ناصرالدین به شدت به این وسیله علاقه پیدا می کند، به طوری که دهه های بعدی زندگی خود را با استفاده از دوربین مذکور ثبت کرده است.
ویدئوی ۵۸ دقیقه ای وی شامل تصاویری است که اصولا قرار نبوده توسط عموم دیده شوند که شامل زن های زیاد ناصرالدین شاه، مادر فاسد وی، دلقک ها، کاخ ها، جواهرات و غنائم ناصرالدین شاه، رقابت ها، توطئه ها، فساد، قتل های پنهانی و درگیری های سیاسی داخل حرمسرا، همچنین علاقه شدید شاه به گربه ای به نام "ببری خان" است.
ناصرالدین شاه در طول حیات خود ۸۵ زن صیغه و عقدی، و ۴۲ فرزند داشت که از آن میان ۱۸ نفر در کودکی در گذشتند. یکی از دغدغههای بزرگ دولت و دربار این بوده که شایع شده بود زنهای شاه میخواستند به او جگر خرس بدهند تا اخته! شود و این سوژه گفتگوی زمامداران وقت بوده است.
ازدواجها گاه سیاسی و گاه به عنوان قبول زنی به عنوان هدیه! انجام می شدند و گاه در هنگام کشورگشایی.
زنهای عقدی به ترتیب گلین خانم دختر شاهزاده احمد میرزا، خجسته خانم تاج الدوله دختر شاهزاده سیف الله میرزا، ستاره خانم تبریزی، شکوه السلطنه مادر مظفرالدین شاه و نوه فتحعلی شاه و جیران خانم فروغ السلطنه بودند.
«ناصرالدین شاه روزی که کشته شد، ۸۵ زن داشت که زن های درجه اول شاه را ماهی ۷۵۰ تومان حقوق بود و زن های درجه دوم به تفاوت از ۵۰۰ الی ۲۰۰ تومان و صیغه های درجه سوم را ۱۰۰ الی ۱۵۰ تومان مقرری بود و نیز دخترهای بزرگ شاه، سالی چهار هزار تومان حقوق داشتند...» (کتاب هزار فامیل، ص ۱۰۳)
زنهای درجه اول شاه هر یک سه الی چهار خواجه داشتند، زن های درجه دوم یک الی دو خواجه، و زنهای درجه سوم خواجه نداشتند. خواجههای حرمسرا روی هم رفته از سفید و سیاه بالغ بر نود تن بودند.
به هر یک از زن های بزرگ یک دستگاه عمارت و حیاط داده شده بود. زن های دیگر به تفاوت از یک الی سه اطاق داشتند و صیغه های جزء، به زن های محترمه سپرده شده و در دستگاه آنها می زیستند.
مراسم تعزیه یکی از جاهایی است که شاه برای دیدن زنها و دخترها از آن استفاده کرده افرادی را گزینش میکند. کسانی تعمدا دخترانشان را میآورند تا مقبول شاه واقع شوند. در بخشی از خاطرات مربوط به این وقایع آمده است: «دایهها، دختر دایهها، امروز سه دختر از توی آدمهای خانمها پسند کرد. تعزیه که تمام شد، اینها را بردند حیاط امین اقدس. خوب زیر [و] روی اینها را دید. گفت امشب اینها را نگاه دارید، فردا صبح من میخواهم عکس اینها را بیندازم. امروز که شنبه بیست و چهارم است، شاه صبح از خواب برخاست. دخترها را بردند حیاط امین اقدس. جواهر زیادی آوردند، اینها را جواهر زدند. روی صندلی نشستند. شاه خودش عکس اینها را انداخت. ما هم رفتیم تماشا. یکی از اینها را پسند کرد.... عصری او را بزک کردند، بردند پیش شاه».
یکی از عزیزان ناصرالدین شاه گربه ای به نام "ببری خان" بود. این گربه ی آلاپلنگی وسیله ای بود برای تقرب به سلطان. هنگامی که شاه به فرنگ رفته بود، در غیاب او، زن های حرم با تر و خشک کردن ببری خان سعی می کردند خودشان را در دل ناصرالدین جا کنند.
اوضاع ایران در زمان ناصرالدین شاه
ناصرالدین شاه نخستین پادشاه ایران بعد از اسلام بود که به اروپا مسافرت کرد. اگرچه وی سیستم پستی نوین، حمل و نقل قطار، و انتشار روزنامه را با خود به ایران آورد ولی ایران در روزگار این پادشاه باز هم رو به ناتوانی رفت و پیمانهای آخال و پاریس -که در برابر آنها بخشهای دیگری از ایران جدا شد و نفوذ شان تشدید شد- در زمان این پادشاه بستهگردید.
همچنین دولت او به استثنای زمان زمامداری امیر کبیر و چند شخصیت دلسوز و کاردان دیگر به وضع کشور و مشکلات اقتصادی و اجتماعی ایران توجهی نداشت. در بسیاری از نشستهای رسمی دولت از هر چیزی سخن گفتهمیشد چیز آنچه که باید بشود. برای نمونه ظلالسلطان پسر ناصرالدین شاه گزارش میدهد که: «..به جای صحبت دولتی، از میوه و گل و بلبل ...گفتگو میشود...» یا بیان میکند که یکی از دغدغههای دولت و دربار این بوده که شایع شده زنهای شاه میخواهند بدو جگر خرس بدند تا اخته شود و این سوژه گفتگوی زمامداران میشده است.
ناصرالدین شاه پس از شکار قلیان می کشد
برای نمونه کنت دو گوبینو -که نماینده سیاسی آن زمان فرانسه در تهران بود- در نامههایش از آشفتهبازار اوضاع ایران و سادهانگاری ایرانیان سخن میگوید اما اذعان می کند :«..مردم ایران مردم کارکن و باهوش هستند و طبعاً از تجارت و صناعت و زراعت خوششان میآید و آرزویشان این است که حکومت بگذارد ثروت ارضی مملکتشان را مورد استفاده قرار بدهند...»
گوبینو همچنان بازگو میسازد که با همهٔ گرفتاریها، کشور ایران رو به پیشرفت میرود و کارخانههایی هم گرداگرد پایتخت و با یاری سرمایه خود مردم و بی هیچ گونه پشتیبانی از سوی دولت ساخته شدهاست. گوبینو از ناتوانی دفاعی ایران سخن میگوید و میگوید که قاجارها حتی در برابر تازش احتمالی ترکمانان نیز بیدفاع و ناتوان بوده و دارای سپاه و ارتشی نیستند و مردم ایران نیز چون مهری بدیشان ندارند در برابر رویدادها از خود مقاومتی نشان نخواهند داد.
رابرت گرنت واتسن نیز که در زمان این شاه به ایران آمده بود از زندگی سخت کودکان ایرانی گزارش داده است و اینکه کودکان ضعیف و بیمار در کودکی زیر آن شرایط سخت میمردهاند و کسانی کودکی را از سر میگذراندهاند که نیرومندتر بودهباشند.
در ۱۳۰۸ (قمری) گروهی از جوانان دانشآموخته به وسیلهٔ کنت دو مونت فرت اتریشی رئیس نظمیه آن زمان و نیز کامران میرزا پسر شاه و نایبالسلطنه از ناصرالدین شاه خواستار اجازهٔ گشایش دانشگاه برای خود شدند و طرح قانون آن را نیز در ۴۷ ماده به شاه تسلیم داشتند.
ناصرالدین شاه در حاشیه نامه به کامران میرزا چنین پاسخ داد:«جوانان معقول بسیار بسیار غلط کردهاند که ایجاد دانشگاه میخواهند بکنند؛ اگر همچو کاری بکنند پدرشان را آتش خواهم زد؛ حتی نویسندهٔ این کاغذ در ادارهٔ پلیس باید مشخص شده و تنبیه سخت بشود که من بعد از این فضولیها نکند.»!!
ناصرالدین شاه در آستانهٔ مراسم پنجاهمین سال تاجگذاری در سال ۱۲۷۵ هجری خورشیدی به دست میرزا رضای کرمانی یکی از پیروان سید جمال الدین اسدآبادی در حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری ترور شد. گفته شده است که آخرین کلمات شاه اینها بودهاند:" من بر شما جور دیگری حکومت خواهم کرد اگر زنده بمانم!"