به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،به چشمانش که نگاه میکنی، نوری در سیاهی چشمانش مشاهده میشود که از
آرزویی حکایت دارد، سوغات این آرزو پارههای آهنی است که در اعضا و جوارحش
نفوذ کرده است.
محمد تقوی با 55 درصد جانبازی سند جنایت رژیم بعث
عراق در هشت سال جنگ تحمیلی است، در زندگی ایثارگونه وی تنها امید موج
میزند و تمنای شهادت را در دل دارد.
***
وی در سال 41 در
شهر قم متولد شد، در خانواده مذهبی پرورش پیدا کرد و حتی مادرش در تظاهرات
علیه رژیم شاهنشاهی دارای سابقه طولانی است.
سال 59 که در سن
نوجوانی قرار داشت، تصمیم آسمانی میگیرد و راهی جبهه میشود تا به جهاد در
راه خدا بپردازد و بر اساس گفتهاش به خاطر خدا از جان، مال و ناموسش دفاع
کند.
این مرد و همرزمانش تنها به نیت جانبازی، اسارت یا شهادت از خانه خود راهی جبهه نبرد شدند و آمادگی این مسائل را در خود داشتند.
در
نامههای آن دوران این جانباز به خانوادهاش آمده است: در صورت نائل شدن
به مقام شهادت، سرتاسر خیابان را چراغانی کنید و کسی حق گریه کردن ندارد و
لباس مشکی نپوشید.
عملیات حصر آبادان سال 60 اسمش در بین آسمانیان
ثبت شد و اینگونه که خودش میگوید دشمنان تصور میکردند که شهید شده ولی وی
یک شبانهروز روی زمین افتاده بود و حتی بدن زخمیاش زیر پاهای نیروهای
عراقی بوده است.
تقوی از پیش از عملیات حصر آبادان میگوید که همراه
شهید مرتضی حسینی و شهید علی کمیجانی کنار کانال نشسته بودند و قرار بود
12 شب عملیات کنند.
وی به بهانه نوشیدن شربت این شهیدان را به داخل
سنگر برد که در همان هنگام سه خمپاره در همان مکانی که نشسته بودند منفجر و
سنگر خراب میشود و پرده گوشش در همان موقع پاره میشود.
این
جانباز دفاع مقدس که از ناحیه پای چپ، پای راست از کمر به بالا، زانو و
اعصاب به درجه رفیع جانبازی نائل شده است، پس از گذراندن دوره درمان، جاذبه
عشق وی را به سوی منطقه جنگی کردستان و سردشت کشاند.
پدر این
جانباز میگوید: پسرم را زمانی که در مجروحیت و روی تخت بیمارستان مشاهده
کردم، اشک در چشمانم حلقه زد ولی پسرم به من گفت «اگر میخواهی ناراحت شوی
اینجا حضور نداشته باش، من برای خدا رفتم».
پس از جنگ در سال 67
تشکیل خانواده میدهد و همسرش ازدواج با فرد جانباز را جزو افتخاراتش
میداند. ثمره ازدواج آنها دو دختر 23 و 17 ساله و یک فرزند پسر 21 ساله در
رشته حقوق است.
اکنون 32 سال است که با خاطرات جبهه و جنگ زنده است
و ترکشهای پاهایش که برخی مانند سنگهایی در ته آب از زیر پوستش نمایان
است، یادآور و یادگاری از دوران جنگ است.
ترکشهای پاهایش آرام و
قرار ندارند و با حرکت خود دریای وجود این جانباز را ناآرام میکنند و در
این اواخر این ترکشها به زیر زانوهایش رفته و راه رفتن را برایش سخت کرده و
توان بالا رفتن از پله را از او گرفته است.
ارمغان این ترکشها در
این اواخر، شش ماه خانهنشینی اجباری را برایش تحمیل کرده، گویا جنایت این
رژیم بعثی تمامی ندارد، این تصور را به وجود می آورد که این ترکشها در
استخدام این رژیم بودهاند که حتی پس از پایان جنگ این جوانان آسمانی را
آزار میدهند.
تاکنون 15 عمل جراحی را برای خلاصی از این ترکشها
تجربه کرده، ولی هنوز اقدامش را شیرین میداند و ذرهای پشیمانی در چهره،
چشمانش و لحن صحبتهایش وجود ندارد.
پدرش که خودش محمد را برای جبهه
ثبتنام کرده میگوید: محمد اعتقاد داشت که باید برود از مملکت دفاع کند
یا در این راه شهید میشود یا جلوی دشمنان را میگیرد.
پیش از رفتن
به جبهه صبحها به مدرسه میرفت و بعد از ظهرها رنگکاری میکرد، پس از جنگ
نیز به دلیل عوارض جنگ نتوانست تحصیلاتش را ادامه دهد.
برای حرکت
چرخ زندگیاش صبحها در بنیاد شهید و امور ایثارگران فعالیت میکرد، ولی به
دلیل آنکه برای گذراندن زندگیاش کافی نبود، بعد از ظهرها پشت فرمان تاکسی
تامین هزینههای امرار معاش میکرد تا بتواند فراز و نشیبهای زندگی را طی
کند.
وی در سابقه کاری 24 ساله خود رئیس خط جمکران و سه دوره عضو
هیئت انضباطی تاکسیرانی بوده، اکثر اوقات در مسیر جمکران فعالیت کرده است
و این طور معتقد است که کرایه مسافران این مسیر برکت دارد، چراکه به صورت
مداوم زیر لب ذکر میگویند.
به دلیل مصدومیت در ناحیه پای چپش و
پیوندی بودن آن به صورت ضربدری در تاکسی کار میکرد و پای چپش را روی گاز
میگذاشت و پای راستش را روی کلاج قرار میداد.
در این بخش از
زندگیاش نیز ترکشها راه نیامدند، وی به دلیل عوارض ترکشها زودتر از موعد
مقرر بازنشسته شده و چند وقتی است که دیگر توان کار کردن روی تاکسی را
ندارد.
این جانبازان تنها نیاز همراهی دارند حتی با یک عیادت ساده
میتوان دل آنها را شاد کرد و امیدواری داد، البته آنها بدون هیچ چشمداشتی
سلامتی و جان خود را طبق اخلاص گذاشتند و به دفاع از مملکت پرداختند.
اکنون در اثر صدماتی که در جنگ متحمل شدند و عملهای مکرر نیازمند حمایت هستند تا دردهای آنها التیام پیدا کند.
تعیین سقف برای تامین برخی از هزینههای رفاهی جانبازان از دیگر مواردی است که فشارهای مالی را بر آنها افزایش میدهد.
ترکشهای
پاهای این جانباز قابل شمارش نیست و به نوعی پایش را محاصره کردند، یکی از
ترکشهای پاهای محمد تقوی به کف پایش رسیده ولی به دلیل پوکی استخوان و
عوارض عمل و احتمال عفونت، پزشکان از عمل وی صرف نظر کردند و اکنون مفاصل
زانوهایش نیز نیاز به عمل دارند.
جوان رعنای دیروزی که در برابر
دشمنان ایستاده بود، اکنون شش ماهی است که روی تخت کنار اتاقش است، اما با
وجود همه دردهایش هنوز حاضر است که در برابر دشمنان کشور بایستد و اسلحه به
دست بگیرد.
این مردان تنها با خواست و اراده خود راهی جبهههای مبارزه شدند، اکنون پس از خدا، پشت و پناهشان به خلق خداست.