فاضل نظری می گوید: ورزش بخشی از معماری هویتی ما در دنیاست و در کنار سازه های دیگر معماری قرار دارد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگارانمی پرسم قصه شعر و دنیای شاعری از کجا شروع شد؟ مکثی می کند و می گوید از زمین های خاکی جنوب شهر! مزاح می کند. شوخ طبع است به گمانم. (البته این باعث نمی شود که جا نخورم و شک نکنم که شاید سوال بی ربطی پرسیده ام!)
اگر اشتباه نکنم از زمانی که دوازده، سیزده ساله بوده اولین شاعرانه هایش را تجربه کرده است. تا جایی که بیشتر شعرهای دفتر اولش‌، گریه های امپراطور، در دوران دبیرستان از ذهن او جوشیده است. جوشش...
گفتم جوشش؟ خلوت شاعرانه با او بیگانه است! گاه می بینی پشت فرمان ماشین، بی مهابا کلمات از ذهن او تراوش می کنند. البته اشتباه نکن؛ به قول خودش این ها با الهام تفاوت دارد. او  افکارش را در ذهن می نویسد. راستش را بخواهی مات او مانده بودم و بیشتر از آن، مات توصیف زیبایش از عشق؛ این فضیلت، این موهبت آسمانی که خداوند به بندگان خالص و خاص اش هدیه می دهد. عشقی که به هر کس به قدر ظرفیت اش می دهند.
هر چه در این پرده نشانت دهند     ***   گر نپسندی به از آنت دهند
و به قول او، آدمی که به ماهی کوچک قانع است دریا را تجربه نخواهد کرد.

***
معشوق شدن ز عاشقی سخت تر است
این عرصه معماری توانا می‌خواهد/ ورزش و فرهنگ با هم بیگانه شده اند«گفتم شاید بشود جهانی را با دوربین بزرگ تر دید. برایم جذاب بود و حس خوبی داشتم» این جملات را فاضل نظری می گفت، وقتی از احساسش پرسیدیم، بابت این که به دنیای ورزش دعوتش کرده ایم و خواستیم پا به دنیای دیگری بگذارد. البته این حرفم را کمی بعد پس گرفتم، چون او ادامه داد ورزش ملی را دوست دارد و حتی مسابقات باشگاهی را پی گیری می کند. که زمانی دور، به شدت به بسکتبال علاقه مند بوده است. البته در حال حاضر بیشتر شنا کار می کند. کوه نوردی را دوست دارد و پیاده روی را برنامه ثابت زندگی اش قرار داده است (این جاست که باید دستانم را به نشانه تسلیم بالا ببرم!)

به اعتقاد فاضل نظری، ورزش بخشی از معماری هویتی ما در دنیاست و در کنار سازه های دیگر معماری قرار دارد (چه قدر این جمله به دلم می نشیند! اما فکر کنم در این لحظه، از ذهن همه مان گذشت که این معماری، چندی است دست خوش مسائل تلخ و تاریکی شده است. البته اصل ورزش، دوست داشتنی است). وقتی از ورزشکار مورد علاقه اش پرسیدیم گفت در جهان امروز هیچ شخصیتی کامل نیست که دوستش داشته باشی. بخشی از شخصیت هر آدمی شاید تو را راضی نکند و مورد علاقه ات نباشد. اما حرفش را این طور ادامه می دهد یا بهتر بگویم کامل می کند که، شخصیت ورزشی ورزشکاران را همه دوست دارند، آن ها برای ما روزهای خوشی را می آفرینند، مگر می شود بازی استرالیا را به یادآورد، ولی شگفتی سازان آن را دوست نداشت؟ آن ها پرچم های بلندی را در دنیا بالا برده اند. ورزشکاران، سرمایه های ملی هستند و البته آن ها باید مراقب این سرمایه باشند. در واقع جواهرات و گنجینه های افتخارات به گردن آن هاست که باید از آن مواظبت کنند. جوانان ما به ایشان به عنوان قله های پیشرفت نگاه می کنند و این است که برای ورزشکاران وظیفه ایجاد می کند (برایم جالب بود! این کلمات را فاضل نظری می گفت. فاضل، که او را با شعرهایش می شناختم و با کلمه کلمه آن ها روزهای خوشی داشتم.)
«معشوق شدن ز عاشقی سخت تر است» این جمله را گفت و ادامه داد ما باید به محبوب ماندن ورزشکاران کمک کنیم، کاری کنیم خدشه ای به این علاقه وارد نشود. آن ها شخصیت های محبوب بین المللی هستند و رفتارشان زیر ذره بین دیگران است و ما دوست داریم موفقیت و عزت ایشان را ببینیم. آن ها دوست داشتنی هستند. البته یادمان نرود لحظه های خوبی که برای ما ایجاد کرده اند، تنها برایشان حق ایجاد نمی کند، که وظیفه دشواری را روی شانه های ایشان قرار می دهد.

***
سهم آینه، غبار نیست
فردی چون فاضل نظری که اهل فرهنگ است و سابقه سال ها فعالیت در این عرصه دارد، معتقد است در ورزش، تاریخچه فرهنگی مشخصی نداریم، نه ادبیات ورزشی و نه حتی شعری که حماسه استرالیا را به قلم آورده باشد یا به تصویر کشیده باشد! البته او این عقیده را هم دارد که پیروزی های ورزشی و کسب افتخارات باید تداوم داشته باشد تا این امر، تحقق پیدا کند. مثلا فوتبال ما بعد از هزاران دشواری، هر چند سال یک بار به جام جهانی می رود. اگر قهرمانی ها تداوم داشته باشد و موفقیت ها روز به روز بیشتر تکرار شود، شرایط بهتر خواهد شد.
صحبت ها ادامه پیدا کرد تا بحث اخلاق ورزشی پر رنگ تر شد. او معتقد است در خانه وقتی غبار می نشیند، بر همه چیز می نشیند. اما در آینه است که به چشم می آید (از ذهنم می گذرد سهم آینه، غبار نیست). بعضی از بخش های جامعه، نه تنها ورزش، مانند ویترین یک فروشگاه به شمار می آیند؛ آشفتگی ها و زیبایی ها در آن ها بیشتر نمایان است و البته مسئله اخلاق چیزی نیست که فقط در عرصه ورزش مورد سوال قرار بگیرد (نگاه سرشار از تشکرم به او معطوف می شود و او  نمی بیند). در اخلاق شهروندی، کاری و بخش های دیگر زندگی، این پرسش ها به شکل جدی قابل طرح است. گذشته با عظمت و با وقار ما، تمدن با شکوه ما که همواره به آن بالیده ایم باید در حتی راه رفتن ما، نفس کشیدن ما و حرف زدن های ما دیده شود. به ویژه در بخش های ویترینی جامعه، در آینه های آن خانه! ( درست است؛ تمیزی در آینه بیشتر رخ می نماید همان طور که آلودگی و گرد و غبار). اخلاق باید در ورزش متجلی تر باشد و در این آینه به چشم بیاید. (آینه؟ ورزش می تواند مانند آینه زلال و شفاف باشد. آن چنان روراست، بی غل و غش.)

***
این عرصه، معماری توانا می خواهد!
او در ادامه به کلامی از سعدی اشاره کرد که کار بد از هر کس که سر بزند بد است و اگر از دانا سر بزند ناخوب تر و بدتر است. مثل کسی که اسلحه به دست دارد و اگر اسیر شود شرمساری اش بیشتر خواهد بود. ورزشکاری که زیر ذره بین مردم است، ورزشکاری که جامعه به اخبار او حساس است، شیوه رفتارش هم به حتم دشوارتر خواهد بود. (چه کار کنیم برای رها شدن از این درد کهنه؟)  و او فکر می کند اولین راه حل، پذیرفتن مشکل باشد. که ما حتی در رانندگی مان، در رفت و آمدهایمان و غذا خوردن مان هم مشکل داریم. به ویژه ما که مسلمانیم نباید به حداقل های اخلاقی قانع باشیم!


به گفته او، ما در فرهنگ اسلامی و دینی‌مان چهره‌هایی داریم که پله‌های بالای اخلاق را طی کرده‌اند. پیغمبر به ما یاد دادند، حتی به کسی که در حق تو بدی می‌کند خوبی کن! و این یعنی چیزی فراتر از اخلاق معمول در جامعه. وقتی فرد یهودی که هر روز بر سر حضرت زباله و آشغال می‌ریخت به بستر بیماری افتاد، ایشان سراغ او را گرفته و به عیادتش رفتند. (ما چنین آموزه هایی داریم، ما چنین پیامبری داریم. آن وقت پیروز شدن در عرصه‌ رقابت را به چه قیمت می خواهیم؟!  بگذار من بگویم! پیروزی، این روزها قیمت نمی‌شناسد). او می‌گوید با روش ناجوانمردانه پیروز شدن، در حقیقت شکست خوردن است. درست مثل نمره‌ای که با تقلب در امتحان به دست آورده باشیم. (تقلب؟ یاد حرف یکی از بچه‌ها می‌افتم که می‌گفت تقلب کردن کیف دارد! به آدم خوش می‌گذرد! این حرف‌ها بر زبان دختربچه‌ای ده‌ساله می‌چرخید و چشمانش برق کودکانه‌ای داشت که آدم را مبهوت می‌کرد. به او چه باید می‌گفتم؟ او فقط ده سال داشت.)

فاضل می‌گوید معماری شخصیتی افراد جامعه که درست باشد با مشکل دوپینگ مواجه نمی‌شویم! (من می‌گویم، نه نمی‌خواهم بگویم که این خانه از پای‌بست... ویران است.)
او برای همه‌ بخش‌های جامعه احساس خطر می‌کند! شرایط را این گونه توصیف می‌کند: خودخواهی‌ها، موفقیت‌های شخصی، محدود شدن گروه‌ها به افراد خانواده به جای نفع عمومی. بعد نتیجه می‌گیرد اگر به این شکل پیش رویم، خشونت و بی‌اخلاقی، افزایش جرم و تقلب در موفقیت‌ها را خواهیم داشت و برتری زور را. و در زیر لایه‌های انسانی جامعه، قانون نانوشته‌ جنگل حاکم می‌شود که مورد تایید اسلام و اخلاق نیست.

او عقیده دارد ورزشکاران حتی اگر شده باید نقش بازی کنند، نقش اخلاق حسنه را. (اعتراف می‌کنم از شنیدن این جمله حس خوبی به من دست نمی‌دهد. اما کمی بعد با او هم‌عقیده می‌شوم.) او می گفت فرهنگ دست به دست ورزش نداده است، که اخلاق و پهلوانی در شعرها دیده شده اما به جامعه‌ ورزش سرایت نکرده است. انگار گفت ورزشکاران باید از تونل فرهنگی عبور کنند. دانش، اطلاعات عمومی و اخلاق‌شان رشد کند و توانایی‌شان در ارتباط با مردم بالا رود. حتی گفت در بخش ادب هم این مشکل به چشم می‌خورد،  وقتی حرف از گرفتن جایزه ادبی و نبود فرهنگ رقابت به میان آمد (من با خودم می‌گویم، بخش ادب که فرهنگ را یدک می‌کشد؛ پس چرا فرهنگ رقابت در این عرصه هم وجود ندارد؟! شاید باید قبول کنم نگاه بدبینانه به فرهنگ جامعه داشته باشم. به قول او، این شاید همان واقع‌بین بودن است. این‌که برای پیدا کردن واقعیت‌ها و ارزیابی جامعه باید نگاهی بدبینانه داشت.) از نگاه او، باید زمانی طولانی بگذرد تا تغییر فرهنگی ایجاد شود، مثل دانه‌ای که در زمین کاشته می‌شود و نیاز به مراقبت و پی‌گیری مستمر دارد. عرصه‌ ورزش باید بپذیرد که تغییر لازم دارد. ارزش‌ها و هنجارها باید توسط رسانه، بارها و بارها تکرار شود تا معنای خوب بودن پررنگ گردد.

باید پذیرفت که ورزش با زندگی مردم آمیخته است. آن ها با بخشی از وجودشان مخاطب ورزش هستند و با بخش دیگر مخاطب شعر و ادبیات، مخاطب سینما. مثل نیاز به خوابیدن، غذا خوردن و ... عاشق شدن. شاید بشود روزی بیاید که ارزش ورزشی وارد سینما شود. (و شاید بتوان برای آن بیشتر نوشت، بیشتر سرود و ...)


...و البته ورزش خود باید چرخش را بچرخاند، چاره بیاندیشد، آستین همت بالا بزند؛ تلویزیون، تبلیغات بازیکنان و فروش لباس و ... می‌تواند برای ورزش کسب درآمد کند. نباید انتظار داشت قلب، بدون بدن بتپد. ورزش ما باید به جراحی تن دهد. غده‌ بزرگ سرطانی با اشک از چشم بیرون نمی‌آید و هرچه دیرتر شود، هزینه‌ آن هم بیشتر خواهد بود. هر آدمی ممکن است اشتباه کند. یک انسان موفق هم ممکن است خطا داشته باشد. و بابت آن مواخذه شود. اما با مصونیت بخشیدن به او کار را سخت‌تر می‌کنیم و روزبه‌روز مشکلات بیشتر خواهد شد. این عرصه، ايثار می‌خواهد؛ کسی که از شهرت و منافع بگذرد. کسی که پای آن بایستد تا به ثمر نشیند. و همه‌ بخش‌های جامعه باید بپذیرند که اصلاح صورت گیرد. ما اعتقاد داریم پیکره‌ انقلاب، در آستانه‌ سی‌وپنج سالگی، آن‌قدر قدرتمند است که یک سرماخوردگی کوچک، نتواند آن را آزار دهد.
برچسب ها: معمار ، توانا ، ورزش
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.