اردیبهشت سال ١٣٨٨حالش طور دیگری بود؛ گاه و بی گاه از مرگ می گفت. روزی رو به همسرش گفت «فلان شخص در فومن! یادش به خیر! او را که به یاد داری؟ همیشه می خواند یاران و برادران! مرا یاد کنید، رفتم سفری که آمدن نیست مرا».
غروب یکشنبه بیست وهفتم اردیبهشت بود که مقصودش از خواندن آن شعر معلوم شد.
همیشه می گفت: بزرگان علم و معرفت و شهود، پس از مرگ دستشان بازتر است.
بسیار مهربان و شفیق بود، حتی هوای حیوانات خانگی را هم داشت. وقتی به او التماس دعا می گفتند، می گفت «ما مسلمانان چین را هم دعا می کنیم». همین رفتارها بود که آشنا و ناآشنا را به خود جلب می کرد.
در پی خلوص و گمنامی بود و به همین دلیل از پذیرش مرجعیت سر بازمی زد تا اینکه پس از ارتحال آیات عظام سید محمدرضا گلپایگانی و شیخ محمدعلی اراکی با درخواست های مصرانه و مکرر گروه بسیاری از عالمان و مومنان، مواجه شد و اجازه داد رساله اش بدون نام و برای استفاده شاگردانش چاپ شود.
البته رساله اش تا چاپ هفتم نیز بدون عنوان بود، تا اینکه پس از اصرار و پافشاری های فراوان، اسمش در کنار عنوان «العبد» به چاپ رسید.
دوست داشت همیشه گمنام بماند و نامش بر سر زبان ها نچرخد، تا جایی که برای رفت وآمد و زیارت، راه های خلوت را انتخاب می کرد. حتی وقتی راضی شد به سفر حج برود، شرط کرد که کسی خبردار نشود، ولی باز هم نشد.
شاگردان و نزدیکانش کرامت او را نه در شفای مریض و ذهن خوانی و طی الارض و موت اختیاری، که با وجود همه اینها، در سخنان حکیمانه و رفتار روزمره اش می دانستند.
آیت الله بهجت به راستی مصداق کاملی از «کونوا دعاة للناس بغیر السنتکم» بود. نمازش، تشرف روزانه اش به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، نماز جعفر و زیارت جامعه و عاشورای همراه صد لعن و سلام هر روزه اش، حسن معاشرت و ذکر دائمش، روزه های مستحبی و عبادت دوازده ساعته روزانه اش، شب زنده داری هایش، مجلس های روضه هفتگی اش، ساده زیستی و دنیاگریزی اش و همه رفتارها و سکناتش. بسیار کم گو و گزیده گو بود ولی آنچه می گفت، حکمتی بود که از دل نورانیش به زبانش جاری می شد.
یکی از مریدان این مرد عارف می گوید: آشنایی ما با ایشان، از نماز جماعت آغاز شد. اولین باری که نماز جماعت آقا شرکت کردیم، واقعاً آن نماز اثر عجیبی روی ما گذاشت. فکر می کنم نماز شب جمعه هم بود؛ آن حالت عجیب آقا در نماز، مخصوصاً هنگام خواندن سوره جمعه و سوره اعلی، واقعاً همه نمازگزاران با صدای بلند گریه می کردند. واقعا عجیب بود.
من واقعاً شیفته آقا شدم؛ به طوری که اصلاً دیگر شب و روز نداشتم. دو سه ساعت پیش از نماز به مسجد می آمدیم که آقا را زودتر ببینیم.
دنبال این بودم که راهی پیدا کنم برای اینکه به آقا نزدیک شوم. به ذهنم رسید که نامه ای به ایشان بنویسم. نامه ای نوشتم و از ایشان درخواست کردم که برای نماز شب و خودسازی نصیحتی کنند و راه حلی به ما نشان بدهند.
وقتی جواب نامه را داد رو به من فرمود «اگر من مطلبی خدمتتان عرض کنم، شما گوش می کنی یا مثل بنده این گوشَت در و این گوشَ دروازه است؟» و من عرض کردم «بله، اگر لطف کنید، گوش می کنیم».
ایشان دستور العملی به ما دادند و فرمودند: کتاب معراج السعاده مرحوم آقای نراقی را تهیه کنید و روزی در حدود یک صفحه مطالعه کنید و در غیر واجباتتان به آن فکر کنید تا کاملاً برایتان هضم شود.
* آیت الله بهجت از زبان فرزند
حجت الاسلام علی بهجت فرزند این مرجع تقلید شیعیان می گوید: نمازهای ایشان عجیب بود. در نماز پیراهنش از عرق خیس می شد؛ حتی در فصل زمستان هم عرق می کرد. خدا بیامرزد حمامی زیر گذرخان را؛ پنکه پایه داری آورده بود که به سمت ایشان بگذاریم که این قدر عرق نکند. وقتی ایشان نماز می خواند، گویا داشت جان می داد. نماز ایشان از همان دوران جوانی مورد توجه بود.
وی درباره اخلاق خانوادگی پدرش می گوید: ایشان در ضمن وعده های غذا با اهل خانه می نشست و صحبت می کرد و حرف هایشان را هم گوش می داد. حرف های بی ربط را هم گوش می داد. حتی حرف های تکراری را هم گوش می داد. خیلی کم پیش می آمد که سخنی مورد بی اعتنایی ایشان قرار گیرد؛ مثلاً اگر مطلب خیلی بی ربط بود، می گفت «اوه! حالا ما این قدر وقت صرف کردیم، فکر کردیم چه مطلبی است! آخرش هیچ؟!».
فرزند آیت الله بهجت همچنین می گوید: اگر کسی در منزل مریض می شد، آن قدر احوالش را می پرسید که ما عاصی می شدیم.
علی بهجت می افزاید: امر و نهی کردن و تحکّمش فقط در حلال و حرام بود. از آن زمان که من بالغ شدم و به سن 15 سالگی رسیدم، یک بار هم دستور نداد که نانی بخر یا چیزی تهیه کن. گاهی با عبارات لطیفی به ما می فهماند که باید کاری بکنیم؛ مثلاً می فرمود «اگر نانی باشد، شاید اینجا صرف بشود». یا می فرمود «مادرت مایل است که فلان چیز در خانه باشد.»
وی همچنین می گوید: ایشان به کارهای نوه ها هم توجه داشت. توصیه های زیادی به آنها داشت و به ما هم راجع به آنها سفارش می کرد. هر روز به فرزند من توصیه می کرد «وقتی که می خواهی به مدرسه بروی چهار قل و آیت الکرسی را بخوان و برو».
فرزند آیت الله بهجت اضافه می کند: همچنین مقید بود که شب ها پیش از خواب برای همه شان دعا بخواند. اگر مریض بودند و تب داشتند، چند مرتبه احوالشان را می پرسید و به آنها سر می زد. با آن همه کار و عبادت به این کارهای کوچک هم می رسید. این کارها برایش کوچک نبود؛ از یادش نمی رفت؛ حتی ممکن بود ما فراموش کنیم، ولی ایشان سر وقت پی گیری می کرد.
** مروری بر زندگی آیت الله بهجت
آیت الله العظمی محمد بهجت فومنی در اواخر سال 1334 هجری قمری در خانواده ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن در استان گیلان، چشم به جهان گشود.
هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید.
کربلایی محمود بهجت، پدر آیت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم می پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهی وی می رسید.
وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بود و مشتاقانه در مراثی اهل بیت(ع) بویژه حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) شعر می سرود، مرثیه های جانگدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.
آیت الله بهجت در کودکی تحت تربیت پدری چنین که دلسوخته اهل بیت(ع) بویژه سید الشهداء(ع) بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینی و بهره مندی از انوار آن تربیت شد.
تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینی پرداخت. به هر حال، روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیآورد و پس از طی دوران مقدماتی تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال 1348 هجری قمری هنگامی که تقریبا 14 سال از عمر شریفش می گذشت به عراق مشرف شد و در کربلای معلی اقامت گزید.
آیت الله بهجت حدود چهار سال در کربلای معلی ماند و از فیوضات سید الشهداء(ع) استفاده کرد و به تهذیب نفس پرداخت و طی این مدت بخش زیادی از کتاب های فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهر خواند.
در سال 1352 هجری قمری برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرف شد و قسمت های پایانی سطح را در محضر آیات عظام از آن جمله مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضی طالقانی به پایان رساند.
آیت الله بهجت پس از اتمام دوره سطح، و درک محضر استادان بزرگی چون آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی(ره)، ضیاء عراقی(ره) و میرزای نائینی(ره)، به حوزه گرانقدر و پر محتوای آیت حق حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی(ره)، معروف به کمپانی وارد شد و در محضر آن علامه کبیر به تکمیل نظریات فقهی و اصولی خویش پرداخت، و به یاری استعداد درخشان و تاییدات الهی از تفکرات عمیق و ظریف و دقیق مرحوم علامه کمپانی، که دارای فکری سریع و همراه با تیز بینی بوده، بهره ها برد.
وی ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب نفس و استکمال معنوی همت گمارد، و در کربلا در تفحص استاد و مربی اخلاقی بر آمد، و پس از مشرف شدن به نجف اشرف، از استاد برجسته خویش آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی مستفیض می شود.
آیت الله بهجت همچنین در درس های اخلاقی «سید عبدالغفار» در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده می کرد، تا آنکه در سلک شاگردان حضرت آیت الله سید علی قاضی(ره) در آمد و در صدد کسب معرفت از ایشان بر می آید، و در سن 18 سالگی به محضر پر فیض عارف کامل حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی رسیده و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن استاد معظم قرار می گیرد و در عنفوان جوانی چندان مراحل عرفان را سپری می کند که غبطه دیگران را بر می انگیزد.
آیت الله بهجت، اشارات ابن سینا و اسفار ملاصدرا را نزد مرحوم آیت الله سید حسن بادکوبه ای فرا گرفته است.
با اینکه ایشان فقیهی شناخته شده و بیش از 30 سال بود که اشتغال به تدریس خارج فقه و اصول داشتند، ولی هماره از پذیرش مرجعیت سرباز می زد تا اینکه بعد از فوت مرحوم آقای سیداحمد خوانساری(ره) جلد اول و دوم کتاب ذخیره العباد (جامع المسائل کنونی) را به قلم خود تصحیح و در اختیار خواص گذاشتند، و پیش از فوت مرجع عالیقدر حضرت آیه الله العظمی اراکی(ره) اجازه نشر رساله عملیه خویش را دادند، سرانجام وقتی جامعه مدرسین با انتشار اطلاعیه ای هفت نفر از آن جمله حضرت آیه الله العظمی بهجت را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرد و عده ای از علمای دیگر از جمله مرحوم آیت الله علی مشکینی و آیت الله عبدالله جوادی آملی مرجعیت ایشان را اعلام کردند، بدنبال در خواست های مصرانه و مکرر راضی شدند تا رساله عملیه ایشان در شمارگان وسیع به چاپ برسد، با این حال از نوشتن نام خویش بر روی جلد کتاب خودداری ورزیدند.
آیت الله بهجت بعد از تکمیل دروس، در سال 1363 هجری قمری برابر با 1324 هجری شمسی به ایران مراجعت کرد و چند ماهی در موطن خود فومن اقامت گزید و سپس در حالیکه آماده بازگشت به حوزه علمیه نجف اشرف بود، قصد زیارت حرم مطهر حضرت معصومه(ع) و اطلاع یافتن از وضعیت حوزه قم را کرد ولی در طول چند ماهی که در قم توقف کرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف، یکی پس از دیگری شنیده می شد، لذا ایشان تصمیم گرفت که در شهر مقدس قم اقامت کند.
در قم از محضر آیت الله العضمی حجت کوه کمره ای استفاده کرده و در بین شاگردان آن فقید سعید درخشید. چند ماهی از اقامت حضرت آیه الله العظمی بروجردی در قم نگذشته بود که آیت الله بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آیات عظام امام خمینی(ره) و گلپایگانی به درس فقید سعید مرحوم بروجردی حاضر شد.
این عارف وارسته و مرجع تقلید شیعیان سرانجام در 27 اردیبهشت سال 1388 در جوار رحمت الهی آرام گرفت.
مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجت به مناسبت پنجمین سالگرد ارتحال این مرجع تقلید ویژه نامه ای را به نام «عبد محبوب» منتشر کرده است. علاقه مندان برای مطالعه بیشتر در این زمینه به پایگاه اینترنتی این مرکز به نشانی bahjat.ir مراجعه کنند./س