به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگارانراهبرد فرهنگ: این روزها دیگر جهان اسلام را به دو طیف شیعه و سنی نباید تقسیم کرد بلکه باید آنها را حامیان وحدت و معارضان وحدت تقسیم کرد که معتقدان به مذهب شیعه و سنی در هر دوی این جریانها حضور دارند و شیعیان تندروی ضدوحدت بخشی از معارضان وحدت هستند مجله الکترونیکی اخوت در یادداشتی مشخصههای جریان افراطگرای شیعه را معرفی کرده است:
***
افراط و تفریط همواره قرین هر اندیشه و تفکری بوده است و هیچ دین و مذهبی نمیتواند ادعا نماید که پیروانش از افراط و تفریط به دور بوده و دچار آن نشدهاند. البته شناخت حدود افراط و تفریط تنها برای کسانی حاصل میشود که با مراجعه به منابع اصیل دینی آگاهی کاملی از آموزهها و دستورات دینی به دست آوردهاند، ورنه عنوانِ «تفریط در دین» همواره از عناوینی بوده که افراط گرایان با استفاده آن عدم همراهی دیگران با اندیشههای خویش را توجیه نمودهاند، همچنان که تفریط گران نیز معمولاً با چماق افراط گرایی اعتدالگرایان را مورد نوازش قرار میدهند.
چیزی که بدیهی است مذهب تشیع نیز در آموزههای خویش با افراطها و تفریطهای فراوانی روبرو بوده است که عالمان آگاه و روشن فکر با مراجعه به منابع اصیل دینی باید به تبیین مرزها و حدود آنها بپردازند اما هدف از این نوشتار بررسی آموزههای دینی، و بیان افراط ها و تفریط های صورت گرفته پیرامون آنها نیست، بلکه معرفی جریانی نوپدید است که با بهرهگیری از افراط گراییهای سابق، و تفسیر و توجیه آنها و همچنین افزودن مطالبی جدید اهداف خاصی را در جهان اسلام دنبال می کنند؛ به دیگر سخن در طول تاریخ تشیع همواره افراد گوناگونی در بعضی از اندیشههای مذهبی دچار افراط شدهاند امّا هیچ گاه این افراط گرایی در خدمت جریانی خاص نبوده و به هدف تبلیغ و ترویج جریانها و گروهها مورداستفاده قرار نمی گرفته است، این در حالی است که جریانی که از آن سخن می گوییم با بهره گیری از افراط گراییهای مذهبی میکوشد تا: اولاً، چهره ای متفاوت و زشت از تشیع در منظر مسلمانان و جهانیان ارائه نماید و سدی در مقابل نفوذ تفکر انقلاب اسلامی ایران به وجود آورد. ثانیاً، از درون به مقابله و ایستادگی در برابر تشیع اصیل و انقلابی پرداخته و با مبارزه درون مذهبی، ضمن متزلزل ساختن جاذبههای تشیع آنها را به دافعه تبدیل نماید.
البته بحث دراین باره فراوان بوده و ان شاء الله در فرصتی مستقل به بیان آن خواهیم پرداخت. اما در ادامه این نوشتار نگاهی خواهیم داشت به بعضی از گزارههایی که این جریان از آنها به عنوان سرمایه اصلی در راه تبلیغ و ترویج خویش بهره میبرد.
1. سوق دادن تمام مباحث اعتقادی و دینی در مواجهه با اهل سنت: این جریان با سوءاستفاده از تعصبات مذهبی مردم، تمامی مطالب دینی را به سمت مخاصمه و مواجهه با اهل سنت سوق میدهند و تنها از دریچه تنگ اختلافات شیعه و سنی به تمام مسائل دینی نگاه میکنند؛ با این رویکرد است که مبلغین این جریان تنها به بیان مسائلی میپردازند که شیعه و سنی در آن اختلاف داشته و آنها میتوانند با دامن زدن به این مباحث به تشدید دشمنیهای دینی و مذهبی بپردازند.
از این جهت بسیاری از آموزههای مهم دینی، همچون توحید و نبوت، توسط این جریان مورد غفلت واقع شده و پیروان این جریان، به این اصول عقاید اسلامی نیز تنها از نگاه اختلاف مذهبی شیعه و سنی نگریسته و لذا پاسخی مناسب و منطقی در برابر شبهات دیگران ارائه نمیکنند. افزون بر این، اگرچه این جریان بر بحث ولایت ائمه اطهار(ع) تأکید ویژهای دارند، اما معمولاً به طرح مباحث حاشیهای پیرامون ولایت پرداخته و در مواجهه با اهلسنت مطالبی را مطرح میکنند که اعتقاد به آنها نقشی در اثبات موضوع ولایت ندارد، بلکه میتواند عامه مسلمانان را از خط ولایت دور ساخته و درگیر مجادلهها و مخاصمههای بیحاصل مذهبی نماید.
2. اصل کردن فروع و فرع ساختن اصول: همان گونه که بیان شد هنر این جریان پرداختن به حواشی و مهمل ساختن مطالب اصلی است. آن گونه که این جریان در مباحث دینی، مطالب مهم و اصلی را به حاشیه میراند و مطالبی را برجسته نموده و اصل نشان میدهد که میتوانند که به وسیله آنها پیروانشان را به مخاصمه با مخالفانشان فرا خوانند.
نمونه آن که پیرامون وقایع حادثه عاشورا بعضی از مسائل فرعی تاریخی را برجسته ساخته و به منزله اصول خدشهناپذیر مذهبی از آنها یاد میکنند، آن گونه که اگر درباره این موارد بعضی از دانشمندان فرهیخته شیعه اظهارنظرهای تاریخی و علمی داشته باشند، به لعن و دشنامگویی نسبت به آنها پرداخته و این سخنان را دلیل انحراف از نهضت امام حسین(ع) میدانند.
راست این که فروع جزئی تاریخی همچون عروسی حضرت قاسم(ع) و یا وجود فرزندی به نام حضرت رقیه برای امام حسین(ع) از مطالبی نیستند که علمای فرهیخته تشیع همچون شهید مطهری به خاطر اظهارنظر علمی پیرامون آنها مورد لعن و دشنام واقع شوند و گفتههای آنها مخالفت با امام حسین(ع) تفسیر شود. البته این رویه منحصر به وقایع حادثه عاشورا نیست و از سوی این جریان در تمام مقولات دینی و مذهبی دنبال میشود.
3. دامن زدن به تعصبات کور مذهبی و ترویج انحصارگرایی در اندیشه دینی: اگرچه این جریان رسالت خویش را در مقابله و دشمنی با جریان وهابیت میبیند و حتی با این عنوان دشمنی و مخاصمه خویش با تمام مسلمانان را توجیه میکند، اما در رفتار و عمل، همسو و هم جهت با وهابیت حرکت نموده و از این جهت، انطباق کلی میان آنها وجود دارد.
توضیح بیشتر این که جریان وهابیت افزون بر انحراف فکری و برداشتهای ناصواب از شریعت اسلام و آموزههای دینی، در انحراف شدید رفتاری به سر برده و با مطلقگرایی و انحصارگرایی شدید دینی کوچکترین مخالفت با اندیشههای خویش را عامل خروج از مسیر شریعت و کفر دیگران میداند.
از همین رو وهابیت نه تنها به تکفیر شیعه و دشمنی با آن میپردازند، بلکه دیگر مسلمانان را نیز منحرف دانسته و ابایی در تکفیر آنها نیز ندارند. جریان افراط گرای شیعه نیز همچون وهابیت کمترین زاویه با اندیشههای خویش را برنتافته و با معرفی افکار و حتی عادات التقاطی خویش به عنوان یک معیار برای پذیرش شریعت، تکفیر و تفسیق مسلمانان و حتی دیگر شیعیان را در دستور کار قرار داده است.
4. فرقهسازی در درون تشیع و مصادره عنوان تشیع: بعد از به وجود آمدن فرقههایی همچون بهاییت از درون تشیع، که خود را دین و مذهبی نو معرفی نموده و عملاً از مذهب تشیع جدا شدند، توطئهای جدید در دستور کار دشمنان اسلام قرار گرفت و آن این که افرادی در لباس عالمان دینی به ترویج افراط گرایی مذهبی در شیعه پرداخته و با مصادره نام تشیع برای تفکر خویش، دیگر شیعیان را فرقههایی منحرف و جداشده از تشیع معرفی کنند.
چنان که در چند سال اخیر شاهد آن بودهایم که مزدورانی در خارج با استفاده از ابزارهای فراوان رسانهای، ضمن ترویج افراط گرایی در تشیع، شیعیان مخالف خویش را با عناوینی همچون بتریه، دجالیه، بکریه، عمریه و... مورد خطاب قرار داده و از دایره تشیع خارج میدانند.
5. ترویج روحیه اخباریگری: اخباریون گروهی از شیعیان بودند که در به دست آوردن احکام فقهی تنها به روایات و احادیث اکتفا مینمودند و منکر اجتهاد و کاربرد قواعد اصول فقه در استنباط شرعی بودند.
از نگاه اخباریها ظواهر قرآن، حجت نبوده و کسی جز ائمه طاهرین(ع) قادر به فهم و تفسیر قرآن نیست. افزون بر این، آنها معتقدند عقل حق دخالت در احکام شرع را ندارد و اساساً شرع آمده است تا باب عقل را مسدود کند.
اصطلاح اخباریون معمولاً در مقابل اصولیون به کار میرود که آنها معتقدند که در استنباط احکام شرعى اسلام به استناد ادله تفصیلى از قرآن، سنت، عقل و اجماع میتوان عمل کرد؛ همچنین اصولیون از علم اصول فقه و قواعد عقلی آن در استنباط احکام از روایات و به دست آوردن احکام شرعی بهره میبرند.
با این توضیح مشخص شد که از اصطلاح اخباریگری بیشتر در قلمرو فقه و احکام عملی یاد میشده است و اگر کسانی از مرگ رسمی اخباریگری در میان شیعه در قرون پیشین گزارش میدهند، مقصود اخباریگری در حیطه فقه است.
با این همه، روحیه اخباریگری همچنان زنده است و کسانی هستند که در وادی فقه خود را مجتهد مینامند ولی عملاً در سایر موضوعات اخباری گری را طریقه خویش قرار دادهاند؛ به دیگر سخن این عده جمود، تحجر و بسته ذهنی را در مسائل عقیدتی و کلامی حکم فرما نموده و دخالت عقل را در عرصه دین ممنوع ساختهاند.
همچنین این عده همانند اخباریون بدون بررسی سندی روایات، به روایات استناد نموده و ملاک صحت روایات نزد ایشان، تطابق روایات با اندیشههای آنها میباشد.
متأسفانه جریان افراط گرای شیعه به نحوی گسترده در حال ترویج روحیه اخباری گری در جامعه شیعه هستند، آن گونه که پرداختن به مسائل عقلی همچون فلسفه را کفر و الحاد دانسته و در این مسیر حتی ابایی از تکفیر مراجع و علمای بزرگ شیعه ندارند؛ چنانچه عارف و مرجع وارستهای همچون آیتالله العظمی بهجت به خاطر آن که بهرهای از علوم عرفان نظری داشت، توسط این جریان منحرف خوانده شده و- نعوذ بالله- با عنوان ملحد و کافر از او یاد میشود.
فراموش نکنیم که رهبر کبیر انقلاب امام خمینی(ره) پیش از این هشدارهای کافی و لازم را در پیام منشور روحانیت برای خواص انقلاب بیان نموده بودند و با بیان هشدار که «طلاب عزیز لحظهاى از فکر این مارهاى خوش خط وخال کوتاهى نکنند، اینها مروّج اسلام امریکایىاند و دشمن رسول اللَّه.» این خاطره را بازگو نمودند که: «در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مىگفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مىیافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مىشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزهها را حفظ نمود.»
6. ارائه چهرهای غیبی و دست نیافتی از شریعت اسلام: این جریان در راستای اهداف دشمنان اسلام، چهرهای سکولار از دین اسلام ارائه نموده و آموزههای دینی اسلام را به گونهای تفسیر و بیان مینمایند که دین اسلام در نگاه مخاطبان آن به عنوان «دین آخرت» شناخته شود. در همین راستا این جریان با بیانِ فسلفه دین مخالف بوده و با بیان تفاسیری غیبی از آموزههای اجتماعی دین اسلام آنها را بیارزش میسازند. مثلاً در نگاه ایشان قیام امام حسین(ع) تنها وظیفهای خاص برای آن حضرت بوده که از ناحیه خداوند به ایشان الهام شده بود، وظیفه شیعیان نیز در قبال این قیام تنها عزاداری و سوگواری است که آن نیز دستوری غیبی و الهی میباشد، با این نگاه نباید درباره فلسفه قیام امام حسین(ع) و یا اهداف عزاداری سخنی گفته شود. همچنین این جریان با ارائه تفسیری غیبی و ورا مادی از قیام حضرت صاحب الزمان(عج) هرگونه حرکت به سمت جامعه عدل مهدوی را حرکتی باطل معرفی میکند و انتظار فرج آن حضرت را در اعمالی فردی همچون دعا و نیایش خلاصه مینماید.
7. سیاستزدگی در عین ترویج شعار«جدایی دین از سیاست»: جریان افراط گرای تشیع اگرچه همواره حامی شعار «جدایی دین از سیاست» هستند اما این شعار را تا هنگامی دنبال میکنند که عمل به این شعار برای طاغوتهای زمان و دشمنان اسلام فایدهای داشته باشد، اما در مقابل حکومت اسلامی ملت ایران آنها نیز همسو با جریان استکبار مواضعی سیاسی اتخاذ کرده و با برجستهکردن بعضی از مشکلات اقتصادی و فرهنگی به مبارزه عملی با آن نظام جمهوری اسلامی میپردازند.
به دیگر سخن، این شعار آنها خود یک شعار سیاسی است و برای توجیه سلطه طاغوتها بر مسلمانان به وجود آمده است، زیرا این جریان در مواردی که طبق اصول مذهبی و دینی باید موضعگیری در مقابل طاغوتهای زمان داشته باشند با عنوان «جدایی دین از سیاست» از آن سر باز میزنند، ولی در مقابل جریان انقلابی مردم مسلمان ایران با عنوان عمل به وظیفه دینی شدیدترین موضعگیریها را دارند.
دراین باره نیز امام خمینی(ره) در پیام منشور روحانیت بهترین بیان را داشتهاند: «در شروع مبارزات اسلامى اگر مىخواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مىشنیدى که شاه شیعه است! ... خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپاى وجودش ببارد و الّا عالم سیّاس و روحانى کاردان و زیرک، کاسهاى زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه مىرفت متدینتر بود... ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمىتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسى مىدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراهکننده حکومت قبل از ظهور امام زمان- علیه السلام- باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایى بودند که نمىشد با نصیحت و مبارزه منفى و تبلیغات جلوى آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مىشد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند...در آن زمان روزى نبود که حادثهاى نباشد، ایادى پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند حتى نسبت تارک الصلاة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادى که هدایت مبارزه را به عهده داشتند مىدادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایى و اسارت خون مىگریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوى مىخواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عدهاى روحانى مقدس نماى ناآگاه یا بازى خورده و عدهاى وابسته که چهرهشان بعد از پیروزى روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مىنمودند. آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانىنما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیر المؤمنین- علیه السلام- که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقهها را بیش از این تلخ نکنم. ولى طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدسمآبی و دینفروشى عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمىدادند، پشتیبان کسانى شدند که تا براندازى نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبریز با هماهنگى چپیها و سلطنتطلبان و تجزیهطلبان کردستان تنها یک نمونه است که مىتوانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولى دست برنداشتند و از کودتاى نوژه سر در آوردند، باز خدا رسوایشان ساخت. دستهاى دیگر از روحانىنماهایى که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا مىدانستند و سر به آستانه دربار مىساییدند، یک مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفى که براى اسلام آن همه زجر و آوارگى و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدسنماهاى بیشعور مىگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مىگویند مسئولین نظام کمونیست شدهاند! تا دیروز مشروبفروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان براى ظهور امام زمان- ارواحنا فداه- را مفید و راهگشا مىدانستند، امروز از اینکه در گوشهاى خلاف شرعى که هرگز خواست مسئولین نیست رخ مىدهد، فریاد «وا اسلاما» سر مىدهند! دیروز «حجتیهاى»ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابىتر از انقلابیون شدهاند! «ولایتى»هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریختهاند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مىخورند! راستى اتهام امریکایى و روسى و التقاطى، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حِلیّت قمار و موسیقى از چه کسانى صادر مىشود؟ از آدمهاى لا مذهب یا از مقدسنماهاى متحجر و بیشعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهى؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزههاست، و برخورد واقعى هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است.»( صحیفه امام، ج21، ص: 282)
این سخنان و درد دلهای امام راحل هنگامی برای ما روشن میشود که در فتنه سال 1388 این جریانهای افراط گرا، بیحرمتیهایی را که به اسلام و مقدسات آن صورت گرفت و از جمله شکسته شدن حرمت روز عاشورا را ندیدند، اما در مقابل، با عنوان دلسوزی برای منافقین و گروههای معاندی همچون بهائیت، ملیگراها و...، برخورد جمهوری اسلامی با آنها محکوم را نمودند.
8. تخریب جریان فقاهت در شیعه و مرجعیت یافتن کسانی که صلاحیت مرجعیت ندارند: این جریان از یک سو با بیان تهمتهای گوناگون اجتماعی، سیاسی و مذهبی به تخریب جریان اصیل فقاهت و مرجعیت در تشیع میپردازند و از دیگر سوی، با ابزارهای رسانهای فراوان کسانی را به عنوان مرجع معرفی مینماید که بهره کافی از فقاهت و اجتهاد نداشته و در راستای منافع دشمنان اسلام قدم برمیدارند.
در بیانی دقیقتر باید گفت این جریان درصدد است که محوریت سنجش اعلمیت و فقاهت مراجع را از مجامع علمی حوزه خارج نموده و با واگذاری آن به دست مردم، با ابزارهای رسانهای همچون ماهوارهها شخصیتهای مورد نظر خویش را به عنوان مرجعیت شیعه غالب نماید.
در همین راستا شاهد آنیم که مرجعیت در میان این جریانها حالت موروثی به خود گرفته و در یک خاندان خاص تبلیغ میشود، آن گونه مراجع این جریان پیش از وفات، مقدمات به مرجعیت رسیدن یکی از اعضای خانواده خویش را فراهم مینماید، اگرچه فرد مورد نظر از دید فضلای حوزههای علمیه، شروط علمی و اجتماعی لازم را برای عنوان مرجعیت را نداشته باشد.
آنچه گذشت بیان مختصری از بعضی ابزارها و سرمایه های جریان افراط گرای شیعه بود که این جریان با استفاده از آنها به تبلیغ خویش و مبارزه با جریان اصیل شیعه میپردازند، هرچه هست مبارزه فرهنگی با این جریان نیاز شناخت بهتر و بیشتر این ابزارها و راه کارهای مقابله با آنها دارد.
*حجتالاسلام مهدی مسائلی