در ابتدا مطلبی را با عنوان«مذاکرات وین به کجا میانجامد؟»نوشته شده توسط محمد ایمانی میخوانید که در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان به چاپ رسید:1- نگرانی یا اطمینان نسبت به سرنوشت مذاکرات هستهای منوط به ارزیابی
از روند این مذاکرات و متن و حواشی آن است. اینکه کسانی بگویند چون مذاکرات
تحت نظارت کلی رهبر معظم انقلاب انجام میشود پس نباید هیچ دغدغهای داشت،
تحلیل دقیقی نیست. فرماندهی سپاه اسلام در 2 نبرد بدر و احد با پیامبر
اعظم(ص) بود اما دو گونه رفتار سپاه خودی باعث شد سرنوشت این دو نبرد
متفاوت از هم باشد. در جنگ جمل و صفین نیز فرماندهی با امیر مومنان
علیهالسلام بود اما به اعتبار عملکرد متفاوت برخی فرماندهان میانی و
لشکریان، این دو جنگ پایان متفاوتی پیدا کرد. به عبارت دیگر، نوع عملکرد
خواص در چالشهای گوناگون با جبهه خصم میتواند تاثیرات مهمی در نتیجه
پایانی برجای بگذارد. در حقیقت این، میزان انسجام و تبعیت از مدیریت کلان
ولی امر است که پیروزی را تضمین میکند.گاه ممکن است رشادت و عمل
مجاهدانه و به هنگام یک نفر یا یک جمع کوچک، تهدیدی بزرگ را از سر راه
بردارد و یا برعکس، فریبخوردگی یا کمهمتی یک یا چند نفر کمشمار اما
موثر، تهدید بزرگی را متوجه جبهه خودی کند. امیر مومنان(ع) در جنگ احزاب
(خندق) یک ضربت بیش بر پهلوان سپاه خصم فرود نیاورد اما مفسران شیعه و سنی
متفقالقولند که خداوند درباره همان یک ضربت، آیه 25 سوره احزاب را نازل
کرد. «...و کفیالله المومنین القتال... خداوند کافران را با غیظشان و
بیآنکه به خیری برسند بازگرداند و مومنان را از جنگ [به واسطه رشادت علی
علیهالسلام] بینیاز کرد.» در نقطه مقابل چنین اطاعتی از ولی امر، تیپ و
شخصیتی مانند اشعث بن قیس وجود دارد که ابن ابیالحدید عالم سنی معتزلی
درباره خیانت وی در صفین و ماجرای حکمیت تصریح میکند «هر رخنه و تباهی و
پریشانی که در خلافت امیر مومنان پیش آمد، اصل آن اشعث بود.» آن روز که
اشعث لاف زد «یا امیرالمومنین سخنی که گفتی به زیان تو بود و نه سود و صلاح
تو»، امام سوابق خیانت او به قبیله خویش را یادآور شد و فرمود «تو چه
میدانی که چه چیز سود من است و چه چیز زیان من. لعنت خدا و لعنتکنندگان
بر تو باد!... مردی که شمشیر دشمن را به سوی قوم خود دلالت و راهنمایی کند و
مرگ را به سوی آنان بکشاند، سزاوار است که خویشاوندانش او را دشمن دارند و
غریبهها از شر او ایمن نباشند.» (خطبه 19 نهجالبلاغه)چالش بزرگ ما با جبهه استکبار - که چالش هستهای ذیل آن قرار میگیرد - از این قاعده کلی مستثنا نیست.
2-
توافق ژنو پس از حدود 6 ماه به ایستگاه وین و چهارمین دور مذاکرات رسیده
است. خبرها کاملا متناقضند. از فضاسازیهایی که میگویند طرفین به نگارش
متن توافق نهایی نزدیک شدهاند تا گزارشهای متعددی نظیر اظهارات آقای
عراقچی که میگوید در 13 مورد اختلاف وجود دارد یا گزارش اکونومیست مبنی بر
اینکه «به رغم لبخندها در وین، شکافها بر سر موضوعاتی نظیر کاهش تعداد
سانتریفیوژهای ایران از 19 هزار به 3 هزار دستگاه و مدت زمانی 5 ساله یا 20
ساله توافق، نحوه افزایش نظارت بر تاسیسات هستهای ایران، عملکرد راکتور
آب سنگین اراک و نحوه طراحی مجدد آن بسیار است.» برخی خبرها حاکی است که
ایران درصدد توسعه تعداد سانتریفیوژها به 50 یا 100 هزار و به کارگیری
سانتریفیوژهای پیشرفته است و در مقابل آمریکا و غرب مایلند با کاهش این رقم
به یک تا 3 هزار دستگاه، عملا دکور و ماکتی از غنیسازی در ایران را
بپذیرند؛ همچنان که گفته میشود در صورت تحقق توقع غرب درباره راکتور آب
سنگین اراک، عملا این راکتور خاصیت خود را از دست داده و تبدیل به راکتور
آب سبک خواهد شد. هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا چهارشنبه گذشته در
نشست کمیته یهودیان آمریکا گفته «پرزیدنت اوباما شانس توافق جامع با ایران
را 50-50 یا کمتر دانسته ولی من شخصاً تردید دارم.»
اما سرگرم شدن در
جزئیات با وجود همه اهمیت هر یک از آنها، بدون داشتن نقشه راه کلی و
مدالیته (چهارچوب) کلان به غایت گمراهکننده است. شاید گفته شود توافق موقت
ژنو، خود یک مدالیته است. این حرف منطبق با واقعیت نمیتواند باشد. مراد
از مدالیته این است که طرفین مذاکره در متنی راهبردی تمام دعاوی و اختلافات
را به شکل جامع و مانع فهرست کرده باشند به نحوی که بهانه ابهام یا راه در
رو و «صفر کردن هزینهها و قدمهای اعتمادساز» وجود نداشته باشد. توافق
ژنو که به مذاکرات وین امتداد یافته و مذاکرات وین روی همان ریل غلط حرکت
میکند، اولا ایران را در موضع اتهام قرار داده و طرف غربی را با همه
جنایات هستهای و جنگی در موقعیت مدعیالعموم قرار داده، ثانیا معلوم
نمیکند در ازای امتیازات نقد و روشنی که ایران میدهد، دو توقع اصلی
کشورمان در زمینه «رسمیت و حفظ توانمندی هستهای ایران» و «لغو تحریمها»
چگونه تضمین میشود، ثالثا با وجود دادن امتیازاتی نظیر تعلیق فعالیت فردو و
از بین بردن همه ذخایر سوخت 20 درصد، تاکید میکند «تا در مورد همه چیز
توافق نشود، در خصوص هیچ چیزی توافق حاصل نشده است»!
به عبارت دیگر
آمریکا و غرب در حالی که امتیازات نقد و جبرانناپذیری میگیرند- که مایلند
در توافقات بعدی ادامه پیدا کند- هر جا که خواستند میتوانند مانند بازی
مار و پله، بازی را برای طرف مقابل صفر کنند. به تعبیر کنت پولاک تحلیلگر
سابق سازمان سیا در نیویورک تایمز «آمریکا میتواند طبق توافق ژنو تا 30 یا
50 سال دیگر توقع اعتمادسازی از ایران داشته باشد و تحریمها را تا آن
موقع حفظ یا به شکل موقت تعلیق کند.»! دقیقا به خاطر همین ریلگذاری اشتباه
است که پس از توقف فعالیت تاسیسات غنیسازی فردو و در حالی که ادعا میشد
این تاسیسات خطر مهمی است، محافل سیاسی در اروپا و آمریکا ادعا کردند فردو
به خودی خود اهمیت چندانی ندارد و موضوع مهمتر، راکتور اراک است! در عین
حال هنگامی که گزارشاتی مبنی بر موافقت تیم مذاکرهکننده ایرانی با طراحی
مجدد این راکتور و تغییر نوع فعالیت آن منتشر شد همان محافل گفتند راکتور
اراک نیز چندان اهمیتی ندارد و موضوع مهم خود ظرفیت غنیسازی در ایران و
نزدیک شدن آن به مرحله بریک آوت (فرار هستهای) است و بنابراین باید این
ظرفیت را فعلا به یک بیستم کاهش داد! اکنون موضوع موشکهای دوربرد، نقش
اثرگذار ایران در تحولات منطقه به ویژه سوریه و... نیز به این
بهانهجوییها اضافه شده است. در حقیقت غرب در نقشه کلان و راهبردی خود قصد
دارد اگر نمیتواند برنامه هستهای ایران را به طور یکجا اوراق کند، با
تقطیع و زمانبندی پروژه، همین کار را- به زعم باطل خود- در میان مدت انجام
دهد. مثالی که وجود دارد این است که اگر یک تانک را نشود یکجا از یک منطقه
تحت حفاظت خارج کرد، میتوان همین کار را با تقطیع آن به شکل تدریجی انجام
داد.
3- رفتار آمریکا و غرب در مذاکرات 6-7 ماه اخیر شبیه رفتار
کلاهبرداران نزولخوار است که چند برابر وام پرداختی را بازپس میگیرند اما
وامگیرنده همچنان به اندازه اصل وام یا بیشتر بدهکار میماند؛ با این
تفاوت که آمریکا و غرب چیزی به ایران نداده و با این وجود، برای هیچ
امتیازی که ندادهاند مدام طلبهای جدید میتراشند! آنها مذاکرات را گروگان
گرفتهاند چون به خطای راهبردی طیفی از دولتمردان در پیوند زدن مذاکرات
هستهای به تحریمها و گشایش اقتصادی پی بردهاند. در این میان برخی مدعیان
حمایت از دولت- که یا سادهاند و یا ماموریت دارند- مدام دولت و تیم
مذاکرهکننده را بدهکارتر کرده و به سمت دستپاچگی و ابراز اشتیاق برای بستن
سریع پرونده به هر قیمت هل دادهاند. در حالی که چارچوب و مدالیتهای به
عنوان سرانجام روند اعتمادسازی یکطرفه وجود ندارد، انجام هر اقدام
اعتمادسازی نظیر تعلیق فردو، افزایش بازرسیها، پرداختن به مطالعات ادعایی،
تعلیق و طراحی دوباره راکتور اراک، توقف نصب سانتریفیوژهای پیشرفته یا
کاهش تعداد سانتریفیوژهای موجود و... آب در هاون کوبیدن است.
کیسهای با
ظرفیت 50 کیلو را در نظر بگیرید که ته آن سوراخ است. اگر توانستید ولو با
ریختن تدریجی 50 تن شن چنین کیسهای را پر کنید، حتما میتوان در ظرف اوپن
ژنو و وین نیز حل چالش هستهای را با دو ویژگی حفظ برنامه هستهای (حق
غنیسازی صنعتی ایران) و لغو تحریمها متصور بود. متاسفانه باید گفت
رصدگران اطلاعاتی غرب، دست طیف خوشباور و امید محض بسته به مذاکرات را
خوانده و دلیلی نمیبینند که به جای ادامه کجدار و مریز همین روند اخذ
امتیاز و تبدیل ماجرا به استخوان لای زخم، به توقعات به حق طرف مقابل ترتیب
اثر بدهند.
اکنون قریب 6-7 ماه از زمانی که آقای هاشمی با برخی
رسانههای زنجیرهای همکلام شد و ضمن میانهرو توصیف کردن اوباما گفت در
مذاکرات با آمریکا تابو شکست، میگذرد. شاکله تحریمها همان گونه که اوباما
به صهیونیستها تعهد داده بود، سر جای خود باقی است. دولت اوباما متعهد
است به طور اتوماتیک روند مذاکرات را به صهیونیستها گزارش دهد و کسب تکلیف
کند. حتی دموکراتهای کنگره نیز بر سر چنین بزنگاههایی از لابی ایپک
رهنمود میگیرند و برخلاف فضاسازیهای جعلی رسانهای در ایران، خود را با
لابی ایپک هماهنگ میکنند. حقیقت تلخی است؛ از زمانی که گفتند تابو شکست و
فصل آشتی با آمریکا رسید، 7 ماه میگذرد. آمریکا در این مدت بیش از همیشه
گزینه نظامی روی میز را به رخ کشیده است. توهینآمیزتر از همه اینکه بیش از
3 ماه است آقای ابوطالبی نماینده جدید ایران در سازمان ملل (معاون سیاسی
دفتر رئیسجمهور و برگزیده آقای روحانی) را به نیویورک راه نمیدهد. تلخ
است اما واقعیت دارد که کسانی با خوشخیالی و بدفهمی و طیفهایی بر اساس
ماموریت، دشمن را به طمع انداختند و دولت را تبدیل به حریف از پیش بازنده
در برابر غرب کردند. تا این روند به انحراف کشیده شده اصلاح نشود، نمیتوان
امیدی به احقاق حقوق ایران در مذاکرات وین و مشابه آن داشت، مگر اینکه کسی
بگوید شیوه تانک دادن و کلاشینکف گرفتن نیز نوعی غنیمتگیری است!
کورش شجاعی ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«آشتي با سلام»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:گر چه خيلي از وقت ها «ناگهان خيلي زود دير
مي شود» اما براي مهرباني کردن و محبت ورزيدن و جبران مهرباني نکردن ها
شايد هيچ وقت دير نباشد آن هم براي ما ايراني هاي آريايي تبار که عشق
ورزيدن و محبت کردن از ويژگي هاي بارز فرهنگي تمدني ما محسوب مي شود و حتي
قبل از آن که اکمل اديان، آيين خاتم پيامبران و اعظم پيغام آوران الهي،
اسلام عزيز را برگزينيم به زيور فهم و آگاهي و دانش و خرد و عشق ورزي و
محبت آراسته بوده ايم و اسلام گرانقدر نيز هم غايت و هدف متعالي عشق ورزي و
محبت و هم مفهوم و درونمايه گرانبهاي عشق و محبت را به بهترين شکل تفسير و
تبيين کرد و آنچه در سخن سخندانان و گهرگوياني همچون مولانا و حافظ و سعدي
و فردوسي و... به سان مرواريد بر درياي زلال انديشه و معرفت مي غلتد،
ميراث گرانسنگ معرفت اسلامي و ديرينگي فرهنگ و تمدن اين سرزمين است.
و اما
مهرباني کردن و عشق ورزيدن و بزم محبت آراستن در ميان مردمان اين سرزمين
جلوه هاي گونه گوني دارد از نوع آداب معاشرت گرفته تا مهماني دادن ها و
دوستي ها و خانواده داري و همزيستي مسالمت آميز اقوام و اديان و نوع
خواستگاري و تشکيل خانواده دادن و غيره از جمله زيباترين جلوه هاي فرهنگي
که در آداب معاشرت ايرانيان نهادينه شده است هنگامه به هم رسيدن است که با
يکي از اسامي و نام هاي خداوند مهربان و خالق همه زيبايي ها و مهرباني ها
مزين مي شود. دير زماني است که پس از روي آوري خردمند مردمان ايران زمين به
اسلام عزيز، هنگامه به هم رسيدن با کلام بس زيبا و پر از مهر و پرمغز
«سلام» دل ها به هم گره مي خورد زيرا که سلام تنها يک اداي احترام ساده
نيست بلکه ريشه اين کلمه «سلم» و درستي، صلح و دوستي، مهرباني و محبت و
آرزوي سلامت است و پيام جانانه محبت و احترام و باز کردن دروازه دل به روي
دوست و همکار و هموطن و پدر و مادر و برادر و همسر و فرزند و همه انسان هاي
کرامند عالم است و از همه مهم تر اين که سلام گفتن علاوه بر همه اين ها
جاري کردن مدام نام خدا بر زبان و دل و جان است و چه نيکو آغازي در بين
مسلمانان و ايرانيان به ارشاد اعظم پيامبران حضرت محمد مصطفي(ص) که درود
هماره خداوند و ملائک و مومنان از ازل تا ابد بر او جاري است بنيان نهاده
شد. سرآغازي که پر از اداي احترام و صلح و دوستي و مهرباني و آشتي و پر از
زيبايي معنوي و لبريز از نام خداوند يکتاي جهانيان است که هم سرآغاز است و
هم احترام و آرزوي سلامت و هم پيام دوستي و رأفت و هم دعاي خير و خير
خواستن براي او که سلام را به او هديه مي کنيم و چه گرانبها هديه اي که خدا
و رسولش و ائمه طاهرين آن را امضا کرده اند و بر آن سيره مشي فرموده اند.
آن بزرگ خداي مهربان که ذات کبريايي اش يگانه است و مانند ندارد به گاه
ارسال جبرئيل به حبيب اش محمد مصطفي(ص) سلام مي کند و چه آن که پيامبر اکرم
رحمة للعالمين، آن فخر آسمان و زمين، گل سرسبد آفرينش، مايه مباهات
کائنات، خود اهل سلام و بهترين اهل سلام است، آن قدر وجود نازنين پيامبر بر
سلام گفتن همت مي گماردند که آرزوي «سبقت سلام» بر پيامبر بر دل همه
دوستدارانش ماند. آن وجود نازنين آن فخر آسمان و زمين حتي به کودکان سلام
مي کرد و اين سيره مبارک را آل محمد و ائمه طاهرين نيز به بهترين شکل ادامه
دادند و چنين شد که سلام که نام زيباي خداست اينچنين بر فراز دل ها و
زبان ها همچون تاجي نشست و بر گفت وگوها و برخوردها و به هم رسيدن ها نيکو
سرآغازي شد.
هزاران نيکويي و خير و برکت در روايات براي سلام برشمردند و ۶۹ حصه از حسنه
و نيکويي را به حساب سلام کننده واريز مي کنند و يک از آن ۷۰ حصه را سهم
پاسخ دهنده سلام مي دانند و بر وجوب جواب سلام آنچنان اصرار ورزيده شده که
حتي به هنگامه اداي فريضه واجب الهي «نماز» آن ستون دين، واجب آمد که پاسخ
سلام کننده حتي در بين نماز داده شود و چه بگويم از سلام و هزاران ثمر صلح و
دوستي و آشتي و رفق و مداراي آن و صدها اثر جامعه شناسي و روانشناسي آن و
از تأثير سلام بر گسترش حس نوع دوستي، مردم داري، عشق ورزي و فروتني و از
تأثير سلام اين نام زيباي خدا بر تلطيف فضاي محيط هاي خانوادگي، اداري و
حتي جامعه و از تأثير سلام اين سنت الهي بر از بين بردن کدورت ها و قهرها و
پيشگيري از زد و خوردها و دعواها و چالش ها و از تاثير زينت سلام بر ادب و
حرمت داري بين مردمان و از هزاران برکتي که اين نام خدا و اين هديه الهي
بر رفتارها و زندگي مردمان جاري مي کند خدا را سپاس به پاس همه نعمت هاي
بي شمارش و به خاطر نام زيباي سلام«اش» که به انسان ها هديه کرد که چه
قهرها و کدورت هايي را که مي توان با يک سلام به صلح و آشتي رساند.
اما نمي دانم چرا برخي از ما اين روزها يا سلام را فراموش مي کنيم يا حرمت
آن را آنچنان که شايسته و بايسته است نگاه نمي داريم و برخي از ما منتظر
سلام کردن ديگران مي مانيم و گاه برخي گستاخانه چشم به چشم حتي بزرگترها و
ريش سفيدان و پيشکسوتان و ... مي دوزيم تا آن ها سلاممان کنند! نمي دانم
چرا برخي از ما و برخي مسئولان فکر مي کنيم همه بايد به ما سلام کنند و ما
تنها پاسخ دهنده سلام باشيم آن هم گاه جواب سلامي از سر غرور و نخوت، واي
بر اين گونه افراد! و خدا نکند ما جزو اين قبيله باشيم! بعضي ها را چه شده
است که سرآغازي چنين نيکو و هديه اي چنين گران مقدار که نام زيباي خداست را
از وجود خود دريغ مي کنند کدام يک از حتي علما و دانشمندان و فرهيختگان و
متخصصان و مسئولان و ... گرد پاي حبيب خدا حضرت محمد مصطفي(ص) هستند که
برخي شان چنين در سلام کردن سنگين و متفرعن هستند اسف بار اين که حتي برخي
از روحانيون که بايد شبيه ترين باشند در گفتار و سلوک و رفتار به پيامبر و
ائمه اطهار و الگويي مثال زدني در همه عرصه هاي گفتاري و رفتاري باشند براي
مردمان، خود در سلام کردن بخل مي ورزند و منتظر سلام ديگران مي مانند.
باشد که اين نوشته ناقابل تلنگري باشد براي احياي هر چه بيشتر و ترويج هر
چه ناب تر ، سلام اين نام زيباي الهي و سنت زيباي نبوي و علوي در زندگي و
جامعه.
روزنامه رسالت مطلبی را به عنوان«معلمان، پيگير مطالبات رهبري»به قلم محمود فرشیدی در سرمقاله ی خود به چاپ رسید که در زیر میخوانید:
يكي از بركات شخصيت معنوي شهيد مطهري، فراهم آمدن فرصتي است براي بزرگداشت مقام معلم و تبيين اهميت تعليم و تربيت در جامعه؛ در ايام شهادت آن بزرگوار و مهمترين رويداد اين ايام، ديدار جمعي از فرهنگيان با مقام معظم رهبري و بهرهگيري از رهنمودهاي ايشان است. سخنان حضرت آيتالله خامنهاي در ديدار امسال با فرهنگيان، شور و نشاطي در جانها دميد و به معلمان اميدي تازه بخشيد. كلامي بود كه از دل برآمد و بر دلها نشست.
اما
مروري بر رهنمودهاي حضرت امام خميني (ره) و حضرت آيتالله خامنهاي در
ساليان گذشته، نشان ميدهد كه نگاه و كلام بلندامام(ره) و مقام معظم رهبري
به امر تعليم و تربيت، آنچنان كه انتظار ميرفت و مي رود، توسط مسئولان و
دولتمردان جامهعمل به خود نپوشيده است و براي تحقق و عينيت يافتن بسياري
از اين رهنمودهاي كارگشا، راهكاري پيشبيني نشده و در نتيجه به اجرا
درنيامده است. چندان كه اين واقعيت بارها مورد گلايه رهبر عزيز نيز قرار
گرفته است. به همين دليل و نيز با توجه به اهميت رهنمودهاي امسال رهبر
فرزانه و به منظور پيشگيري از تكرار غفلتهاي گذشته، بايد چارهانديشي كرد و
از جمله آنكه ميتوان با بهرهگيري از شاخصه مردم سالاري ديني نظام
اسلامي، تدابيري انديشيد و با يادآوري و پيگيري مستمر اين رهنمودها، از در
حاشيه قرار گرفتن و فراموش شدن آنها ممانعت به عمل آورد. خوشبختانه جامعه
فرهنگيان از نظر كمي و كيفي، از ظرفيتي فراتر از حد تصور برخوردار است و
اگر با برنامهريزي و سازماندهي، اين ظرفيت به كار گرفته شود، كاهش مشكلات
آموزش و پرورش و فرهنگيان و دستيابي به جايگاه والاي معلم در جامعه دور از
ذهن نيست.
رهنمودهاي امسال رهبر گرانقدر پيرامون مسائل تعليم و تربيت را
ميتوان به چند گروه تقسيم كرد: گروه اول مسائلي است كه راهحل آنها را
بايد در درون وزارت آموزش و پرورش جست نظير مسئوليت معلم در سه عرصه
علمآموزي، تفكرآموزي و اخلاقآموزي يا مسئله كارآمدي و اعتلاي دانشگاه
فرهنگيان، اولويت مقطع ابتدايي و فعاليتهاي پرورشي. كه در اين زمينهها
فرهنگيان فرهيخته، گروهها و انجمنهاي تخصصي و تشكلهاي انقلابي و
ولايتمدار فرهنگيان، ميتوانند ضمن ارائه پيشنهادهاي اجرايي، پيگيري آنها
را نيز از مديران ارشد وزارتخانه مطالبه نمايند. اما موضوع مهمتر و
دشوارتر مربوط به گروه دوم است يعني مسائلي كه مسئولان وزارت آموزش و
پرورش، به تنهايي قادر به حل آنها نيستند نظير رفع مشكلات اقتصادي و معيشتي
معلمان، يا ارتقاي جايگاه معلم در جامعه. در اين موارد نيز اولا بايد
بستري براي دريافت و شناسايي راهكارهاي پيشنهادي و منطقي، با استفاده از
تجربيات ديگر نهادها و دستگاهها، فراهم ساخت و در مرحله بعدي آنها را در
قالب برنامه، طرح و لايحه، جهت تصويب به مراجع قانوني ارائه داد و مسئله
مهم آن است كه در اين مرحله بايد از نفوذ و ظرفيت جامعه فرهنگيان در مراجع
تصميمگير و نهادهاي قانونگذار، حداكثر بهرهبرداري را كرد. نكته ديگر
آنكه هرچند خوشبختانه وزير محترم آموزش و پرورش طي نامهاي ضمن تشكر از
رهنمودهاي مقام معظم رهبري آمادگي كامل خويش را براي تحقق منويات معظم له
اعلام كرد اما واقعيت آن است كه چه در ارتباط با دو گروه مسائل فوقالذكر و
چه در ارتباط با ديگر مسائل نظير ممنوعيت نگاه گروهي و حزبي و سياسي در
مديريت آموزش و پرورش، در عمل مقاومتهايي پديد خواهد آمد كه باز هم با
پيگيري قانونمند جامعه فرهنگيان و با پشتيباني ديگر دستگاهها اين موانع از
سر راه برداشته خواهد شد.
به عنوان يك مثال عيني يادآور ميشود كه در سال 1385 وزارت آموزش و پرورش
موفق شد مصوبه اعتبار چشمگير چهار ميليارد دلاري را براي نوسازي و
مقاومسازي مدارس از مجلس شوراي اسلامي بگيرد. اين تجربه موفق كه براي
وزارتخانههاي دستاندركار عمران و اقتصاد كشور، شگفتانگيز بود و با
همكاري مشترك بين مديران صف و ستاد در آموزش و پرورش و نيز استفاده از
ظرفيت فرهنگيان مجلس به دست آمد.
با توجه به موارد فوق انتظار ميرود تمامي فرهنگيان عزيز و همه كساني كه دل
در گرو سرنوشت و نسل آينده كشور دارند ظرفيت، نفوذ و توان خويش را در
دستگاههاي اجرايي و در رسانهها براي به اجرا درآمدن رهنمودهاي رهبر عزيز
بهكار بگيرند. مهمترين محورهاي مطالبات معظم له عبارتند از:
1- تكريم معلم در جامعه
2- رسالت فرهنگي تربيتي معلم
3- اجراي سند تحول
4- توسعه منابع مالي آموزش و پرورش به منظور رفع مشكلات معيشتي معلمان
5- اتقان كتابهاي درسي
6- ممنوعيت نگاه حزبي و سياسي در مديريت آموزش و پرورش
7- دانشگاه فرهنگيان
8 - معاونت پرورشي
9- اولويت مقطع ابتدايي
10- بهكارگيري نيروهاي پرانگيزه، بانشاط، جوان، متدين و انقلابي.
مطلبی که میخوانید یادداشتی است از شروین طاهری که با عنوان«بهار شام زمستان اوکراین»در ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز به چاپ رسید:
هفته پیشرو اروپا شاهد اتفاقی بیسابقه خواهد بود.
ناسیونالیستهای اروپایی از فرانسه، هلند، آلمان و یونان گرفته تا آن سوی
کانال مانش در بریتانیا و ایرلند، آماده توفانی بزرگ در انتخابات پارلمانی
اروپا میشوند تا برای نخستینبار پس از عصر نازیسم هیتلری و فاشیسم
موسولینی، دستکم بخشی از هژمونی تاریخیشان در این قاره را اعاده کنند.
اما چرا و چگونه غرب در فاصله یک زمستان تا بهار به نقطهای رسیده که به
جای اقرارگرفتن رسمی از وزیر خارجه دولت نوپای دشمن قدیمیاش در تایید
«افسانه هولوکاست» حالا مجبور است خیابانهای پایتختهای بزرگ اروپایی را
به مناسبت بازگشت همان کسانی به عرصه سیاست آذینبندی کند که نازیهای مسبب
هولوکاست فرضی را میستایند؟ چرا گردانندگان صهیونیست آمریکا و اروپا که
خود را در همه این سالها بزرگترین دشمن فاشیسم و حتی قربانی آن، جا زده
بودند امروز مجبور شدهاند همه یا لااقل بخشی از آنچه را طی 7 دهه پس از
جنگ دوم جهانی قی کرده بودند دوباره سر بکشند؟ چطور میتوان حمایت تمامقد
غرب از روی کار آمدن یک حکومت کودتاچی شبهنازی در کییف را توجیه کرد آن
هم در روزگاری که حتی در مهدهای کودک اروپا و آمریکا، کودکی را که ژست
سلام نازی را هر چند بچهگانه تقلید کند به ندامتگاه میفرستند؟
تاریخ به ما میگوید وحشت از شیوع کمونیسم باعث شد سلاطین سرمایهداری،
عصر طلایی نازیسم و فاشیسم در دهههای 1920 و 1930 را در اروپا و آسیا با
حمایت پنهان از هیتلر و نظایر سوپرشوونیستش در ایتالیا، اسپانیا، پرتغال،
ژاپن، ترکیه، ایران رضاخانی و حتی شوروی (در بخش اوکراین امروزی) به دست
خود پدید آورند. حمایتهای مداوم مالی و سیاسی خاندانهای بانکدار یهودی
نظیر واربورگ از نازیهای آلمان و شاخه ایتالیایی روتشیلدها از موسیلینی
شواهدی تاریخی است که به ما یادآوری میکند ملیگرایی افراطی حربهای قدیمی
در دست نظام سرمایهداری بوده است تا جوامع را به خود مشغول ساخته و در
مقابل موج تفکرات انقلابی بیمه کند.اما امروز غرب از شیوع چه تفکری در میان شهروندانش وحشت کرده که برخلاف
داعیه جهان وطنیاش، دوباره در پس پرده بر طبل ملیگرایی افراطی میکوبد؟
پاسخ را نه در خود اروپا یا حتی اوکراین در حال تقسیم میان فاشیستها و
روسها که باید در نزدیکترین کانون بحران به این قاره یعنی در شام جست.
چرا؟ برای اینکه مسکو دیگر همانند قرن بیستم از یک نظام عقیدتی حمایت
نمیکند و اوکراین فقط یک زمین بازی موقت برای احیای جنگ سردی نمادین است
تا اروپا و آمریکا بهواسطه آن انسجام خود را حول محور سرمایهداری حفظ
کنند حال آنکه غرب میداند برای مقابله با تفکر انقلابی حقیقی در زمین بازی
اصلی، بادی در سوریه کاشته که بزودی توفان از آن خواهد خاست.
اوکراین، شرق
اروپا و شاید قفقاز از نظر ناتو مطمئنترین محل تخلیه انرژی تخریبی نظامی-
تروریستی این توفان در حال خیزش است چنان که کارتلهای بانکی و نفتی
پشتسر ایالات متحده و اتحادیه اروپایی که خاورمیانه را از دست رفته
میبینند، امید بستهاند با راه انداختن یک جنگ سرد مصنوعی فعلا روسها را
به خود مشغول کنند و از دیوار کوتاه هژمونی غربی در جهان عرب دورشان نگاه
دارند. به همین شکل کاخ سفید با بحرانسازیهای مصنوعی هفتگی یا ماهانه در
شرق دور سعی میکند حواس چین را از این منطقه ثروتمند آبستن تحولات پرت
کند.غرب در هر دو پروژه خونین و غیرانسانیاش برای تسلط بر قلب «خاورمیانه»
که پس از انقلاب اسلامی ایران در حال دگردیسی به «میانه» و مرکز بیداری
جهان است، شکست خورد. این نه تنها به معنای محاصره سگ دستآموزش در منطقه
یعنی اسرائیل خواهد بود بلکه چاههای نفت مخزن سوخت سرمایهداری نیز تهدید
میشود.
پس از شکست 2 حمله مستقیم نظامی خاندان بوش جمهوریخواه به عراق و
افغانستان حال پروژه تروریسم نقابدار اوبامای دموکرات هم در سوریه و لبنان
با ایستادگی محور مقاومت تهران - دمشق-حزبالله عقیم مانده است.ابتدا لشکرکشیهای بوش پدر و پسر، مقاومت ضد امپریالیستی در جهان اسلام
را گرد پایگاه قدرتمند شیعه گسترش داد و حال نسل یاغیهای ظاهرا اسلامگرا
ثبات پوشالی خلفا و پادشاهان منطقه را تهدید میکنند.تکفیریهای وهابی و سلفی سر بر آورده از مکتب اسلام آمریکایی که برای
منحرف ساختن موج بیداری اسلامی از زیر دشداشه شیوخ نفتی سربرآورده بودند
اینک خود به دغدغه دستگاههای اطلاعاتی غربی و عربی بدل شدهاند چون بهترین
محیط برای رشد و نمو این حشاشین شورشی همان جوامعی است که از آن
برخاستهاند، یعنی شبهجزیره حجاز و شیخنشینهای اطرافش، آفریقای شمالی و
همین طور جوامع محدود پرورش تروریست به اسم اسلام در دل کشورهای اروپایی
بویژه بلژیک، هلند، فرانسه و بریتانیا. اطلاعات محرمانه دستگاههای
اطلاعاتی روسیه، آمریکا، بریتانیا، اسرائیل و عربستان که هر از گاهی به
بیرون درز میکند نشانگر نگرانی عمیق آنها از بازگشت تکفیریها به کشورها
خودشان است.
گفته میشود بخش اصلی مذاکرات پسپرده صلح سوریه که طی 4 ماه
اخیر به ابتکار ایران برگزار شد و به پیروزی بزرگ آزادسازی حمص از
تروریستها انجامید، مربوط به کنترل نحوه هدایت تکفیریهای عربی و اروپایی
به خارج سوریه به گونهای بوده است که آنها نتوانند بلافاصله به کشورهای
مبدا بازگردند. پیروزی سوریه و ایران در این پروسه قطعی است چرا که این
گروههای شبه نظامی را که ابزار اصلی جنگ نیابتی ناتو و متحدانش در شام
بودهاند از زمین بازی خود خارج کردهاند اما آیا اوکراین و قفقاز زمین
بازی بعدی خواهد بود که غرب به عنوان مقصد توفان تروریسم وهابی در نظر
گرفته است؟ آیا فاشیسم و وهابیگری در شرق اروپا گردهم میآیند؟
«تغذيه از پستان مك فارلين!»عنوانی است که به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی اختصاص یافت:اين روزها همزمان با رسيدن مذاكرات هستهاي ايران و گروه 1+5 به مرحله حساس و نهائي، موضوع كهنهاي در سطح رسانهها مطرح شده كه به نظر ميرسد اين دو موضوع با همديگر مرتبط هستند. ورود مستند "من روحاني هستم" به صحنه تبليغاتي و سياسي كشور آنهم با چاشني ماجراي "مك فارلين" اهداف مختلفي را دنبال ميكند كه قطعاً موضوع مذاكرات هستهاي نيز يكي از آنهاست. به همين جهت، لازم است ابعاد اين ماجرا براي نسل جديد تشريح شود تا هيچكس نتواند از آن عليه اين و آن سوءاستفاده كند.سفر مك فارلين، مشاور امنيتي رئيسجمهور وقت آمريكا، در رأس يك هيأت به ايران، در زماني رخ داد كه نيروهاي نظامي ايران درحالي كه درگير جنگ تحميلي با ارتش بعث عراق بودند، از نظر تسليحات به ويژه بعضي قطعات تجهيزات نظامي در تنگناي شديد قرار داشتند. سلاحهاي ارتش ايران در دوران قبل از انقلاب اسلامي، از غرب و عمدتاً آمريكا تأمين ميشد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، قبل از آنكه فرصتي براي تجديدنظر درباره سلاحها پيدا شود، جنگ تحميلي شروع شد و نيروهاي مسلح نظام جمهوري اسلامي اعم از ارتش و سپاه و بسيج فقط ميتوانستند از همان سلاحهاي موجود استفاده كنند. به دست آوردن سلاحهاي غنيمتي در جبهههاي جنگ و تهيه مقاديري سلاح از بعضي كشورها در شرايط تحريم نيز امكاناتي بودند كه تا حدودي راهگشا بودند ولي نميتوانستند چندان كارساز باشند. بنابر اين، نيروهاي مسلح ايران درحالي كه سخت درگير جنگ با ارتش بعث عراق با حاميان منطقهاي و غربي و شرقي كه داشت بودند، از نظر تسليحاتي بشدت احساس كمبود ميكردند و به همين جهت گاهي ناچار بودند تا پيدا شدن راهي براي به دست آوردن مقاديري سلاح و قطعات، عمليات را متوقف كنند و عوارض آن را نيز تحمل نمايند.
سياستمداران آمريكائي كه مستقيماً با رژيم صدام ارتباط داشتند و از اوضاع جبههها نيز مطلع بودند، با واقعيتهائي كه در جبهه ايران جريان داشت نيز آشنائي داشتند. آنها همواره براي فرا رسيدن فرصتي لحظه شماري ميكردند كه بتوانند بهانهاي براي نزديك شدن به ايران پيدا كنند و فاصله ايجاد شده ميان دو كشور در اثر پيروزي انقلاب اسلامي ايران و تسخير سفارت يا لانه جاسوسي آمريكا در تهران را از بين ببرند.مشكلات نيروهاي مسلح ايران در زمينه قطعات يدكي، كه آمريكا ميتوانست آن را به راحتي برطرف كند، بهانه خوبي بود. مسئولان سياسي آمريكا از اين فرصت استفاده كردند و مقاديري قطعات يدكي تجهيزات نظامي را به همراه هيأتي به رياست مك فارلين با يك هواپيما به تهران فرستادند.اين واقعه از همان آغاز به اطلاع امام خميني و مسئولان ارشد نظام جمهوري اسلامي رسيد و چگونگي رفتار با مهمانان ناخوانده تا لحظه پايان زيرنظر امام قرار داشت. به همين دليل، در عين حال كه هيأت آمريكائي نتوانست به خواستههاي خود برسد، مسئولان ايراني توانستند بخشي از قطعات مورد نياز نيروهاي مسلح را تأمين كنند و مشكلات حاد آن مقطع را برطرف نمايند. درست به همين دليل بود كه ماجراي مك فارلين، در آمريكا به يك بحران براي دولت آن كشور تبديل شد كه "ايران گيت" نام گرفت ولي جمهوري اسلامي ايران با تدبير صحيح در عين حال كه بخشي از نيازهاي خود را تأمين كرد، با هيچ مشكلي نيز مواجه نشد.
در همان زمان البته افرادي با انگيزههاي سياسي درصدد ضربه زدن به رقباي خود به اين بهانه كه مذاكرات پنهاني با آمريكا دارند بر آمدند ولي بلافاصله با واكنش شديد امام مواجه شدند و نتوانستند به هدف خود برسند. امام خميني كه منافع ملي را بر همه چيز ديگري ترجيح ميدادند، با احساس اينكه اين افراد درصدد فدا كردن منافع ملي و قرباني كردن آن پيش پاي منافع شخصي و گروهي هستند، با موضعگيري آشكار عليه آنان، افكار عمومي را نسبت به اصل ماجرا روشن كردند و ضمن افشاي ماهيت زياده خواه آمريكا بر اقدام دولتمردان ايراني مهر تأييد زدند و به ماجرا خاتمه دادند.ماجراي مك فارلين را ميتوان در يك جمله، رو دست خوردن آمريكائيها توسط مسئولين ايراني توصيف كرد. به همين جهت، امروز و هميشه بايد به كساني كه به عنوان طرف ايراني در اين ماجرا نقش ايفا كردند آفرين گفت و اين قطعه از تاريخ انقلاب و جنگ تحميلي را نقطه مثبتي در كارنامه مسئولان نظام جمهوري اسلامي به حساب آورد. بنابر اين، هر كس و هر گروه در هر قالب و شمايلي، اعم از فيلم، كتاب و سخنراني، بخواهند ماجراي مك فارلين را در كارنامه اشخاصي كه به عنوان طرف ايراني در آن نقش داشتند نقطهاي منفي جلوه دهد، سخت در اشتباه است و افكار عمومي و وجدان آگاه مردم با تكيه بر اطلاعات درستي كه از واقعيتهاي اين ماجرا در اختيار دارند اين قبيل فضاسازيها را نخواهند پذيرفت.
همزماني در بوق و كرنا كردن ماجراي مك فارلين در قالب مستند با جريان داشتن مذاكرات هستهاي ميان ايران و گروه 1+5 نميتواند يك اتفاق ساده و خارج از طراحي حساب شده باشد. حتي اگر اصل مستند به هر دليل داراي انگيزهاي غير از ضربه زدن به مذاكرات هستهاي دانسته شود، دميدن در بوق و كرناي تبليغاتي و سياسي و بزرگ كردن آن درست در آستانه ورود مذاكره كنندگان به مرحله نگارش متن توافق نامه جامع را نميتوان امري اتفاقي و غيرمرتبط با مذاكرات دانست.نكته مهمي كه بايد مورد توجه فعالان سياسي به ويژه دمندگان در بوق و كرناي ماجراي مك فارلين قرار گيرد اينست كه همه بايد همواره منافع ملي را اصل قرار دهند و رقابتهاي سياسي و منافع شخصي و گروهي را در برابر آن قرباني نمايند. اگر اين معادله برعكس شود و منافع ملي قرباني مطامع اين و آن شخص و گروه گردد جامعه دچار خسران خواهد شد. در دراز مدت البته ملت راه درست را پيدا خواهد كرد و منافع خود را تأمين خواهد نمود و روسياهي سراغ كساني خواهد رفت كه با تغذيه از پستان مك فارلين براي منافع جامعه اهميت قائل نميشوند.
دکتر حمید قنبری در مطلبی با عنوان«گام نهایی مذاکرات هستهای»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد اینطور نوشت:ایران و 1+5 در 23 دسامبر 2013 توافق کردند ظرف 6ماه – که برای یک دوره 6
ماهه دیگر نیز قابل تمدید است - مذاکراتی را در رابطه با گام نهایی
اعتمادسازی هستهای از یکسو و لغو تحریمهای هستهای از سوی دیگر انجام
دهند. توافقی که حاصل این مذاکرات خواهد بود و اصطلاحا به آن «توافق جامع»
گفته میشود، در صورت اجرا، ایران را به یک دولت عادی هستهای مبدل خواهد
کرد و فعالیتهای آن مانند فعالیت تمامی دولتهای دیگر عضو آژانس هستهای
در نظر گرفته خواهد شد و حساسیت ویژهای در رابطه با فعالیتهای آن باقی
نخواهد ماند. محتوای دقیق مذاکرات و جزئیات مسائلی که طرفین مشغول
تبادلنظر درخصوص آنها هستند، منتشر نشده است؛ اما صاحبنظران مختلف چه در
ایران و چه در سایر کشورها، سناریوهای گوناگونی را در رابطه با توافق جامع
پیشبینی و توصیه میکنند. در ادامه این نوشته، به برخی از سناریوهای ممکن
اشاره میشود.
نخستین سناریو این است که دولتهای غربی، توجه خود را بر تعداد
سانتریفیوژهای ایران و درصد غنیسازی در این کشور متمرکز خواهند کرد و تلاش
خواهند نمود که کمترین تعداد سانتریفیوژ و پایینترین سطح غنیسازی در
ایران وجود داشته باشد. بر اساس این سناریو، دولتهای غربی خواستار آن
خواهند شد که ایران، تضمینهای مورد قبولی ارائه کند تا تعداد و درصد مورد
توافق، همواره رعایت شود. محتملترین شکل این تضمینها، بازرسیهای ادواری و
موردی توسط بازرسان آژانس بینالمللی انرژی هستهای خواهد بود. طبیعتا
مذاکرهکنندگان ایرانی نیز چانهزنیهایی را در مورد تعداد و درصد
فوقالذکر خواهند داشت، اما در نهایت، فرمولی که مورد تایید طرفین باشد
مورد توافق قرار خواهد گرفت. از سوی دیگر به محض اینکه فرمول مزبور محقق
شود و ایران تعداد سانتریفیوژها و درصد غنیسازی خود را به میزان مقرر شده
در توافق جامع برساند، تمامی تحریمهای هستهای آن نیز ملغی خواهند شد.
البته ملغی کردن تحریمها تشریفات خاصی – چه در سطح سازمان ملل و چه در سطح
اتحادیه اروپا و ایالاتمتحده آمریکا – دارد و طرف غربی مکلف خواهد شد که
به موازات اقدام ایران برای کاهش سطح و میزان غنیسازی اورانیوم خود،
اقدامات مقدماتی را برای لغو تحریمهای مزبور انجام دهد؛ به نحوی که لغو
تحریمها و اقدامات اعتمادسازانه ایران همزمان انجام گیرند. در این سناریو،
زمان اجرای توافق نهایی نیز نسبتا کوتاه خواهد بود و طولانیتر از زمانی
که از جهت فنی برای اقدامات فوق ضرورت دارد نخواهد بود.
با این حال برخی
صاحبنظران، سناریوی نخست را تا حدی خوشبینانه تصور میکنند. از دیدگاه
آنان دولتهای غربی هزینه بسیار بالایی برای وضع تحریمهای ایران متحمل
شدهاند.
از این رو آنان هرگز حاضر نخواهند شد که با کاسته شدن از تعداد
سانتریفیوژهای ایران یا کاهش میزان غنیسازی، تحریمهای ایران را ملغی
نمایند. وضع تحریمهای هستهای علیه ایران، حداقل از سال 2006 تاکنون زمان
برده است و در این بازه زمانی، عوامل سیاسی و بینالمللی متعددی وجود
داشتهاند که منتهی به توافق کشورهای 1+5 بر سر تحریم ایران شدهاند،
عواملی که در آینده شاید موجود نباشند. به عنوان مثال، روسیه و چین با وضع
تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران در سالهای گذشته موافقت
کردند. در حال حاضر روسیه خود مشمول تحریمهای غرب قرار گرفته است و بسیار
محتمل است که اگر تحریمهای موجود علیه ایران لغو شوند، روسیه در آینده
نزدیک با وضع مجدد این تحریمها علیه ایران موافقت نکند. در سناریو دوم،
طرف غربی این احتمال بدبینانه را در نظر خواهد گرفت که ایران، پس از لغو
تحریمها، مجددا فعالیتهای هستهای خود را در سطح سابق از سربگیرد و آنگاه
دولتهای غربی مجبور به وضع دوباره تحریمها در شرایطی باشند که وفاق سابق
میان آنها وجود ندارد؛ بنابراین طرفداران چنین سناریویی به دولتهای غربی و
خصوصا آمریکا توصیه میکنند که اولا به جای لغو تحریمها در طول اجرای
توافق جامع، تحریمها را معلق کنند و ثانیا دوره اجرای توافق جامع را تا حد
ممکن، طولانی کنند.
به عبارت دیگر سناریوی دوم به این صورت خواهد بود که
ایران متعهد خواهد شد که یکسری اقدامات اعتمادساز را انجام دهد. این
اقدامات اعتمادساز، با توافق میان طرفین درخصوص مولفههای گوناگون فعالیت
هستهای این کشور معین خواهند شد. در مقابل، دولتهای غربی نیز تحریمهای
ایران را معلق – و نه ملغی – میکنند. این تعلیق برای یک دوره زمانی
کوتاهمدت – مثلا 6 ماهه – خواهد بود. پس از پایان این مدت یا در طول آن،
بازرسان آژانس بینالمللی انرژی هستهای، گزارشی در مورد فعالیتهای
هستهای ایران ارائه خواهند داد. در صورت مثبت بودن گزارش و تایید صحت
عملکرد ایران، تعلیق تحریمها برای یک دوره 6 ماهه دیگر تمدید خواهد شد، در
غیر این صورت، تحریمها از حالت تعلیق خارج شده و اجرای آنها مجددا
عملیاتی میشود. با این حال، این دورههای 6 ماهه نمیتوانند تا ابد ادامه
یابند و مذاکرهکنندگان، باید از هماکنون در رابطه با تعداد این دورهها
توافق کنند. طرف غربی در این خصوص، یک ملاحظه مهم خواهد داشت. طول دوره
مذاکرات از نظر آنها باید بیشتر از طول دوره تصدی دولت فعلی در ایران باشد؛
چراکه آنها این نگرانی – یا به تعبیر بهتر بهانه – را مطرح خواهند کرد که
ممکن است دولت بعدی که در ایران بر سر کار خواهد آمد، رویکردی متفاوت با
دولت فعلی داشته باشد؛ بنابراین باید زمان اجرای تعهدات ایران بیشتر از
دوره تصدی این دولت باشد؛ بنابراین با توجه به اینکه دولت فعلی در فرض
انتخاب مجدد آقای روحانی به ریاست جمهوری 7 سال دیگر تداوم خواهد داشت،
آنها خواستار تعیین زمان حداقل 8 ساله برای اجرای توافق جامع خواهند بود که
در طول آن 16 بار بازرسی از فعالیتهای هستهای ایران انجام شود و
تحریمها نیز برای 16 دوره 6 ماهه به حالت تعلیق درآید. پس از این مدت،
تحریمهای ایران به طور دائمی ملغی خواهند شد.
چنین سناریویی قطعا با
اعتراض ایران مواجه خواهد شد؛ چراکه در توافق ژنو، سخن از لغو تحریمها و
نه تعلیق آنها به میان آمده است، اما طرف غربی به احتمال زیاد این پیشنهاد
را با این استدلال توجیه خواهد کرد که لغو تحریمها پس از اجرای توافق
نهایی عملیاتی خواهد شد و در توافق ژنو سخنی از مدت توافق نهایی گفته نشده
است و صرفا اشاره شده است که مدت مزبور با توافق طرفین تعیین خواهد شد. البته
تمامی مسائل فوق، احتمالات و گمانهزنیهای دیپلماتیک است و ممکن است چنین
وضعیتی در عمل تحقق نیابد. با این حال، در فرضی که چنین وضعیتی محقق شود،
تیم مذاکرهکننده ایرانی باید یک نکته مهم را مورد توجه قرار دهد و آن
عبارت است از؛ حصول اطمینان از برقراری کانالهای مطمئن مالی میان ایران و
سایر کشورها در طول دوره اجرای توافقنامه جامع. به عبارت دیگر، ایران نباید
در وضعیتی قرار گیرد که بانکها، موسسات مالی و شرکتهای غربی به این دلیل
که تحریمهای ایران معلق شدهاند و به طور کامل ملغی نشدهاند، توانایی
برقراری روابط عادی تجاری با ایران را نداشته باشند.دولتهای غربی باید
این تعهد را بر عهده داشته باشند که در طول دوره اجرای توافقنامه جامع،
امکان برقراری روابط عادی تجاری و مالی را برای اشخاص، شرکتها و
سازمانهای ایرانی فراهم کنند و تنها تفاوت تعلیق و تحریم و الغای آن،
امکان بازگشت مجدد تحریمها در صورت اثبات عینی و بیطرفانه تخطی ایران از
توافق ژنو باشد و اگر چنین امری اثبات نشد، هیچ محدودیت و هزینه دیگری بر
اشخاص ایرانی تحمیل نشود.
مطلبی که روزنامه ابتکار با عنوان«بيم و اميدهاي توافق تاريخ ساز»و به قلم محمد علی وکیلی به چاپ رساند به شرح زیر است:دور چهارم مذاکرات هسته اي ايران و 5+1
در اتريش به پايان رسيد. بنا بر توافق اوليه مي بايست تا 29 تير 1393 پيش
نويس توافق نهايي ارائه شود.از مقطع توافق اوليه ژنو
تاکنون گام هاي مهمي برداشته شده و مذاکرات قدم به قدم به توافق نهايي
نزديک شده است. در گذشته اصل غني سازي زير سوال بود و طرف غربي توقف آن را
پيش شرط مذاکره مي دانست. اما حالا همه آنها به اصل حق غني سازي ايران
اذعان دارند، اگر چه بر سر محدوده آن اختلاف وجود دارد. ديگر کسي جرات طرح
جمع آوري سانتريفيوژها را ندارد؛ اگر چه طرف آمريکايي اصرار دارد که تعداد
19 هزار به 5 هزار کاهش يابد که البته با پافشاري طرف ايراني اين فشار کمتر
شده است. موضوع راکتور آب سنگين يکي ديگر از موضوعات مورد اختلاف است. در
گذشته خواست طرف غربي، تعطيلي راکتور اراک بود، ولي امروز اصرارشان بر
تغيير فني آن است، به گونه اي که به جاي مصرف سوخت خالص، سوخت غني شده مصرف
شود. مطابق گفته هاي دکتر صالحي، رئيس سازمان انرژي اتمي، با آمادگي ايران
براي تغييرات فني و حفظ ماهيت آب سنگين اين مشکل حل شده و بهانه آنان
برطرف گرديده است.
مورد ديگر اختلاف بر سر تاسيسات فردو بود، که از ابتدا
طرف غربي اصرار بر پلمپ آن داشت و با پافشاري و استدلال طرف ايراني، اين
تقاضاي غيرمنطقي ديگر مطرح نيست و پيرامون مکانيزيم نظارتي بر آن بحث و
تبادل نظر وجود دارد. بر اين اساس با نگاهي به آنچه تا کنون بر آن توافق
شده است، طرف ايراني نه تنها بازنده صحنه نيست،بلکه به سطحي بالاتر از سطح
شعارهاي تيم قبلي نيز دست يافته است. ولي در اينجا دو مسئله داراي اهميت
است؛ اول نگارش متن نهايي است. در اين مدت در پاسخ به جنجال هاي داخلي و
هياهوي مخالفان، گفته مي شد هنوز گام حقوقي برداشته نشده است که اينچنين
فرياد وامصيبتا سر داده ايد. آنچه تا کنون انجام گرفته توافق بر سر مسير و
نقشه راه توافقات نهايي است. اما اصل توافق و نحوه و ميزان خيانت و خدمت،
پس از نگارش متن نهايي نمايان مي شود. توافقات شفاهي مقدمه هستند و شرط
لازم براي توافق نهايي مي باشند اما شرط کافي نيستند؛ چرا که قالب حقوقي
پيدا نکرده اند. بيم و دلهره اصلي در هنگام نگارش متن است. آنجاست که يک
نقطه يا ويرگول مرز خيانت و خدمت را تعيين مي کند. بر همين اساس دکتر ظريف
به درستي بر اختلاف بر سر ويرگول و نقطه اشاره مي کند و تيم هسته اي براي
نگارش دقيق توافق نامه تجهيز و تدارک شده است.
اينجاست
که اصحاب دلواپس بايد نگران باشند و با استدلال حقوقي ثابت کنند که آيا متن
در مسير حقوق ملت بوده است يا خير؟ در گذشته تاريخي نيز بي دقتي مقاماتِ
وقت در تنظيم سندها موجب لطمات جبران ناپذيري به حقوق ملت شد. ميزان
توانمندي، صداقت و راستي آزمايي راهي که تيم ظريف شروع کرده است، با متن
مکتوب شد محک خواهد خورد. نکته دوم و پراهميت، موضوع مدت زمان توافق نهايي
است. طرف غربي اصرار بر چند ده سال دارد ولي ايران اصرار بر زماني کمتر از
پنج سال دارد. پايان زمان مورد توافق، ابتداي ورود ايران به باشگاه هسته اي
و برخورداري از حقوق کامل NPT مي باشد.آنچه تا امروز
پيرامون تيم هسته اي کنوني و دولت روحاني گفته شده، بيشتر جناحي و سياسي
بوده و البته به دور از منطق و استدلال و انصاف! آنان به خاطر کار نکرده
رَجم و براي گناه مرتکب نشده توبيخ شدند. اما حالا هم چشم ها به متن نهايي
دوخته شده است. مقاومت و سخت کوشي تيم مذاکره کننده در اين مرحله نشان از
عزم آنان در پاسداشت حقوق ملت دارد. مباني، پيش فرض و دست آوردهاي کارشناسي
تيم هسته اي براي توافق نهايي تاکنون خوب، قابل تحسين و متناسب با واقعيت
ها بوده است؛ اما تبديل اين دست آوردها به سند حقوقي خود نيازمند هوشمندي،
صبوري و دورانديشي است.
با هوچي گري، جنجال، شعاردادن و هوار کشيدن، نمي
توان صورت مسئله را عوض کرد. صورت مسئله اين است که چطور از رهگذر اين نشست
و برخاست ها و رايزني ها، اين لبخند و اخم ها، سندي بيرون آيد که حاوي
حقوق ملت ايران و عامل افتخار نسل هاي آينده گردد. اگر اميدي وجود دارد،
بايست به سندِ در دستِ تهيه نگاه کرد و اگر بيم وجود دارد - که هست - بايد
نسبت به تنظيم نهايي اين سند باشد. گرد و غبار کردن روزهاي اخير تنها مصرف
داخلي دارد و بهانه اي براي خود نمايي و انتقام گيري است. دليل منطقي براي
اين همه نگراني و دلواپسي وجود ندارد؛ البته حتما بايد دلواپس متن نهايي
بود، ولي با اعتماد به توان کارشناسي تيم هسته اي، راه طي شده و مقدمات
فراهم آمده، اميد به تامين حقوق ملت بر بيم ها سايه انداخته است.
روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«نشست بازندگان»در ستون یادداشت روز خود به چاپ رساند که اینجا میخوانید: لندن بار دیگر میزبان نشستی بود که نام دوستان سوریه را بر آن نهاده بودهاند. نامی که ترکیب حاضران در نشست ابهامات بسیاری را در باره این ادعا آشکار میسازد. بخشی از این نشست را گروههای به اصطلاح سوری با محوریت الجربا تشکیل دادند که کارنامهشان نشانگر نبودجایگاه آنها در میان مردم سوریه و دلبستگی شدیدشان به آمریکا و صهیونیستهاست. آنها به کسانی دلبستهاند که مردم سوریه آنها را دشمنان کشورشان میدانند و برای مقابله با آنها جان و مال خویش را نثار میکنند. طرف دیگر این نشست را کشورهای غربی، عربی از جمله عربستان، آمریکا و انگلیس و ... تشکیل میدادند. آنها که در سه سال گذشته از هیچ اقدامی از جمله تجهیز به سلاح گروههای تروریستی برای کشتار مردم سوریه فروگذار نکردهاند. کسانی که حتی در این نشست نیز میلیونها دلار برای کمک به این گروهها اختصاص داده و بر دشمنی با سوریه تاکید کردند. با این اوضاع به صراحت میتوان گفت که عنوان دوستان سوریه برای این نشست فقط یک فریب افکار عمومی است و واژه صحیح آن را نشست دشمنان قسم خورده سوریه تشکیل میدهد. حال این سوال مطرح است که چرا این نشست برگزار شده و چه اهدافی را پیگیری میکند؟ پاسخ به این پرسش را در اوضاع داخلی و بیرونی سوریه میتوان مشاهده کرد. در عرصه داخلی سوریه، مردم خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده میکنند در حالی که جهانیان رای مردم را ادامه ریاست جمهوری بشار اسد میدانند.
در حوزه مبارزه با تروریسم نیز سوریه دستاوردهای گستردهای داشته که شکست غرب را در این حوزه رقم زده است به ویژه اینکه بسیاری از گروههای مسلح خود را تسلیم ارتش سوریه کردهاند. در عرصه جهانی نیز تحرکات دشمنان سوریه به نتیجهای نرسیده است چنانکه اخضر ابراهیمی، نماینده سازمان ملل در اعتراض به کارشکنیهای غرب استعفای خود را اعلام کرد. با این حال میتوان گفت نشست لندن از یک سو سرپوش نهادن بر ناکامیهای دشمنان سوریه بوده و از سوی دیگر اقدام برای تحریک و بالا بردن اعتماد به نفس تروریستها برای ادامه مقابله با ارتش سوریه است. آنها با این رفتارها بر آنند تا بر شکستهای گسترده و دستاوردهای سوریه سرپوش گذارند در حالی که مواضع حاضران در این نشست نشان میدهد که آنها همچنان از پذیرش شکست در برابر اراده مردم سوریه خودداری کرده و با فرافکنی و ایجاد بحرانهای جدید بر آنند تا به زعم خود از شکست نهایی در سوریه جلوگیری کنند. آنچه در این رفتارها مشهود است آنکه غرب هرگز به دنبال احقاق حقوق مردم سوریه نیست و مردم این کشور همچنان یک گزینه در پیش روی دارند و آن حمایت از ارتش و نظام در قالب مقاومت برای مقابله با توطئهها و تحرکات دشمنان است.