از شب افتتاح نمایش سه روایت از زندگی شروع کنیم که خانم گلاب آدینه زنگ شروع نمایش شاگرد قدیمیاش یعنی شما را به صدا درآورد. استادتان در آن شب از سالهایی دور و کلاسهای بازیگری یاد کرد؛ وقتی که حضور دختر جوان مستعدی توجهش را جلب کرد و نوید آیندهای درخشان را داد. خودتان تصور میکردید موفق شوید؟
آن موقع فقط 18 سال داشتم و این مساله خیلی برایم جدی نبود. در هنرستان معماری میخواندم و خیز برداشته بودم که در دانشگاه هم معماری بخوانم، اما بعد یکباره سرنوشتم عوض شد و در دانشگاه هم رشته میراث فرهنگی قبول شدم. در ادامه هم که کلا سمت و سو و مسیر زندگیام را به طرف تئاتر تغییر دادم. واقعا اوایلش هم این طور نبود که فکر کنم تئاتر و بازیگری را به صورت یک حرفه دنبال کنم، اما یکی دو سال بعد این مساله خیلی برایم جدی شد و حتما تحت تاثیر حضور و تعلیمات خانم آدینه و حرفهایی بود که ایشان مدام سر کلاس میزد. البته در این راه با مخالفتهای زیادی هم روبهرو بودم و خانوادهام دوست نداشتند بازیگر شوم، اما واقعا هیچ وقت فکر نمیکردم روزی کارگردان شوم و تصورم این بود که همیشه بازیگر خواهم ماند. آن موقع هم خانم آدینه همیشه به من میگفت تو یک شم کارگردانی داری. بعد از آن فقط کار بازیگری میکردم تا این که سال 78 به سمت اولین کارگردانی تئاتر خیز برداشتم. الان هم بازیگری برایم مهم است و هم کارگردانی، چون هیچ کدام را دور از دیگری نمیبینم. واقعا اعتقاد دارم بازیگری و کارگردانی در سمت و سوی همدیگرند. اتفاقا به نظرم کارگردانی که بازیگر هم هست، در شکل هدایت بازیگرانش موفق تر است. کما این که خودم هم چند بار کار بازیگردانی و هدایت بازیگر هم انجام دادهام که آن کار هم جدا از بازیگری و کارگردانی نیست.
اساسا هیچ کدام از این حرفهها نمیتواند دور از هم باشد، چون همگی ریشه در بحث هنرهای نمایشی و بازیگری دارد و آنها را به هم مرتبط میکند، اما با این حال خودتان را بازیگرتر میدانید، کارگردانتر یا بازیگردانتر؟!
بازیگرتر، چون بیشترین کارهایم در زمینه بازیگری بوده و حدود 50 کار در تئاتر، تلویزیون و سینما انجام دادهام. در حالی که فقط 9 تجربه در کارگردانی داشتهام. شاید کارگردانی آن قدرها مشغولیت ذهنی من نیست که به خاطرش بازیگری را کنار بگذارم. کارگردانی برای من نوعی ارضا کردن شخصی و روانی است. یعنی زمانی کارگردانی خواهم کرد که احساس میکنم حرفی برای گفتن دارم. دلم میخواهد چیزی بگویم که تا به حال آن را بازی نکردهام. بعضیها مثلا آقای داریوش فرهنگ بیشتر کارگردان هستند تا بازیگر یا مثلا بهروز شعیبی با این که بازیگر بسیار خوبی هم هست، کارگردانتر است تا بازیگرتر. خودم فکر میکنم شم بازیگریام خیلی از شم کارگردانیام قویتر است، هرچند در کارگردانی هم کارهای بدی انجام ندادم و حتی به خاطر کارگردانی تئاتر جایزه هم گرفتهام. این طوری هم نیست که خودم را موظف کنم هر سال کارگردانی کنم، بلکه کارگردانی فقط نوعی گفتوگوی شخصی سیما تیرانداز با تماشاگران است.
پس میتوان گفت کارگردانی به نوعی خلأهای موجود در بازیگری شما را پر میکند؟
شاید. به هرحال وقتی شما هنرمند هستید، دائم با پرسشهای مختلفی در ذهنتان مواجهید و این پرسشها قطعا شما را به سمتی میکشاند که چرا هیچ کس درباره این پرسشی که در ذهنتان است، فیلم یا تئاتر نمیسازد. کارگردانی برای من کاملا از این جنس است.
یک بار دیگر به عقب برگردیم. شما آن روز در هجده سالگی کار خاصی کردید که توجه خانم آدینه به شما جلب شد، مثلا ژست یا حرکت ویژهای انجام دادید؟
(میخندد) واقعا کار خاصی نکردم، اما من یک طبع بلندپروازانه عجیب و غریبی دارم. همیشه سعی میکنم در کاری که انجام میدهم بهترین باشم. کاری ندارم که چقدر موفق میشوم یا نه، ولی این تلاش را انجام میدهم. هیچ وقت هیچ چیزی برایم ارضاکننده و قانعکننده نیست. شاید در همان جلسه اول کلاس، همین حس در من وجود داشته و باعث جلب توجه خانم آدینه شده باشد. وقتی بازی میکنیم چنین حسی باید در ما وجود داشته باشد. هر زمانی که تو در کار هنر بگویی من بهترینم، دیگر تمام شدهای.
این بلندپروازی شما در دوران تحصیل و دانشگاه هم وجود داشت؟
من با معدل 30/19 شاگرد اول دانشکده سینما و تئاتر در سال 82 بودم که بالاترین معدل فوق لیسانس میان همدورهایهایم بود. پایان نامه کارشناسی ارشدم اجرای نمایش «هتل عروس» بود که به خاطرش نامزد بهترین کارگردانی شدم.
با این که بهترین بودید،کسی نبود که شما را نسبت به ادامه این راه ناامید کند؟
قطعا این مساله اتفاق افتاده است، اصلا ما حتی الان هم در کار بازیگری ناامید هستیم. مثلا در یکی از شبهای اجرا، تماشاگر یا منتقدی از بازی من خوشش نمیآید و میرود زیرآبم را میزند! هنر یک کار سلیقهای است و اصلا نمیشود گفت حتما هر کاری را که من انجام میدهم، بهترین و بیعیب و نقص است. سالیان سال است یاد گرفتهام در نقد کردن یک اثر بگویم من دوست نداشتهام، هیچ وقت نگویم کار خوبی نبود. بنابراین چون ما نقد علمی نداریم، هیچ تماشاگری نباید بگوید این کار خوب نبود. باید بگوید من دوست نداشتم. ما مدام در حال نقد شدن هستیم، من هم همیشه جوابم این بوده که دانش و تواناییام در همین حد است. با این حال جزو آن دسته از آدمها هستم که نقدها را میشنوم.
میشنوید، ولی ممکن است به آنها عمل نکنید.
بله، چون احساس میکنم این علاقه شخصی من است و راه درست را رفتهام. وقتی یک تابلوی نقاشی را جلوی چند نفر میگذارند، همه آنها نمیگویند چه تابلوی زیبایی. حتی همه آدمها تابلویی مثل لبخند مونالیزا را زیبا نمیدانند. اصلا خاصیت هنر همین است. درباره من همان احساس ترقی و بلندپروازی است که باعث میشود از چیزهایی که میشنوم یک پَنِل درس عبرت بسازم و آنها را در کارهای بعدیام تکرار نکنم! (میخندد) چون میخواهم همیشه خوب باشم، این عادت شنیدن و مشورت کردن را دوست دارم.
میخواهم به جواب روشن و واضحی برسم. منحصرا استادی بوده که بگوید سیما تیرانداز، تو به درد بازیگری نمیخوری و این کار را رها کن؟!
(میخندد) به این شکل نه، ولی یک بار آقای احمد آقالو سر کلاسمان آمد و بعد از دیدن یکی از اتودهای من خیلی محترمانه گفت: خیلی اتود چِرتی زدید! واقعا باید از خودتان خجالت بکشید. البته ایشان همیشه به من لطف داشت و معتقد بود بازیگر خوبی هستم. این حرف را هم به خاطر توقعی که از من داشت، مطرح کرد. ولی در درسهای بازیگری و کارگردانی هیچ وقت چنین چیزی برایم پیش نیامد، اما در درسهای دیگر مثل ادبیات نمایشی این مساله زیاد اتفاق افتاده است. مثلا استادم به من گفت این چه چیز مزخرفی است که نوشتی. اما آن خاطره آقای آقالو را هیچ وقت فراموش نمیکنم. خدا رحمتشان کند.
وقتی سرشناس شدید حتما احمد آقالو شما را دید؟
بله، چون من خیلی شانس آوردم که با اولین کارهایی که در تئاتر و سینما بازی کردم، دیده شدم. من هنوز دانشگاه نرفته بودم که به خاطر بازی در نمایش «مرگ یزدگرد» به کارگردانی گلاب آدینه جایزه بهترین بازیگر زن را گرفتم. سینما را هم که با فیلم هامون داریوش مهرجویی شروع کردم و بعد در بانو بازی کردم. خیلیها اعتقاد داشتند برای بازی در این فیلم باید جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن را میگرفتم. بعدتر هم که به خاطر بازی در سایههای هجوم ساخته احمد امینی نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر زن شدم. پس از اینها بود که تصمیم گرفتم تحصیلاتم را به صورت آکادمیک ادامه دهم، این هم به دلیل همان بلندپروازی بود و این که دوست نداشتم بازیگری غریزی باقی بمانم.
با این که در کارهای تلویزیونی و سینمایی زیادی حضور داشتید، اما شاید بسیاری از مردم آن توانمندی تئاتریتان را ندیدهاند و حتی نسبت به آن بی اطلاع باشند.
چون مردم کمتر تئاتر میبینند.
بله، درست است، اما منظور من بیشتر علاقهمندان شهرستانی است که دسترسی به تئاترهای حرفهای تهران را ندارند. از این که نمایشهایتان توسط قشری بزرگتر دیده نمیشود، ناراحت نمیشوید؟
واقعا نه، هیچ وقت بازیگری را انجام نمیدهم برای این که دیده شوم. من این کار را برای عشق خودم انجام میدهم. البته شهرت برایم خوشایند است و این حس دیده شدن همان طور که در همه آدمها وجود دارد در من هم هست، اما بازیگری را برای دیده شدن انجام نمیدهم. برای آن محرومیت تماشاگران شهرستانی از تماشای کارهای تئاتری پایتخت هم نمیتوان چارهای اندیشید. چند روز پیش یکی از برنامههای شبکه چهار سیما را دیدم که درباره زنده یاد مهدی فتحی بود. به نظرم او اعجوبهای در بازیگری بود، اما الان واقعا چند نفر از مردم ما او را به یاد دارند؟
چه نمونه خوبی را مثال زدید. بیشتر مردم مهدی فتحی را فقط با نقشهای تلویزیونی و سینماییاش در «امام علی» و «آدم برفی» به یاد میآورند و شاید بسیاری از تماشاگران، بازی درخشان او را در نقش ژان والژان در نمایش «بینوایان» به کارگردانی بهروز غریبپور ندیده باشند.
بله، متاسفانه این مساله وجود دارد و نمیشود کاری کرد.
برسیم به نمایشی که به تازگی با بازی و کارگردانی شما روی صحنه تئاتر رفت ؛ اجرای نمایش سه روایت از زندگی نوشته یاسمینا رضا چقدر نسبت به اثر قبلی شما مرد مقابل، نوشته هاله مشتاقی نیا، اثر بلندپروازانهتری است؟
روی صحنه بردن نمایشنامهای به قلم یاسمینا رضا برای من یک محک بود، چون تا به حال در کارگردانی، متن خارجی کار نکرده بودم. اتفاقا محک و آزمون سختی هم بود، چون هم بازی میکردم و هم کارگردانی.
این بازیگری و کارگردانی همزمان بخصوص در تئاتر از بیرون که خیلی ترسناک به نظر میرسد، چون در تلویزیون و سینما شما مجال دوباره دیدن و اصلاح را دارید. با این مساله چطور کنار آمدید؟
من پیش از این در بازیگری و کارگردانی همزمان تئاتر دو تجربه داشتم، اولی «یک شب کوچک» نوشته خانم چیستا یثربی و دومی «محاله فکر کنید این طوری هم ممکنه بشه» که در هر دوی این کارها مشاورانی چون افروز فروزند، ناصح کامگاری و در مقطعی آقای امیر آقایی داشتم که خیلی به من کمک کردند. در نمایش سه روایت از زندگی مشاوری کنار خودم نداشتم و از این نظر کارم بسیار سختتر بود. بجز این چشم سه بازیگر دیگر هم به من بود که باید آنها را هدایت میکردم. همین مساله انرژی هزار برابری از من گرفت. ضمن این که من در سالهای گذشته واقعا دوست داشتم در کارهایی که کارگردانی میکردم، بازی کنم، اما واقعا اینجا دوست نداشتم خودم بازی کنم، یعنی اصلا دوست ندارم دیگر در کارهای خودم به عنوان بازیگر هم حضور داشته باشم. این بار هم لطف و اصرار اعضای گروه بود که دوست داشتند حتما خودم بازی کنم و آن قدر پافشاری کردند که بالاخره به دامشان افتادم! (میخندد)
احساس میکنم الان در تئاتر ما مسائلی مطرح میشود که امکان نمایش آن از تلویزیون و سینما وجود ندارد.
برای این که خوشبختانه فضای تئاتر بازتر از سینماست و دست ما برای بیان برخی مفاهیم بازتر است. بخصوص این که شما در سینما نمیتوانید فیلم خارجی بسازید، اما در تئاتر امکان این را دارید که متن و نمایشی خارجی را روی صحنه ببرید. در تئاتر شما میتوانید به صورت غیرمصداقی مسائل جامعه را مطرح کنید و مسائل مهمتری را نشان دهید.
با این حساب تلهتئاترها هم میتوانند به نوع دیگری همین کارکرد را داشته باشند.
بله، اما متاسفانه تلویزیون از سه سال پیش کلا تله تئاتر تولید نمیکند که به نظرم خیلی اشتباه است. در حالی که تلهتئاتر مدیوم بسیار قدرتمند و مبحث فرهنگی خیلی مهمی است. هنوز هم شبکهای مثل بی.بی.سی تلهتئاترهای خیلی خوب و پرمخاطبی تولید میکند.
نظرتان درباره نوبتی بودن کارگردانی تئاتر چیست؟ این که کارگردانها برای روی صحنه بردن یک تئاتر باید مدتها منتظر بمانند.
به هر حال الان تعداد کارگردانها زیاد است و همه باید بتوانند به نوبت در سالنهای نمایشی کار اجرا کنند و این موقعیت در اختیار همه قرار بگیرد. به شخصه از فضا و موقعیتی که برایم فراهم شده تا نمایشم را روی صحنه ببرم خوشحالم و به همین دلیل از مدیریت تماشاخانه ایرانشهر بسیار سپاسگزارم.
با توجه به نوبتی بودن کارگردانی، فکر میکنید نوبت بعدی کارگردانی شما کی باشد؟
نمیدانم. شاید یک سال و نیم تا دو سال دیگر. فعلا متنی برای کارگردانی ندارم، اما سالیان سال است که دوست دارم «دایره گچی قفقازی» برتولت برشت را با یک خوانش جدید روی صحنه ببرم.
بازی در سریالهایی چون «ستایش» و «دودکش» که در فاصله و نوبت کارگردانیهای شما پیش میآید، با رضایت قلبیتان همراه است یا ناگزیر و بنا به گذران زندگی و به اقتضای حرفه اتفاق میافتد؟
من کاملا بازیگری را دوست دارم و اول خودم را بازیگر میدانم و بعد کارگردان. در کنار اینها کار بازیگردانی هم میکنم که حرفهای است بین بازیگری و کارگردانی. در کارگردانی هم این طور نیست که خودم را ملزم کنم حتما سالی یک کار روی صحنه ببرم و در واقع تا زمانی که احساس نیاز نکنم، کارگردانی نخواهم کرد، اما بازیگری قضیهاش فرق میکند و حکم حیات و نفس کشیدن را برایم دارد.
بازی در سریال کمدی دودکش به هر حال یک تجربه متفاوت برایتان محسوب میشد. بازی در قسمت اول سریال ستایش هم به خاطر نقش منفیای که ارائه میکردید محک خوبی برای سنجش توان بازیگریتان بود، اما پذیرفتن حضور در قسمت دوم و سری جدید سریال ستایش با توجه به انفعال و بیحرکتی و بیگفتاری نقش چه توجیهی دارد؟ در واقع اساسا به نظر میرسد این نقش چالشی برایتان نداشته است.
آقای سعید مطلبی نویسنده سریال به زیبایی برای هر کدام از شخصیتها ادامه قصه و سرنوشتی طراحی کرد. نقش انیس هم یکی از نقشهای بسیار خوب ستایش است که در سری جدید به یک استحاله میرسد و تماشاگر وجه مثبت او را هم خواهد دید. به نظرم خیلی زیباست که شما نقشی را منفی شروع کنید و بعد آرام آرام و به دلیل اتفاقات، دگرگون و مثبت شوید و حتی داستان را پیش ببرید. درست است که نام مجموعه ستایش است و تماشاگر قصه زندگی او را دنبال میکند، اما همه کاراکترها از اهمیت برابری در قصه برخوردارند. ستایش، محمد، طاهر، فردوس و انیس و دیگران همه کنار هم داستان را پیش میبردند. همانقدر حضور انیس مهم است که فردوس اهمیت دارد.
کمی هم از دشواریهای بازی در نقشی کرخت و ایستا بگویید و این که خیلی امکان حرکت و میزانسنهای متنوعی نداشتید.
بازی در نقش انیس در سری جدید ستایش کار خیلی سختی بود و یکی از دشوارترین نقشهایی بود که در طول فعالیتم بازی کردم. بازی در این نقش از این نظر جذاب بود که تاکنون نظیر آن را تجربه نکرده بودم. هیچ وقت در زندگیام این طور برای ایفای یک نقش شکنجه نشدم. ناخودآگاه وقتی سرصحنه میرفتم، میدیدم هیچ جان و رمقی برای انجام هیچ کاری ندارم. بعد میفهمیدم تمام انرژیام را به درون، نگاه و صدایم منتقل کردهام و امیدوارم نتیجهاش خوب و رضایتبخش شده باشد. برای همه رنجها و سختیهایی که کشیدم خیلی این نقش را دوست دارم.
چرا با وجود شروع درخشان در سینما و کار با بزرگانی چون مهرجویی در ادامه کم کار شدید و تعداد کل نقشهای سینماییتان به ده تا هم نمیرسد؟
شاید عوض شدن مسیر سینما مرا کم کار کرد.
یعنی عامدانه نبود؟
نه.
ولی یقینا به بازیگری چون شما پیشنهادهای زیادی برای بازی در سینما میشود.
بله، ولی با این حال نقشهایی را میپذیرم که آنها را دوست داشته باشم و فکر میکنم نقشهای واقعا خوبی هستند، مثل نقشهایم در فیلمهای «پاداش سکوت» و «شکلات داغ» که بازی کردن در آنها جذابیت بیشتری برایم دارد. بعضی مواقع با خودم میگویم انتخابهایم در سینما باید آگاهانهتر باشد. شاید هم تا به حال نقش آنچنانی در سینما به من پیشنهاد نشده است که با رد کردن آن حسرت بخورم. گاهی هم در کارهایی که بازیگردانی میکنم، کارگردان پیشنهاد بازی در یکی از نقشهای فیلم را میدهد، اما من چون آن نقشها را دوست ندارم بازی نمیکنم. به نظرم اساسا انتخاب نقشها در سینما کمی خطرناکتر از تلویزیون و تئاتر است.
الان از جایگاه فعلیتان در سینما راضی هستید؟ فکر نمیکنید بعد این همه سال حضور میتوانستید وضع بهتری داشته باشید؟
به این مساله اعتقاد ندارم که حتما باید سالی یک فیلم بازی کنم تا به عنوان بازیگر شناخته شوم.
جواب سوال مرا ندادید، راضی هستید یا نه؟!
بله، بله. برای این که سالی یک فیلم بازی کردن فقط مرا هنرپیشه میکند، بازیگر نمیکند. برای من مهمتر است که بازیگر باشم تا یک هنرپیشه سینما.
و درباره بازیگردانی که گاهی انجامش میدهید، بسیاری از بازیگران ما رابطه چندان خوبی با بازیگردانها ندارند و سایه آنها را با تیر میزنند! چطور با این برخوردها کنار میآیید؟ ناراحت نمیشوید؟
نه، چون من میدانم چگونه با چنین بازیگرانی رفتار کنم! (میخندد) چون خودم بازیگرم و جنس و حساسیت بازیگران را میشناسم و روش مدیریت چنین موقعیتهایی را هم میدانم. همیشه سعی میکنم فضایی را به وجود بیاورم که بازیگران به من به عنوان بازیگردان اعتماد کنند.
تا حالا شده بازیگری نسبت به حضور شما به عنوان بازیگردان موضع بگیرد و دل ندهد؟
نه، در این چند تجربهای که داشتم این اتفاق نیفتاده است.
خودتان در کارهایی که بازی کردید، بازیگردان داشتید؟
بله.
به عنوان بازیگر مشکلی با او نداشتید و حضورش را پذیرفته بودید؟
خیلی راحت با او کنار میآمدم. چون فضا، فضای کاملا رفاقتی است و واقعا قرار نیست جنگی اتفاق بیفتد. به نظرم بازیگر باهوش، بازیگری است که بپذیرد. اصلا هنرمند باهوش، هنرمندی است که بپذیرد؛ نه این که بگوید لزوما هر کاری را که خودش میکند، درست است. اساسا کار ما حاصل یک تعامل چند نفره و تیمی است. یعنی منِ کارگردان و منِ بازیگر باید بشنویم. واقعا افرادی که در این حرفه خودرای هستند، راه به جایی نخواهند برد.