همکاریتان با آقای هادی چطور شروع شد؟ این اولین همکاریتان بود؟
کایدان: وقتی در جشنواره، دومین فیلم آقای هادی یعنی «یکی میخواد باهات حرف بزنه» را دیدم، متوجه جهشی بزرگ از لحاظ کیفی در کار وی شدم. به همین دلیل ترغیب به این همکاری شدم. با آقای هادی و آقایپدرامکریمی گفتوگو کردیم و تصمیم گرفتیم یک کار سینمایی مشترک تولید کنیم که نتیجهاش در فیلم «زندگی جای دیگری است» دیده شد. بعد چون از آن فیلم احساس رضایت داشتیم، دوستان نوشتن سریال «خوب، بد، زشت» را به من سپردند.
قبلا فیلمنامه سریال را نوشته بودید یا با همفکری کارگردان آن را شروع کردید؟
کایدان: این فیلمنامه قبلا در ده قسمت نوشته شده و آماده بود. آقای هادی آن را مطالعه کرد و گفت برخی قسمتهایش احتیاج به بازنویسی دارد و از طرف دیگر سازمان هم نظرهایی داشت که باید اعمال میشد؛ بنابراین فیلمنامه بازنویسی شد.
چه ویژگی در این فیلمنامه دیدید که متوجه شدید ارزش وقت گذاشتن، سرمایهگذاری و کارکردن دارد؟
هادی: وقتی فیلمنامه اولیه را خواندم، فهمیدم اگر قرار بود به همان شکل هم ساخته شود کار قابل قبولی خواهد شد، اما با سلیقه من همخوانی نداشت چون خیلی جاها شخصیتها فانتزی میشدند یا غیرقابل باور بودند و تماشاچی باید آن را به همان شکل میپذیرفت، اما من فضایی ملموس و قابل باور را میخواستم که در آن طنز موقعیت وجود داشته باشد، گرچه طنز موقعیت نمیتواند لحظه به لحظه فضایی شاد و مفرح ایجاد کند. ممکن است گاهی ریتم کار بیفتد، اما این نوع روایت و فضا را دوست دارم که همواره قصه را دنبال کنیم و تکتک سکانسها پیش برنده باشد و در آنها اتفاقی بیفتد. این روند با بازنویسی فیلمنامه ایجاد شد.
این اولین تجربه کار کمدی تان بود. در مجموع نتیجه را چطور ارزیابی میکنید؟
هادی: به واسطه این که سریال خوب، بد، زشت اولین تجربه کار کمدی و طنزم بود، خیلی جاها آزمون و خطا کردم، اشتباهاتی داشتم، اما در کل از بازیها، قصه و لحنی که برای کارگردانی انتخاب کرده بودم، راضی هستم. سعی کردیم حس و حال فیلمنامه بیشتر در بیاید تا این که تواناییهای کارگردانی را به رخ بکشیم.
چه اندازه به فیلمنامه پایبند بودید؟
هادی: سعیمان بر این بود که به متن وفادار باشیم، اما چون کار کمدی بود، خیلی جاها نتوانستیم صد درصد به فیلمنامه وفادار باشیم و بعضی چیزها به کار اضافه شد. بعد که سریال را دیدم، فهمیدم همین چیزهایی که اضافه شد، خیلی جاها ریتم را کند کرده و به کار لطمه زده بود. این به کم تجربگی خودم برمیگردد. اگر قرار باشد دوباره همین کار را کارگردانی کنم، از بازتابهایی که از مردم گرفتهام، خیلی نکات دستگیرم شده است که آنها را اعمال میکنم. چون وقتی از هر ده نفر، پنج شش نفر به بخشهایی از کار ایراد میگیرند و به یک نکته اشاره میکنند، وظیفه ماست به آن نکته بیشتر فکر و سعی کنیم آنها را برطرف کنیم.
نظر شما این است که ایرادهای گرفته شده، بیشتر به مشکلات کارگردانی برمیگشت تا فیلمنامه؟
هادی: بله، مثلا سکانسهایی داشتیم که نویسنده آنها را در دو صفحه نوشته بود، شروع و وسط و پایان آن مشخص و کاملا اندازه بود، اما سر صحنه بازیهای خوب بازیگرانی مثل امین حیایی و بهنوش بختیاری و بداههگوییهای خوب بهاره رهنما، مرا غرق خودش میکرد. احساس میکردم خیلی خوب است ولی وقتی کار مونتاژ شد، فهمیدم این صحنهها را باید بیشتر مدیریت میکردم چون گاهی زیاد و به کار لطمه وارد کرده است . بیشتر انتقادات در این باره بود که بعضی سکانسها خیلی طولانی شده ، چون سکانس و موقعیت اجرایی، ایستا بود. این مسأله بیشتر به چشم میآمد. من هیچ وقت میزانسنهای فرمایشی مثل این که چون موقعیت ایستاست، مثلا یک نفر برود پرده را کنار بزند طراحی نمیکنم، مگر این که لازمه سکانس باشد. همین چیزها اشکال کار من بود که در نهایت به کلیت سریال لطمه وارد کرد.
فکر نمیکنید دلیل دیگری هم وجود دارد که به فیلمنامه برمیگردد و آن کمجان و کممایه بودن و تنک بودن قصه اصلی است؟
هادی: قصه اصلی بیشتر از آنچه لازم بود، مایه داشت. مثالی در این باره میزنم. در سریال موفقی مثل «پایتخت» از عاملی مثل لهجه شیرین مازندرانی استفاده شده که هر بار میشنویم باز جذاب است. به این لهجه شیرین، بازیهای بسیار خوب و کارگردانی خیلی خوب آقای مقدم هم اضافه میشود. نتیجه این میشود که ضعفهای احتمالی قصه کمتر دیده میشود. در زمان عید هم مردم کمتر حوصله دارند ببینند قصه یک سریال به کجا میرسد. ترجیح میدهند از ابتدای سریال بخندند تا انتها. خیلی جاها میگفتند جاهایی که خانم بختیاری یا آقایحیایی هستند خوب است، اما جاهایی که خانم کیانفر یا آقای محب اهری یا خانم تسلیمی میآیند، ریتم میافتد در حالی که این سکانسهاست که قصه اصلی را پیش میبرد و حتی به شخصیتهایی که در آن صحنه نیستند مربوط میشود، اما هر جا کمدی کار بیشتر بود، مردم بیشتر با سریال ارتباط برقرار میکردند.
فیلمنامه بسیار شسته رفته و درست بود و اگر در اجرا آنطور که باید از کار در نیامد، به خاطر کم تجربگی من بود و اگر فرصت همکاری دیگری با آقای کایدان داشته باشم، بیشتر به متن او وفادار خواهم بود، ضمن این که الان هم از نتیجه کار راضی هستم چون از آنچه دریافت کردهام، فهمیدهام مردم از بازیها، پیام قصه و کارگردانی بیادعای سریال راضی هستند. در تلویزیون کار برای عامه مردم است و نظر آنها از هر فاکتوری مهمتر است. اگر بتوانیم علاوه بر این، مخاطبهایی که به صورت حرفهای فیلم و سریال میبینند، منتقدان و مسئولان را هم راضی کنیم، کار سختی انجام دادهایم، اما موفقیت کار هم تضمین شده است. الان فکر میکنم در خیلی از بخشها «پایتخت3» از ما جلوتر بود، اما از لحاظ قصه و داستان، ایمان دارم کار ما بهتر بود.
شما پیشبینی میکردید بر اساس توانایی و بداههپردازی بازیگران، بخشهایی به کار اضافه شود یا فکر میکنید این بداههگوییها به کار لطمه زده است؟
کایدان: وقتی فیلمنامهای در یک ماه نوشته میشود، طبیعتا کاستیهایی دارد و کامل نیست. بداهههایی که اضافه میشود، 70، 80 درصد در راستای قصه است، اما فاصله یک کار خوب تا عالی، فاصله 95 تا 100 است. به همین خاطر ممکن است دو تا دیالوگ یا جزئیات خیلی ریز، لحظه کمدی را از بین ببرد. در کل اگر بازیگران چیزی اضافه کردند، خارج از محدوده شخصیتشان نبوده، اما بعضی موارد جزئی، کار را دچار نوسان کرد که این هم کاملاً طبیعی است. وقتی کاری 600 دقیقهای در 68 جلسه فیلمبرداری میشود، حداقل از منتقدان انتظار میرود سختیهای کار را در نظر بگیرند و منصفانهتر نظر بدهند. تعجیلی که در کارهای نوروزی وجود دارد، باعث میشود کارگردان نتواند بیشتر وقت بگذارد تا تیم را کنترل کند. گرچه من تا پایان فیلمبرداری سر صحنه بودم، اما اگر زمان بیشتری وجود داشت، بهتر میتوانستیم تعامل داشته باشیم. این را هم در نظر بگیرید گاهی بازیگران بداهههایی میگویند که اگر آنها را حذف کنیم، حیف میشود. شاید اگر در زمان تدوین وقت بیشتری وجود داشت و به این بخشها نظارت میشد مشکلات کمتر میشد. با توجه به تمام پارامترهایی که در سریالسازی برای عید وجود دارد، فکر میکنم این سریال کاملا قابل قبول و دفاع است. بعضی دوستان از فیلم با عناوینی مثل تلخکامان و بازندگان سریالهای نوروزی نام میبرند که این خیلی غیرمنصفانه است، چون این سریال خانوادهای باورپذیر را به تصویر میکشید، از لحاظ اخلاقی کار پاکیزهای بود و در نهایت فکر میکنم یک سریال متوسط رو به بالا بود.
کمی درباره شخصیتها توضیح دهید. بعضی شخصیتها ممتنع و منفعل به نظر میرسند؛ مثل سوسن اما درباره بعضی شخصیتها مثل بهادر انگار تصمیم گرفته شده این نقش به امین حیایی سپرده شود تا با همان ویژگیهایی که از او سراغ داریم، نقش را همانطور که بلد است تکرار کند. دلیل وجود چنین شخصیتهایی در سریال چیست؟
کایدان: تکرار به معنی بیهودگی و کلیشه به معنای بطالت نیست. وقتی کلیشهای محبوبیت دارد و هنوز مردم با آن ارتباط برقرار میکنند، اشکالی ندارد از آن استفاده شود. انتخاب امین حیایی هم به این دلیل بود که او در آن زمان کم، بهتر از هر کسی میتوانست از عهده این نقش بربیاید، چیزهایی خودش به نقش اضافه و برای مردم باورپذیرش کند. فکر میکنم آنچه باعث نظر منفی بعضی منتقدان یا مردم شده، مسائل فراسینمایی و حاشیهای است. مهم این است که آقای حیایی به بهترین شکل توانسته نقش یک آدم شرور را با این مشخصات روحی بازی کند.
اما به نظر میآید مشخصات ظاهری مثل نحوه راه رفتن و حرفزدن، چیزهایی بود که برای نقش بهادر پیشبینی نشده بود و بازیگر آنها را با خود به این نقش آورد؟
کایدان: بله اینها چیزهایی است که بازیگر طبیعتا به همراه خودش میآورد و با مشورت و هدایت کارگردان شکل میگیرد. مثلا تکیهکلام بخارشو و نوع راهرفتن، انتخاب خود بازیگر بود که کارگردان هم آنها را تائید کرد. شاید جزئیاتی در شخصیتپردازی او باشد که من نپسندم، اما به طور کل وقتی به قصه ورود میکند، انرژی خاصی به قصه و مخاطب تزریق میکند. اینها به توانایی امین حیایی برمیگردد و به نظر من تکرارش به معنی جذابیتی است که هنوز وجود دارد.
درباره شخصیتهای فرعی دیگری مثل سوسن یا پرهام چطور؟ اینها نقش مهمی در پیشبرد قصه ایفا نمیکنند و به نظر میرسد با حذفشان اتفاق مهمی نمیافتد. خود شما حضور این شخصیتها را در سریال اضافه نمیدیدید؟
هادی: این دیدگاه غلطی است که بین منتقدان و حتی فیلمسازان مرسوم شده که میگویند اگر فلان شخصیت حذف شود، مگر چه میشود؟ اگر بخواهیم این طور فکر کنیم باید بگوییم اگر امسال این سریال ساخته نمیشد مگر چه میشد؟ سوسن نماینده یکسری از دخترهای جامعه است که در شرایطی که سن ازدواج بالا رفته و آنها هم نمیتوانند انتخابکننده باشند، باید منتظر بمانند تا برایشان خواستگار پیدا شود. البته خیلی از بخشهای قصه مربوط به سوسن، به لحاظ پخش دچار ممیزی شد. درباره بعضی بخشها توجیه شدیم که با این که وجود دارند، نمیتوان از طریق رسانه عمومی آنها را مطرح کرد، اما بخشهایی هم بود که با کمی اغماض میتوانست پخش شود و اتفاقی هم نیفتد. اگر جایی احساس میشود شخصیتی خنثی است و میتواند باعث ضعیفشدن کار شود، میتوان آن شخصیت را حذف کرد اما به طور کل این شخصیتها و شخصیتی مثل بهاره که معرف دخترهایی در جامعه است که به خاطر خانواده ازدواج نمیکنند، رنگآمیزی کار هستند.
پس ممیزی هم به بلاتکلیف بودن این شخصیتها دامن زد؛ چون بعضی شخصیتها تکلیفشان مشخص نمیشود و قصه شان کامل تعریف نمیشود و به سرانجام نمیرسد؟
هادی: البته به نظرم به سرانجام رسیدن به این معنی نیست که مثلا مشکل بهنوش با شوهرش حل شود، بهاره و سوسن هم حتما ازدواج کنند. قصه ما قصه بهادر است، البته نه به این معنی که بقیه تاثیری در قصه نداشتهاند. بهادر به واسطه شرارتهایی که دارد که آن هم نتیجه عدالتخواهی بیمنطق اوست، مشکلاتی را برای خودش، خانواده و در نهایت جامعه ایجاد کرده است. در نهایت بهادر است که به پختگی و آگاهی میرسد و میفهمد اشتباهاتش کجا بوده و چه فرجامی برایش داشته است. ممیزی و محدودیتهایی که وجود داشت، با توجه به وقت کمی که داشتیم باعث شد بعضی شخصیتها و قصهها الکن به نظر برسد. البته ضعفهایی در کارگردانی من و احتمالاً در فیلمنامه هم وجود داشته که نتیجه مطلوب و قابل قبول نشده است.
کایدان: این را هم اضافه کنیم که اگر از ابتدا خواستگاری سوسن مطرح نمیشد، خیلی از اتفاقات نمیافتاد. در قسمت دوازدهم وقتی پدر دلش میشکند و میخواهد از خانه برود، به حرف آمدن سوسن او را وادار به ماندن میکند. یعنی این شخصیت کارکرد دراماتیک دارد و در خدمت قهرمان قصه و داستان اصلی است. ممکن است این شخصیت کمتر یا بیشتر در قصه وجود داشته باشد، اما اثر خودش را میگذارد و اگر حذف شود، مسیر داستان عوض میشود. به هر حال در کار بعدی به این موضوع بیشتر توجه خواهد شد که شخصیتها با هم چفت و بست بهتری داشته باشند.
در نظر بگیرید ما به خاطر محدودیت زمانی، مجبور بودیم لوکیشنهایمان را هم محدود کنیم. این باعث شد لوکیشنهای بیشتری را در خانه ببینیم و در نتیجه مجبور شویم بعضی سکانسها را که در تندتر شدن ریتم کار تاثیر میگذاشت حذف کنیم. بنابراین قیاس کار با سریال دیگری مثل پایتخت 3 که زمان و هزینه بیشتری پشت آن بوده و سه سال در میان مردم پیشینه دارد، درست نیست. درباره ممیزی هم باید گفت خیلی چیزهایی که درباره کار ما مورد ممیزی قرار گرفت و مجبور به حذف آن شدیم، در کارهای دیگر به شکلهایی بسیار نزدیک به آنچه ما مد نظر داشتیم، اجرا میشد. مثلا با ادبیات سیاسی رایج در این یک سال دیالوگهایی برای سوسن در نظر گرفته بودیم که شخصیت را جذاب میکرد، اما همه آنها حذف شد در حالی که در سریال دیگری با همان مسائل شوخی میشد.
حالا خودتان از نتیجه کار راضی هستید؟
هادی: بله، برای من تجربه بسیار خوشایندی بود، اما با این که خیلیها میگفتند سریالهای شبکههای دیگر را اصلا دنبال نکردهاند، کار ما در نظرسنجیها حتی پایینتر از یک سریال شبکه استانی قرار گرفت و آخر شد. این به نظرم کمی غیرمنصفانه است. گرچه انتظار نداشتیم اول یا دوم شویم، اما انتظار چنین بازخوردی را هم نداشتیم. شاید هم این نتیجه، به خاطر انتظار و توقع بالایی بود که از تیمی متشکل از چنین بازیگران و عواملی وجود داشت. باید مقایسه کارگردان یا بازیگر با آثار قبلیاش را کنار بگذاریم، ضمن این که کارگردانهای شناخته شده هم در طول سالها سریالسازی، تجربههای ناموفق داشتهاند و همیشه همه کارهایشان با محبوبیت و اقبال روبهرو نشده است. من هم ممکن است در کارهایم فراز و نشیب داشته باشم. این به معنی پایان من به عنوان کارگردان نیست. مسلما آزمون و خطایی که در این سریال داشتهام و تجربیاتم، در کار بعدی نتیجه بهتری به همراه خواهد داشت.
کایدان: باید نکتهای درباره کارگردانی بگویم؛ کارگردانی یعنی روایت قصه بدون ادعا. بقیه ماجرا تکنیک است که منتقدان و کسانی که خودشان را روشنفکر میدانند درگیر آن هستند. وقتی قصهای به صورت ساده روایت میشود و مردم آن را میفهمند، کارگردانی اتفاق افتاده است. لزومی ندارد که نماها و تصاویر عجیبی گرفته شود. از این نظر کارگردانی به جنس سریال که ساده و صمیمی بود کاملا نزدیک بود و این خیلی خوب است.