سال‌ها پیش یکی از افراد خاندان کاردان‌ها به صورت بسیار اتفاقی مجری یک جنگ تلویزیونی شد و همین فرد که داریوش کاردان نام دارد باعث شد بسیاری از هنرمندان جوان به سینما و تلویزیون معرفی شوند و نسل طلایی طنز در ایران را شکل دهند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، برخی خانواده‌‌ها هستند که به صورت فامیلی در یک رشته کاری یا رشته هنری فعالیت می‌کنند و در آن به صورت یک خاندان مشهور می‌شوند. خاندان تجویدی در هنرهای تجسمی، خاندان مالدینی در فوتبال، خاندان گلپایگانی در کباب‌پزی، خاندان دریانی در سوپرمارکت و چند خاندان دیگر که به شهرت رسیدند. اما حکایت خاندان کاردان‌‌ها حکایت دیگری است چون هر کدام از آنها دستی بر آتش طنز داشته و دارند.

سال‌ها پیش یکی از افراد خاندان کاردان‌ها به صورت بسیار اتفاقی مجری یک جنگ تلویزیونی شد و همین فرد که داریوش کاردان نام دارد باعث شد بسیاری از هنرمندان جوان به سینما و تلویزیون معرفی شوند و نسل طلایی طنز در ایران را شکل دهند. هر کدام از آن جمع بیست و چند نفره اکنون به ستاره‌ای در حوزه طنز تبدیل شده‌اند؛ ستاره‌هایی که در حوزه سینما و تلویزیون آثار قابل توجهی را یا کارگردانی کرده یا به عنوان بازیگر در آنها حضور پیدا می‌کنند.

 حال از آن روزهای خوش نوروز 77 و نوروز 78 گذشته و داریوش کاردان بعد از سال‌ها فراز و فرود در عرصه‌های مختلف کار در تلویزیون، بار دیگر بر صندلی اجرا تکیه زده و اجرای یک برنامه در زمان افطار با نام «شهر باران» را به عهده گرفته است. داریوش کاردان که در پرونده کاری‌اش پیش از برنامه شهر باران هم سابقه اجرا در تلویزیون را داشته است، پس از پنج سال دوری از اجرا با ویژه برنامه افطار شبکه یک به تلویزیون برگشته است.

 برنامه شهر باران هر شب از چهره‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، ورزشی و هنری به همراه خانواده‌هایشان دعوت و با آنها درباره مسائل مختلف گفت‌وگو می‌کند. اصولا با وجود برنامه‌‌ای مثل «ماه عسل» در شبکه سه، شبکه‌های دیگر تلویزیون میدان را برای موقع افطار خالی کرده و چندان تلاشی برای تولید برنامه افطار متفاوت انجام نمی‌دهند، اما امسال شبکه یک روال متفاوتی در پیش گرفته و با استفاده از داریوش کاردان که تجربه زیادی در حوزه رسانه دارد، برگ برنده‌ای را رو کرده، به نحوی که می‌توان گفت اگر این برنامه به جای ساعت حدود 20، ساعت 19 پخش می‌شد مردم برای تماشای ویژه برنامه افطار گزینه دیگری غیر از «ماه عسل» هم داشتند.

به بهانه پخش این برنامه به سراغ داریوش کاردان رفتیم تا با او که روزگاری با دسته تانک تحت امر خود در عملیات فتح‌المبین، شکست حصر آبادان و آزادی خرمشهر شرکت داشت به گفت‌وگو بنشینیم که برایمان بگوید چگونه به تلویزیون ‌آمد و چگونه در این رسانه کار انجام داد.

شما در تمام حوزه‌های رسانه تلویزیون کار کرده‌اید. از تهیه‌کنند‌گی تا کارگردانی و بازیگری که البته چند وقتی است تهیه‌کنندگی را رها کرده‌اید، ولی سابقه شما در این حوزه باعث می‌‍‌شود از شما بپرسم یک تهیه‌کننده خوب در صدا و سیما چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

تهیه‌کننده در ظاهر یک نفر است، اما کار چند نفر را باید انجام دهد. کسی است که خرید هنر می‌کند، خدمات می‌خرد، بازیگر به خدمت می‌گیرد، داستان و نویسنده را انتخاب می‌کند و در نهایت غذایی آماده را به سازمان یا سفارش‌دهنده تحویل می‌دهد. پس باید به همه چیز اشراف داشته باشد. تا حدی به کارگردانی، تا حدی به بازیگری و تا حدی به گریم و در یک جمله به همه چیز اشراف داشته باشد و از همه مهم‌تر این که بازار کار را بشناسد که آشنایی‌ به همه این حرفه‌‌ها غریزه خاص خود را می‌طلبد.

این غریزه بسیار مهم است. چه تعریفی می‌توان از این غریزه داشت؟

تهیه‌کننده باید مدیریت قوی داشته باشد. یک خانه چهار نفره یا شش نفره را تصور کنید که پدر برای مدیریت آن چه مشکلاتی دارد، حال این خانواده را 50 نفره تصور کنید. کار تهیه‌کننده این است که این 50 نفر را بدون مشکل به مقصد برساند. بهترین تهیه‌کننده کسی است که یک مدیر تمام‌عیار باشد تا عواملی که بلدند کارهای خودشان را درست انجام بدهند کنار هم جمع می‌کند و از آنها استفاده کند تا در نهایت مانند یک سرآشپز خوب غذای مورد نظرش را تهیه کند.

متاسفانه الان تهیه‌کنندگان ما از مدیریت به ریاست تنزل مقام پیدا کرده‌اند. مدیر کسی است که اداره می‌کند و رئیس فقط ریاست و این دو بشدت با هم فرق دارد. از سوی دیگر تهیه‌کننده یک بحث تعهدی نیز دارد که شامل تعهد زمانی و تعهد مالی است. بخشی از تهیه‌کنندگان تعهد دارند در قبال پولی که از کارفرما می‌گیرند، در فلان زمان با مصالح لازم، چیزی را که لازم است تحویل دهند که متاسفانه تهیه‌کننده به آن طرف تعهداتش که مربوط به کارفرماست، عمل می‌کند ولی به عوامل سازنده که می‌رسد غیبش می‌زند و بی‌تعهد می‌شود. گویا این افراد برده هستند یا تهیه‌کننده لطف کرده آنها را به سر کار برده و اکنون دیگر لازم نیست دستمزد آنها را بدهد. در چنین شرایطی تهیه‌‌کننده از زیر بار همه تعهدات شانه خالی می‌کند و عوامل سازنده را به صدا و سیما ارجاع می‌دهد.

به عقیده من یک تهیه‌کننده خوب باید به قول معروف چپش پر باشد که اگر سازمان یا شبکه پول نداشت خودش بتواند مسائل مالی عوامل را برطرف کند و فقط خودش با سازمان طرف باشد و پولش را از آنجا بگیرد. البته نوعی از تهیه‌کنندگان را هم داریم که پول کارفرما را می‌گیرند، اول از همه سهم خودشان را بر می‌دارند تا بعد باز هم به قول معروف ببینند چه می‌شود و اگر چیزی از سهم خودشان باقی ماند آن را به عوامل بدهند. ما داریم نمونه‌هایی که بازیگر و دیگر عوامل دو ماه از بازی و کار در یک سریال گذشته ولی هنوز پولشان را نگرفته‌اند و دیگر امیدی هم به دریافت پول ندارند. بگذریم از کسانی که تهیه‌کنندگی را به بازاری برای تولید درآمد تبدیل کرده‌اند.

زمانی، تهیه‌کنندگی یک هنر بود، ولی اکنون به یک بازار برای کسب درآمد تبدیل شده است. این افراد وقتی می‌خواهند از بازیگری در یک کار استفاده کنند طوری قرارداد تنظیم می‌کنند که همه وظایف بر گردن طرف دوم که بازیگر است بیفتد و تنها قید می‌کنند طرف اول یعنی خودشان موظف است پول بدهد که آن را هم نمی‌دهند. اینها قراردادهای گلستان و ترکمنچای را از رو برده‌اند. تهیه‌کنندگی در سینما و تلویزیون ما به قهقرا رفته، پس در این فضا آدم تهیه‌کنندگی نکند بهتر است. خود من ترجیح می‌دهم طلبکار یک تهیه‌کننده باشم تا بدهکار یک گروه.

اتفاقا می‌خواستم بپرسم شما سال‌ها در تهیه معروف‌ترین و محبوب‌ترین برنامه‌های طنز تلویزیون سهیم بودید، اما دیگر وارد این عرصه نشدید. دلیلش چیست؟

من هیچ وقت مستقیم تهیه‌کننده نبودم. ایرج کاردان، برادرم تهیه‌کننده بود، ولی رفاقت و همکاری ما آن‌قدر زیاد بود که هیچ وقت به من نه نمی‌گفت و من هر چیزی را که برای بهتر شدن برنامه می‌خواستم تهیه می‌کرد.

برای همین برنامه‌های آن دهه خوب و پربیننده می‌شد؟

بله و دلیلش این است که ما در کار کم نمی‌گذاشتیم. دوست نداشتم این را بگویم، ولی می‌‍‌‌گویم من و برادرم در برنامه «نوروز سال‌های 75 و 76» ماشین‌هایمان را فروختیم و خرج عوامل را دادیم تا آنها شب عید دست خالی نباشند. البته بعد از سه چهار ماه توانستیم بودجه برنامه را دریافت کنیم در حالی که تهیه‌کننده امروزی پولش را در بانک گذاشته و در ماه سودش را می‌گیرد.

کمی هم درباره اجراهایتان صحبت کنیم. اگر ذهنم درست یاری کند شما در برنامه‌‌های نوروزی 75 و 76 کار اجرا را شروع کردید. به نظرتان برنامه‌هایی که اجرا کردید، خوب بود؟

بله من در نوروز 76 ـ 75 هم بازیگر بودم و هم نویسنده و هم مجری. از استقبال زیادی که از آن برنامه‌ها شد، نشان می‌‌دهد مردم آنها را دوست داشتند.

فکر می‌کنید چرا آثار طنز شما، چه در رادیو و چه در تلویزیون بیشتر در ذهن مخاطبان باقی مانده است؟

فکر می‌کنم طنز‌هایی که ساختم در زمان خودشان دیده نشدند و پس از گذشت چند سال تازه گفتند عجب برنامه‌ای بوده که فلانی ساخت. مثل شبکه «سه و نیم» یا طنز «39». در رادیو که بودم، برنامه‌هایم بیشتر طنز سیاسی بود. در حوزه شعر هم روی همین موضوعات کار می‌کردم، اما همیشه دغدغه‌‌ام این بوده که مردم را بخندانم، چون فکر می‌کنم مردم ما به خنده نیاز بیشتری دارند و به دلیل کمبود مجلات طنز و کمدی، گرایش به این گونه‌ برنامه‌ها در رادیو و تلویزیون بیشتر شده است.

چه شد به سمت اجرای تلویزیونی گرایش پیدا کردید؟

من اجرا را از برنامه 39 در شبکه دو شروع کردم ولی قبل از آن در رادیو به عنوان مجری و کارشناس فعالیت می‌کردم. ‌ در اغلب کارهایی نظیر دوبلاژ، نویسندگی و کارگردانی فعالیت داشته‌ام. از سال ۱۳۶۸ به مدت پنج سال برنامه «عصرانه» را به صورت زنده در رادیو اجرا کردم که شخصیت رادیویی استاد خرناس هم در این برنامه متولد شد. او شاعری با سبک و سیاق بهلول‌ بود که اتفاقات دوران خودش را نقد می‌کرد.

همین طور برنامه ۳۹ و برنامه طنز رادیویی «آینه» که از سال ۷۴، صبح‌های پنجشنبه از رادیو تهران پخش می‌شد، از دیگر اجراهای من در آن سال‌ها بود.

ولی نوروز 75 نخستین اجرای تلویزیونی رسمی و در خور توجه من بود که بسیار دیده شد و بعد ادامه یافت و در برنامه‌های نوروز 76 و «صندلی داغ» و ده‌ها برنامه دیگر من اجرا را برعهده داشتم و بتدریج در این حوزه صاحب سبک شدم.

بعد از برنامه جنجالی و جذاب صندلی داغ شبکه دو، مجموعه طنز شبکه سه و نیم را برای شبکه سه طراحی کردم که در این مجموعه نویسندگی، کارگردانی و بازی را به عهده داشتم؛ برنامه‌ای که داستان شبکه خصوصی‌ای به ریاست استاد خرناس را نمایش می‌داد که به برنامه‌های صدا و سیما و اوضاع سیاست نگاهی منتقدانه داشت. در همین سال‌ها، مجری برنامه نقد اول که سریال‌های پخش شده از شبکه یک را نقد و تحلیل می‌کرد نیز بودم که از جذاب‌ترین برنامه‌های این مجموعه نقد سریال امام علی(ع) بود که در آن سال‌ها بسیار مورد توجه قرار‌گرفت.

چرا روی اجرای برنامه صندلی داغ تاکید دارید؟ آیا اجرای بهتری بود یا برنامه‌ای بود که خودتان دوستش داشتید؟

صندلی داغ، اجرایی متفاوت در برنامه‌ای متفاوت بود و به نوعی گامی اول برای حرکت صدا و سیما در راستای نقدهای صریح و روشن بود. البته این برنامه را می‌توان آغاز فصلی نو در اجراهای تلویزیونی ایران دانست، زیرا قبل از آن می‌دیدیم با توجه به ضوابط سازمان صدا و سیما مجری‌ها خیلی خشک و رسمی کار می‌کردند. این برنامه به نوعی فصل جدیدی را شروع کرد که در آن مجری می‌توانست با مخاطب و مهمان برنامه راحت باشد و بگوید و بخندد.

این راحت بودن جزئی از اجراهای شما بوده و هست. درست نمی‌گویم؟

باور کنید این نوع رفتار که در همه برنامه‌هایی که من اجرای آنها را به عهده داشته‌ام، می‌بینید جزئی از شخصیت خود من است. من جز این نیستم و هیچ‌گاه برای اجرا نقش بازی نمی‌کنم که بغض کنم یا الکی بخندم یا اگر لازم باشد و فضا بطلبد نیمچه اشکی هم بریزم تا خودم را در دل مدیران بالادستی و برخی مخاطبان محبوب کنم.

من در زمان اجرا، همیشه مجری هستم و به جای کسی نقش بازی نمی‌‌کنم. باید با مردم راحت حرف زد. حتما نباید خیلی سنگین، ادای کلمات درشت و پرطمطراق را درآورد. این تقلید‌ها باعث نمی‌شود مردم شما را مجری باسواد و کاربلد بدانند. مجری باید اطلاعات مفید و جامعی داشته باشد تا مخاطب احساس کند با مجری سر سفره‌ نشسته و در حین غذاخوردن با هم حرف می‌زنند یا او را کنار خود و در خانه احساس کند که اگر جز‌ این باشد اجرا موفق نخواهد بود. مردم اجراهای مصنوعی را خیلی زود کشف می‌کنند، آن را نمی‌پسندند و با آن ارتباط برقرار نمی‌کنند.

اینجا یک مساله مطرح می‌شود که با توجه به تعریف شما بسیاری از مجری‌ها، اجرای خوبی ندارند ولی طرفداران زیادی هم دارند. نظرتان درباره این‌گونه مجریان چیست؟

بستگی دارد سازمان از مجری چه بخواهد و چه تعریفی از مجری برای برنامه مورد نظر داشته باشد. مثالی می‌زنم. فرض کنید برای شما مهمان آمده و قرار است برای او شام آماده کنید. به او می‌گویید که در خانه نان و پنیر و سبزی هست اکنون چه میل دارید؟ انتظار دارید به شما چه بگوید؟ بگوید مرغ می‌خواهم؟

صدا و سیما چند مجری محدود دارد که مردم بالاخره باید به یکی از آنها علاقه‌مند شوند و از او طرفداری کنند. وقتی فقط چهار نفر هستند باید بالاخره طرفدار یکی باشیم. این طرفدار داشتن به معنی خوب بودن اجرا نیست. هواخواهی یک نفر دلایل زیادی دارد و وابسته به شرایط زیادی است که یکی از آنها اجرای خوب است.‌ من نمی‌توانم اسم کسی را ببرم و نمی‌توانم در مورد اجرای یک نفر اظهارنظر کنم، زیرا خودم هم در این زمینه کار می‌کنم. ولی باید در این جریان یک جمله کلیدی بگویم که در نهایت حق با مشتری است و آنها تعیین‌کننده هستند.‌قبول دارم که خیلی‌ها در تلویزیون اجرا بلد نیستند، ولی مخاطب دوستشان دارد. باید دید مردم از چه چیز او خوششان می‌آید و کسی هم نمی‌تواند جلوی این دوست‌داشتن را بگیرد و درباره آن قضاوت کند. این مهم است که مخاطب از مجری خوشش بیاید.

به نظر شما پوشش، سن و سال، قد و هیکل و حتی رنگ چشمان در محبوبیت یک مجری تاثیر دارد و می‌تواند او را موفق کند؟

هر کاری یکسری لوازم خاص می‌خواهد. این حق بینندگان برنامه‌های تلویزیونی است که مجری خوش‌فرم یا مجری شیک‌پوش ببینند. مردم دوست ندارند کسی را به عنوان مجری روبه‌روی خود ببینند که بد حرف می‌زند یا بلد نیست واژه‌ها را ادا کند. این حق ببینده است که از زیبایی‌ها لذت ببرد، ولی این درست نیست که زیبایی اصل قرار بگیرد، زیرا آن وقت شما یک مجری دارید که طبل توخالی است و در اصل یک فرم خالی از محتوا به عنوان مجری برای سازمان کار خواهد کرد. از لوازم اصلی اجرا قیافه قابل قبول، صدای قابل قبول و سواد قابل قبول است که باید کنار هم جمع شود.

من دیده‌ام یکسری همکاران در عرصه اجرا هرچقدر سواد دارند و هر آنچه را بلدند مدام به رخ مخاطب می‌کشند که این کار اصلا جالب و قشنگ نیست. مجری باید به گونه‌ای حرف بزند که مردم بفهمند و نباید خود را بیشتر و بالاتر از مردم ببیند و حق ندارد به مهمان خود در برنامه که از یک روستای دورافتاده آمده یا یک رفتگر زحمتکش است بگوید تو. خودبزرگ‌بینی یا دیگران را کوچک دیدن نه‌تنها در اجرا، بلکه در تمام شئون زندگی نیز کاری نکوهیده است.

به سراغ برنامه شهر باران برویم که شما اجرای آن را به عهده دارید. آیا در انتخاب مهمان‌های برنامه هم دخالت دارید؟

از من فقط نظر گرفته می‌شود. ابتدای برنامه فهرستی از مهمانانی که قرار است به برنامه دعوت شوند تهیه شد و من هم مشورت‌های لازم را دادم.

فکر کنید مدیران سازمان و گروه معارف شبکه یک، اکنون به شما بگویند آقای کاردان چند مهمان بعدی برنامه را شما انتخاب کنید. چه کسانی را به شهر باران دعوت می‌کنید؟

اول از همه ژاله صابری و بعد ژاله علو، عزت‌الله و مجید انتظامی، علی نصیریان و الهام حمیدی نیز در فهرست من قرار خواهند گرفت. نمی‌دانم این به گوش خانم علو می‌رسد یا نه ولی دوست دارم از او به خاطر سال‌ها زحمتی که برای من کشیده تشکر کنم و دستش را ببوسم و از او حلالیت بطلبم که چند وقتی است نتوانسته‌ام حق شاگردیش را ادا کنم و به دیدارش بروم.

درباره پرسش‌های برنامه چطور؟ آیا در طراحی آنها مشاوره می‌دهید؟

نظر مرا می‌پرسند، اما من طراح پرسش‌ها نیستم. پرسش‌ها توسط یک گروه تعیین می‌شود. برنامه شهر باران، اتاق فکری دارد که متخصصان مختلف عضو آن هستند و درباره پرسش‌ها تحقیق می‌کنند.

معمولا برنامه‌های گفت‌وگومحور به چالش نیاز دارند یا هدف شما در برنامه شهر باران ایجاد چالش است؟

برخی اوقات این اتفاق در برنامه رخ می‌دهد، جایی که پای مردم وسط بیاید چالش به وجود خواهد آمد ولی کلا زیاد به دنبال نقد افراد نیستیم، بلکه ما گزارش‌وار درباره مهمانان برنامه صحبت می‌کنیم و مثبت و منفی بودن عملکرد آنها را به عهده مردم می‌گذاریم. تلاش می‌کنیم حرف دل مردم را از طریق شوخی و جدی بگوییم و فکر می‌کنم تعداد افرادی که برنامه را می‌بینند مهم نیست، بلکه اگر بتوانیم روی همان چند نفری که برنامه را پیگیری می‌کنند، تأثیرگذار باشیم، کافی است.

از بحث اجرا بگذریم و ‌سراغ بازیگری برویم، ولی قبل‌ از آن بهتر است این سوال را بپرسم که بالاخره مردم شما را به عنوان کدام یک بشناسند؛ مجری، بازیگر، کارگردان یا تهیه‌کننده؟

من تقریبا هیچ‌کاره هستم. باور کنید خودم هم تکلیفم را با خودم نمی‌دانم، چه برسد به مخاطب. من از کودکی استعدادهای مختلفی را در خودم احساس می‌کردم. ضمن این که هوش بسیار خوبی هم دارم. برای همین مدتی هم در کلاس‌های کنکور ریاضی و فیزیک تدریس می‌کردم. من مدیون الطاف الهی هستم. از دوره نوجوانی دوست داشتم در تمامی این کارها از شعر گفتن گرفته تا کارگردانی و... خودم را محک بزنم و به‌رغم همه این کارها فکر می‌کنم مخاطبانم کارهای طنزم را بیشتر دوست دارند.

در چند وقت اخیر تمرکز زیادی روی بازی در سریال‌های تاریخی داشته‌اید. شما در سریا‌ل های «سال‌های مشروطه»، «کلاه پهلوی» و «نردبان آسمان» حضور داشتید و این روزها هم در سریال «معمای شاه» بازی می‌کنید حضور شما در سریال‌های تاریخی دلیل خاصی دارد؟

برای بازی در فیلم‌های زیادی به من پیشنهاد کرده‌اند از سری فیلم‌های «اخراجی‌ها» گرفته تا «معراجی‌ها» ولی قبول نکردم. من اگر قرار باشد در اثری بازی کنم باید داستانش را دوست داشته باشم و عوامل سازنده را بپسندم.

در سال‌های مشروطه امیرکبیر را کشتم و در «تبریز در مه» یکی از بزرگان زندیه را، در کلاه پهلوی جهانشیر بودم و در معمای شاه هم هویدا هستم که هر کدام برای خود یک وزنه محسوب می‌شوند و بازی آنها در روند سریال تاثیر دارد. من نمی‌توانم نقشی را بازی کنم که کارش این است که از مقابل دوربین عبور کند و در نهایت فقط نامش در تیتراژ بیاید.


برای عضویت در گروه اینترنتی مجله شبانه اینجا را کلیک کنید

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.