زمینهایی که یهودیان در عهد عثمانی تملک کردند همزمان با شکلگیری مسأله و مشکل یهودیان در اروپا و تشدید دشمنی با آنها به خصوص در روسیه و اروپای شرقی و تدوین راهبرد صهیونیسم، شمار مهاجران یهود به فلسطین و اسکان آنها در این سرزمین به خصوص در دو دهه اخیر قرن نوزدهم روند فزونی یافت.
یهودیان در این زمان احداث شهرکهای کشاورزی مانند شهرک بتاح تکفا ( که در سال 1878 ساخته شد و مجددا در سال 1882 بازسازی شد ) و ریشون لیتسون و زخرون یعقوب در سال 1882 را آغاز کردند. سپس شهرکهای دیگری با حمایت مالی روچیلد میلیونر مشهور یهودی احداث و صندوق ملی یهودیان « کرین کایمیت » هم توسط سازمان جهانی صهیونیسم تأسیس شد.
همزمان با پایان دوران دولت عثمانی در فلسطین در سالهای 1917 و 1918 یهودیان 420 هزار دونم یعنی 42 هکتار زمین معادل 1/56 درصد مساحت فلسطین را در اختیار داشتند.
یهودیان این مقدار زمین را هم که دولتی بود، به بهانههای مختلفی از جمله اصلاح آن و تأسیس آموزشگاههای کشاورزی به دست آوردند و احیانا هم آنها را خریداری میکردند و با سوء استفاده از فساد دستگاه اداری دولت عثمانی در آن زمان از پرداخت رشوه برای رسیدن به مقاصد شوم خود بهره جستند.
وضعیت فلسطین تحت اشغال بریتانیا فلسطین در پایان جنگ جهانی اول و شکست دولت عثمانی و پایان عمر این امپراتوری پس از چند قرن متوالی به قیمومت انگلستان درآمد. بریتانیا حکومت نظامی در فلسطین تشکیل داد و از سال 1917 تا 1920 آن را به چند ایالت تقسیم و برای هر ایالت هم یک حاکم نظامی انگلیسی منصوب کرد. هر حاکم هم با حاکم نظامی قدس در ارتباط بود و حاکم نظامی قدس نیز تحت نظر فرماندهی کل ارتش بریتانیای کبیر در قاهره عمل میکرد. در سال 1922 فلسطین به 3 منطقه شمالی، جنوبی و استان قدس تقسیم شد. حکومت نظامی بریتانیا از زمان تشکیل در فلسطین تصمیمات متعددی اتخاذ کرد و ژنرال مونی در 8 مه 1918 طی دستوری از خرید و فروش زمینهای ویژه دولت جلوگیری و دفاتر ثبت اراضی و املاک موسوم به دفاتر تابو را بست. با پایان يافتن جنگ جهانی اول در سال 1918 ميلادی، جامعه ملل يا League of Nations، که نهاد متقدم بر سازمان ملل متحد (UN) به شمار می رود، امپراطوری شکست خورده عثمانی را به مناطق تحت کنترل بريتانيا و فرانسه تقسیم کرد. در اين ميان اداره سرزمین فلسطین (شامل نوار غزه، کرانه باختری رود اردن و کشورهای اردن و سرزمینهای اشغالی) به دولت بریتانیا درآمد. این وضعیت از سال 1920 تا 1948 میلادی، یعنی سالی که اسراييل رسما اعلام موجوديت کرد، کم و بيش ادامه داشت.
علت آن هم این بود که مقامات ترک در جریان عقب نشینی به دمشق تمامی اسناد و مدارک دفاتر تابو را با خود برده بودند. البته حکومت بریتانیا توانست بخشی از این اسناد به ویژه دفاتر مربوط به مناطق نابلس و قدس را در سال 1919 با مساعدت فرانسویها در سوریه بازگرداند. در این میان اسناد مربوط به زمینهای قدس مفقود شد و اسناد زمینهای حیفا، عکا، الخلیل، جنین، ناصره، صفد، طبریا و طولکرم سالم ماندند اما کامل نبودند. همچنین عاملی که حکومت نظامی بریتانیا در فلسطین را به اتخاذ چنین سیاستی وادار کرد، این بود که وایزمن در تاریخ 9 نوامبر 1918 م. با ارسال یادداشتی از وزارت امور خارجه انگلیس خواست که کمیتهای با عضویت نمایندگان جنبش صهیونیسم برای بررسی مسائل مربوط به مالکیت زمین در فلسطین تشکیل دهد تا این کمیته از طریق تهیه نقشه و اسناد زمینها و بررسی قوانین مربوط به آن و امکان تعدیل آنها، ابتدا از زمینهای فلسطین نقشه برداری کرده و سپس نقشه برداری نهایی از این زمینها را انجام دهد. وایزمن در این یادداشت خاطر نشان کرده بود که زمینهای زیادی غیر قابل سکونت هستند و مساحات گستردهای زمین حاصلخیز وجود دارد که هیچ نوع محصولی در آنها کشت نمیشود و کمتر از میزان بهره وری این زمینها از آنها برداشت میشود. وی مدعی شده بود که کشاورز فلسطینی قادر به کشاورزی در زمینهای خود نیست و مالک زمینی است که توان کشت و زرع در آن را ندارد. در این یادداشت به 250000 هزار هکتار زمینهای دولتی و زمینهای آماده کشت و اراضی کشاورزی ( که بخشی از آن توسط صاحبانش زیر کشت رفته بود ) اشاره شده بود. وایزمن معتقد بود که در صورت عملی شدن این طرح فواید زیادی به دست خواهد آمد. وایزمن
این گونه پیداست که یهودیان توانستند علی رغم بسته شدن دفاتر ثبت اراضی، زمینهایی را خریداری کنند. این مسأله به خوبی در دو فرمان ژنرال مونی نمایان است. دستور اول در اول نوامبر در سال 1918 تحت عنوان فرمان شماره 75 و دستور دوم تحت عنوان فرمان شماره 76 در 18 نوامبر صادر شد. وقتی حکومت نظامی انگلیس در فلسطین پی برد که کار خرید و فروش زمین به صورت غیر قانونی صورت میگیرد، در این دو دستور سازوکارهای انتقال مالکیت زمین را مشخص کرد. دستور شماره 76 توضیح داده است که کلمه دخل و تصرف به معنای خرید و فروش، رهن، فک رهن، وقف و هر نوع تصرف دیگر در اموال غیر منقول است. بنا به این دستور هیچ کس حق انتقال زمینهای خود را قبل از بازگشایی دفاتر تابو نداشت و هر گونه انتقال مالکیتی که مخالف با این منشور بود، باطل و بلااثر تلقی میشد. در دوران حکمرانی هربرت ساموئل نماینده انگلستان در فلسطین قوانین جدیدی صادر شد و برای تسهیل روند واگذاری زمین به یهودیان تغییراتی در قوانین عثمانی اعمال شد. این مرحله همزمان با اشغال بئر السبع در تاریخ 1917/10/31 م. و اولین شکست دولت عثمانی در فلسطین آ غاز شد. به دنبال این شکست بیانیه بالفور در تاریخ 1917/11/2 م. صادر شد و انگلستان قدس را در دسامبر همین سال اشغال کرد. این گونه کل فلسطین به اشغال نیروهای انگلیسی درآمد. سپس هیأت صهیونیستی به ریاست وایزمن به اشغالگران انگلیسی پیوست و کمیتهای متشکل از رهبران بلندپایه صهیونیسم را تشکیل داد تا طرح آماده خود در مورد ایجاد وطن ملی برای یهودیان در فلسطین از طریق اشغال اراضی فلسطین، سیطره بر منابع آبی و معدنی و تضعیف اقتصاد آن را به اشغالگران انگلیسی ارائه دهد و بر اساس مقوله و شعار معروف خود یعنی « سرزمین بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین » عملیات اسکان و جایگزین ( اسکان یهودیان و کوچاندن فلسطینیان ) را به سرانجام برساند. نمایی از کنگره صهیونیسم
هدف صهیونیستها از طرح این شعار منحرف کردن افکار عمومی جهانیان از اهداف توسعه طلبانه و خوی تجاوزگری خود بود. اهدافی که بر اساس سیاست معروف شان یعنی « تجمع و یورش » دنبال میشد. صهیونیستها مناطق را یکی پس از دیگری مصادره و مهاجران یهودی را در آنها اسکان میدادند و باز زمینهای زیادی را برای جذب هر چه بیشتر مهاجران یهود تصاحب میکردند. این سیاست آنها پایانی نداشت. صهیونیستها از آغاز به شدت تلاش میکردند تا پوششی قانونی و سیاسی برای دولتی که قرار بود تشکیل شود، فراهم کنند. همچنین با ایجاد نوعی تعهد بینالمللی برای تشکیل چنین دولتی مقدمات برپایی آنرا فراهم کردند. هر چه خواستند، به آن دست یافتند. اولا به وعده ( بیانیه ) بالفور در مورد ایجاد وطن ملی برای یهودیان دست یافتند و سپس توانستند این بیانیه را به تعهدی بین المللی تبدیل کنند تا این که در نهایت جامعه ملل با قیمومت بریتانیا بر فلسطین موافقت کرد و حکومت انگلستان نیز عملا به اجرای طرحهای هیأت اعزامی صهیونیستها ( که در سال 1918 وارد فلسطین شده بودند ) پرداخت. علاوه بر آن نیز انگلستان مشروعیت آژانس یهود در دادن مشورت به مقامات انگلیسی و کمک به آنها در اجرای مقتدرانه این طرحها را مورد تایید قرار داد. میتوان این اقدام را گامی در راستای تشکیل دولت یهودی با پوشش انگلیسی توصیف کرد تا این که پایههای این دولت استوار گردد و بتواند در آینده خود مسئولیت اداره کشور را عهده دار شود. سیاستها و اقدامات اشغالگران انگلیسی در فلسطین مقامات انگلیسی چه مقامات نظامی از سال 1917 و چه مقامات سیاسی از سال 1920 و حتی قبل از کسب مشروعیت بینالمللی در رابطه با اشغال فلسطین قوانین بسیار خطرناکی را تصویب و در آن اجرا کردند. این قوانین با کلیه قوانین و عرف بین المللی تضاد داشت.
این سیاستها و قوانین عبارت بودند از :
1- بستن دفاتر ثبت اراضی در تاریخ 18 نوامبر 1917
2 - منع هر نوع خرید و فروش به خصوص در مورد اموال غیر منقول
3- تعیین مدت سه سال برای اجاره زمینهای کشاورزی
هدف از این بند این بود که شخص مستاجر هیچ گونه حق مالکیتی در این زمینها پیدا نکند.
4- در اوائل اکتبر سال 1918 م. منشوری صادر شد که خطرناکترین بند آن ماده شماره 5 بود. در این ماده هر نوع حق تقدم برای اثبات مالکیت اراضی ملغی اعلام شد. بر اساس قوانین دولت عثمانی هر کسی اراضی موات و یا اراضی دیگر را احیا و اصلاح میکرد، صاحب آن میشد و میتوانست آنها را بفروشد یا رهن دهد. این زمینها به وراث متوفی منتقل میشد. البته میبایست که شخص به مدت ده سال متوالی در این زمینها کشت و کار میکرد تا صاحب چنین حقوقی شود.
5- در سال 1920 هربرت ساموئل ( یهودی ) حاکم بریتانیایی فلسطین قانونی تحت عنوان « قانون اراضی » منتشر ساخت. این قانون سنگ زیربنای تشکیل رژیم صهیونیستی به شمار میآید. انگلستان که متعهد به تشکیل چنین رژیمی شده بود، از این قانون به عنوان ابزاری برای رسیدن به این مهم استفاده کرد.
6- در سال 1920 حکومت ساموئل با تلاش بیشتر و فعالیت گستردهتر اجرای طرحهای جنبش صهیونیسم را پی گرفت. مهمترین اعمال وی افتتاح دفاتر ثبت اراضی و واگذاری امر نظارت بر این دفاتر به یک صهیونیست به نام نورمان بنتویچ بود. در همین سال هم قانون خطرناک « مساحت » صادر شد و بنوتیچ برای مصادره زمینهای فلسطینیان فورا آن را به اجرا گذاشت.
7- بستن بانک عثمانی ( این تنها بانکی بود که به کشاورزان وام با بهره پایین میداد )
8- اعمال مالیاتهای سنگین بر فلسطینیان. کشاورزان فلسطینی که میانگین درآمدشان کمتر از هر قشری بود، بر اساس این قانون بیشترین مالیات را پرداخت میکردند.
9- مقامات حاکم بر فلسطین با هدف مشروعیت بخشیدن به روند غصب زمینها تحت لوای قانون، قوانین قبلی را کاملا تغییر دادند و قوانین جدیدی را تصویب کردند.
10- وارد آوردن خسارتهای سنگین به کشاورزان از طریق واردات محصولات کشاورزی قبل از فروش محصولات کشاورزان فلسطینی. همین مسأله باعث تراکم بدهیهای کشاورزان و احیانا ورشکستگی آنها میشد ؛ به نحوی که حدود 75 درصد آنها دیگر قادر به پرداخت مالیات نبودند. علاوه بر این گونه اقدامات ظالمانه، شمار زیادی از کشاوزران به صورت دسته جمعی زندانی و به شدت شکنجه و به پرداخت غرامتهای سنگین محکوم میشدند.
11- همچنین 68 هزار خانواده پس از تخریب و به آتش کشیده شدن منازلشان توسط یهودیان و نیروهای انگلیسی آواره شدند و هزاران نفر هم در زیر چرخ خودروهای زرهی انگلیسیها و پای اسبها له شدند. تنها گناه آنها مخالفت با تخلیه زمینهایشان بود. شما خواننده محترم ملاحظه میفرمایید که در این انتفاضه هم چطور فلسطینیان به خاطر دفاع از سرزمین و خاک خود در همه جای فلسطین، جنین، رفح، نابلس و غزه و... قربانی میشوند.
12- حکومت بریتانیا در فلسطین زمینهای عربها را به یهودیان اجاره میداد و یا برای همیشه به آنها هبه میکرد. همچنین امتیازات زیادی به یهودیان داد و آنها با استفاده از این امتیازات توانستند منابع اقتصادی و آبی و معدنی فلسطین را در اختیار خود بگیرند. از سوی دیگر، به شرکتهای نفتی آمریکا امتیاز بهره برداری از نفت به مدت 70 سال داده شد.
حکومت انگلیس کلیه درهای فلسطین را به روی انگلیسیها و یهودیان برای لوله کشی این سرزمین و چپاول منابع خدادادی آن بازگذاشت.
13- نزولخوران یهودی سهم عمدهای در ورشکسته کردن کشاورزان فلسطینی داشتند. آنها در مقابل پرداخت وام به فلسطینیان حدود 200 درصد سود میگرفتند که همین مسأله باعث شد فلسطینیان قادر به پرداخت دیون خود نباشند، بنابراین یهودیان زمینهای آنها را در عوض وامهای خود در مزایدهها و مناقصات خریداری میکردند. صهیونیستها از فروش این زمینها به عنوان حربهای تبلیغاتی برای ترویج این ایده که فلسطینیان زمینهای خود را فروخته اند، استفاده میکردند. علاوه بر آن زمینهایی که مالکان برزگ عرب به یهودیان فروختند، در کل 1 درصد فلسطین را شامل میشود. در بخش دیگر این نوشتار به این موضوع پرداخته میشود.
اداره اراضی جنایتهای زیادی در حق فلسطینیان مرتکب شد و به شیوههای مختلف و با استناد به قوانین عجیب و غریبی زمینهای عربها را مصادره میکرد. گفتنی است که اداره اراضی در سال 1920 با اداره کشاورزی آموزشگاه کشاورزی و هیأت صهیونیستی ادغام شد.
قوانین صادره از حکومت قیمومت در مورد اراضی فلسطین 1 ـ قانون انتقال مالکیت اراضی
به موجب این قانون انتقال مالکیت اراضی منوط به موافقت حکومت نظامی برتیانیا در فلسطین بود. بر اساس این قانون هیچ کس حق نداشت بیش از 300 دونم زمین کشاورزی به ارزش 3000 جنیه مصری داشته باشد. همچنین هر فلسطینی نمیتوانست بیش از 30 دونم ( هر دونم معادل 0001 مترمربع است ) زمین در شهر داشته باشد و مالک هم میبایست مقیم فلسطین میبود و خود شخصا به کشاورزی در زمینهایش میپرداخت.
2- قانون اراضی متروکه در سال 1921م.
حکومت انگلستان در فلسطین با صدور این قانون تلاش نمود تا هرچه بیشتر زمینهای کشاورزان عرب را مصادره کند. به خصوص این که بیشتر این زمینها در سالهای جنگ مورد بهره برداری قرار نگرفتند.
حکومت بریتانیا با سوء استفاده از این وضعیت و به بهانه این که این زمینها سه سال بدون هیچ کشت و کاری رها شده اند، آنها را مصادره کرد. این قانون عطف به ما سبق شد و تمامی زمینهای رها شده نیز که کشاورزان آنها را اصلاح و احیا کرده بودند، به این بهانه مصادره شدند. هدف از این همه اقدامات ظالمانه تسهیل روند اسکان و مهاجرت یهودیان و گذاشتن سنگ بنای وطنی ملی برای آنها بود.
3- قانون اراضی موات در سال 1921م.
بر اساس این قانون به هر کس که بدون اجازه مدیر اداره اراضی، زمین موات را احیا و در آن کشت میکرد، سند مالکیت داده نمیشد و محاکمه میشد.
4- قانون محاکم ارضی 1921م.
هربرت ساموئل حاکم انگلیسی فلسطین این قانون را برای بررسی مالکیت اراضی و حل اختلافات مربوط به مالکیت زمینها صادر کرد و نورمان بنتویچ را مسئول نظارت و اداره این محاکم کرد.
5- قانون اراضی جنگلی
این قانون به عنوان پوششی برای مصادره زمینهای فلسطینیان به اجرا درآمد تا این زمینها به اراضی دولتی ضمیمه شود و براحتی دراختیار یهودیان قرار گیرند.
6- قانون لغو مالکیت
بر اساس این قانون هر سرمایه گذاری که میخواست طرحی را در یک قطعه زمین اجرا کند، این حق را داشت که با صاحب این زمین مذاکره کند و با او به توافق برسد تا طرح خود را در زمین او اجرا کند. در صورت حاصل نشدن توافق شخص سرمایه گذار میتوانست شکوائیهای در این خصوص تنظیم و به نماینده بریتانیا در فلسطین تقدیم کند. نماینده انگلیس نیز بنا به صلاحدید خود دستور لغو مالکیت آن شخص بر زمین را صادر میکرد و به شخص سرمایه گذار اجازه دخل و تصرف در آن را میداد.
مقاومت و وضعیت سیاسی فلسطین تحت اشغال نیروهای انگلیسی جنبش ملی فلسطین از 1918 تا 1929 جنبش ملی فلسطین به خصوص از سال 1918 تا 1929 م. بر مقاومت مسالمت آمیز با پروژه صهیونیسم تاکید داشت و تلاش میکرد که دولت انگلیس را به صرف نظر از وعده بالفور اقناع کند و همچنان به لغو این وعده امیدوار بود. از سوی دیگر، جنبش صهیونیسم هم به اقدامات عملی خطرناکی دست نزده بود. همچنین رهبری فلسطین در آن زمان معتقد بود که فلسطینیان ابزارهای لازم برای تحمیل خواست خود بر انگلیسیها را در اختیار ندارند. رهبری فلسطین هم از ارادهای قوی برای استفاده از روشهای شدیدتر علیه انگلیسیها برخوردار نبود. نداشتن مهارت سیاسی و رقابتهای عشیرهای بر سر رهبری ( میان طایفه حسینیه و نشاشیبیه ) که انگلیس در برانگیختن آن نقش عمدهای داشت، به نوبه خود جنبش ملی فلسطین را تضعیف کرد. اما این تأثیری در موضع اصولی فلسطینیان در قبال پروژه صهیونیسم و استعمار بریتانیا و مطالبات سیاسی ملی نداشت. از سوی دیگر، رهبری فلسطین اولین هیأت اعزامی خود را در ژوئن 1921 به لندن فرستاد. این هیأت با ونستون چرچیل وزیر مستعمرات انگلیس و تعدادی از مقامات انگلیسی دیدار کرد. اما انگلیس توجهی به خواستههای این هیأت نکرد و تلاشهای آن بی فایده ماند. البته موفق شد نظر مجلس اعیان انگلیس را در مخالفت با بیانیه بالفور جلب کند. از سوی دیگر، تلاش بریتانیا برای تشکیل مجلس قانونگذاری فلسطین در سال 1923 را که عملا مجلسی فرمایشی و بدون قدرت تصمیم گیری بود، ناکام گذاشت. دیدار بالفور از فلسطین در سال 1920 م. اعتراضاتی را درمیان فلسطینیان به دنبال داشت و سراسر فلسطین در آن روز شاهد اعتصاب عمومی بود. در پنجمین کنگره فلسطین در تاریخ 25-22 آگوست 1922 میثاق و پیمانی ملی به تصویب شرکت کنندگان رسید. آنها بدین شیوه سوگند یاد کردند : « ما نمایندگان ملت عرب فلسطین در پنجمین کنگره فلسطین در نابلس در پیشگاه خداوند و در برابر تاریخ و ملت خود سوگند یاد میکنیم که به تلاشهای خویش برای رسیدن به استقلال سرزمین مان ادامه دهیم و از وسایل و ابزارهای مشروع برای تحقق وحدت ملی بهره جوییم. به هیچ وجه ایجاد وطن ملی برای یهودیان را نخواهیم پذیرفت و با مهاجرت آنها ( به فلسطین ) هم به شدت مخالف هستیم.» شورای عالی مسلمانان عربی ضد بریتانیا در سال 1929 فلسطین
در طول این سالها 1918 تا 1929 سه قیام مردمی و به عبارت دیگر سه انتفاضه روی داد که کاملا از خشم زیاد ملت فلسطین نسبت به طرح صهیونیسم حکایت داشت. هدف این انقلابها اعلام خشم مردم نسبت به اقدامات یهودیان بود و تلاش شد تا بنا به دلایل مذکور از برخورد با انگلیسیها اجتناب شود. اما انگلیسیها نقشی اساسی در سرکوب این انقلابها داشتند. انقلاب « پیامبر موسی » در تاریخ 10-4 آوریل 1920 م. در قدس منجر به کشته شدن پنج یهودی و زخمی شدن 211 نفر دیگر و شهادت پنج فلسطینی و زخمیشدن 24 نفر شد. انقلاب یافا هم در تاریخ 1 مه 1921 به وقوع پیوست و تا پانزدهم همین ماه ادامه داشت. این قیام از یافا شروع شد و بخشهایی از شمال فلسطین را فرا گرفت. در جریان این قیام مردمی 47 صهیونیست کشته و 146 نفر دیگر هم زخمی شدند. همچنین 48 فلسطینی شهید و 73 نفر دیگر زخمی شدند. قیام براق نیز در 15 آگوست 1929 شعله ور شد و تا دوم دسامبر همین سال ادامه داشت. مسلمانان برای دفع تجاوزات یهودیان به دیوار براق « دیوار غربی مسجد مبارک الاقصی » دست به این قیام زدند. این قیام همه مناطق فلسطین را در برگرفت و در جریان آن 133 یهودی کشته و 339 نفر دیگر هم زخمی شدند. همچنین 116 فلسطینی شهید و 232 نفر دیگر هم در این انتفاضه زخمی شدند. بیشتر فلسطینیان در این سه قیام به دست نیروهای انگلیسی کشته و زخمی شدند. حاج امین الحسینی مفتی قدس نقشی اساسی در قیامهای مردمی پیامبر موسی و براق داشت. اما رهبری سیاسی فلسطین همچنان روشهای مسالمت آمیز را در پیش میگرفت و تلاش میکرد که مردم را آرام کند. در این جا باید به این مطلب مهم هم اشاره کرد که شخصیتهای اسلامی این سه انقلاب را راهبری میکردند و این قیامها در برانگیختن احساسات ملی مردم علیه صهیونیستها و طرحهای آنها بسیار مؤثر واقع شدند.