضعیت سربازخانه ها و هرج و مرج بین نیروهای مرخص شده می پردازد و می نویسد : « دیدم که تفنگ ها و مسلسل های سبک و سنگین که فکر می کنم حدود 20 هزار سلاح مختلف بود، روی زمین ریخته شده، در میدان رهاست و جوی ها آب پر است از اسلحه! درها باز بود و کسی نبود از ما بپرسد چکاره اید؟ اسلحه ها را در جوی های آب انداخته بودند و تعمداً آب را رها کرده بودند تا غیر قابل استفاده شود! در خیابان ها درهم و برهم تفنگ افتاده بود و خلاصه منظره غریبی بود. جاده ها و خیابان های تهران مملو بود از سربازهایی که بدون پول و گرسنه، پیاده به سوی روستاهایشان می رفتند.»

تلاش رضاخان برای به تخت نشاندن ولیعهد

بعد از اینکه تلاش های رضاخان برای بقای سلطنتش فایده نکرد، به دنبال تثبیت ادامه سلطنت پهلوی توسط پسرش محمدرضا افتاد و دست به دامان چهره ای افتاد که از قدرت و نفوذ وی در بین انگلیسی ها مطلع بود. روز چهارم شهریور رضاخان به صورت مخفیانه و بدون اسکورت به خانه فروغی می رود وساعاتی را با وی خلوت می کند.
 
درخواست ملتمسانه رضاخان از فروغی برای به تخت نشاندن محمدرضا

فردوست ماجرای این ملاقات را اینگونه روایت می کند: « رضاخان در این ملاقات ملتمسانه به فروغی می گوید که من از شما راه نجات می خواهم.

فروغی پاسخ می دهد  که خودت راه نجات نداری ولی اگر می خواهی بیشتر غرق نشوی باید این کار ها را بکنی؛ اول باید فوری دستور آتش بس بدهی که روس ها وارد تهران نشوند( روس ها در آن موقع به حوالی قزوین رسیده بودند) و اگر مقاومت کنی مسلماً روس ها تهران را اشغال خواهند کرد و توسط آنها به اسارت گرفته خواهی شد و دیگر من هیچ تضمینی نمی توانم بکنم!

دوم اینکه هیچ راهی جز ترک ایران نداری. رضا پاسخ می دهد که امر شما را اطاعت می کنم، فقط خواهشی دارم و آن این است که تدوام سلسله پهلوی توسط ولیعهد را تضمین کنید. فروغی پاسخ می دهد من تلاش می کنم ولی مطمئن نیستم. رضاخان می گوید لااقل یک اطمینان نسبی بدهید که پس از من محمد رضا، شاه خواهد شد.

به هرحال رضاخان موفق می شود قول مساعدی از فروغی بگیرد و بسیار راضی و خوشحال از خانه فروغی خارج می شود... جزئیات این دیدار محرمانه و بسیار سری را رضاخان برای محمدرضا تعریف کرد و او همه و همه را به من گفت.»
 
متن استعفای رضاخان

تلاش های رضاخان برای فرار از کشور

رضاخان بعد از اینکه مقدمات به تخت نشستن ولیعهد و بقای دودمان پهلوی را فراهم کرد منتظر فراهم شدن فرصت مناسب برای خروج از ایران ماند. عجله رضاخان برای فرار از ایران از همه بیشتر بود و این به دلیل ترس و وحشتی بود که رضاخان از رسیدن ارتش روس ها به تهران، و دستگیری و محاکمه اش در ایران داشت.

شاید بیان خاطرات افرادی که از نزدیک شاهد هراس شدید رضاخان بوده اند، بیشتر بتواند شخصیت فردی و روحیه نظامی وی را در برابر تهدیدات خارجی نشان دهد و میزان شهامت و شجاعت وی را نمایان سازد مهندس جعفر شريف‌امامي- استاد اعظم لژ فراماسونري و از وابستگان و وفاداران جدي رژيم پهلوي- در خاطرات خود بيان مي‌دارد: «روزي موقع خروج ديدم كه سرگرد لئالي، معاون پليس راه‌آهن، در ايستگاه راه‌آهن يك گوشي تلفن به دست راست و يك گوشي ديگر را به دست چپ گرفته و مطالبي را كه از يك طرف شنيد به طرف ديگر بازگو مي‌كند، چند دقيقه ايستادم.

ديدم مي‌گويد كه روسها از قزوين به سمت تهران حركت كرده‌اند و ايستگاه بعد نيز مطلب را تأييد كرده و بدون (تحقيق) موضوع را به رئيس‌شهرباني با تلفن اطلاع مي‌دهد و او موضوع را به هيئت وزيران و از آنجا به دربار و به اعليحضرت خبر مي‌دهند كه روسها به سمت تهران سرازير شده‌اند. ايشان (رضاشاه) دستور مي‌دهند كه فوراً اتومبيل‌ها را آماده كنند كه به طرف اصفهان حركت كنند... زودتر رفتم به منزل.

ولي از آنجا به راه‌آهن تلفن كرده و خط قزوين را گرفتم. پس از بررسي و پرسش از ايستگاه‌ها، معلوم شد چند كاميون عمله كه بيل‌هاي خود را در دست داشتند به طرف تهران مي‌آمده‌اند و چون هوا تاريك بود، نمي‌شد درست تشخيص دهند، تصور كرده‌اند كه قواي شوروي است كه به طرف تهران مي‌آيد. لذا بلافاصله مطلب را به اعليحضرت گزارش (دادم تا) از حركت خودداري شود.»

 
اشرف پهلوی: اطلاع بر این جریانات [حمله متفقین] برای پدرم بقدری غیرمنتظره بود
 که یکباره قدرت مقاومتش را از دست داد  و دچار چنان وحشتی شد ....


اشرف پهلوی نیز می نویسد: «اطلاع بر این جریانات برای پدرم بقدری غیرمنتظره بود که یکباره قدرت مقاومتش را از دست داد  و دچار چنان وحشتی شد که بدون توجه به عواقب کار و اثری که انتشار این خبر درمردم کرد از تهران به اصفهان می رود و تصمیم می گیرد آن شهر را پایتخت کند.

من ان موقع پدرم را مردی شجاع و قوی تصور می کردم و در حققت در ابتدای کار هم همینطور بودو ولی بعد ها به خاطر سن زیاد و ترس از روس ها که با طرفدارانش در ایران با خشونت رفتار کرده بود، وقتی دید ارتشی که آن همه برای ایجادش خون دل خورده و تمام اتکایش به آن بوده  به این زودی و سادگی مضمحل شده و روس ها به طرف تهران حرکت کرده اند روحیه خود را به شدت باخت.»

 
دلهره و ترس رضاخان از رسیدن ارتش روس به تهران
 تا مدت ها خواب را از چهره رضاخان گرفته بود


گویا ترین تصویر از هراس شدید رضاخان که به گفته سید مهدی فرخ سبب شد 21 شب به خواب نرود خاطرات دکتر سجادی است. او می نویسد که حوالی غروب روز 6 یا 7 شهریور رضاخان اسکورت را اماده کرده بود و قصد عزیمت به اصفهان را داشت. جلو رفتم و پرسیدم: اعلیحضرت قصد کجا رادارند؟ رضاخان گفت: « چون روس ها به کرج نزدیک می شوند می خواهم پایتخت را به اصفهان انتقال دهم و حال نیز عازم اصفهان می باشم» همگی شاه را از این مسافرت برحذر داشتیم و شاه نیز منصرف شد.

ولی مدتی بعد این دلهره دوباره اوج گرفت: «یک شب گویا شب 22 شهریور بود به شاه اطلاع رسیده بود که روس ها وارد کرج شده و به سرعت به طرف تهران در حرکت می باشند. شاه که خیلی ملاحظه روس ها را می کرد نمی توانست به خواب برود و از آن جهت آن شب 5 بار شخصاً به منزلم تلفن نمودند و با من صحبت فرمودند.

تلفن اولی در ساعت 12 بعد از ظهر بود که از قضا شخصاً پای تلفن بوده و گوشی را برداشتم. از آن طرف سیم صدایی به گوش می رسید و گفت ـ آیا منزل دکتر سجادی آنجا می باشد؟ - بلی جنابعالی چه کسی می باشید- من رضا پهلوی هستم.

می خواهم با آقای دکتر صحبت نمایم. تعجب کردم رضا پهلوی کیست و چه کاره است که ناگهان به فکرم رسید این صدای شاه مملکت است. بلافاصله خود را معرفی کردم و شاه نگرانی باطنی خود را برای من حکایت کرده و گفتند: از شما می خواهم به هر وسیله ای که مقتضی بدانید از ورود آنها به تهران برایم اطلاعی کسب نمایید. «آنها» همان نیروهای شوروری بودند که به سرعت به طرف تهران در حرکت بودند و شاه نگرانی عجیبی از آنها داشت، چون به ایشان الهام شده بود در صورت ورود نیروهای سرخ به تهران جمعی از رجال اسیر خواهند شد.

من به اعلی حضرت فقید اطلاع دادم نگرانی بی مورد است و به فرض هم نیروهای شوروی وارد تهران شوند چنین تصمیمی اتخاذ نمی کنند زیرا ایران علیه نیروهای سرخ وارد پیکار نگردیده و در برابر قشون متحد خود انگلیس و حتی مجلس و قوه قانونگذاری ایران جسارتی نمی کنند.

همکاری و کمک انگلستان برای خروج رضاخان از ایران

اما خروج سریع رضاخان از ایران علاوه بر اینکه باب میل خودش بود، رضایت و هدایت انگلستان را نیز با خود به همراه داشت. بدون شک باقی ماندن رضاخان در ایران و محاکمه اش، دست انگلستان را در بسیاری از اتفاقات رخ داده در کشور نمایان می ساخت و برای همین انگلستان هرچه سریع تر مقصد سفر رضاخان را مشخص کرد و حتی مقدمات و خرج این سفر را مهیا کرد.

 
مشاهدات فرمانده اسکورت رضاخان در هنگام فرار وی:
 ...فرمانده تیپ [انگلیسی] بلافاصله دستورات شدید داد که نیروها از جاده خارج شوند.
رضاخان هم از اتومبیل پیاده شد و به در آن تکیه داده بود. سپس فرمانده تیپ نزد رضاخان آمد
 و احترام نظامی گذاشت و به واحدش دستور احترام داد و رضاخان به راه افتاد....

فرمانده اسکورت رضاخان ناصر امیرپور بعد از اینکه از اسکورت ماشین شاه در هنگام حرکت به سمت اصفهان برای ترک ایران منع می شود به صورت مخفیانه ماشین را تعقیب می کند و به صحنه های جالبی از همراهی و هماهنگی نیروهای انگلیسی با ماشین رضاخان و احترام گذاشتن به وی مواجه می شود که در هنگام بازگشت مشاهدات خود را برای حسین فردوست بیان می کند و فردوست این مطالب را در کتاب خاطرات خود نقل می کند:

« به هرحال فرمانده اسکورت با موتور به تنهایی  راه افتاد. او پس از بازگشت برایم تعریف کرد: من با فاصله چند کیلومتر به طوری که دیده نشوم تا اصفهان پشت سر اتومبیل رفتم و همه تکنیک ها را به کار بردم تا مرا نبیند چون گاهی پشت سرش را نگاه می کرد. در جاده قم ماشین به یک سه راهی رسید (احتمالا سه راهی ساوه) در آنجا ارتش انگلستان از ساوه به سمت تهران می آمد. 

حدودا یک تیپ بود و وارد جاده قم – تهران شده بود. جاده را بسته بودند، اتومبیل ایستاد و من هم توانستم خودم را به تدریج نزدیک کنم. یکی دو دقیقه بعد از توقف اتومبیل، یک افسر عالی مقام انگلیسی آمد، چون رضاخان را با لباس و شنل آبی شناخته بودند و به فرمانده تیپ اطلاع داده بودند. فرمانده تیپ بلافاصله دستورات شدید داد که نیروها از جاده خارج شوند. رضاخان هم از اتومبیل پیاده شد و به در آن تکیه داده بود. سپس فرمانده تیپ نزد رضاخان آمد و احترام نظامی گذاشت و به واحدش دستور احترام داد و رضاخان به راه افتاد.»

خروج از تهران

برنامه سفری که انگلستان برای رضاخان تدارک دیده بود به این صورت بود که وی ابتدا به اصفهان منتقل شود و بعد از آن از طریق کرمان به بندرعباس برود و از آنجا بوسیله یک کشتی انگلیسی عازم هندوستان شود. در این سفر رضاخان را آشپز و راننده مخصوصش همراهی می کردند.

قبل از عزیمت رضاخان از اصفهان، دکتر سجادی وزیر راه که بیشتر از سایر وزرا مورد توجه بود مأمور شد به اصفهان برود و صلحنامه ای از وی برای انتقال املاک و اموال منقول و غیر منقول خود به پسرش بگیرد که به این ترتیب تمام املاک و اموالی که رضاخان در طول 16 سال سلطنت از مردم غصب کرده بود به پسرش منتقل شد.

البته در هند اجازه اجازه پیاده شدن و اقامت به رضاخان داده نشد و گفته شد که باید به جزیره موریس یکی از جزایر تحت مالکیت انگلستان بروند. آقای اسکراین نماینده نائب السلطنه وقت هندوستان برای جلب رضایت رضاخان، مشخصات موریس را اینگونه ذکر می کند:

«این محل بهشتی برای گذراندن تعطیلات ثروتمندان آفریقای جنوبی است چون آنها یک کلمه از حرف مرا باور نمی کردند و تصورشان این بود که مقصدشان به صورت تخته سنگی وسط اقیانوس است.»
 
تمام امکانات رفاه مادی رضاخان در مدت اقامتش در موریس و ژوهانسبورگ توسط انگلستان تأمین می شد

البته در مدت اقامت در موریس هم تمام وسایل آسایش و راحتی رضاخان مهیا شده بود و خود شمس پهلوی می نویسد « با اینکه وسائل راحتی و آسایش ما را از لحاظ مادی فراهم کرده بودند، همه بدون استثنا ناراحت و دلتنگ بودیم» اما به دلیل درخواست های مکرر رضاخان در ابتدای سال 1321 به آفریقای جنوبی منتقل شد و در مردادماه سال 1323 در ژوهانسبورگ از دنیا رفت.
 


جمع بندی


بازخوانی چگونگی خروج رضاخان از ایران و مرگ وی نوعی بازنمایی از وابستگی بی حد و حصر وی به انگلستان است تا جایی که مقامات انگلستان نیز به این مسئله اشاره کردند و گفتند که رضاخان را خود ما آوردیم و خود ما نیز بردیم.
اما این گزارش دربردارنده نکاتی دیگر نیز می باشد:

1.    رضاخان از کشور تبعید نشد، بلکه با رضایت خود از کشور فرار کرد.

2.    فرار رضاخان از ایران علاوه بر اینکه وی را از خطر محاکمه در کشور می رهانید، از افشای بسیاری از اقدامات پنهان انگلستان در ایران نیز جلوگیری می نمود و برای همین مقامات انگلیسی در ایران مقدمات، مقصد و خرج سفر وی را فراهم کردند.

3.    مرور خاطرات افرادی که شاهد هراس و دستپاچگی رضاخان در هنگام مواجهه با حمله کشور خارجی بودند، کمک بسیاری در فرو ریختن هیمنه و اقتداری که برخی می خواهند برای وی بسازند می کند. تلاش های چندین باره رضاخان برای فرار از کشور، نمایانگر روحیه ضعیف و زبون و شخصیت بزدل و ترسوی رضاخان است.

4.    با خروج رضاخان از ایران تمام اموالی که وی از مردم غصب مرده بود به پسرش منتقل شد در حالی که اگر در کشور می ماند و محاکمه می شد تمامی این اموال می بایست به مردم بازگردانده می شد.



منابع:

1.     پدر و پسر؛ ناگفته‌ها از زندگی و روزگار پهلوی‌ها، محمود طلوعی

2.    ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست، موسسه اطلاعات و موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی

3.    تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، جلد هفتم، انتشارات امیرکبیر

4.    خاطرات مهندس جعفر شريف‌امامي، طرح تاريخ شفاهي هاروارد

5.    پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی، ترجمه حسین ابوترابیان

6.    اقتصاد سیاسی ایران، محمد علی همایون کاتوزیان، نشر مرکز

7.    http://www.ir-psri.com/Show.php?Page=ViewArticle&ArticleID=126

8.    http://www.ir-psri.com/Show.php?Page=ViewArticle&ArticleID=107

9.    http://www.ir-psri.com/Show.php?Page=ViewArticle&ArticleID=653&SP=Farsi

10.    http://iichs.org/index.asp?img_cat=66&img_type=1

 
برچسب ها: رضا شاه ، ایران ، اسکورت
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.