به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، عشق علیه السلام ، از نخلستان تا خیابان ، سوره انگور و ... این ها آثاری فاخر از شاعر انقلاب اسلامی « علی رضا قزوه » هستند ، وقتی کتاب های محمد علی عجمی را می خوانی دقیقاً ردپای علی رضا قزوه را در کتاب هایش مشاهده می کنی . « عطر شب های خراسان » ، « بهشت و آدم و گندم » و ...
حتی عجمی – شاعر تاجیک – در برخی شعرهایش این گونه به قزوه ابراز دوستی می کند ؛
(( آن روز
در جاده های شهر ، پاییز خود را می تکاند
و آسمان شرح غربت را
در اندوه لحظه های سرد
می گریست ...
آن روز
چه زهراب تلخی
در جانم فرو ریخت که هنوز
در رگ رگ وجودم جاری ست
یادم نمی رود
مجتمع ارکیده
کوچه بنفشه هشت
هر صبح عشق را سلام می گفتم
و ماهی یک نوبت
به خیابان ولی عصر (عج) سر می زنم
برای فال حافظ
علی رضا
هر بار به حوزه می آمد
برایم
لبخند خراسانی هدیه می آورد
و روح خزان خورده ام
پر از شکوفه های گرمسار می شد
اینک
سال هاست دست سرنوشت
با سوزن زنگ بسته سفر
حسرت آن روزهای سبز را
روی دلم خالکوبی می کند
ایران...!
ای شاداب ترین رنگ
یاد تو
همان نوش داروی عشق است
که در من
زهر تلخ فراق را می پالاید
ورنه
سال ها پیش
سال ها پیش باید که می مردم ...
(عطر شب های خراسان صص 212-211)
عجمی آن قدر از قزوه تأثیر پذیرفته است که برخی از شعرهایش بر وزن اشعار قزوه است و وقتی این راز نه چندان سر به مهر گشوده می شود با مصراع یا بیتی از قزوه در شعرهای او مواجه می شوی و جاهایی که غزل های عجمی به عنوان شاعر تاجیک ، آیینی می شود بیشتر به رنگ غزل های قزوه می شود مثل غزل « صدای آشنایی » که مصراع سوم آن از علی رضا قزوه است ؛
(( و بی خط نگاهت راه را از یاد می بردم
اگر مهرت نبودی ماه را از یاد می بردم
شبی تب داشتم رفتی و قرص ماه را آوردی
که بی لطف تو روز و ماه را از یاد می بردم ))
( همان ص 112)
شعرهای قزوه که آمیزه ای از مذهب و اعتراض و اجتماع و عشق و مسایل درخشانی از این دست هستند ، باعث شده است که شاعر تاجیکی مثل عجمی با آن ها ارتباط جدی برقرار کند و شاید همین زیبایی اشعار قزوه باشد که امروز پیش از پنجاه پایان نامه راجع به اشعار او در دانشگاه ها یافت می شود.
به روز شعر عجمی و قزوه خیلی به هم نزدیک است و این مقوله مهم در حوزه خوش رنگ ادبیات تطبیقی قابل بحث و بررسی است.
غزل زیبای عجمی برای دوست شاعرش علی رضا قزوه پایان بخش این یادداشت است ؛
کلیم دست های تو دعای مصطفایی کرد
بهای یک نگاه تو دلم را کبریایی کرد
گناه دست هایم را به چشمان تو می گریم
لبی درویش ، شاهی شد ، لبی شاهی ، گدایی کرد
میان محفل مستان ، بهای عشق یک جام است
که با مردان همیشه چرخ گردون بی وفایی کرد
چو موجی می روم از خویش و دیگر بر نمی گردم
به زاهد گو دل ما هم دو روزی پارسایی کرد
گل نامت نمی خشکد دگر در دفتر شعرم
که لب چنگ کلامت رودکی ام را سنایی کرد
خودم را تا شناسم در کلام خود برای من
کلیم دست های تو دعای مصطفایی کرد
منبع: فارس