- به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،حسن کاظمی قمی یکی از موفقترین سفرای ایران در کشور های خارجی بوده است و در یکی از مقاطع مهم سیاسی کشور عهدهدار سفارت ایران در عراق بود؛ درست در زمانی که حمله آمریکا به عراق تمام شده و عراقیها آماده تشکیل دولت مستقل شده بودند. او در این دوره به نمایندگی از ایران و به صورت رسمی با آمریکاییها مذاکره کرد و منطق محکم ایران با توجه به رهنمودهای رهبر انقلاب در سیاست خارجی را به آنها نشان داد. بر این اساس در یک روز گرم خردادی سراغ او رفتیم تا آنچه طی 25 سال از رهبری مقام معظم رهبری میگذرد را تحلیل و بررسی کنیم.
** به نظر شما مهمترین بحران های دهه اول انقلاب اسلامی شامل چه بحرانهایی بود؟
ابتدا باید عرض کنم که پیرامون شخصیت عظیمی چون مقام معظم رهبری صحبت کردن کار سادهای نیست، چون شما باید محیط و مشرف به ویژگیها، سجایا و خصوصیات این انسان الهی باشید. طبیعتا کسانی از عهده این قضاوت برمیآیند که خودشان چنان وسعتی را داشته باشند، البته بنده به عنوان فردی که در دستگاه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در برخی از مسئولیتها بوده و اهداف نظام را دنبال کرده در حد بضاعتی که وجود دارد برخی مباحث را مطرح میکنم.
در دهه اول انقلاب اسلامی؛ یعنی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شکلگیری نظام جمهوری اسلامی ایران تا سال 1368 توطئهها و شیطنتهای متعددی علیه نظام و انقلاب وجود داشت. این حرکتها از اقدامات تجزیهطلبانه تا اقدامات تروریستی را دربرمیگیرد و مسائلی چون کودتا و از همه اینها مهمتر موضوع جنگ تحمیلی در همین دوره اتفاق میافتد؛ این اتفاقات اینگونه نیست که مرحله به مرحله باشد، بلکه همگام است؛ یعنی همان زمان که اقدامات تروریستی در شهرهای بزرگ کشور اتفاق میافتد، روزهایی را شاهد بودیم که دویست ترور صورت میگرفت. از آن طرف، در فضای اقتصادی نفت به شش دلار برای هر بشکه میرسد و این در شرایطی است که کشور میزبان پنج میلیون مهاجر است.
در دهه اول انقلاب با وجود همه این توطئهها و تجاوزات، رهبری امام و اتحاد ملت و نظام به گونهای بود که نظام توانست به خوبی تمام این مشکلات را پشت سر بگذارد و دشمنان برخلاف وعدههای دروغینی که میدادند و میگفتند نظام اسلامی تا سه یا شش ماه دیگر سرنگون میشود، این اتفاق نیفتاد. شما اگر در مواضع خارجیها، بهویژه رهبران گروهک مزدور و شرور نفاق نگاه کنید، وعدههای سهماهه و ششماهه به جایی میرسد که اعلام میکنند با وجود به زعم آنها خمینی، اما امام خمینی این نظام ساقط نمیشود؛ یعنی تحلیلهای آنان بهگونهای میشود که به خاطر مقاومتهای این ملت و رهبریهای حضرت امام از ساقط کردن نظام ناامید میشوند. در نتیجه، طراحیها و برنامهریزیها به سمت بعد از رحلت امام میرود.
** پس از ارتحال امام، رهبری چگونه انتخاب شدند و نگاهشان نسبت به خط امام چه بود؟
پس از ارتحال امام دو اتفاق بزرگ میافتد که این اتفاقات از عنایات و تفضلهای آقا امام زمان (عج) است؛ اول، اینکه شما میبینید در مراسم تشییع امام در مقایسه با زمانی که امام وارد تهران میشوند، استقبال مردم چندین برابر میشود. حتی در برخی مناطق شمال تهران نمایشگاههای بزرگ اتومبیل درهایشان را نردهکشی میکنند به این خیال که کشور به سمت هرج و مرج و ناامنی میرود. از آن طرف هم ضد انقلاب خودش را آماده میکند، اما مشارکت بیش از ده میلیون نفر در مراسم ارتحال امام بقاء و تداوم انقلاب را تضمین میکند.
اتفاق دوم در کمال ناباوری از طرف دشمن، انتخاب رهبری است. آنها تصور میکردند نظام اسلامی جانشین رهبری را به راحتی نمیتواند انتخاب کند و نظام به سمت شوراییشدن میرود و بهگونهای میشود که نظام دچار مشکل میشود، آنهم در شرایطی که ما از جنگ فارغ شدیم و شرایط سختی بر کشور حاکم است و کشور به سمت سازندگی میرود، اما شما میبینید مجلس خبرگان در کمتر از 48 ساعت وصیتنامه الهی - سیاسی امام قرائت میشود و انتخاب رهبری شروع میشود و در جلسه اول مسئله این است که شورای رهبری چیست و بعد از آن بحث مقام معظم رهبری مطرح میشود و با اکثریت قاطع مجلس خبرگان، ایشان انتخاب میشوند.
به اعتقاد بنده انتخاب رهبری به چند دلیل انجام شد؛ اول، برمیگردد به نگاهی که حضرت امام به آقا دارد که در بیانات مختلف راجع به شخصیت و ویژگیهای ایشان مطرح میکنند. مسئله دوم، خود خبرگان هستند که درک صحیح و بینش واقعی داشتند و مسئله سوم هم ویژگیها و سجایای خود آقاست که باعث انتخاب ایشان شد.
ایشان در اولین اظهاراتشان خطاب به ملت منشور حرکت خودشان را بیان میکنند که چکیدهاش این است که ما با خدا پیمان بستهایم که راه امام خمینی را که راه اسلام، قرآن و راه عزت مسلمین است دنبال کنیم و از هیچ یک از آرمانهایی که به وسیه امام ترسیم شده چشمپوشی نخواهیم کرد؛ یعنی اولین موضع قاطع ایشان این است که من مسیر امام خمینی را ادامه خواهم داد. این را از این جهت عرض میکنم که ببینید در کارنامه 25 ساله ایشان بین آن چیزی که ایشان ابتدا فرمودند و آنچه انجام دادند هیچ تفاوتی وجود ندارد.
ایشان میفرمایند آرمانهایی چون سیاست نه شرقی و نه غربی، حمایت از مستضعفان و محرومان، وحدت و همبستگی دنیای اسلام، وفاداری به اصل ولایت فقیه، استقلال و خودکفایی کشور، حرکت به سمت استعدادهای جوشان داخلی و اصلی شمردن موضوع فلسطین از موضوعات مهم انقلاب اسلامی است و بنده با خدا پیمان بستهام که این مسیر را بروم و بعد اشاره میکنند به اصولی که در حرکت امام دیده میشود.
تفاوت خاورمیانه جدید با بیداری اسلامی چه بود / مواضع چین و آمریکا مرهون مقاومت ملت ایران است/ سفیر انگلیس خیانت بریتانیا به عراق را پذیرفت/ آمریکا قبل از اشغال عراق قانون اساسی این کشور را نوشته بود/ ماجرای شناسنامه عراقی رهبر انقلاب چه بود؟ // اماده انتشار
اگر انقلابها یا حرکتها و نهضتهای اجتماعی بزرگی که شکل گرفته، حالا چه در انقلاب کبیر فرانسه، روسیه، چین، کوبا، نهضت گاندی و ... را بررسی کنیم، آن چیزی که معماران این انقلابها هدفگذاری کردهاند توسط رهبران بعدی دچار یک دگردیسی و رفرم میشود، اما شما در رفتار و سلوک آقا میبینید که در پیروی از سیره امام خمینی (ره) ثابت قدم و استوار ماندهاند؛ ثابت قدمی ایشان نسبت به ودیعه و امانتی که امام گذاشته به خوبی دیده میشود.
** وضعیت منطقه و فضای بینالمللی در دوره ولایت مقام معظم رهبری چگونه بود؟
میتوان گفت که همزمان با شروع رهبری آقا تحولات مهم در منطقه و فضای بینالمللی اتفاق میافتد. اولین حادثه مهم، اتمام جنگ تحمیلی و شروع سازندگی در کشور است، اما همزمان با این واقعه شاهد فروپاشی نظام شوروی هستیم و در سلسله این فروپاشی شاهد یک فروپاشی دیگر در منطقه اروپای مرکزی که یوگسلاوی سابق است. اتفاقی که در محیط و نظام بینالملل میافتد این است که این نظام از حالت دو قطبی خارج میشود و بلوک شرق فرومیپاشد. پس در ابتدای زمامداری آقا ما شاهد فروپاشی نظام دو قطبی هستیم.
متعاقب این حوادث، شاهد طرح نظم نوین جهانی بر مبنای دکترین جدید آمریکا هستیم که بوش پدر مطرح کرد. موضوع نظم نوین جهانی یعنی اینکه رهبری جهان باید واحد باشد. در این مقطع نظریهپردازیها شروع میشود و تحت عنوان نظریه پایان تاریخ فوکویاما میگوید: ما به پایان تاریخ رسیدیم و تعبیرش هم از پایان تاریخ این است که امروز هیچ فرهنگی دیگر موضوعیت ندارند و تنها فرهنگ لیبرال دموکراسی است که باید حاکم باشد. بعد از چندسال به دلیل تحولاتی که به وجود میآید این نظریه عوض میشود و نظریه جنگ تمدنها پیش میآید.
اتفاق دیگری که صورت میگیرد که اگرچه این اتفاق منطقهای است، اما هدایت فرامنطقهای دارد، تجاوز رژیم عراق به کویت است. قبل از اینکه تجاوز به سرزمین کویت توسط ارتش صدام صورت بگیرد، سفیر آمریکا پیش صدام است و صدام حمله به کویت را به عنوان یک موضوع داخلی مطرح میکند و این امر نشان میدهد که آمریکاییها تمایل به این کار داشتهاند.
اگر تاریخ آن مقطع را مرور کنید برای ایران روشن شده بود که صدام به سمت یک تجاوز جدید میرود و چند سال قبل حضرت امام این را فرموده بودند؛ یعنی خطاب به سران کشورهای حوزه خلیج فارس فرموده بودند که اگر جنگ ایران تمام شد، اینگونه نیست که صدام شما را رها کند. این هم به خاطر شخصیت ماجراجو و متجاوزگر صدام بود. بنابراین، حمله عراق به کویت بهانهای برای لشکرکشی آمریکا به خلیج فارس شد که این کار سرآغاز اشغالگری نظامی در منطقه شد. صدام تجاوز کرد، اما آمریکا حاضر نشد صدام را تعقیب و مجازات کند؛ یعنی ارتش بعث را از کویت بیرون کرد، ولی حاضر به تعقیب نشد و از سال 1991 که این اتفاق افتاد تا 2003 که رژیم صدام سقوط کرد، جنایات بیشماری را علیه ملت عراق و کشورهای همسایه انجام داد.
یک بار من با سفیر انگلیس در بغداد صحبت میکردم، من دیدم که سفیر انگلیس خیلی شعار حمایت از مردم عراق را میدهد. او گفت ما در ساقط کردن رژیم بعث به مردم عراق خدمت کردیم. بنده گفتم شما خیانتتان این بود که از همان سال 1991 تا 2003 این را نگه داشتید و در جنگ هم به او کمک کردید و در تجاوزات صدام در عملیاتهایی مثل حلبچه که صدام مردم را کشت شما سکوت کردید و حتی حمایت کردید و در سال 2003 هم منافع شما ایجاب میکرد که این اتفاق بیفتد چون با تابلوی دیکتاتوری نمیشد شما از رژیم صدام حمایت کنید. ایشان خندید و صحبتهایی که با هم کردیم را تأیید کرد.
در آن مقطع نظامیهای آمریکا وارد منطقه شدند و اقدام به ایجاد پایگاههای نظامی کردند. در این زمان شرایط سختی برای کشور بود که کشور باید چه انتخابی را داشته باشد. ایران در این مقطع موضع بیطرفی فعال گرفت؛ این موضع خیلی فرق میکند با اینکه شما به عنوان یک ناظر و یا بیطرف باشید. اگرچه ایران در آن مقطع از تجاوزات صدام ناراحت بود، اما نفس هرگونه تجاوزی را به خاک هر کشوری محکوم کرد.
** در این مقطع است که شیعیان نیز به فکر قیام علیه صدام میافتند و در شهرهای مختلف به فتوای علما شروع به جهاد میکنند.
بله. در انتفاضه شعبانیه که حرکتی است که عمدتا شیعیان جنوب علیه رژیم انجام میدهند، برخی از شهرها را در تسخیر میکنند و اینجاست که آمریکاییها چراغ سبز به صدام نشان میدهند و صدام شروع به کشتارهای فجیعی میکند که بسیار وحشیانه است. اتفاق دیگر در عرصه منطقهای ظهور حرکتهای متحجرانه و شکلگیری گروههایی مثل طالبان است. در ظهور و شکلگیری این گروهها نقش قدرتهای بزرگ مثل آمریکا و انگلیس و همسویی و همراهی کشورهای منطقهای بسیار پررنگ است. استراتژی آمریکا در بسیاری از مقاطع، ایجاد هژمونی سلطه از طریق یک دشمن فرضی است. بعد از فروپاشی شوروی و شکستن این دو قطب شما میبینید که موضوع اسلامهراسی را پیش آوردند؛ یعنی افکار را به این سمت بردند که امروز اسلام به عنوان یک خطر است. بعد نسبت به موضوع ایرانهراسی کار کردند و بعد از ایرانهراسی موضوعی که مطرح کردند موضوع تهدیدات تروریستی بود. در تمام این فرایند دشمنسازی اسلام و ایران به عنوان یک تهدید است و ادعا میکنند که ایران به تروریستها کمک میکند. در حالی که ایران خودش قربانی تروریسم است و خود آمریکاییها در شکلگیری بسیاری از گروههای تروریستی دست داشتهاند.
حتی درباره شکلگیری حادثه یازده سپتامبر تردیدهای جدی وجود دارد. این نوع عملیات، عملیاتی نیست که خارج از فضای آمریکا طراحی شده باشد این را، هم شواهد نشان میدهد و هم رفتار آتی آمریکا بعد از حادثه یازده سپتامبر. بعد از این حادثه آمریکاییها به بهانه رهبری جهانی مبارزه با تروریسم شروع به اقداماتی کردند؛ اولین اقدامشان حملهای بود که به افغانستان کردند در جهت ساقط کردن نظام طالبان؛ یعنی طالبانی که خود آمریکاییها در شکلدهی آن ذینقش بودند. این اتفاق در همسایگی خاک جمهوری اسلامی میافتد و طالبان سقوط میکند. ایران در این مقطع مبنای سیاستش بر شکلگیری یک نظام سیاسی افغانی است، اما آمریکا در چهارچوب دکترین نظم نوین میخواهد خاورمیانه جدیدی را شکل دهد. مشخصه خاورمیانه جدید دیگر این نیست که با دیکتاتورها و نظامهای موروثی کشورها را اداره کرد، بلکه باید علیه دیکتاتوری وارد عمل شود و باید شعار دموکراسی را سر دهد.
پس از افغانستان، حمله به عراق در دستور کار قرار گرفت. اولین موضوع مهم این است که برای لشکرکشی به سرزمین عراق و سرنگونی رژیم صدام آمریکا حاضر نشد از شورای امنیت سازمان ملل مجوز بگیرد. پیام این کار این بود که محیط بینالمللی بر مبنای دو بلوک نیست و رویه بینالمللی عوض شده؛ یعنی آمریکا دیگر شورای امنیت سازمان ملل را به عنوان مسئول امنیت دنیا به رسمیت نمیشناخت.
** پس میتوان گفت که هدف اصلی آمریکا شکلگیری یک خاورمیانه جدید بود، مشخصات اصلی این خاورمیانه مدنظر آمریکا چیست؟
مشخصه خاورمیانه جدید این است که کشورهای که مزاحم آمریکا هستند باید نابود شوند و مشخصا منظور از کشور مزاحم، جمهوری اسلامی ایران است. در این زمان، مبارزه با تروریسم در اولویت قرار میگیرد و تروریسم یعنی حرکتهای مقاومت و حرکتهای مردمی که در منطقه شکل گرفته است. این یک هدف اصلی برای آمریکا بود که بعد از عراق سراغ تک تک کشورهای خاورمیانه برود و به بهانه اینکه باید در این کشورها دموکراسی شود، تغییراتی انجام دهد، البته واضح است که آمریکا خواهان دموکراسی نبود، بلکه برای اینکه بتواند سلطه خودش را تقویت کند شعارهای مردمی و دموکراسی میداد. من به شما قاطع بگویم هیچ عراقی باور نکرد که آمریکا نظام صدام را به خاطر مردم عراق سرکوب کرد، چون مردم عراق دیدند که در زمانی که صدام مردم را میکشت و تجاوز و بمباران شیمیایی میکرد، آمریکا کمکش کرد. یکی از دلایل اصلی شکست صدام هم قطع رابطه ملت و رژیم بود و چون این پیوند گسسته شده بود، آمریکا توانست در عرض سه هفته رژیم صدام را از بین ببرد. این نکته را هم اشاره کنم که تغییرات در این کشورها در آن مقطع، ارتباطی به موج بیداری اسلامی که بعدا ایجاد شد، نداشت و اینگونه نیست که موج بیداری اسلامی برآیند نگاه آمریکاییها باشد. در واقع، موج بیداری اسلامی خواستگاه داخلی دارد؛ یعنی ملتها علیه فساد و تبعیض و وابستگی به نظام سلطه و علیه دیکتاتوری و استبداد قیام کردند. اتفاقی که در مصر و تونس و لیبی و ...افتاد یک حرکت مردمی با گرایش اسلامی بود و ارتباطی به آن موج خاورمیانه جدید آمریکا نداشت.
** پس از اشغال عراق چه مسائل و مشکلاتی برای این کشور ایجاد شد و نقش مقام معظم رهبری در کمک به حل این بحران چه بود؟
در داخل عراق بعد از اشغال بحران ناامنی و اقدامات تروریستی یکی از موضوعاتی را که در عراق به شدت وجود دارد و عراق به سمت جنگ شیعه و سنی میرود. از جمله اقداماتی که تروریستها انجام دادند، مسئله انفجار حرم مطهر امامین عسکریین (ع) در سامرا بود که موجی از درگیریها در داخل عراق شروع را ایجاد کرد. سفیر آمریکا در آن مقطع هم بر طبل فتنه طائفهای میکوبید. یکی از اقدامات آقا مهار این مسئله است، البته نقش علما و مراجع عراق و رهبران سیاسی عراق مثل حضرت آیتالله سیستانی و مرحوم سید عبدالعزیز حکیم بسیار بالاست. آقا در همان مقطع تأکید زیادی بر وحدت شیعه و سنی دارد و در اطلاعیهای از علما میخواهد اقدامات دشمن در زمینه اختلاف شیعه و سنی را خنثی کنند. آقا دو اطلاعیه دادهاند که یکی در قصه فلوجه است و دیگری در قضیه سامرا. وقتی شما نگاه میکنید میبینید که پیام آقا چقدر اثرگذار است و تلاشهایی که جمهوری اسلامی میکند برای اینکه جلوی این تفرقهافکنی را بگیرد، چقدر در عراق مؤثر میافتد.
** اگر بخواهیم بین آرمانهای امام و مقام معظم رهبری در سیاست خارجی مقایسهای داشته باشیم چه نقاط مشترکی بین خط امام و مقام معظم رهبری وجود دارد؟
مشترکات زیادی در این زمینه وجود دارد؛ حمایت از مستضعفان و محرومان در مشی امام بوده، شما در حرکتهای آقا هم میبینید. مثلا، در شرایط اخیری که برای فلسطینیها پیش آمد که همه ارتجاع و آمریکا و صهیونیست بسیج شدند که مسئله غزه را تمام کنند، ایستادگی جمهوری اسلامی بود که باعث شکست صهیونیستها شد، حتی برخی از رهبران سیاسی فلسطین خیلی جاها کم آوردند که البته الان نادم هستند.
فروریختن ابهت پوشالی نظام سلطه و صهیونیستها یکی از دستاوردهای مدیریت آقاست. پرچمدار عدالتخواهی در جهان بعد از امام آقاست. شما در نظام کنونی هیچ کشوری مثل ایران که در رأس آن یک عالم دینی که پرچمدار عدالتخواهی باشد، نمیبینید. مبارزه با زیادهخواهی استکبار یک موضوع جدی است. اینکه بر خلاف تلاش دشمن در موضوع ایرانهراسی و اسلامهراسی، مدل جمهوری اسلامی را نوی اسلام اعتدالگرا، منطقی و حکیمانه بدانند، از دستاوردهای مدیریت رهبری است.
یکی از مسائلی که به اعتقاد من جزو دستاوردهای آقاست، زنده نگه داشتن انقلاب با زنده نگه داشتن نام امام است. ایشان میفرمایند که انقلاب ما بدون نام خمینی در جهان شناخته شده نیست و این را در عمل نشان دادند. من یک بار رفته بودم بوسنی و با روحانی آنجا صحبت میکردم. دیدم ایشان هم میگوید که ما انقلاب را از امام شناختیم. من آنجا یاد فرمایش آقا افتادم که چرا آقا میفرمایند بدون نام امام خمینی (ره) این انقلاب شناخته نمیشود.
به اعتقاد بنده یکی از دستاوردهای مدیریت آقا در طی این دهه دوم، تجریبخشی به قدرتهای نوظهور و قدرتهای بزرگ برابر زیادهخواهی آمریکاست. اینکه چین مواضعی خارج از خواسته آمریکا میگیرد یا مواضعی که روسیه الان اتخاذ میکند، بلاشک بخشی از آن مرهون مقاومت ملت ایران است. روسیه میبیند با قدرتی که دارد اما تحت تأثیر ناتو و آمریکا است و آمریکا در محیط امنیتی روسیه وارد میشود و درگیری بین این دو ایجاد میشد، اما ایران در حالی که تحت شدیدترین تحریمهاست و در یک منطقه پر التهاب قرارد، با وجود این، جزیره ثبات است. این حرکت جمهوری اسلامی مرهون مدیریت و روحیه رهبری است. اینکه آقا ابهت آمریکا را فروریخت ما در قصه عراق بعینه دیدیم. من به شما بگویم که فرمایش و کلام امام را در سال 58 که فرمود آمریکا یک ببر کاغذی استو هیچ غلطی نمیتواند بکند را بنده بعد از گذشت 27 سال، وقتی که آمریکا عراق را اشغال کرده بود از نزدیک دیدم. نتیجهاش را هم شما میبینید که آمریکا دوام نیاورد و خارج شد.
یکی دیگر که موضوع مهم است حفظ وحدت داخل کشور است در برابر فتنه سالهای 88 و 78 که بوده همه اعتراف دارند به اینکه در جمهوری اسلامی ایران با وجود همه توطئهها و شیطنتها توانست نظام را حفظ کند و انسجام ملت را حفظ کند. اقتدار در مقابل دشمنان و معاندین در سیاست خارجی هم یک دستاورد بزرگ است. سیاستی که در عرصه خارجی بر مبنای عزت، حکمت و مصلحت آقا بنا کردهاند تعارف با کسی ندارد. یادتان است در آن مقطعی که اروپا با ایران سرشاخ شد و آقا حکم کردند که سفرای کشورهای اروپایی را اخراج کنید و وقتی که قرار شد دوباره به ایران برگردند، آقا حکم کردند که سفیر آلمان حق ندارد با آنها بیاید و آنقدر شلوغبازی درآوردند که بالاخره آقا گفتند سفیر آلمان چند ساعت دیرتر بیاید؛ این یعنی حفظ عزت و استقلال ملی در مقابل بیگانگان و تعبیری که مرحوم آیتالله العظمی بهاءالدینی دارد که ایشان خودشان پرتوافکنی میکنند را در کارهای آقا میبینیم. و در یک کلام، حقیقتا در آرمانهایی که امام بنا نهاد، آقا سر سوزنی نه اینکه عدول نکرد، بلکه بر تقویت آن نیز افزود.
** به بحث عراق برگردیم؛ بعد از اشغال عراق، آمریکا چه برنامه ای داشت؟
آمریکاییها وقتی آمدند اعلام کردند انتخابات سال 2008 برگزار میشود؛ یعنی از 2003 تا 2008 میخواستند همه ساختارها را بچینند و انتخابات وقتی برگزار شود که همۀ برنامههای آنان عملی شده باشد. حتی آمریکا قبل از اینکه به عراق حمله کند با کمک حقوقدانهای عراقی، قانون اساسی عراق را هم نوشتند؛ آمریکا در این جریان سه هزار مستشار عراقی استخدام کرد. قبل از اینکه آمریکا حمله کند، به نیروهای معارض تعهد داده بود که آنها عملیات کنند و آمریکا به آنها کمک کند، اما سفیر آمریکا در ترکیه با دو - سه نفر از رهبران دیدار کرد و پیام بوش را قرائت کرد که ما به عراق حمله خواهیم کرد و رژیم را برمیداریم و رژیم آمریکایی تشکیل میدهیم و شما باید به عنوان مشاور کمک کنید.
این برخلاف تمام تعهدات آمریکا بود. دوم در عراق آمریکا میخواست حضور نظامی دائمی خودش را ایجاد کند. این اهداف آمریکا بود و بر این اساس، حمله نظامی شروع شد و 21 روز بیشتر طول نکشید و رژیم صدام از هم پاشید. در این فضا قدرتهای بزرگ مثل روسیه و چین موضع سکوت دارند؛ اعتراض ندارند که چرا آمریکا حمله کرده است؛ قدرتهای بزرگ اروپا مثل آلمان و فرانسه هم در موضع موافق با جنگ نبودند. زیرا در اینجا بحث تقابل منافع است؛ یعنی تجربهای که اینها دارند این است که میدانند که آمریکا هرکجا رفت سهمی به اروپا نداد. مثلا، بیداری اسلامی را نگاه کنید، وقتی در شمال آفریقا اتفاق افتاد فرانسویها و ایتالیاییها چقدر زودتر از آمریکا پیشتاز این هستند که دخالت کنند حتی در مسئله نظامی فرانسویها سعی میکنند سردمدار باشند، چون احساس میکنند که آمریکا به آنجا بیاید دیگر به اینها سهم نمیدهد. مخالفت اروپا یک بعدش این است، نه اینکه ملاحظه انسانی داشته باشند.
** بین آمریکاییها و معارضین که اغلبشان همین حکام فعلی عراق هستند، جلسهای هم برگزار شد؟
بله. در لندن جلسه بود، در اربیل کردستان جلسات بود؛ جلسات متعددی برگزار شد و در آنجا توافق میشود که خود مردم عراق باید عراق را از چنگال رژیم بعث آزاد کنند. این یکی از خیانتهای آمریکا به عراقیها بود. این پیام را بوش توسط سفیر به برخی از رهبران معارض داد. در این شرایط موضع جمهوری اسلامی همراهی و همسویی با ملت عراق است. جمهوری اسلامی ایران در این مقطع تمام تلاشش این است که به سمت تشکیل دولت عراقی بروند و این چیزی نیست که آمریکا میخواست.
** در طول ده سال گذشته میبینیم که بسیاری از کسانی که در عراق به حکومت رسیدند، با جمهوری اسلامی رابطۀ خوبی داشتند و در کل مردم عراق علاقه زیادی به رابطه با ایران دارند، نظر شما در این باره چیست؟
در انتخاباتهای مختلف در عراق، مردم آنطور انتخاب میکنند که خودشان میخواهند. هر وقت که انتخابات بخواهد بشود و هر وقت که دولت بخواهد تشکیل شود یکی از تبلیغات و اتهامزنیها این است که میگویند جمهوری اسلامی دخالت کرد و بعد برخی از لیستهای انتخاباتی را متهم میکنند که اینها وابسته به ایران هستند و اتفاقاً بیشترین رأی را هم آنها میآورند. اینها پیام دارد و آن پیام این است که جمهوری اسلامی و عراق واقعا منافع مشترکی دارند، البته ایران به عنوان یک بیطرف عمل نمیکند و به عنوان یک بازیگر فعال در کمک به رهبران و ملت عراق در شکلدهی به نظام سیاسی جدید و در مخالفت با اشغالگری و تروریسم فعالیت میکند.
اعتقاد ما این است که هنوز گروه مرجع در عراق مراجع دینی هستند، البته تأثیرگذاری احزاب و گروههای سیاسی و نظام عشیرهای را نمیتوان رد کرد. در انتخاباتهای سالهای 2003 تا 2014 مرجعیت سه پیام داد؛ مشارکت جدی در انتخابات مردم داشته باشند، انتخاب اصلح صورت بگیرد و مسئله سوم هم بحث تغییر بود. بعد از این مباحث بود که مشارکت بالای هفتاد درصد شد و بر همه وزن و اثرگذاری مرجعیت ثابت شد.
امروز اگر خیلی از عراقیها در اختلافات سیاسی به راه حل نرسند از جمهوری اسلامی میخواهند که به آنها کمک کند. این کار یک همسویی و همکاری قانونمند است و مثلا در پرونده امنیتی، جمهوری اسلامی خواسته عراقیها و آمریکاییها را پذیرفت و با آمریکا سر میز مذاکره نشست.
** در پرونده امنیتی چه مذاکراتی بین ایران و آمریکا انجام شد و آیا این مذاکرات نتیجه مثبتی برای عراقیها داشت؟
در بحث پرونده امنیتی ایران پذیرفت که به نفع با آمریکا مذاکره کند. حالا اگر ما نمیپذیرفتیم از فردا هر اتفاقی میافتاد میگفتند که ایران همکاری نکرد، اما از رهگذر مذاکره دستاورد مهمی برای عراق وجود داشت؛ دستاورد این بود که ما در مذاکره با آمریکا این پیام را دادیم که سیاستهای یکجانبه شما اشتباه است، اینکه شما ملت و دولت عراق را رها کردید و به یک گروه خاص چسبیدهاید. نظر ما این بود که مسئولیت امنیت عراق با دولت این کشور است، نه با یک نیروی خارجی. آمریکا باید این پرونده امنیتی را به دولت عراق برگرداند، این یک واقعیت است. توافقنامه امنیتی آن طور که آمریکا میخواست نشد؛ آنها میخواستند قانون کاپیتولاسیون حفظ شود و مصونیت قضایی به آنها داده شود که عراقیها هم به آنها ندادند. از لحاظ قانون اگر مصونیت قضایی به سربازان آمریکایی داده نشود آمریکا نمیتواند بماند، البته آمریکا هم شرایطش طوری شد که دیگر نمیتوانست بماند. اگر بخوهیم نقش مدیریت آقا در پرونده عراق را بگوییم باید گفت که نگاههای آقا باعث شد که عراقیها باور کنند که میتوانند روی پای خود بایستند و حکومت عراقی شکل دهند و نیازی به حضور اشغالگران نداشته باشند.
** مدیریت مقام معظم رهبری در قضیه عراق چه پیامدها و آثار مهمی داشت؟
سیاست جمهوری اسلامی و رهبری نظام در موضوع عراق حفظ شأن و جایگاه مرجعیت دینی در فضای سیاسی بود و این اتفاق امروز میبینیم که در عراق افتاده است. اینکه رهبری نظام بارها این را میفرمودند که آمریکاییها قدرت پوشالی دارند، در عراق اتفاق به خوبی دیده شد. اینکه آمریکاییها قابل اعتماد نیستند این در عراق خودش را نشان داد. اینکه رهبران و مردم میتوانند حکومت را خودشان اداره کنند در عراق خودش را نشان داد. نشان دادن چهره واقعی نظامی سلطه که علیه ملتها هستند و آقا همیشه تأکید میکنند، به وضوح نمایانگر شد.
نکتهای که به اعتقاد من یکی از پیامدهای بزرگ عراق است این است که ناکامی آمریکا و شکست آمریکا در عراق افول تدریجی آمریکا در منطقه است. این هم یکی از دستاوردهای بزرگی است که در عراق اتفاق افتاد. در مجموع میتوان گفت دستاوردی که امروز در عراق دیده میشود، یک نظام سیاسی مبتنی بر خواست مردم است.
** در پایان اگر خاطره جالبی از زمان حضورتان در عراق دارید، برای ما بفرمایید.
آن چیزی که میتوان گفت، نوع ارتباطات رهبران عراق با آقاست که اینها در دوران معارضه و دوره دفاع مقدس با جمهوری اسلامی در ارتباط بودند و علقه و رابطه زیادی با خود آقا داشتند. مثلا، آقای طالبانی رابطۀ خیلی عمیقی با رهبری دارند و وقتی خدمت آقا هم میآمدند، فارغ از اینکه اینها رهبر یک کشور دیگری هستند ارادت خاصی به خود آقا دارند و قداست و معنویت آقا جذابیت زیادی برای این افراد ایجاد میکند. اقای طالبانی چه در دوره مبارزه و چه در دوره عراق جدید به مردم عراق خدمت زیادی کرد. ایشان یک بار آمده بودند خدمت آقا و بحث میکردند و البته ایشان خیلی هم اهل مزاح هستند.
** فارسی را راحت صحبت میکنند؟
فارسی، انگلیسی، فرانسه، عربی، کردی را به خوبی صحبت میکنند. وسط صحبتها بحث این شد که حضرت آقا نجف هم بودهاند؛ بعد آقای طالبانی به آقا عرض کردند که ما شما را جزو ملت عراق می دانیم . این امر نشان میدهد که چقدر این رابطهها نزدیک است و به خاطر همین است که دشمن هرچه تلاش کرد شکاف بیندازد، موفق نشد.