جهاد فرهنگی و جبهه ای دیدن عرصه فرهنگ مطلبی است که بارها رهبری معظم به آن تاکید داشته اند. حضور در این جنگ طاقت فرسا پیش نیازهایی دارد که قدم به قدم و گام به گام باید آن ها را شناخت و با فکر و برنامه ریزی پشت سر نهاد.
اما اولین قدم جهت حضور در عرصه جهاد فرهنگی، شروع از خود است. تا ما نتوانیم نفس خود را اصلاح کنیم از اصلاح نفس دیگران عاجز و بلکه مفسد آنیم.
تا وقنی نفسانیت در ما شعله ور است، امر به معروف و نهی از منکرمان سرچشمه در حسادت و نقد و خرده گیری مان ناشی از بغض ها و کینه هاست. بنابراین باید از خود شروع کنیم و با خودشناسی به وظیفه شناسی و روش شناسی برسیم.
یکی از مهمترین سؤالاتی که در این زمینه باید درباره اش اندیشید، آن است که "من که هستم و هدفم از زندگی چیست؟"
این سوال هرچند در نگاه اول سطحی و سهل الوصول به نظر می رسد، ولی اندیشیدن درباره آن و همت در به فعل رساندن باورها می تواند ساختار زندگی ما را دگرگون سازد و ما را به سکینه و آرامش برساند.
از هر بچه مسلمانی درباره هدف زندگی بپرسی، بی شک به پاسخ صحیح "بندگی خدا" اشاره دارد؛ اما سؤال اینجاست که چه قدر به این پاسخ اندیشیده ایم و در آن تامل کرده ایم؟ چقدر زندگی مان وقف خداست؟ چقدر اهدافمان خدایی است؟
حضرت امام خمینی (ره) در کتاب شریف "چهل حدیث" اولین شرط مجاهده با نفس را "تفکر" می دانند و می فرمایند:
«بدان که اوّل شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالى، تفکّر است و بعضى از علماى اخلاق آن را در بدایات در مرتبه پنجم قرار داده اند و آن نیز در مقام خود صحیح است... و تفکر در این مقام عبارت است از آنکه انسان لااقل در هر شب و روزى مقدارى -ولو کم هم باشد- فکر کند... اگر انسان عاقل لحظه اى فکر کند مى فهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است و منظور از این خلقت، عالم بالا و بزرگترى است و این حیات حیوانى مقصود بالذات نیست. انسان عاقل باید در فکر خودش باشد و به حال بیچارگى خودش رحم کند و با خود خطاب کند: اى نفس شقى که سال هاى دراز در پى شهوات عمر خود را صرف کردى و چیزى جز حسرت نصیبت نشد، خوب است قدرى به حال خود رحم کنى، از مالک الملوک حیا کنى و قدرى در راه مقصود اصلى قدم زنى که آن موجب حیات همیشگى و سعادت دائمى است. سعادت همیشگى را مفروش به شهوات چندروزه فانى، که آن هم به دست نمى آید حتى با زحمت هاى طاقت فرسا. قدرى فکر کن در حال اهل دنیا از سابقین تا این زمان که مى بینى.»1
همه ما می دانیم که زندگی مان باید وقف خدا باشد، اما چه قدر در باره آن (به قول امام ولو اندک) فکر می کنیم؟
زندگی که وقف معبود شد دیگر شکستی در کار نیست و هیچ اتفاق ناگواری وجود نخواهد داشت (هرچه از دوست رسد نیکوست).
وقف خدا بودن زندگی یعنی تا آنجا که در توان دارم به وظیفه ام عمل می کنم و آنجا که در وسعم نبود وظیفه ای هم ندارم. این یعنی آرامش، یعنی سکینه، یعنی اطمینان قلب؛ همان چیزی که امام (ره) تندیس آن بود.
برای چه درس می خوانیم؟ برای چه کار می کنیم؟ برای چه حتی تفریح می کنیم؟ فکر کردن درباره این سؤالات و سمت و سو دادن زندگی به پاسخ هایی که به آن ها می دهیم، سبک زندگی ما را دگرگون خواهد کرد.
درس خواندن برای کسب نمره و مدرک، با درس خواندن برای خدا متفاوت است و دو مسیر مجزا را پیش روی انسان می گشاید. تفریح کردن برای ارضای هوس های نفسانی و تفریح کرن جهت نیرو گرفتن برای پیشبرد اهداف الهی، سبک تفریحات ما را تعیین خواهد نمود.
بنابراین آنچه بیش از همه چیز بدان نیازمندیم، در درجه اول اصلاح نفس است و قدم اول در این راه، تفکر و تأمل در اهداف و مسیر زندگی است.