به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ساعت 20 / 22 بعداز ظهر روز شنبه سیزدهـم خـرداد ماه سـال 1368 لحظه وصال امام خمین (ره) بـود قلبی ایستاد که میلیونها قلب به تپیدنش مشتاق بودند.
به همین دلیل روایت آیتالله پسندیده از حضرت امام که در پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است در ذیل می آید:
*جدّ اعلای امام
قبل از هر چیز خوب است بحث درباره ای اجدادمان را شروع کنیم. جد اعلای ما سید دین علیشاه است که از سادات بوده و در کشمیر سکونت داشته است و کلمه ای «شاه» پس از نام ایشان به معنای «سید» است. من بیش از این اطلاعی از ایشان ندارم. البته یکی از دوستان ما که از آنجا آمده بود، می گفت: « جد بزرگ حضرت عالی در آنجا شهید شده و جزء شخصیتهای روحانی آنجاست.» و ایشان مدعی بود که علما و مردم کشمیر، این مطلب را می دانند.
*پدر بزرگ امام
فرزند سید دین علیشاه که جدّ من و حضرت امام است، سید احمد معروف به سید احمد هندی بوده است. مرحوم سید احمد هندی حدود سال 1254 هجری قمری (1217 شمسی) بر حسب نظر و تقاضای زایران و باالاخص یوسف خان فرفاهانی که از اعیان دهات خمین و اهل فرفاهان ( نیم فرسخی خمین) بوده است، از عتبات عالیات (نجف و کربلا) به ایران مسافرت کرده، در خمین اقامت می گزینند.
*ازدواج سید احمد
وقتی مرحوم سید احمد به خمین می آیند، با خواهر یوسف خان، سکینه خانم دختر محمد حسین خان بیگ ازدواج می کنند.
*فرزندان سید احمد
خداوند از این زن (خواهر یوسف خان و مادر بزرگ ما) سه دختر و یک پسر به سید احمد می دهد که دخترها از آن پسر بزرگتر بودند. نام آن پسر مرحوم سید مصطفی است که پدر ماست. ضمناً مرحوم سید احمد از زن دیگری پسر بزرگی هم داشته که از تمام اولاد ایشان بزرگتر و نامش سید مرتضی معروف به سید آقا بود که ایشان عموی ما بود و در جوانی از دنیا رفت و ازدواج هم نکرد. ایشان در همان عمارت موجود در خمین متولد شدند و قبل از سال 1288 هجری قمری در خمین فوت شدند و من و حضرت امام ایشان را ندیدیم.
آن سه دختر که عمه های ما هستند عبارتند از سلطان خانم، صاحب خانم و آغا بانو خانم.
مرحوم سید مرتضی( عموی ما) این طور که از امضا هایش بر می آید، اهل علم بوده و مهری داشته است که زیر کاغذها مهر می کرده و عبارتش این است: « الرّاجی الی الله الغنی مرتضی بن احمد الموسوی» که معلوم است اهل علم و تحصیلات بوده است.
*وصیت سید احمد
جد ما وصیت کرده بود که تمام اموالش را جز یک قسمت به پسر( دو برابر) و دختر (یک ثلث) انتقال بدهند. سهم پسر بزرگش را که سید مرتضی بوده در ستون دیگر نوشته است. دو سهم مال پدر ما و عمه ها هر کدام یک سهم و یک سهم هم برای خود باقی می گذارد که اگر پس از آن، خدا اولادی به ایشان داد، آن ها را به آنها واگذار کنند و اگر دارای اولادی نشدند، مخارج کفن و دفن و مجلس ترحیم و... بشود. سپس وصیت می کنند که جنازه شان را به کربلا ببرند و در آنجا دفن کنند که مخارج بردن به کربلا خیلی بود، زیرا با قاطر و اسب و سایر حیوانات می بردند و شاید رفت و برگشت به کربلا یک ماه طول می کشید. و ضمناً مبلغ بیست و سه تومان برای نماز و روزه تعیین کردند که در وصیتنامه معلوم نیست که چند سال بوده است در هر صورت متن وصیتنامه اکنون موجود است. مخارج حمل جنازه به کربلا ده تومان شد.
آن مرحوم در امور دینی خیلی متعصب و شدید بود، مثلاً یک وقت حکومت خمین به جوانی سوء نیت داشت، او با شمشیر می رود و آن جوان را نجات می دهد.
مرحوم سید احمد در اواخر سال 1285یا 1286 قمری وفات کردند و در آن وقت همه اولادشان زنده بودند.
*پدر امام
پدر ما، آقای مصطفی در طلوع آفتاب پنجشنبه بیست و نه رجب المرجب 1278 قمری مطابق با ده بهمن 1241 شمسی در خمین در همین خانه ای که بعداً من و حضرت امام و دیگران متولد شدیم، متولد شد. ایشان حدود هشت سال داشتند که پدرشان( جد ما) از دنیا رفتند. مرحوم آقا مصطفی از تمام اولاد مرحوم سید احمد کوچکتر بودند.
نور الدین خمینی (برادر دیگر حضرت امام)
*تحصیلات علمی پدر
پدر ما در مدارس قدیم که آن را مکتبخانه می گفتند، تحصیل کردند و پس از مکتبخانه، نزد مرحوم آقا میرزا احمد خوانساری ساکن خمین و پسر مرحوم آخوند حاج ملاحسین خوانساری تحصیل کردند. پس از آن به اصفهان رفتند و در آنجا نیز در محضر علمای اصفهان به درس و بحث ادامه دادند.
ایشان با دختر مرحوم آقا میرزا احمد که هاجر آغا خانم، باشد ازدواج کردند. برادرهای هاجر آغا خانم، یعنی مرحوم حاج میرزا محمد مهدی و آقای میرزا عبدالحسین از مجتهدان تحصیل کرده در نجف اشرف و در رأس علمای خمین و توابع آن بودند.
یک برادر دیگر ایشان در خمین امام جماعت، و برادر دیگر ایشان در کمره سر دفتر ازدواج بود. سپس پدر ما با خانم و دختر بزرگشان که مولود آغا خانم باشد (و متولد سال 1305 قمری است) به نجف می روند. من تاریخ رفتن آنها را به نجف نمی دانم ولی همین قدر می دانم که پدر ما و خانمش و اولین دخترش به نجف می روند و در نجف اشرف ایشان به تحصیلات علمی خود ادامه می دهند.
مرحوم آقا مصطفی (پدر ما) از هاجر آغا خانم بیش از سه دختر و سه پسر نداشتند. به ترتیب سن: مولود آغا، فاطمه، مرتضی، نورالدین، آغازاده خانم، روح الله. از دو عیال دیگر هم اولاد نداشتند. خواهرهای ما در خمین و امام زاده یوجان خمین به علما و سادات شوهر کردند. شوهر یک نفرشان از علما و مجتهدان و شوهر دیگری از سادات والامقام و شوهر سومی مرحوم میرزا باقر خان مستوفی، همه اهل خمین و دهات کمره بودند. فقط آقا باقر شمس اهل امامزاده یوجان بودند.
*آیت الله مرتضی پسندیده( برادر امام)
آن طور که از اجازه ها و اوراق و کتابهای پدر ما بر می آید (و متأسفانه بعد از نهضت تمام اموال آنها را دزدیدند و از بین رفت) مرحوم سید مصطفی (پدر ما) به درجه اجتهاد رسیده بودند و فخر المجتهدین نامیده می شدند، اجازه هم داشتند. در قباله ها، این نوع عناوین مرفوم شده است.