به گزارش سرويس بينالملل باشگاه خبرنگاران؛ دبیرکل حزب الله لبنان درسخنانی به مناسبت سالگرد جنگ 33روزه از ایران و سوریه به سبب ارائه کمکهای بی شمار به حزب الله در این جنگ علیرغم وجود خطرات بسیار ، تشکر کرد.
سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله در سخنانی که از شبکه المنار پخش شد، گفت: در سالروز پر ارزش مقاومت و قهرمانی ها و پیروزی و حماسه تاریخی در سال 2006 قرار داریم. به همین مناسبت بار دیگر از خداوند را به خاطر دفع بلا، تثبیت قلوب، هدایت عقلها و پیروزی بزرگی که به لبنان و ملت لبنان و مقاومت لبنان و ارتش آن و در حقیقت به همه امت اسلامی ارزانی داشت شکر می کنیم زیرا این، جنگی بود که همه امت اسلامی را تهدید می کرد. بر روح شهدا درود می فرستیم، کسانی که عزت و کرامت را برای ما به ارمغان آوردند و کاروان آنها همچنان روان است. امروز بویژه از شهید بزرگوار حاج ابراهیم الحاج معروف به ابو محمد سلمان نام می برم که فرماندهی مقاومت در روستای مرزی عیتا الشعب را در طول 33 روز جنگ بر عهده داشت. به همه شهدای مقاومت در هر حزب و جنبش درود می فرستم. شهدا از میان مردم ، ارتش، نیروهای امنیتی، نیروهای دفاع ملی، رسانه ها و هر شهیدی که در زمان این جنگ خصمانه به سوی پروردگارش پر کشید. به همه مجروحان وفادار و آوارگان امیدوار به بازگشت و خانواده های شهدا و مجروحان و خانواده هایی که مقاومت و صبر پیشه کردند، مهاجرت کردند، آنهایی که از مهاجران استقبال کرده و آنها را به عنوان میهمان پذیرفتند. بار دیگر از همه کسانی که به مسئولیت خود عمل کردند و این پیروزی را بوجود آوردند، اعلام همبستگی کردند و به ما کمک رساندند، از جمله دولتها و ملتها بخصوص کسانی که از هیچ کمکی دریغ نکردند و این در حالی بود که برای آنها خطراتی وجود داشت - منظورم جمهوری اسلامی ایران و سوریه است - تشکر می کنم. اما باید تشکر ویژه ای داشته باشم از کسانی که بعد از خداوند سبحانه و تعالی بیشترین عنایت را در ایجاد این حماسه تاریخی به ما داشتند. آنها مبارزان و مقاومانی بودند که در هر زمان و مکان حضور یافتند و با شجاعت تمام با دشمن جنگیدند و آن را انگشت به دهان کردند، دشمن را ترساندند و همه توطئه هایش را خنثی کردند و جنگ را به میدان آن منتقل کردند و هیچگاه علیرغم وحشیگری های دشمن در حق خانواده ها و عزیزانشان احساس ضعف، سستی و حزن و اندوه نکردند. آنها همان مبارزانی بودند که سرانجام، دشمن را مجبور کردند که برای درخواست کمک از سرور آمریکایی اش فریاد برآورد تا جنگ را به پایان برساند. ما در جنگ 33 روزه شاهد نصرت تاریخی خداوند بودیم. در اینجا باید از همه فرماندهان مقاومت بخصوص فرماندهان شهید بویژه سید شهدای مقاومت، سید عباس موسوی و شیخ شهدا، شیخ راغب حرب و فرمانده بزرگ حزب الله که نقش بزرگی در جنگ 33 روزه داشت، حاج عماد مغنیه و همه کسانی که این مقاومت را ساختند، یاد کنم. باید از امام موسی صدر که در آستانه سالگرد ربوده شدن او هستیم، به عنوان موسس این مقاومت که نسل به نسل ادامه یافته است یاد کنم.
در مورد جنگ 33 روزه سخنان زیادی گفته شده و سخنرانی ها،کنفرانسها و درسهای بسیاری از آن مطرح گشته و کتابهای زیادی هم در این مورد نگاشته شده است. علاوه بر این شاهد انجام مطالعات و تحقیقات و گرفتن درس و عبرت از این جنگ توسط دوست و دشمن در منطقه و جهان بوده ایم. هنوز هم این جنگ، اثرات آن و تحولات آن مورد بحت و مطالعه است زیرا این جنگ، نبردی کوچک و حادثه ای گذرا نبود بلکه جنگی حقیقی و تمام عیار بود که ابعاد سیاسی، معنوی، اقتصادی و تاریخی داشت که به فلسطین و لبنان محدود نمی شد بلکه تمام منطقه را در بر می گرفت و حتی معادلات بین المللی را دچار تغییر می کرد. کافی است در این مورد سخنان کاندولیزا رایس وزیر خارجه اسبق آمریکا را به یاد آوریم که این جنگ را درد زایمان تولد خاورمیانه جدید خواند. یعنی این مساله ابعاد منطقه ای و جهانی داشت. در خلال جنگ 33 روزه بسیاری از واقعیتها رخ نمایان کرد اما بعد از جنگ مسایل بیشتری مطرح و آشکار شد و مقالات و کتب زیادی حتی به قلم روسای دولتها و ژنرالها و وزرای خارجه بویژه در آمریکا و اسراییل نگاشته شد. در این خصوص یکی از متفکران آمریکایی هم برای ما مطالبی عنوان کرد که مسئله سری و مخفیانه ای نبود بلکه در رسانه ها هم مقالاتی در این خصوص چاپ کرده بود.
دبیر کل حزب الله لبنان گفت : آمریکا در زمان جنگ 33 روزه در اوج قدرت خود بود ، اما موفق نشد توطئه هایش را علیه منطقه به اجرا بگذارد.
سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله در سخنانی که از شبکه المنار پخش شد، افزود: جنگ 33 روزه حلقه ای اساسی از زنجیره اهداف دشمن بود که برای آن اهداف نهایی هم طراحی شده بود. در سال 2006 قرار بود مقاومت در لبنان از بین برود. مسئله فقط خلع سلاح مقاومت نبود. یعنی قرار نبود حزب الله خلع سلاح شود ولی زیرساختهای آن و شخصیتها و اساس این جنبش باقی بماند. در واقع هدف، لگدکوب کردن و از بین بردن کامل مقاومت بود. رهبران و کادر حزب الله در این طرح باید به قتل می رسیدند، تا جایی که امکان داشت اعضای آن دستگیر می شدند. آنها حتی در یکی از شهرکهای صهیونیست نشین زندانی را آماده کرده بودند تا دهها هزار نفر را در آن جای دهند. در واقع هدف جنگ 33 روزه تغییر اساسی (مقاومت )بود. این مسایل که مطرح می کنم، تحلیل نیست بلکه اطلاعاتی است که به دست ما رسیده است. آنها می خواستند مقاومت در لبنان را از بین ببرند و بعد از آن به بهانه اینکه سوریه به حزب الله کمک تسلیحاتی کرده این کشور را مورد حمله قرار دهند و نظام حاکم بر آن را ساقط کنند و جایگزینی متحد با آمریکا به جای آن روی کار آورند. این مساله را باید یادآوری کنم که این مسایل در سال 2006 رخ داده یعنی زمانی که آمریکا عراق را اشغال کرد و نیروهای زیادی در منطقه داشت.
حلقه سوم این زنجیر، از بین بردن مقاومت فلسطین بویژه در نوار غزه بود. کسانی که این اطلاعات را در اختیار دارند می دانند که قرار بود همه این مسایل تا پایان سال 2006 صورت گیرد زیرا در آمریکا قرار بود انتخابات میان دوره ای کنگره برگزار شود که در آن جمهوری خواهان و جرج بوش در خطر بودند بنابر این آنها می بایست قدرت خود را بر سه پایه یا به تعبیر من بر ستونی از اجساد و خون سه گروه یعنی مقاومت لبنان، مقاومت فلسطین و نظام سوریه استوار و تحکیم می کردند. به همین دلیل بود که قبل از جنگ 33 روزه شاهد جنگ رسانه ای و روانی شدید در رسانه های آمریکا علیه حزب الله لبنان، حماس، جهاد اسلامی و نظام سوریه بودیم که متهم به تروریسم و مسایل این چنینی می شدند. در واقع این اقدامات، زمینه ساز برای جنگ بود تا زمانی که سر این سه گروه ( حزب الله لبنان ،مقاومت فلسطین و نظام سوریه ) قطع شد جرج بوش به آمریکایی ها بگوید که من سر سه گروه تروریستی بین المللی را قطع کردم و ادعا کند که او ضامن منافع و آینده آمریکاست و پس از آنکه با اکثریت آراء در کنگره به پیروزی رسید، حلقه بعدی را به اجرا بگذارد و برای جنگ با ایران آماده شود و نظام جمهوری اسلامی ایران را در سال 2007 سرنگون کند.
هدف از این طرح، دو مساله اساسی بود. اول سیطره کامل آمریکا بر همه منابع انرژی و نفت در منطقه بود و دوم تحمیل شرایط اسراییل برای حل و تسویه کامل مساله فلسطین. در واقع همه این طرح و نقشه ها برای رسیدن به این هدف بود. عناصر این طرح چه بودند؟ اشغال مستقیم عراق توسط آمریکا و حضور نظامی مستقیم آن در منطقه و دوم جنگهای تحمیلی اسراییل در منطقه. اما این طرح بزرگ چگونه شکست خورد؟ مقاومت جانانه و افسانه ای لبنان و پیروزی مقاومت در جنگ 33 روزه تمام این نقشه ها را نقش بر آب کرد. میدان عمل و میدان جنگ بود که فریاد اسراییل را برآورد. اگر اسراییل فریاد بر نیاورده بود همه چیز تمام می شد. نیروی هوایی اسراییل کار به جایی نبرد، نیروهای زمینی اش خسته شده بودند، معادلات جنگ دریایی به هم خورده بود و مقاومت در پشت جبهه آنها عملیات انجام می داد که در اثر این تحولات اسراییل به این نتیجه رسید که در حال رسیدن به یک فاجعه نظامی است. بنابر این از آمریکا خواست تا برای متوقف کردن جنگ وارد عمل شود. بررسی خاطرات مسوولان کشورها از جمله کشورهای عربی که در نیویورک در قلب مذاکرات بودند، این مطالب را تایید می کند. مقاومت حزب الله در میدان جنگ و مقاومت و پایداری مردم و مقاومت سیاسی - هر چند که در آن زمان در لبنان مشکلات سیاسی داشتیم - وضعیت را به جایی رساند که آمریکایی ها، اروپایی ها و شورای امنیت مجبور شدند شرایط و پیش شرطهای خود را در هفته های اول و دوم و سوم برای متوقف کردن جنگ کنار بگذارند.
نتیجه چه شد؟ اولا مقاومت در لبنان از بین نرفت، زیر ساختهایش باقی ماند، خلع سلاح نشد بلکه بالعکس، مقاومت از نظر تجهیزات، بنیه و شمار اعضا، محبوبیت و احترام و اعتماد عمومی بزرگتر و قویتر شد. دوم آنکه جنگ به سوریه نرسید و در لبنان پایان یافت. سوم آنکه جنگ علیه نوار غزه تا پایان سال 2008 به تاخیر افتاد و این در حالی بود که قبل از جنگ 33 روزه اسراییل، نوار غزه را موشک باران می کرد. بالاتر از این مسایل، مقاومت در عراق علیه نظامیان آمریکایی افزایش یافت. مقاومت سیاسی و اراده مردمی هم بالا رفت تا اینکه اشغالگران آمریکایی مجبور به خروج شدند بدون اینکه پایگاهی برای نیروهایش در این کشور ایجاد کند. در آمریکا هم نو محافظه کاران در انتخابات شکست خوردند و تشکیلات جدیدی روی کار آمد. این بدان معنا نیست که آمریکا دست از اهدافش کشید. آمریکا اهداف ثابتی در منطقه دارد که برای رسیدن به آن راهها و طرح های مختلفی را در دست دارد که در هر یک از آنها شکست بخورد از راه دیگر وارد می شود تا اینکه سرانجام همه این طرح و توطئه ها از بین برود. اما تا زمانی که طرحها و توطئه های آمریکا از جمله اسراییل وجود داشته باشند، این کشور به دنبال راههای جدید برای رسیدن به اهدافش است. ما امروز با قاطعیت می گوییم که توانایی مقابله با همه تهدیدات و خطرات کنونی و آینده را داریم و می توانیم هرگونه توطئه علیه منطقه، کشور، ملتهایمان و مقدساتمان را خنثی کنیم. در زمان جنگ 33 آمریکا همه عناصر قدرت را در اختیار داشت و من حتی ادعا می کنم که در آن زمان آمریکا در اوج قدرت خود بود و در طول تاریخ هیچگاه آمریکا چنین قدرتی نداشت. این قدرت پس از سال 2001 و 2002 در امور نظامی، سیاسی، امنیتی و رسانه ای در اوج خود بود. شرایط منطقه و جهان هم برای نمایش قدرت آمریکا فراهم بود زیرا شوروی و سوسیالیستها وجود نداشتند و همه چیز در برابر آمریکا به نابودی کشانده شده بود.
در آن زمان مجموعه ای در منطقه یعنی لبنان، فلسطین، سوریه، عراق و ایران و دیگر کشورهای منطقه به فراخور قدرت و امکاناتش توانستند در برابر چنین توطئه بزرگی بایستند و توانایی این را دارند که در برابر توطئه های دیگر هم مقاومت کنند و آن را از بین ببرند.
سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله در سخنانی که از شبکه المنار پخش شد ، افزود : امروز آنچه در نوار غزه می گذرد جزئی از یک توطئه جدید است. مدتی است که منطقه دستخوش تحولات جدیدی شده که در تحلیل و رویکردمان به آنها اختلاف نظر داریم اما به هر حال وضعیت جدیدی در منطقه بوجود آمده است. آمریکا بر اساس این وضعیت جدید، راه و روش و توطئه جدیدی را طراحی کرده است. اهداف آمریکا در این توطئه همان اهداف قبلی یعنی سیطره بر منابع انرژی منطقه و تسویه مسئله فلسطین با تحمیل شرایط بر فلسطینیان و عربهاست. آمریکا تاکتیکهای خود را تغییر داده اما راهبردهایش تغییر نمی کند. آنچه امروز در نوار غزه در جریان است حلقه اول زنجیر توطئه جدید است. این توطئه هم مانند دهه پیش، دو پایه اساسی دارد. در آن زمان پایه اول اشغال عراق و دوم جنگ اسراییل بود و امروز این دو پایه کمی تغییر کرده زیرا آمریکا پس از شکستهایش در منطقه و خروج از عراق دیگر حاضر به دخالت نظامی و دسته کم دخالت زمینی در منطقه نیست و برای همین است که اوباما و مسوولان آمریکایی از حملات هوایی و دخالت نکردن نیروهای زمینی سخن می گویند. من در اینجا با صراحت سخن می گویم و از برخی مسایل نام می برم که در این زمان که منطقه در خطر بزرگی قرار دارد ، چاره ای جز صراحت وجود ندارد. توطئه جدید، بسیار بزرگتر و خطرناک تر از توطئه های قبلی است زیرا مساله، تغییر نظام و جایگزینی نظام دیگر نیست بلکه طرح جدی، طرح و توطئه تخریب، از بین بردن ارتشها و ملتها و همه چیز در منطقه است. آنها می خواهند نقشه جدیدی برای منطقه ترسیم کنند اما چگونه و برای چه چیز؟ بر اجساد پاره پاره افراد، دولتها، ملتها و جوامع. این طرح بر ویرانه ها، عقل های متحیر و سرگردان، قلوب ترسان پایه گذاری شده است. اگر تصاویر سنجار عراق را بنگرید ترس را در چهره مردم می بینید. این بخشی از توطئه جدید است. آنها می خواهند منطقه را به وضعیتی وخیمی بکشانند تا اینکه مردم برای خلاصی از آن به هر چیزی تن دهند و هر دستوری را اجرا کنند تا از این کابوس رهایی یابند. بدتر از آن اینکه دشمن اصلی را به عنوان نجات دهنده معرفی کنند. این چیزی است که در منطقه ما در حال اجراست. پایه های توطئه جدید چیست؟ یکی اسراییل است که به نوار غزه حمله کرد و به تخریب و ویرانی پرداخت تا مقاومت را از بین ببرد و مردم را از مقاومت بیزار کند و فلسطینیان را به تسلیم وادارد. پایه دوم که خطرش کمتر نیست، همان چیزی است که به نام جریان تکفیری شناخته می شود و امروز بارزترین مصداق و روشن ترین تجلی آن داعش است.
اکنون سوالی مطرح می کنم که مغز سخنرانی امشب است. آیا می توان در برابر این توطئه جدید ایستاد و آن را ناکام گذاشت؟
بله. من به لبنانیها، سوریها، عراقیها، فلسطینیان و همه ملتهای منطقه می گویم که می توان توطئه جدید را خنثی کرد. همانگونه که توطئه قبلی ناکام گذاشته شد. اما این هدف با ابراز امیدواری و آرزو کردن برآورده نمی شود بلکه به اقدام عملی نیاز دارد - البته دعا برای موفقیت عمل لازم است. برای پیروز شدن بر توطئه جدید، به دو عامل نیاز است .
سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان گفت مسئله نخست این است که باید درک کنیم و باور کنیم خطری واقعی که همه ما را تهدید می کند وجود دارد.
وی در سخنانی که از شبکه المنار پخش شد ، افزود : ما باید ساز و کارهای مناسب را برای مقابله با این خطر بررسی کنیم. باید بپذیریم که این خطر جدی است. نباید آن را کم اهمیت تلقی کنیم. باید ابعاد این خطر ؛ امکانات و توانمندی آن را بدانیم. نباید در این خصوص افراط و تفریط کرد. برخی می گویند خطری وجود ندارد. چیزی نیست. چه خطری وجود دارد.؟ این یک حادثه و اتفاق گذرا و بی ارزش است. من معتقدم که چنین طرز تفکری اشتباه است. چرا که همین خطر می تواند به تهدید جدی مثلا برای لبنان تبدیل شود. اگر آن را جدی تلقی نکرده باشیم طبعا آمادگی و هیچ طرح و راهبردی برای مقابله با آن نخواهیم داشت. در این زمان پشیمان خواهیم شد که ندامت دیگر سودی نخواهد داشت. کسی که می گوید چیزی نشده است و خطری وجود ندارد از واقعیت به دور است. با وجود همه این اتفاقات زیادی که رخ داده و در حال رخ دادن است باز هم می توان گفت چیزی نیست و خطری وجود ندارد؟ نکته بعدی این است که ما نباید در این خصوص افراط و تفریط کنیم و نباید امور را بسیار حجیم تر و بزرگ تر از آن چه هست نشان دهیم زیرا در چنین حالتی باعث ایجاد رعب و وحشت و ناامیدی و ناکامی در بین مردم می شویم. باعث می شویم روحیه شکست پذیری و تسلیم شدن تقویت شود. اگر چنین شود چنین طرز تفکر و ناامیدی در عرصه جهانی ایجاد می شود که خطر تروریسم مهار نشدنی است و هیچ قدرتی نمی تواند مقابل آن بایستد مانند زمانی که مغول ها حمله کردند. چنین چیزی صحیح نیست. نباید این خطر را نادیده گرفت و از سوی دیگر نباید کاری کرد که باعث ایجاد رعب و وحشت و روحیه شکست پذیری شود. بنابراین ما قبل از هرچیزی باید خطر موجود ، حجم آن ، امکانات و قدرت آن را درک و باور کنیم خطری وجود دارد. مسئله دوم این است که ساز و کار و راهکار مقابله با این تهدید و نابودی آن را بررسی و پیدا کنیم. این که چگونه آن را شکست بدهیم. ما باید در جستجوی ابزار واقعی و جدی برای نابودی این خطر باشیم. کسی که در اوهام است و ساز و کارهای ناکارآمد مطرح می کند و کسی که راهکارهایی راکه پیشتر شکست خورده است ارائه می دهد راه به جایی نخواهد برد و نتیجه بخش نخواهد بود. باید به دنبال راهکارهای واقعی و جدی باشیم. اگر بر اساس این دو موضوع ( 1- خطر و حجم آن را درک کنیم 2- راه های مقابله با آن را پیدا کنیم ) عمل کنیم می توانیم تهدید موجود را از بین ببریم. ما می توانیم از جنگ 33 روزه ، از جنگ امروز غزه و جنگ قبلی غزه تجربه کسب کنیم. فلسطینیان ، مردم لبنان ، مردم منطقه و همه جهان عربی و اسلامی ده ها سال است یعنی از سال 1948 تا امروز تجربه بسیار دردناک و اندوه باری و در برخی مواقع تجربه ننگینی را متحمل شده اند. این تجربه که همان تشکیل رژیم جعلی اسراییل در سرزمین فلسطین است برای ملت ها و دولت های منطقه بسیار سخت بوده است. این تجربه سخت همان تشکیل رژیم صهیونیستی و توسعه طلبی آن است. در ابتدای قرن بیستم که صهیونیست ها گروه گروه و خانواده خانواده به فلسطین آمدند و در جنوب آن مستقر شدند برخی گفتند چیزی نیست. چیز خاصی رخ نداده است. از همان ابتدا کسی احساس خطر نکرد. مردم آن را کوچک می شمردند. برخی با دیده بشردوستانه به آن نگاه کردند که این یهودیان و صهیونیست ها آواره هستند و در جریان جنگ جهانی دوم در کشورهای مختلف رنج دیدند و اذیت شدند بنابراین حضور و اقامت شان در سرزمین فلسطین مسئله ساز نیست. فلسطین بزرگ است و فلسطینیان در همه آن که اقامت ندارند. البته بودند نخبگان و شخصیت ها و گروه هایی که در این خصوص هشدار دادند و ناقوس خطر را به صدا درآورند ولی اکثریت آن را خطر تلقی نمی کردند. این طرز تفکر اشتباه بود. چنین شد که اسراییل به تدریج قلمرو خود را گسترش داد و به قدس و دیگر مناطق فلسطین چشم طمع دوخت. حتی برخی از کشورهای عربی در سال 1967 حامی اسراییل شدند. اعلام کردند که اسراییل توسعه طلب و زیاده خواه نیست. پناه می برم به خدا مگر ندیدند که چگونه ( صهیونیست ها ) بخش هایی از کرانه باختری ، اردن ، لبنان و جولان و شرق قدس را اشغال کردند. کاری که اسراییل در سال 1967 انجام داد جنگی پیشدستانه بود. زیرا اطلاعاتی در اختیار داشت که کشورهای عربی و ارتش های عربی به خصوص در ارتش مصر و سوریه در صدد جنگ با اسراییلی ها هستند. همین است که متاسفانه برخی به اسراییلی ها و یهودیان مهاجر به فلسطین به عنوان مسکین و بی خانمان می نگریستند. به تدریج تهدید بزرگتر شد. اسراییل در عرصه بین المللی به رسمیت شناخته و قدرتمند شد. تجاوز گری کرد. مرتکب نسل کشی های مختلفی شد. این نتیجه همان چیزی است که در ابتدا گفتم. این که برخی از منظر تهدید به یهودیان که از مناطق مختلف جهان به فلسطین آمدند نگریستند. حجم تهدید و میزان قدرت و عناصر قدرت آن را بررسی و ارزیابی نکردند. در تشریح دومین موضوع باید بگویم که برخی به جای مقابله واقعی با رژیم صهیونیستی به گزینه های اشتباه تکیه و دلخوش کردند. فقط اندکی بودند که واقعیت را درک کردند. ملت های منطقه به جامعه بین المللی ، اتحادیه عرب و انگلیس و فرانسه و بعد از آن آمریکا دلخوش کردند. مردم برای حل این معضل به دخالت بین المللی تکیه کردند. دلخوشی ملت ها سازمان کنفرانس اسلامی بود. این که امت عربی و اسلامی متحد شوند. دلخوش کردند و منتظر ماندند تا اکنون که نزدیک به 70 سال از تاسیس اسراییل می گذرد ولی هیچ اقدام حقیقی صورت نگرفته است. حال که به جامعه بین المللی ، شورای حقوق بشر ، سازمان های بشری و موافقتنامه ژنو دلخوش کردیم چه چیزی عاید ما شد؟ آیا نتیجه ای داشت. راه حلی پیدا شد؟ اگر چنین تکیه زدن ها و دلخوش کردن ها در طول این چند ده سال مشکلی از ملت های منطقه برداشت نمونه ای از آن را ذکر کنید. تنها چیز درست و صحیحی که وجود داشت و دارد این است که مبارزه مسلحانه بهترین راهکار و راه حل است.
سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله در ادامه سخنانی که از شبکه المنار پخش شد، گفت: تنها چیزی که صحیح بود آنکه فلسطینیان از ابتدا به سوی مبارزه مسلحانه و آنچه جنگ آزادی نامیده شد حرکت کردند.
در فلسطین، گروههای تروریستی با حمایت برخی از کشورها سرزمین فلسطین را اشغال کردند و ملت فلسطین را کوچاندند و آنها را به پناهندگان و آوارگان در فلسطین و خارج از آن تبدیل کردند. در آن زمان امت اسلامی باید بیدار می شد، ارتشها آماده می شدند و گروههای مقاومت شکل می گرفتند و همه برای آزادی فلسطین تلاش و دشمن را اخراج می کردند. این راه صحیح بود و راه دومی که صحیح باشد وجود نداشت اما این مسیر بطور کامل طی نشد.گروههای فلسطینی در همان روزها یعنی قبل و بعد از 1948 بوجود آمدند - این مسایل باید در تاریخ حفظ شود. بعد از آن به جنگ در اواخر دهه 50 در مصر می رسیم. سپس جنگ 1967 و بعد از آن جنگ 1973 که دو ارتش مصر و سوریه در آن جانفشانی کردند. اگر طی این سالها ما شاهد نوعی پیروزی بودیم علتش همین گزینه نظامی و مبارزه مسلحانه در برابر اسراییل بود.
دیگر گزینه ها هیچگاه به نتیجه نرسیده است. یکی از راههایی که به عنوان نظریه مطرح می شد آن بود که علت همه این گرفتاریها لابی صهیونیسم است پس ما هم باید لابی عربی در آمریکا به راه بیندازیم و توازنی را برقرار کنیم و تشکیلات کاخ سفید را تحت فشار بگذاریم تا مشکل منطقه خاورمیانه را حل کند. اما این، یک افسانه بود.
امروز اگر ما به ملت فلسطین و گروههای مقاومت در نوار غزه و اراده ساکنان نوار غزه دلخوش داریم علتش این است که آنها گزینه مقاومت مسلحانه را انتخاب کرده اند. آنها علیرغم همه فشارها و خونهایی که دادند همچنان مقاومت می کنند و حاضر به تسلیم نیستند. اگر هر فردی تاریخ معاصر را به خوبی مطالعه کند خواهد فهمید که این راه تنها راه صحیح است.
بنابر آنچه گفته شد و صرف نظر از آنچه که طی سه سال گذشته رخ داده است و اختلاف نظرهایی که در مورد آن وجود دارد و اکنون باید کنار گذاشته شود، خطری حقیقی، سرزمینها، مقدسات، منازل، مساجد، کلیساها، زنان و کودکان و دولتهای منطقه را تهدید می کند. امروز آن چیزی که داعش نام دارد، بر مساحت جغرافیایی وسیعی در عراق و سوریه سیطره پیدا کرده است. این مساحت از بسیاری از کشورهای منطقه و جهان بزرگتر است و بر منابع انرژی سیطره یافته، بر رودهای اصلی کنترل دارد، سدهایی را در اختیار گرفته، میزان قابل توجهی سلاح، مهمات و تجهیزات نظامی دارد، نفت را می فروشد و این نفت خریدار دارد و این چیزی است که دنیا باید بداند. جالب آنکه کشورهایی در جهان وجود دارند که برای تولید و فروش نفت با مشکلات زیادی روبرو هستند اما داعش به راحتی در برابر چشمان جهانیان و کشورهای منطقه نفت می فروشد. داعش دارای جنگجویان زیادی است که بیشترشان سوری یا عراقی نیستند بلکه از خارج آمده اند و سفرشان به سوریه و عراق تسهیل شده و به راحتی از مرزها عبور کرده اند که این هم جای سوال دارد. این شبکه دارای عقاید مشخصی است و راه و رسم خاصی دارد و ما آن را در سوریه و بعد در عراق دیده ایم. عملیات آنها با ارتکاب جنایت آغاز شد، اسرا و زندانیان را به قتل رساندند. مردمی که ارتباطی با جنگ نداشتند را کشتند.
اول هم از هم کیشان خود آغاز کردند یعنی جبهه النصره. پس از آن به جان دیگر متحدان خود افتادند. الان جنگ میان داعش و دیگر گروههای مسلح در حومه شمالی حلب ادامه دارد. در شمال ادلب هم جنگ برپاست. در دیرالزور درگیریهای شدید در جریان بود. در سوریه و عراق هر کس با این گروه مخالفت کند و در عقاید با آن سازگار نباشد با آن می جنگند و او را می کشند و سر می برند. آنها در جنایاتشان از عنصر ترساندن استفاده می کنند. افراد را سر می برند و از آن تصویر تهیه می کنند و آنها را در یوتیوب و ماهواره ها نشر می دهند تا همه ببینند. این بخشی از جنگ روانی است تا مردم، ارتشها و دولتهای منطقه بترسند. جنایاتی که داعش مرتکب شده در درجه اول دامان اهل سنت را گرفته است. آمارها را نگاه کنید و ببینید که چه تعداد از اهل سنت و علمای آنها را به قتل رسانده اند. جنگ آنها با دولتها و حکومتها نیست، آنها با معارضان حکومتها هم دشمنی دارند و تعداد زیادی از آنها را کشته اند. آنها اهل سنت را هم در شمار کفار قرار می دهند. بسیاری از اهل سنت اشاعره هستند که در دیدگاه داعش کافرند. حتی اگر اهل سنت اشاعره نباشند، آنها اختلافی سیاسی و یا اختلاف در بیعت را بهانه کرده و سرشان را می برند. در عراق بیش از یک میلیون و پانصد هزار نفر از اهل سنت به خاطر جنگهای اخیر آواره شده اند. این آمار به استثنای شیعیان، مسیحیان و ایزدیهاست. برای آنها نه دیانتها مهم است، نه مذاهب و نه قومیت و نژاد. در سوریه هم چنین مساله ای وجود دارد. آنها راه و روش خود را با زور سلاح بر مردم تحمیل می کنند و این مختص مسیحیان نیست بلکه مسلمانان را هم مجبور به اجرای این آیین و روش می کنند. آیین و روشی که هیچ ارتباطی با اسلام و محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن مجید ندارد. این آیین چیز دیگری است، این حقیقت را از همه مذاهب اسلامی سوال کنید. آنانی که این تفکر را دارند خون و ناموس همه را مباح می دانند. آنچه آنها انجام می دهند هیچ نسبتی با اسلام ندارد. پیامبر زمانی که مکه را فتح کرد، ابوسفیان و دیگرانی را که با او جنگیده بودند، او را کوچانده بودند، اصحابش را کشته بودند، عمویش را کشته و جگرش را خورده بودند، او را تا جایی اذیت کردند که فرمود هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد، پیامبر آنها را نکشت بلکه اعلام کرد که آنها آزادند. پیامبر هیچگاه به این افراد توهین نکرد و مانند اینها نگفت آمده ام تا ذبحتان کنم. اینها واقعیت است و هر کس منکر آن شود در جهان دیگری زندگی می کند. ما در این مورد نمی توانیم مسوولیت را به گردن دیگران بیندازیم. همه ما مسوولیت داریم.
برخی ادعا کرده اند که دستگاه اطلاعاتی سوریه یا عراق یا ایران پشت داعش است و عده ای هم می گویند حزب الله ،داعش را اداره می کند. این سخنان آنقدر سخیف است که من در مورد آن بحث هم نمی کنم. بله کشورهایی در منطقه داعش را مورد حمایت قرار دادند. آمریکا هم از این مسایل چشم پوشی کرد و راه را برای آنها باز گذاشت تا از این پدیده جدید سود ببرد. این افراد چه بدانند و یا ندانند در توطئه جدید آمریکا نقش بازی می کنند.
سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله در ادامه سخنانی که از شبکه المنار پخش شد، گفت: از همه لبنانیها، سوریها، فلسطینیان، عراقیها و همه منطقه میخواهم که همه تعصبات حزبی، طایفه ای، مذهبی و منطقه ای را کنار بگذارید و با خودمان فکر کنیم که خطری برای همه وجود دارد. آیا این خطر فقط برای حزب الله است؟ آیا در رقه و دیرالزور و موصل، حزب الله حضور داشت که داعش به آن حمله کرد؟ آیا داعش خطری فقط برای شیعه و مسیحیان و ایزدیها و علوی ها و اسماعیلیها و اباضی ها و دروزی ها است؟
این گروه خطری برای همه است که اهل سنت و جماعت در راس آنها قرار دارند. لذا با همه اخلاص می گویم که این جنگی طایفه ای، مذهبی یا میان شیعه و سنی نیست؟ این جنگ داعش است. جنگی است همراه با تکفیر، کشتار و سربریدن هر کس که همانند و هم فکر آنها نیست. بسیاری از اماکن و مرقدهایی که داعش تخریب کرده بیش از 1400 سال قدمت داشته است و تحت نظر حکومتهای سنی ایجاد شده است ،اما داعش برای این تاریخ ارزشی قایل نیست. آنها همه چیز را نابود می کنند و خطری برای همه محسوب می شوند.
بنابر این باید اول درک کنیم که خطری (مهم ) وجود دارد. دوم آنکه باید چه کاری انجام دهیم؟ آیا باید از تجربه مبارزه با اسراییل بهره بگیریم؟ به جامعه بین الملل مراجعه کنیم، کاری انجام ندهیم و به گفتگو در این مورد با آمریکا و فرانسه و انگلیس وارد شویم؟ اگر این کشورها وارد عمل شوند برای منافع چه کسی وارد می شوند؟ در عراق، داعش به موصل حمله کرد، استان نینوا و صلاح الدین و دیالی را مورد هجوم قرار داد و مرتکب کشتار وسیعی شد اما جامعه بین الملل وارد عمل نشد. وجدان اوباما و مقامات آمریکایی بیدار نشد. صدها هزار مسیحی در خطر بودند اما جامعه بین الملل تکان نخورد. اما امروز که داعش به اربیل نزدیک شده ،اوضاع تغییر کرده است ، زیرا اربیل از نظر سیاسی، اقتصادی و امنیتی برای آمریکا دارای اهمیت فوق العاده است. یعنی داعش به خط قرمز آمریکا و غرب نزدیک شده است. داعش از دیدگاه غرب و آمریکا اجازه دارد که شیعیان، اهل سنت، مسیحیان و ایزدیان را به قتل برساند و سر ببرد اما نباید به اربیل نزدیک شود زیرا کردستان برای آمریکا اهمیت دارد. منتظر چه چیزی نشسته اید؟ اتحادیه عرب یا استراتژی واحد عربی؟ اگر یک کشور در خطر جدی قرار بگیرد آیا باید در انتظار اجماع ملی نشست؟ آیا در تاریخ چنین چیزی دیده اید؟ بنابراین چگونه باید با این خطر مقابله کرد؟ ملتهای منطقه مسوولیت سنگینی دارند.
سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله در ادامه سخنانی که از شبکه المنار پخش شد، گفت: امروز خطری بالفعل منطقه را تهدید می کند و ممکن است از یک شب تا صبح اتفاقات جدیدی برای هر یک از کشورهای منطقه بیفتد. اوضاع عراق قبل و بعد از سیطره داعش بر موصل متفاوت است، این مساله بین یک شب تا صبح رخ داد. داعش بصورت بالفعل برای عراق و سوریه و بصورت بالقوه برای همه کشورهای منطقه از جمله اردن، عربستان و حتی ترکیه که باید موضعش را تغییر دهد خطرناک است. ما در لبنان در مورد مبارزه با داعش خواستار نشست ملی نشدیم زیرا گفتگو در این خصوص جایگاهی ندارد. در این مورد همه بصورت فردی و جمعی باید وارد عمل شوند. برخی ادعا می کردند که حل بحران امنیتی در لبنان در عقب نشینی حزب الله از سوریه است. یعنی عقب نشینی حزب الله از قلمون و القصیر که در مرز لبنان قرار دارند. اما اگر حزب الله از سوریه عقب نشینی می کرد لبنان از خطر داعش در امان بود و به سوی لبنان نمی آمد و مسئولانی در لبنان می رفتند و با داعش در موصل گفتگو می کردند تا به سوی لبنان نیایند و آنها قبول می کردند؟ چنین مساله ای هم در زمان جنگ 33 روزه رخ داد. زمانی که ساختمانها و زیر ساختها هدف قرار گرفت برخی گفتند شما دو نظامی را ربودید، شما عامل و مسبب جنگ بودید. اما بعدا مشخص شد که مساله چیست. اما در آن زمان مسئولیت مقابله با دشمن متوجه همه بود. حال باید سوال کنم که آیا عقب نشینی ما از سوریه امنیت لبنان را تامین می کرد یا باقی ماندن ما در سوریه؟ در مورد جنوب لبنان این سوال را مطرح می کنم که تا پیش از جنگ 33 روزه اسراییل هر اقدامی می خواست انجام می داد اما بعد از جنگ برای هر اقدام هزار بار محاسبه می کند و با ترس دست به اقدامات ضد امنیتی معدودی می زند. آیا این مساله به برکت قطعنامه 1701 شورای امنیت و حضور یونیفل در جنوب لبنان است؟ آیا می توان باور کرد که اسراییل قطعنامه های بین المللی را اجرا می کند و قطعنامه 1701 لبنان را نجات داده است؟ این مساله را به هر ملتی که 60 یا 70 سال در کنار اسراییل بوده بگویی می خندد. آیا یونیفل امنیت لبنان را تامین کرده؟ یونیفلی که خود، نیاز به حمایت دارد؟ آنچه لبنان و جنوب آن را حفظ کرده است معادله ارتش، مردم و مقاومت است. قدرت موشکی مقاومت و امکانات آن و عقاید ملی ارتش که دارای تجهیزات کافی نیست و مردم مقاوم حامی لبنان و عامل بازدارنده هستند. امروز توطئه ای جهانی با نظارت و فرماندهی آمریکا علیه منطقه در جریان است که هدفش نابودی همه چیز است پس چگونه می توانیم از سازمان ملل و جامعه جهانی انتظار کمک داشته باشیم؟ اگر داعش بر سوریه مسلط می شد و هم مرز با لبنان می شد خطری لبنان را تهدید نمی کرد؟ آیا اینکه می گویند باید از آنچه در سوریه رخ می دهد دوری کنیم، لبنان را نجات می داد؟ آیا می توانستیم به داعش بگوییم ما در مورد تحولات سوریه بی طرف هستیم پس با ما کاری نداشته باش؟ امروز به ارتش لبنان حمله می شود و نظامیانش ذبح می شوند چه کسی مسئول است؟ آیا سیاست بی طرفی و کنار کشیدن ما را حمایت می کند؟
سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان در ادامه سخنانی که از شبکه المنار پخش شد، گفت: منطق عقلانی، دینی و تجربه انسانی می گوید که اگر کشوری در معرض خطر بود اولین اقدام، نجات آن از نابودی است. در این شرایط همه نیروها و احزاب سیاسی باید به گونه ای خود را بازسازی کنند که با این خطر مقابله کنند و کشور را نجات دهند. اگر کسی این کار را انجام نداد بر خلاف عقل و دین و انسانیت رفتار کرده زیرا خانواده خود را به خطر انداخته و خود را گرفتار مسایلی کرده است که در حال حاضر مهم و سرنوشت ساز نیستند. از همه لبنانی ها می خواهم که این مساله را درک کنند که جامعه، کشور و سرزمینشان در خطر حقیقی است. برای مقابله با این خطر باید اخلاص داشت یعنی محاسبات حزبی، طایفه ای و مذهبی و شخصی باید کنار گذاشته شود. ما باید برای مقابله با این خطر که وجودمان را تهدید می کند عناصر قدرت را بشناسیم و آنها را تقویت کنیم. اولین عنصر قدرت، ارتش لبنان و نیروهای امنیتی هستند. این دو نهاد است که باید از کشور حمایت کند نه حزب الله یا دیگران. این اصل مسوولیت آنهاست. ارتش لبنان نیازمند سلاح و تجهیزات است. مردم و مسوولان لبنانی باید حقیقتا از ارتش حمایت کنند اما پشتیبانی معنوی از ارتش بسیار مهم است. ارتش باید کرامت داشته باشد، روحیه جنگاوری را در خود تقویت کند و همیشه سربلند باشد. امروز اولین مسوولیت دولت این است که از ارتش پشتیبانی کند تا نظامیان اسیر شده و ربوده شده آزاد شوند. این افراد هر لحظه که در اسارت باشند آن لحظه، لحظه ذلت لبنان، ارتش و دولت و مردم آن است. ما همین احساس را داریم. هر روز که اسیران مقاومت در زندانهای اسراییل هستند ما احساس اهانت می کنیم. مساله اسیران ارتش نزد گروههای مسلح باید توسط دولت و به گونه ای که کرامت ارتش و نیروهای امنیتی حفظ شود به پایان برسد. کسی نباید ارتش را متهم کند و در گام بعد باید اتهامات وارده را پاسخ داد. می گویند ارتش صلیبی، ارتش صفوی و ارتش بازیچه حزب الله، این اتهامات دروغ است. حزب الله با ارتش لبنان مشکلی ندارد و با آن همکاری می کند. آیا باید میان حزب الله و ارتش جنگی آغاز شود ؟ همه سیاستمداران می دانند که ارتش بازیچه حزب الله نیست. اگر از ارتش حمایت کردیم، این ارتش می تواند معادلات را بر هم بزند و قدرت خود را نشان دهد.
در کنار حمایت از ارتش باید از دولت فعلی هم حمایت کرد و نباید اجازه داد که این نهاد از بین برود زیرا در حال حاضر تنها نهادی که وجود دارد و مشغول به کار است، دولت است. پارلمان که معطل مانده و ریاست جمهوری درگیر مشکلات است، بنابر این تا زمان انتخاب نخست وزیر و تشکیل دولت جدید باید از این دولت حمایت کرد.
نکته دیگر آشتی های منطقه ای و توقف تحریک طایفه ای و قومی است. ما در مورد عرسال حرفهای زیادی داریم اما در زمان حساس کنونی ترجیح می دهیم که ساکت بمانیم. در اوضاع کنونی هرکس در هر پست و مقام که دست به تحریک طایفه ای یا قومی و مذهبی بزند باید محاکمه شود. البته منظور من محدود کردن آزادی بیان نیست اما تحریک مردم و ایجاد فتنه آزادی بیان نیست . ایجاد آشتی های منطقه ای هم مهم است که باید در مورد عرسال به آن توجه شود. اگر بحرانهای محله ای و منطقه در لبنان حل نشود آتش آن دامان همه را خواهد گرفت.
در خصوص مساله آوارگان هم باید این نکته را متذکر شوم که این مساله باید میان دو دولت لبنان و سوریه مورد بررسی و گفتگو قرار گیرد. کسانی که مخالف این مساله اند و می گویند بعد از تغییر حکومت سوریه این کار را انجام می دهند آیا گمان می کنند زمانی که داعش بر سوریه مسلط شود آوارگان به منازلشان باز می گردند؟ دولت لبنان باید در گفتگو با دولت سوریه این مورد را مطرح کند که در حدود یک و نیم میلیون آواره سوری در لبنان حضور دارند اما این افراد می توانند به سوریه بازگردند و در مناطق امن ساکن شوند. سیاسی کردن مساله آوارگان و سخن گفتن در مورد آنها در کنفرانس ها هیچ مشکلی را حل نمی کند.
در مورد مساله مرز لبنان با سوریه هم دولت لبنان هیچ راهی به جز گفتگو با دولت سوریه ندارد. در این مورد نه قطعنامه 1701 کاری می کند و نه یونیفل و نه ارتش لبنان به تنهایی قادر به حفظ مرزهاست.
در خصوص انتخاب رییس جمهور هم مشخص است که اگر در لبنان رییس جمهور انتخاب شود، پارلمان برقرار باشد و دولت جدید تشکیل شود و نهادهای حکومتی به حرکت درآیند، قدرت لبنان در مقابله با خطرات بیشتر می شود.
سید حسن نصر الله خطاب به گروه 14 مارس گفت: ما به عنوان گروه 8 مارس بر یک نامزد برای ریاست جمهوری اتفاق نظر داریم و شما به خوبی او را می شناسید اما شما به گفتگوی با واسطه روی آورده اید و وقت را تلف می کنید که این به نفع لبنان نیست. در این مورد منطق و گفتگوی مستقیم میان لبنانیها باید صورت گیرد و نباید در انتظار طرفهای منطقه ای و بین المللی بود. ما برای حل بحرانها و مشکلات لبنان حاضر به جانفشانی سیاسی هستیم، همانگونه که هر روز شهید می دهیم.
همه می دانند که اگر مقاومت لبنان نبود اسراییل امروز در بیروت بود و اگر مقاومت لبنان و سوریه و فلسطین نبود امروز اسراییل از نیل تا فرات ادامه داشت.
دبیر کل حزب الله در پایان گفت: دو جمله به لبنانی ها و ملتهای منطقه می گویم: اول اینکه براحتی می توان داعش را شکست داد. جنگ با اسراییل سخت تر از جنگ با داعش است. بخشی از داعش جنگ روانی است و بخشی از آن پیروزهای بی معناست. اگر عراقیها اتفاق نظر پیدا کنند و به مسوولیت خود عمل کنند و اگر سوریها هم چنین کنند و لبنانی ها و همه کشورهای عرب متفق القول باشند و به مسوولیت خود عمل کنند، به راحتی می توان این توطئه را ناکام گذاشت. اما اگر سرمان را در داخل شن فرو بردیم داعش و توطئه بین المللی پیروز خواهد شد و کشورهای دیگر هم مورد هجوم قرار خواهند گرفت. مساله دوم هم آنکه هر کس از مسوولیت خود شانه خالی کند ما این کار را نخواهیم کرد. ما از سرزمینمان خارج نمی شویم و در همین جا زندگی می کنیم و اگر بر ما جنگی تحمیل شد همین جا می جنگیم و در سرزمینمان کشته و دفن می شویم. این انتخاب ماست. اگر لبنانیها این انتخاب را داشته باشند ما حاضریم همه اختلافات گذشته را فراموش کنیم زیرا امروز کشورمان در خطری جدی است و باید به مسوولیتمان عمل کنیم و نگذاریم خون کسانی که در چنین روزهایی به شهادت رسیدند پایمال شود. ما لیاقت پیروزی را داریم و پیروز خواهیم شد و معادلات منطقه را تغییر خواهیم داد، همانگونه که جنگ 33 روزه سرنوشت منطقه را تغییر داد. این لبنان کوچک سرنوشت منطقه را تغییر خواهد داد. بار دیگر پیروزی در جنگ 33 روزه را تبریک می گویم و انشاالله با اخلاص و جانفشانی شاهد پیروزیهای دیگر خواهیم بود.
قدرت سيدحسن در راستگويي اوست و اين راستگويي برگرفته ازتعاليم معلم خوب وشجاع او يعني مقام معظم رهبري است.درودخدابرراستگويان
قدرت سيدحسن در راستگويي اوست و اين راستگويي برگرفته ازتعاليم معلم خوب وشجاع او يعني مقام معظم رهبري است.درودخدابرراستگويان
صدق الله العلی و العظیم