نخست ؛ اکثریت اروپایی ها در سراسر جغرافیای ملی و فرهنگی خود طی قرون از آسیبی روان شناختی با نام " ضد یهودیت " رنج می برده است که آنها را به سوی حمله و اخراج این افراد از کشورهای خود راهنمایی می نمود . یک بیماری ذهنی که یهودیان نسبت به آن ایمنی داشته است .
دوم ؛ برخی رفتارهای مکرر و ویژگی های اجتماعی که بطور عمومی در جامعه و سیستماتیک از سوی طیف گسترده ای از مردم در اروپا رد شده و مورد انتقاد قرار داشت . در چنین شرایطی " یهودی ستیزی " بعنوان یک مکانیسم دفاعی ناخواسته طبقه بندی می شود . تئودور هرتسل , در کتاب خود این گونه می نویسد : " یهودی ستیزی" همواره در نقاطی بوجود آمد که یهودیان در تعداد اندک زندگی می کردند .
اگرچه "یهود ستیزی" در اروپا دارای ریشه های مذهبی است اما علل و عوامل آن در دوران مدرن بیش از مذهبی بوده , اجتماعی است . برخلاف مسیحیت که در جنگ های صلیبی برای محافظت از پیروان و تسلط بر قدرت مبارزه میکرده یهودیان هرگز چنین تلاشی را انجام ندادند . از دیدگاه کارشناسان دینی یهود این دین تنها از راه خون و ژنتیک منتقل می شود و جز این راهی برای گرویدن به یهودیت وجود ندارد .
در طول تاریخ تنها یک مورد از گرویدن گروهی به دین یهودیت وجود دارد که همین تعداد پدران یهودیان اشک نازیسمی محسوب می شوند که در موفق شدند به آرامی وارد جامعه مدرن اروپا بخصوص لهستان و آلمان شوند . این افراد اکنون حلقه ای از نخبگان یهودی را در اسرائیل , آمریکا و اروپا تشکیل داده اند . این در حالی است که آنها هیچ گونه ارتباط خونی یا نسبی دیرینه با یهودیان اسرائیلی و عبریان ندارند .
در همین زمینه ، "جنبش صهیونیست" بعنوان یک "جنبش ضداروپایی " متولد شد .
*** مرحله دوم : راهی سخت و طولانی به بیت المقدس / زمان و مکان : قرن 20 اروپا و خاورمیانه
طی قرن ها , یهودیان در انجمنی با عنوان " سال بعد در بیت المقدس " شرکت می کردند و تحقق این امید در آینده را به یکدیگر تبریک می گفتند . جمع شدن در "صهیون" موضوعی مهم و تکراری در این انجمن بود تا بتوانند روزی به سرزمینی که موسی , ابراهیم و داوود ( پیامبران الهی ) در آن حضور داشتند , وارد شده و در آن زندگی کنند .
با این حال تئودور هرتسل , خایم وایزمن , دیوید بن گورین و دیگر بنیانگذاران مبارزه برای ایجاد " اسرائیل " در قرن 20 این انگیزه را ( زندگی در یک سرزمین مقدس ) از اهداف تشکیل رژیم صهیونیستی ندانسته اند .
هنگامی که صهیونیستها از پادشاه عثمانی در ترکیه _ که در آن زمان به سرزمین فلسطین نیز حکومت می کرد _ خواستند که کشور وسرزمین فلسطین را به آنها بدهد با مخالفت صریح وی روبرو شدند . اما آنها ناامیدنشده و به لابی گری , اعمال نفوذ , ترویج افکار , ایده ها و اندیشه های خود از طریق دانشگاه ها و رسانه ها در سطح جوامع پرداختند ؛ چرا که از دیدگاه آنها پرورش شرایط کلی جامعه به نفع صهیونیستها لازمه شکوفایی و بروزشان است .
درهمین زمان , بانکداران قدرتمند اروپایی که جای خود را در میان مشتریان خود نیز بسیاری از دولت های جهان باز کرده بودند , بطور مستقیم و غیرمستقیم به ترویج , تثبیت و تبلیغ ایده آل های صهیونیست مبادرت ورزیدند . آنها از استراتژی های درازمدت به جای انواع کوتاه مدت آن استفاده کردند مانند : انتخاب نام بانک ها و مراکز تجاری خود بعنوان نشانه و نمادی از رشد مالی بین المللی که از جمله آنها می توان به Rothschild, Warburg, Schiff, Lazard, Bleichroeder, Belmont, Hirsch, Montefiore, Goldschmidt, Oppenheimer Goldman, Sachs, Erlanger, Speyer, Mendelssohn و دیگر بانک داران اروپایی ،معامله گران و تجاری که در سراسر آمریکا و اروژا تاثیر گذار هستند ، اشاره کرد .
موریس هرش , میلیاردر آلمانی از طرح هرتسل در بنیانگذاری و تاسیس "انجمن استعماری یهود " حمایت کرد که بر اساس آن یهودیان ساکن اروپای شمالی به آمریکا و بخصوص آرژانتین منتقل شدند . آرژانتین یکی از کشورهایی است که در لیست اولویت های اصلی صهیونیستها قرار داشت .
در واقع یکی از فصول اصلی در کتاب " یک دولت یهودی " هرتسل با عنوان " فلسطین یا آرژانتین " می باشد که در آن اینگونه آمده است : " آرژانتین یکی از حاصلخیزترین کشورهای دنیاست ، وسعت جغرافیای بالایی دارد و دارای جمعیتی پراکنده است , ... " و " واگذاری بخشی از خاک این منطقه به ما ( صهیونیستها ) می تواند درآمدها و منافع فراوانی برای ما داشته باشد بعلاوه اینکه بانکداران صهیون از این طریق می توانند بدهی های عمومی خود را پرداخت کنند ... "
پس از آن و حدود یک قرن پیش جنگ جهانی اول آغاز شد که در آن آلمان , اتریش و عثمانی در سال 1918 در جنگ با فرانسه , انگلیس و آمریکا شکست خوردند و فلسطین بعنوان یکی از مستعمرات انگلستان تعیین شد . در همان دوره دولت انگلیس بیانیه ای اعلام کرد که بر اساس آن لندن کشور فلسطین را بعنوان سرزمینی برای زندگی یهودیان تعیین کرده است و از هیچ تلاشی برای تحقق بی چون و چرای چنین اقدامی فروگذار نخواهد کرد .
در این بیانیه هیچ گونه حق و حقوق مدنی و مذهبی برای ساکنان غیریهودی فلسطین تعیین نشده و همین اقدام موجب آغاز موج تازه ای از مهاجرت های یهودیان از اروپا به خاک کشور فلسطین گردید . حوادث پس از جنگ جهانی دوم نیز مقدمات برای حمایت های بیشتر از دولت یهودی را فراهم نمود . این تلاش ها در نهایت در سال 1948 به نتیجه رسید .
در این سال و تنها بدلیل حمایت های بی شائبه و نامحدود دولت های غربی , حق صهیونیستها برای تشکیل یک دولت یهودی در خاک و سرزمین فلسطین به رسمیت شناخته شد. از این زمان رژیم صهیونیستی از "چک سفید امضا شده غرب" برای خود بهره مند شده و لذت می برد .
از این زمان آزار و اذیت شهروندان فلسطینی و خشونت های گسترده علیه آنان آغاز شد . بسیاری از خانه های تروریستی که سرکرده ها و روسای آنها از فرماندهان استعمارگر و نظامی ارتش انگلستان بودند در سرزمین های اشغالی راه اندازی شد تا علیه دولت و زندگی فلسطینیان فعالیت کنند . بسیاری از سازمان های تروریستی در اروپا و آمریکا با یکدیگر ادغام شده و بصورت متحد در خاک فلسطین و علیه فلسطینیان فعالیت می کنند . در سال 1948 سه گروه تروریستی غربی با یکدیگر ادغان شده و نیروی دفاعی اسرائیل ( آی دی اف ) را تشکیل دادند .
سوال کلیدی که هرگز هیچ کسی جرات پرسیدن آن در غرب را نداشت این است که : اگر رژیم اروپایی در دهها 30 و 40 میلادی یهودیان این قاره را آزار و اذیت می کردند چرا دولت و ملت فلسطین باید غرامت غیرقابل تحمل آن را با دادن سرزمین و خاک خود به یهودیان پرداخت کنند ؟ چرا برای جبران اشتباه اروپا کشور فلسطین باید نابود شود ؟
*** مرحله سوم : آیا صهیونیسم خود را احیا می کند ؟ / زمان و مکان : قرن 21 سراسر دنیا
دین استفان والت ، رییس سابق دانشگاه هاروارد و جان میرشیمر ، استاد دانشگاه شیکاگو در کتاب مشترک خود در سال 2007 با عنوان "لابی صهیونیسم و سیاست خارجی آمریکا " به طور کامل توضیح می دهند که چگونه "آیپک" (AIPAC) ( کمیته امور عمومی آمریکا اسرائیل ) و دیگر لابی های حامی اسرائیل رسانه های بزرگ ،صنایع بانکداری ، قدرت دیپلماتیک و سیاسی را به نفع اسرائیل مدیریت و اداره می کنند .
این کنترل و مدیریت در سالهای اخیر با تغییراتی همراه بوده است . افکار عمومی جهان در بهت و وحشت جنایات و نسل کشی گسترده ای هستند که اسرائیل علیه فلسطینیان انجام می دهد . گرگ های اسرائیلی در لباس گوسفندهایی خود را نشان می دهند که برای جبران توهم " هولوکاست" و " یهودستیزی" و برای دفاع از خود به فلسطینی ها حمله می کنند . در حالی که این اظهارات پوچ برای بسیاری از مردم در سراسر دنیا تکراری و دروغین بودن آن اثبات شده است .
در کمال تعجب در سال 2012 مقاله ای منتشر شد با عنوان " آمادگی برای خاورمیانه ای بدون اسرائیل " که توسط یک انجمن اطلاعاتی و امنیتی آمریکا متشکل از 16 سازمان (از جمله نیروی دریایی، ارتش، نیروی هوایی، DIA، DEA، FBI، NSA، CIA، داخلی امنیت و پنتاگون) تهیه و تدوین شده بود . در بخشی از این مقاله این گونه آمده که : اسرائیل در حال حاضر بزرگترین تهدید برای برای منافع ملی آمریکاست چرا ماهیت وجودی و اقدامات این رژیم مانع روابط طبیعی و معمول کاخ سفید با کشورهای عرب و مسلمان می باشد .
سپس در 18 سپتامبر 2012 رابرت مرداک در " نیویورک پست " به نقل از هنری کیسینجر , سیاستمدار آمریکایی این گونه می نویسد : طی ده سال آینده اثری از اسرائیل در جهان وجود نخواهد داشت .این روزنامه همچنین نوشت : اظهارات کیسینجر مستقیم , بی پرده و صریح منعکس شده , او نگفت اسرائیل در خطر است و با ارسال تریلیون ها دلار پول اضافی توسط ما و با استفاده از قدرت نظامی ما بر دشمنانش پیروزشود ... او نگفت ما برای اینکه اسرائیل را حفظ کنیم باید ایران را بمباران کنیم ... .او به سادگی اظهار داشت : در سال 2022 دیگر اسرائیلی وجود نخواهد داشت .
از این مقاله کوتاه وقایع تند و تلخ بیش از سه قرن گذشته برداشت می شود . در قرن 19 آلبرت پیک ( یکی از فرماندهان ارشدارتش آمریکا در جنگ های داخلی این کشور ) در نامه ای به جوزپه مازینی ( یکی از همتایان ایتالیایی خود ) این گونه می نویسد : سه درگیری و جنگ بزرگ در دنیا طی 150 سال آینده ایجاد می شود تا از طریق آن " دولت جهانی فراماسون" تشکیل شود ؛
_ ابتدا یک جنگ جهانی که هدف آن نابودی خاندان های سلطنتی در آلمان , اتریش و روسیه است . این جنگ به ترویج و گسترش "کمونیسم" منجر می شود .
_ جنگ بعدی نتیجه قرار دادن ملی گرایان اروپایی دربرابر صهیونیستهاست که منجر به تشکیل و استقرار یک دولت یهودی در خاک کشور فلسطین می شود .
_ و سومین جنگ , جنگ میان صهیونیستهای سیاسی و دنیای اسلام است که منجر به آغاز جنگ جهانی سوم شده و در نهایت یک "دولت جهانی " را شکل می دهد .
یک سوال مهم و کلیدی در اینجا مطرح می شود : این حقیقت دارد که اسرائیل یک اشتباه بزرگ , غیرقابل کنترل و با پیش بینی های غلط توسط غرب است ؟ و یا اینکه بخشی از یک پروسه درازمدت با " اهداف و دستاوردهای زودگذر " می باشد ؟
آیا آرژانتین و شیلی آنگونه که هرتسل در کتاب خود پیش بینی کرده به سرزمین های اشغالی توسط یهودیان می پیوندد ؟ آیا پروژه " یا فلسطین یا آرژانتین " به پروژه " فلسطین و ارژانتین " تبدیل می شود ؟ آیا سرزمین های اشغالی فلسطین به یک قلعه هسته ای بزرگ برای تسخیر اسرائیل بر کل خاورمیانه تبدیل خواهد شد ؟
مطمئنا پاسخ این سوالات با گذشت زمان مشخص خواهد شد اما نشانه های شکست تابویی که بنیانگذاران "صهیونیسم جهانی" در افکار عمومی دنیا پایه گذاری کردند قطعی و واضح شده است .
انتهای پیام /