مادر پسر سکوت دادگاه را مي شکند و با چشماني سرشار از پشيماني و ندامت به پسرش نگاه مي کند و مي گويد: همه تلاش من اين بود که پسرم آدم شود. آقاي قاضي، ما خانواده آبرومندي هستيم. وقتي متوجه شدم که پسرم به ارتباط هاي نامناسبي روي آورده است، با خودم گفتم اگر داماد شود هم با جديت بيشتري پيگير کار کردن خواهد شد و هم از اين منجلاب هاي اخلاقي نجات پيدا خواهد کرد؛ بنابراين به خواستگاري دختري رفتم که از نظر شخصيت و مذهبي خيلي قبولش داشتم و فکر مي کردم، تنها فردي که مي تواند به پسرم در اين شرايط کمک کند، همين دخترخانم است.
اين زن و شوهر جوان، هر دو دهه شصتي هستند و زن ۲سالي از شوهرش کوچک تر است. قاضي از زن مي خواهد که دلايل درخواست طلاق را براي دادگاه توضيح دهد که مي گويد: ۶سال پيش بود که به خواستگاري ام آمد. من در آن زمان تازه ۲۰ساله شده بودم و براي خودم و خوشبختي ام هزاران آرزو داشتم. خانواده هر ۲ طرف مذهبي بودند و من اصالت خانوادگي و مذهبي بودن همسر آينده ام، برايم از همه چيز مهم تر بود. وقتي در جلسه اول خواستگاري، همسرم را با مدل مويي عجيب و ابروهاي برداشته ديدم، در انتخاب او به عنوان همسر ايده آل شک کردم ولي با خودم گفتم، با اين خانواده اي که دارد نبايد خيلي به ظاهرش توجه کنم چون حتما دلش پاک است.
در اين لحظه مادر دختر از قاضي اجازه مي خواهد که چند جمله اي صحبت کند و مي گويد: آقاي قاضي، خانواده داماد من از خانواده هاي خوب، مذهبي و اصيل هستند و من قبل از ازدواج دخترم، کم و بيش آن ها را مي شناختم. زماني که آن ها به خواستگاري دختر ما آمدند، ما به خاطر آشنايي قبلي با خانواده شان، ديگر درباره پسر تحقيق نکرديم و با اين ازدواج موافقت کرديم.
در واقع احساس کرديم چون خانواده خوبي دارد، حتما خودش هم خوب است، کاش فقط يک بار از وضعيت پسرشان تحقيق مي کرديم تاکارمان به اين جا نمي کشيد. آقاي قاضي، هنوز هم براي من و دخترم سخت است که باور کنيم در دادگاه خانواده نشسته ايم.
قاضي از مرد مي خواهد که دليلش را براي
موافقت با اين ازدواج بيان کند که مرد مي گويد: ۱۸ساله بودم که با معرفي
يکي از دوستانم، عاشق يک دختر دبيرستاني شدم. بعد از يک سال دوستي، دختري
را که حاضر بودم همه هستي ام را برايش بدهم با پسر ديگري در خيابان ديدم.
بعد از آن با چندين دختر ديگر هم ارتباط تلفني و دوستي هايي داشتم اما نه
به نيت ازدواج، چون مي دانم دختري که با پسري دوست شود براي ازدواج مناسب
نيست. ۲۲ساله بودم که مادرم اصرار کرد بايد داماد شوم.
من به کار کردن علاقه نداشتم و گاهي در شرکت پدرم کار مي کردم ولي به دليل پول توجيبي زيادي که مي گرفتم، مشکل مالي هم نداشتم. از سوي ديگر مي دانستم که انتخاب همسر در کوچه و خيابان و با دوستي هاي از روي هوس درست نيست، اين بود که با درخواست مادرم موافقت کردم. البته من از اين که مادرم به خواستگاري خانواده هاي مذهبي مي رفت، راضي نبودم و بارها به او مي گفتم که بايد از نظر اقتصادي و مذهبي هم کفو باشيم ولي مادرم معتقد بود که ازدواج من با يک دختر پاکدامن و مذهبي مي تواند مرا اصلاح کند.
در اين لحظه قاضي از مادر پسر مي پرسد «آيا شما به خانواده دختر گفتيد که پسرتان از نظر اعتقادات و مذهب هم کفو شما نيست و دخترتان بايد او را بنا به حرف خودتان تربيت کند؟» مادر پسر پاسخ مي دهد: اگر اين قضيه را به آن ها مي گفتم به طور قطع خانواده دختر قبول نمي کردند و بعد از آن هم همه اميدم به درست شدن پسرم بر باد مي رفت. من نه تنها به خانواده دختر نگفتم که پسرم خوب نيست بلکه در جواب آن ها که چرا ظاهر پسرتان در شأن خانواده تان نيست هم گفتم که او دل پاکي دارد و اگر همسرش از او بخواهد، قطعا ظاهرش را تغيير خواهد داد.
قاضي از زن جوان مي خواهد که دلايل درخواست طلاقش را براي دادگاه بيشتر توضيح دهد. زن در حالي که نگاهش به زمين دوخته شده است، هيچ جوابي نمي دهد. قاضي براي دومين بار همين سوال را از زن مي پرسد. زن که حسابي در فکر فرو رفته است، مي گويد: آقاي قاضي من نمي توانم سر سفره اي بنشينم که مشروب باشد. نمي توانم از مردي فرزند داشته باشم که خمس پولش را نمي دهد. نمي توانم با مردي زندگي کنم که دين برايش اهميتي ندارد، نماز نمي خواند، روزه نمي گيرد و فقط به فکر خوشگذراني است. آقاي قاضي کاش همسرم از همان روز اول مي گفت که چنين آدمي است تا هم من و هم خودش را بدبخت و بي آبرو نمي کرد.
قاضي در حالي که آخرين اظهارات مرد و زن را در پرونده مکتوب مي کند، نگاهي به آن ها مي اندازد و از آن ها مي خواهد که منتظر رأي دادگاه باشند...
حجت الاسلام علي فروتن، کارشناس و مشاور خانواده معتقد است، همان طور که جوانان بايد يک سري مهارت هاي پيش از ازدواج را براي ساختن يک زندگي مشترک موفق فرا بگيرند، خانواده ها هم بايد با يک سري مهارت ها آشنا باشند. گاهي ديده مي شود خانواده ها به خاطر دلسوزي زيادي که نسبت به فرزندشان دارند، رفتارهاي اشتباهي انجام مي دهند و به عاقبت آن فکر نمي کنند. يک نمونه از اين رفتارهاي اشتباه، توجه نکردن به ظاهر خواستگار فرزندشان است. معمولا چنين خانواده هايي به اين فرض اميد مي بندند که فرد با توجه به فرهنگ و اصالت خانوادگي اش، تغيير مي کند. در صورتي که وقتي شخصيت فردي در نوجواني و جواني شکل گرفته باشد، به شدت تغيير آداب و رفتار براي او سخت خواهد بود.
اين کارشناس و مشاور خانواده در گفت وگو با خراسان مي افزايد: گاهي پدر و مادري که خودشان در تربيت فرزندشان کوتاهي کرده اند، براي فرزندشان به سراغ همسراني مي روند که آن همسر، فرزندشان را تربيت کند.
نکته جالب اين است که اين رفتار بيشتر از سوي پدر و مادر پسرها ديده مي شود در حالي که در ازدواج، به اين دليل که معمولا دختر از پسر کوچک تر است، اين دخترها هستند که از رفتارهاي همسرشان الگو مي پذيرند. بنابراين اين توقع پدر و مادر که فرزندشان بعد از ازدواج اصلاح شود، توقع بسيار نابه جايي است. براي مثال، پدر و مادري که فکر مي کنند پسر معتادشان يا پسري که اهل کار نيست و روابط نامناسبي دارد، با ازدواج درست مي شود، توجه کنند که به دليل بي انگيزگي چنين افرادي براي تغيير، چنين اتفاقي پس از ازدواج نمي افتد. بنابراين خانواده ها اساسا اين فرضيه را که فرزندمان بعد از ازدواج سر به راه مي شود کنار بگذارند و حداقل دنبال دخترها و پسرهايي نروند که مجبور شوند به دروغ به آن ها بگويند که فرزند ما خوب است و بعد از ازدواج دروغ شان مشخص شود.
حجت الاسلام فروتن ادامه مي دهد: در هر شرايطي تحقيق براي ازدواج، کاملا لازم و ضروري به نظر مي رسد و نبايد براي چنين امر مهمي فقط به ظاهر افراد يا ويژگي هاي خانوادگي اکتفا کرد. تحقيق کردن با آشنا بودن با خانواده طرف مقابل هيچ منافاتي ندارد.
اين که يکي از خانواده ها فکر مي کند چون خانواده طرف مقابل را مي شناسد پس نيازي به تحقيق نيست يک اشتباه بسيار بزرگ است که ممکن است باعث مشکلات زيادي در زندگي فرزندشان شود. به نظر من تحقيقات بايد بسيار سختگيرانه باشد و هر خواستگاري را بايد در ۵ مرحله مورد تحقيق قرار داد که به ترتيب تحقيق از: دوستان نزديک و صميمي، محل تحصيل، محل کار، محل سکونت و اقوام و آشنايان لازم به نظر مي رسد. با اين حال و با چنين تحقيقي اميد مي رود که بتوان به شناخت خوبي از خانواده طرف مقابل و خواستگار دست يافت.