به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، انقلابهای عربی برخاسته از بیداری اسلامی در سالهای اخیر حالتی از بیثباتی و غافلگیری را در میان تصمیمسازان و سیاستمداران اسرائیلی و مراکز مطالعاتی این رژیم ایجاد کرده است، البته رژیم اسرائیل خیلی زود سعی کرد از همان آغاز تحولات منطقه عربی، مواضع خود را بر اساس منافعش در پیش گیرد، این رژیم مخالفت خود را با انقلابهای مردمی در مصر و تونس که به دنبال براندازی رژیم استبدادی حاکم بر این کشورها و ایجاد دولتهای دموکراتیک مبتنی بر احترام به آزادی شهروندان و ایجاد عدالت اجتماعی در کشور بودند، اعلام کرد.
اسرائیل در کنار دولتهای مستبد این کشورها قرار گرفت، چرا که آنها را دولتهای معتدل میدانست که در راستای منافع اسرائیل کار می کردند، مراکز تبلیغاتی و مطالعاتی اسرائیل در طول دهه های گذشته به تمجید از نظام حاکم بر این کشورها و عملکرد آنها در سرکوب منظم مردم و حاکمیت دهها ساله بر آنها پرداخته بود.
با آغاز بحران سوریه، اسرائیل توجه ویژه ای به این بحران و حوادث و پیامدهای آن داشت، چرا که سوریه جایگاه خاصی در محاسبات اسرائیل داشته و این رژیم چندین بار با دولت دمشق وارد جنگ شده و بخشی از خاک آن را نیز همچنان در اشغال دارد. علاوه بر اینها سوریه دولتی محوری در خاورمیانه است و ارتباط مستحکمی با ایران و حزبالله و گروههای مقاومت فلسطین دارد و قدرت تاثیرگذاری زیادی بر تحولات منطقه دارد.
بر خلاف مواضع اسرائیل در مورد انقلاب مصر، موضع آن در برابر بحران سوریه و براندازی دولت در این کشور پیچیده بود. کابینه اسرائیل در سال اول بحران سوریه در برابر این بحران سکوت کرد، اما یک سال بعد از آغاز این بحران وقتی عمق بحران بیشتر و فراگیرتر شد و حمایت بین المللی از مخالفان مسلح دولت افزایش پیدا کرد، رژیم صهیونیستی نیز سیاست های خود را علنیتر کرد.
دیدگاههای رژیم صهیونیستی در مورد بحران سوریهسطح تعامل اسرائیل با بحران سوریه متفاوت است، این تعامل گاه به صورت سکوت بوده و گاه با حملات هوایی نظامی علیه برخی مراکز دولتی سوریه در قلب دمشق یا مراکز دیگر دنبال شده است، اخیرا نیز رژیم اسرائیل ارائه کمک های پزشکی را به شورشیان مسلح که در درگیری با ارتش زخمی شدهاند در دستور کار قرار داده است.
علاوه بر همسایگی سوریه با سرزمین های اشغالی که باعث پیچیده تر شدن و سردرگمی سران سیاسی اسرائیل در تعامل با بحران سوریه شده، عوامل دیگری نیز وجود دارد که به این ابهام دامن می زنند. قبل از اینکه به بررسی دیدگاه های رژیم صهیونیستی در تعامل با بحران سوریه بپردازیم بهتر است این شاخص ها را بررسی کنیم:
- آینده سیاسی دولت کنونی یا دولت بر آمده از اصلاحات یا خلأ قدرت در صورت براندازی دولت سوریه از نظر نقش این کشور در روند درگیریهای عربی و اسرائیلی و پذیرش احتمالی سازش با این رژیم در ابهام قرار دارد.
- نقش احتمالی ارتش در دوره آینده و اهداف نهایی و حجم تسلیحاتی و نفراتی آن و فلسفه مبارزاتش مبهم است، بویژه اینکه اسرائیل ارتش سوریه را ارتش حرفهای و اعتقادی می داند که روحیه تنفر از اسرائیل در عمق آن ریشه دوانده است.
- از بین بردن ائتلاف های منطقهای و داخلی در سوریه با لبنان و فلسطین و دیگر کشورها و به ثمر نشستن تلاش های اسرائیل و غرب در ایجاد نقشه جدید برای منطقه خاورمیانه در هاله ای از ابهام قرار دارد.
بر اساس مولفه هایی که به آنها اشاره شد، در بررسی دیدگاههای رژیم اسرائیل در تعامل با بحران سوریه از منظر منافع راهبردی و امنیت داخلی این رژیم به سه موضع بر میخوریم که با هم در تضاد هستند.
دیدگاه اول: ادامه درگیریها بدون پیروزی یکی از طرفهای درگیربسیاری از تحلیلگران اسرائیلی این سناریو را ترجیح داده و بزرگترین برنده این روند را اسرائیل می دانند، آنها تاکید دارند که منافع اسرائیل با ادامه درگیریها در سوریه بدون پیروزی یکی از طرفها بیشتر تامین می شود، چرا که طرفهای درگیر با ادامه درگیریها تضعیف میشوند و این همان چیزی است که اسرائیل می خواهد، چرا که همه طرف ها دشمن اسرائیل به شمار میروند. ارتش سوریه از آنجا که قوی ترین ارتش عربی است، برای امنیت داخلی اسرائیل خطرناک است و مخالفان نیز با وجود ائتلاف کنونی خود با اسرائیل بر اساس دیدگاه های افراطی که دارند، می توانند در دراز مدت برای تل آویو خطر آفرین باشند.
اوضاع مصیبت بار کنونی علاوه بر تضعیف جامعه، دولت و ارتش در سوریه، جبهه عربی در درگیری های اعراب با اسرائیل را تضعیف کرده و روند تسلط اسرائیل بر اراضی اشغالی سوریه در جولان را نیز تقویت می کند.
علاوه بر اینها از بین بردن ائتلاف های منطقه ای و بین المللی سوریه و تجزیه این کشور و ایجاد دولت های کوچک طایفه ای و مذهبی در آن از جمله دیگر اهداف راهبردی اسرائیل در سوریه است که تضمینی برای برتری اسرائیل بر این میکرو دولت ها است.
تل آویو معتقد است که سوریه ضعیف و وابسته بدون ارتش قوی خطری برای اسرائیل محسوب نمی شود و با پذیرش کمک های غربی به اسیر دست موسسات مالی و تجاری غرب تبدیل می شود. به این ترتیب سوریه نیز به جای پرداختن به تقویت ارتش و جایگاه بین المللی خود باید به مشکلات داخلی اش مشغول شود.
طرح دیدگاه دوم: براندازی دولت سوریه و پیروزی تروریست هااین دیدگاهی است که بسیاری از ناظران سیاسی اسرائیل و برخی رژیم های عربی دنبال می کنند. با وجود برقراری امنیت در جبهه جولان در دوره حاکمیت بشار اسد و عدم استفاده این دولت از قدرت علیه رژیم صهیونیستی از زمان درگیریهای سال 1973 تاکنون، آنها اعتقاد دارند که براندازی دولت بشار اسد می تواند جایگاه اسرائیل را در خاورمیانه تقویت کرده و موقعیت این رژیم در درگیری های اعراب و اسرائیل را تقویت کند. آنها برای تحلیل خود چندین دلیل مطرح می کنند که عبارتند از:
- سقوط دولت اسد به معنای سقوط ائتلاف های بین المللی و داخلی آن در منطقه است و این موضوع میتواند نفوذ ایران و حزبالله در منطقه را کاهش داده و یکی از منابع اصلی حمایت از حماس را خشک کند.
- سقوط دولت اسد به معنای خروج ارتش سوریه از معادله های نظامی منطقه است، این در حالی است که بعد از سازش مصر با اسرائیل در سال 1979، ارتش سوریه قوی ترین ارتش در محور متخاصم با اسرائیل به شمار می رفت.
- اسرائیلی ها اعتقاد دارند که سوریه مانع اساسی در ایجاد روند سازش مورد نظر اسرائیلی ها در منطقه است، تلآویو به دنبال سازش سلطه طلبانه با فلسطین و لبنان است و براندازی اسد میتواند موضع سیاسی سوریه در رد این سازشها را از بین ببرد و طرف های لبنانی و مذاکره کنندگان فلسطینی را نیز تضعیف کند.
چیزی که این دیدگاه را تقویت می کند، این است که اسرائیلیها تحرکات نظامی و لوجستیک و حتی پزشکی را در حمایت از شورشیان مسلح در دستور کار قرار داده و نیروی هوایی اسرائیل چندین بار مواضع نظامی دولت سوریه را هدف قرار داده است، علاوه بر اینها بیش از 500 تروریست سوری از آغاز سال 2013 تاکنون در سرزمین های اشغالی مداوا شدهاند که 40 درصد از این تعداد در بیمارستانهای میدانی در مرزها مداوا شده اند و بقیه نیز در بیمارستان های شهری مداوا شدهاند. از سوی دیگر حضور لابی صهیونیستی در کنفرانس هایی که برای حمایت از معارضان سوری برگزار می شود، قابل توجه است.
دیدگاه سوم: پایان درگیریها در سوریه و ایجاد دولت مرکزیچالش های امنیتی اسرائیل در مرز سوریه برخی تحلیلگران اسرائیلی که البته تعداد آنها زیاد نیست را به این نتیجه رسانده که ایجاد دولتی مرکزی و قوی در سوریه صرف نظر از اینکه در دست بشار اسد یا مخالفان باشد، در راستای منافع کنونی اسرائیل است.
شلومو پروم تحلیلگر مرکز مطالعات امنیت داخلی اسرائیل در دانشگاه تلآویو در این راستا می گوید: البته اگر مخالفان دولت سوریه بویژه ارتش آزاد بتوانند حاکمیت را در دست گیرند، این برای اسرائیل بهتر است، نکته مهم برای اسرائیل این است که یک قدرت مرکزی در سوریه روی کار باشد و زیاد مهم نیست که حاکم اصلی این قدرت چه کسی باشد.
بر اساس این دیدگاه تعامل با دولت مرکزی قوی و با ثبات – حتی اگر دشمن باشد- ساده تر از تعامل با هرج و مرج و ناآرامی در مرزهاست. بویژه اینکه دولتی مثل سوریه از سال 1973 تاکنون هیچ حمله ای را علیه اسرائیل ترتیب نداده است.
در صورت رسیدن مخالفان به قدرت نیز ائتلاف غیر متجانسی از رقبا در حاکمیت ایجاد می شود که تمام پتانسیل آن به رقابت قدرت و تامین امنیت در کشور و دور کردن خطرات و تهدیدات داخلی و خارجی خواهد گذشت و حتی ممکن است دولت جدید آمادگی امضای قرارداد سازش با اسرائیل را نیز داشته باشد و از ایران و حزب الله لبنان نیز دور شود.
هرج و مرج در مواضع صهیونیستها نسبت به بحران سوریهپیچیدگی های بحران سوریه و تعدد طرفهای بین المللی و منطقه ای مداخله جو در این بحران حالتی از تردید و سردرگمی را در میان تصمیم سازان اسرائیلی و نخبگان مسایل سیاسی و راهبردی درباره آینده این بحران ایجاد کرده است. به همین علت است که دیدگاه راهبردی اسرائیل نمی تواند بهترین سناریو را برای تعامل با این بحران انتخاب کند. به همین علت است که تلآویو ترجیح داده به صورت تاکتیکی و بر اساس تحولات کوتاه مدت با این بحران وارد تعامل شده و منافع و تهدیدات با برد کوتاه برای خود تعریف کند. در همین راستا است که در حال حاضر برخی رسانه های رسمی اسرائیل به صورت گسترده از امکان تغییر معادله های امنیتی اسرائیل در جبهه جولان و امکان دخالت نظامی مستقیم اسرائیل در سوریه از طریق این جبهه خبر می دهند.
ورود حزب الله لبنان به خط درگیری های سوریه در یک سال و اندی گذشته باعث احساس نگرانی و ترس اسرائیل از دستاوردهای این حزب شده و در معادله های قدرت و تسلیحات در مرزهای شمالی این رژیم اختلال ایجاد کرده است. در این راستا اسرائیل خط قرمزهایی برای خود ترسیم کرد که آن را ممانعت از تسلط حزب الله به مرزهای سوریه و لبنان دانست و مدعی شد این اقدام می تواند خطوط پشت جبهه و لوجستیک را برای دولت سوریه در صورت بروز هر درگیری آینده با اسرائیل فراهم نماید.
در سایه تحولات کنونی منطقه و ضرورت بازبینی معادله های قدرت در جبهه های مختلف شاید الان به نفع اسرائیل باشد که خود را از ورود در جنگ فراگیر کنار بکشد، اما با این وجود آزادی عمل را در انجام حملات به اصطلاح تلآویو "پیش دستانه" در اختیار خواهد داشت تا با حملات موضعی امکان فرسایش هر چه بیشتر طرف مقابل را فراهم نماید و در عین حال وارد جنگ فراگیر نیز نشود، چرا که سیاستهای آمریکا ورود در این جنگ را تایید نمیکند.
در همین راستا اسرائیل در اوایل سال جاری میلادی طرح پنج مرحلهای با نام "جسارت" را ارائه کرده و قرار است این طرح تا سال 2017 اجرایی شود، این طرح جایگزین طرح تیفن خواهد بود که از سال 2008 تا 2012 اجرایی شد.
این طرح به صورت کلی بر کاستن از یگان های نیروی زمینی به علت کم شدن ارزش جنگهای سنتی در تمامی جبههها متمرکز است، همچنین بودجه پروژه های دستگاه های جاسوسی افزایش خواهد یافت و توان پیشرفته مبارزاتی در بخش های نیروی دریایی، زمینی و هوایی تقویت خواهد شد. پروژه های جمع آوری اطلاعات جاسوسی، دفاع و حمله نیز در اولویت طرح جدید خواهد بود.
مارک هیلر کارشناس صهیونیست مرکز مطالعات امنیت ملی دانشگاه تلآویو در مورد نحوه تعامل اسرائیل با بهار عربی می گوید: تمام تغییرات ایجاد شده در بهار عربی پیامدهای منفی برای اسرائیل ندارد، با این وجود این موج خطرات اساسی برای اسرائیل دارد. بنابراین اسرائیل نمیتواند درمورد نتایج این پتانسیل یا تاثیر در روند این جریانات تصمیم گیری کند، بلکه باید سعی کند با برخی اقدامات از شدت تبعات منفی و خطرناک این پیامدها بکاهد.