وی با انتشار مطلبی در پایگاه اینترنتی «islam.SNG»، تصریح میکند که دوران جهان تکقطبی یعنی دوره بین فروپاشی نظام دوقطبی (شوروی و آمریکا) و فرارسیدن جهان چندقطبی که در آن دوران اوج هژمونی و اقتدار آمریکا و سیاست استانداردهای 2گانه در سیستم بینالمللی به رهبری غرب حاکم بود، کوتاه بود.
هژمونی آمریکا در سراشیبی افول
وی در ادامه مینویسد که در حال حاضر روند تضعیف تدریجی آمریکا پس از یک دوره صعود به اوج رهبری جهان، آغاز شده است همانطور که این مسئله را سیاستشناسان آمریکایی از جمله «برژینسکی» نیز قبلا پیشبینی کرده بودند.
به نظر رئیس مرکز پژوهشی «دین، حقوق و سیاست»، بحران اوکراین و بویژه مسئله «کریمه» منجر به رویارویی آشکار میان روسیه و غرب شده است که میتواند بعنوان بازگشت به دوران جنگ سرد ارزیابی شود که در آن زمان روسیه چشمان خود را بر روی تجزیه یوگسلاوی سابق که با هدف تسهیل در گسترش ناتو به شرق انجام شد، بست.
این در حالی بود که سیاست خارجی دوران «یلتسین» و پس از آن در دوره اول ریاست جمهوری «پوتین» در تلاش برای بهبود روابط روسیه با غرب و تقویت روابط با ناتو و اتحادیه اروپا، بود.
روسیه در محاصره نیروهای آمریکا و ناتو
در ضمن، حوادث 11 سپتامبر به عنوان پایهای برای درک متقابل در روابط بین واشنگتن و مسکو در زمینه تهدیدات تروریسم بینالمللی مطرح میشد. با این حال در نتیجه جنگ آمریکا در عراق و افغانستان، روسیه خود را در محاصره نیروهای آمریکایی و ناتو و مواجه با تهدیدات قاچاق مواد مخدر و تروریسم یافت.
علاوه بر این، باور کامل کرملین به این نکته که غرب همواره سیاست مهار روسیه را در همه زمینهها دنبال میکند، به پروژه آمریکایی استقرار در آسیای مرکزی و اروپا تحت عنوان «دفاع در برابر سیستم دفاع موشکی روسیه»، مساعدت کرد و به منافع ژئوپلیتیکی و سیاسی مسکو در خاورمیانه و شمال آفریقا از طریق مسدود کردن دسترسی روسیه به اقیانوس هند، خلیج فارس و دریای مدیترانه (نمونه آن، حوادث سوریه و لیبی) و حمایت غرب از انقلابهای رنگی مختلف از آسیا تا آمریکا لاتین، ضربه وارد ساخت.
دوره گذر از جهان تکقطبی به جهان چندقطبی با ظهور طیفی از بیثباتیها در زمینه تضاد منافع ایالاتمتحده و اتحادیه اروپا با روسیه و چین با استفاده از اهرمهای مختلف اعم از اقتصادی، سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و غیره، مشخص میشود.
فضای مانور سیاست خارجی متحدان ابرقدرتها محدود میشود
بدین سبب ما شاهد بحران عمیق حقوق بینالملل و مقررات نظام جهانی هستیم که پس از جنگ جهانی دوم میتواند عمیقترین چالش دوران اخیر محسوب شود و در این تقابل بازیگران ژئوپلیتیک، فضای مانور سیاست خارجی متحدان آنها هر روز تنگتر میشود.
در این رابطه آسیای مرکزی یکی از نقاط تلاقی منافع استراتژیک روسیه و چین با غرب میباشد که در آن سیاست آمریکا با هدف محدود کردن مرزهای نفوذ روسیه و چین برنامهریزی شده است.
این در حالی است که کشورهای آسیای مرکزی برای درک این مسئله که باید آشکارا یکی از شرکای مهم را برای خود برگزینند، هنوز آماده نیستند چراکه در حال حاضر نخبگان سیاسی واجد شرایط برای بازپس گرفتن کنترل انحصاری بر همه منابع کشور از برخی نیروهای خارجی، آماده نیستند.
علاوه بر این، آنها اغلب از مسئله همکاری با یکی از کشورهای خارجی به عنوان یک استدلال مکمل به منظور جلب توجه رقبای بینالمللی، به نفع خود استفاده میکنند.
بیشکک باید اولویتهای سیاست خارجی خود را روشن سازد
اما این سیاست ماهیتی بیثبات ایجاد میکند که البته مواضع نامشخص و متناقض را در پی دارد در حالی که قرقیزستان باید بدون نفوذ خارجی بتواند در سیاست خارجی خود تصمیم بگیرد و از آنجا که سیاست اعلام شده این کشور، همکاری استراتژیک با روسیه میباشد، عدم موضعگیری مشخص در مورد وقایع اوکراین و کریمه سبب بروز مشکلات مختلفی خواهد شد.
در این رابطه دولت قرقیزستان باید اولویتهای خود را برای مردم روشن سازد و مشخص کند که بیشکک با چه کشورهایی شریک استراتژیک است؟ و با چه کشورهایی شراکت و همکاری تاکتیکی و برای چه مدت خواهد داشت؟ و در این همکاریها منافع ملی کشور چه جایگاهی دارند؟
البته هر چه زودتر قرقیزستان در این مورد تصمیمگیری کند، بهتر است چراکه در سالهای اخیر مشکلات بیشتری بروز میکنند و حتی در این رابطه که سیاست خارجی حکومت مشخص نیست، مخالفین نیز انتقاداتی را مطرح میکنند.
جنگ سرد به آسیای مرکزی منتقل میشود
در این زمینه درک این مسئله مهم است که جنگ سرد در حال انتقال به حوزه آسیای مرکزی است و در آنجا برای قرقیزستان حفظ سیاست بیطرفی بویژه پس از خروج پایگاه نظامی آمریکا از فرودگاه «ماناس» و ورود بیشکک به اتحادیه گمرکی، بسیار دشوار است.
در ضمن، باید دانست که نفوذ خارجی بر فرآیندهای داخلی کشور همواره مخرب است و در وهله نخست این نکته مهم است که غرب هیچگونه روابط تاریخی و فرهنگی با این منطقه ندارد و تکیه کامل به غرب اشتباه است که به عنوان مثال، در اوکراین غرب رژیم حاکم را با رژیم دستنشانده خود عوض کرد.
همچنین در کشور افغانستان نیز غرب از پذیرش مسؤلیت خود در قبال آنچه در این کشور اتفاق میافتد، شانه خالی میکند اما در مقابل روسیه که مرزهای مشترکی با آسیای مرکزی دارد، در مورد بیثباتی اوضاع در مرزهای جنوبی خود نگران است.
بنابراین امنیت و ثبات آسیای مرکزی کلید امنیت روسیه محسوب میشود چراکه
حفظ صلح و ثبات در چارچوب سازمانهای مختلف منطقهای از جمله سازمان
کشورهای جامعه همسود، سازمان پیمان امنیت جمعی، سازمان شانگهای و اتحادیه
گمرکی، عملا بخشی از منافع مشترک همه کشورهای آسیای مرکزی با روسیه است.