روحانی هیچگاه در دستهبندیهای سیاسی خود را جزو گروه اصلاحطلبان محسوب نکرده و امروز نیز ادعایی در این باب ندارد. این نماینده مجلس عضو جریان به اصطلاح راست از سالهای 59 تا 79 در تبیلغات انتخاباتی خود نیز از لفظ اصلاحطلب برای خود استفاده نکرد و تاکید داشت که خود را اینگونه معرفی کند:"من یک اعتدال گرا هستم و با اصولگرایان و اصلاح طلبان معتدل آشنایی دارم و با آنان در ارتباطم و در این 30 سال تفکراتم تغییر نکرده و افراط گرا نبودم."؛ اعتدالگرا، تعریفی که بیش آنکه معرِّف آن باشد که روحانی چه چیزی هست؟ سعی دارد تاکید کند که روحانی چه چیزی نیست؟
اما همین کاندیدای غیراصلاحطلب، توانست در انتخابات 92 حمایت اصلاحطلبانی را از خود به عرصه بکشاند که تنها کاندیدای خود یعنی "عارف" را به زحمت و به هزینه دلخوری سنگین وی، از عرصه حذف کرده و دل به شخصیتی بستند که بتواند پس از عزلتنشینی و گوشهنینی پس از فتنه 88، به آنها فضایی برای تنفس فراهم کند.
ماجرا تا اینجای کار علیرغم ظاهر عجیب و شکل غریب، چندان هم دور از انتظار نبود؛ اصلاحطلبان با سنجشی سیاسی، به جای حمایت چشم و گوش بسته از "عارفی" که چندان به بخت و رای او امید نبود، به چهرهای دل بستند که بتواند با قدرت سیاستورزی خود از شانس بیشتری برای پیروزی در انتخابات بهره برده و حداقلها را برای اصلاحطلبان "تضمین" کند.
روحانی نیز با اقناع اصلاحطلبان برای کنار زدن تنها کاندیدای اصلی خود در انتخابات، توانست بر آرای خود افزوده و در غفلت اصولگرایان، موجهای سرنوشـتساز روزهای پایانی رقابتهای انتخاباتی را به نفع خود رقم بزند.
تا اینجای کار و با پیروزی روحانی در انتخابات ریاستجمهوری همه چیز بر وفق مراد وی و حامیان اصلاحطلبش میگذشت؛ تا فردای انتخابات که حالا روحانی میماند و نسبتش با اصلاحطلبان و سهم و نقشی که باید به آنان میسپرد و مراقبت از آیندهای که هیچ چیزش به هیچ روی مشخص نیست.
حالا اصلاحطلبان و دولت کاملاً محتاطتر و مرددتر نسبت به قبل نسبت به هم رفتار میکنند؛ جدای از تعارفات و شعارهای ظاهر، یک چیز برای هر دو طرف مشخص است؛ نه دولت، اصلاحطلبان را یار همیشگی خود میداند و نه اصلاحطلبان دولت را همیشه از آن خود و برای خود میخواهند.
از همینجاست که اظهارنظرها درباره آناتومی ارتباط دولت و اصلاحطلبان رنگ و شکل جدیدی به خود میگیرد. سعید حجاریان، چهره تئوریک و عنصر فکری اصلاحطلبان که تحلیلهای او برخلاف برخی دیگر از چهرههای فکری این جریان-همچون محمدرضا تاجیک- وجه سیاسیاش بر وجه تئوریک و علمیاش میچربد، در پیامی خطاب به دولت روحانی که رنگ و بوی تهدید نیز از آن به گوش میرسد، خود و جریان متبوعش(اصلاحطلبان) را "ستون فقرات" دولت یازدهم میخواند و تاکید میکند که اگر اصلاحطلبان بشکنند، دولت نیز خواهد شکست.
نقش ستون فقرات یا ستون مهرهها در آناتومی انسان، حمایت از کل بدن، توانایی در خم شدن و چرخیدن در تمام مسیرها، و نیز حمایت از ساختمانهای حیاتی بدن مثل اعصاب و نخاع است، و حجاریان در این گفتوگوی خود که با ویژه نامه نوروزی روزنامه اعتماد انجام شده بود، تنها حدود 8 ماه پس از آغاز به کار دولت، این پیام را خطاب به حسن روحانی ارسال میکند که اگر روزی وی با خیال ذهنی آسوده از پایگاه اجتماعیاش بخواهد سهم اصلاحطلبان از دولت را به حداقل برساند یا به خواستههای آنان توجهی نکند و اصطلاحاً "بشکند"، نتیجه ضروریاش لنگ ماندن و به عبارتی بهتر فلج شدن دولت در تمام مسیرهاست و اعصاب و نخاع بدن نیز هیچ حمایتی از آن پس نخواهند داشت.
حجاریان در جایی دیگر نیز میگوید که اصلاحطلبان حاضرند "دندانههای کلید" روحانی باشند. تعبیری که بازهم با واکنش روبرو و اینچنین تفسیر شد که "دندانه" کلید یعنی کل کلید.
در اظهارنظری دیگر اما کار از این نیز فراتر رفته و مساله عیانتر میشود؛ آنجا که ابراهیم اصغرزاده فعال سیاسی اصلاحطلب، در اظهارنظری نه چندان مودبانه، صراحتاً دولت یازدهم را "رحماجارهای" برای اصلاحطلبان می خواند.
اصغرزاده در پاسخ به این سوال روزنامه قانون که «ادعا میشود اصلاحطلبان چون میدانستند در انتخابات 92، آقای عارف نمیتواند رای بیاورد، او را کنار میگذارند و از روحانی حمایت میکنند. این در شرایطی انجام شده است که سیاستهای روحانی مورد پسند اصلاحطلبان هم نبود. آیا این ادعا صحت دارد؟» میگوید: تصور میکنم حرف مهمی است و چندان هم غلط نیست. چند وقت پیش به دوستانی به شوخی گفتم این رحم اجارهای برای پرورش یک نطفه است.
اما پرویز امینی، جامعه شناس و مدرس دانشگاه که در زمره اصولگرایان محسوب میشود، در جدیدترین اظهار نظر خود و در مصاحبهای که با سایت فردا انجام داده، از دیدگاهی متفاوت با حجاریان و اصغرزاده، مساله را از منظری دیگر تفسیر و اصلاحطلبان را نه ستون فقرات دولت و دولت را نه رحم اجارهای اصلاحطلبان، بلکه اصلاحطلبان را در حکم "آپاندیس"ی برای دولت میخواند که ممکن است در آیندهای نزدیک به خاطر مضرات آن از سوی دولت کنده و به دور انداخته شوند.
پرویز امینی در تفسیر خود از نسبت اصلاحطلبان با دولت، ضمن بیان کارکرد آپاندیس برای بدن میگوید: "آپاندیس در دوره دو تا سه سال اول زندگی نقش ایمنی برای بدن کودکان دارد و بعد از آن یک زائده خنثی در بدن است که در شرایطی باعث مشکلاتی میشود که باید با جراحی از بدن خارج شود."
نویسنده کتاب "تحلیل نظری دولت یازدهم"، میافزاید که در واقع نقش اصلاح طلبان نقش محافظ و ایمنی بخشی به دولت یازدهم را برای چند سال اول را دارد. این جناح که زمانی در اوج سیاست ایدئولوژیکی مسئله اش تغییر در ساختار قدرت جمهوری اسلامی بود، اینک به وضعیتی رسیده که حاضر است به زائده دولت روحانی تبدیل شود که این وضعیت در چارچوب آن نگاه ایدئولوژیک، به "ارتجاع مضاعف" قابل تفسیر است. جریان دوم خرداد که از هاشمی عبور کرده بودند، بعدها از خاتمی و از حاکمیت نیز عبور کردند. بعد برگشتند به هاشمی و در سال 88 به موسوی برگشتند. بعد انتخابات مجلس نهم را تحریم کردند. اما در انتخابات یازدهم به حداقلهایی از حداقلها، یعنی روحانی که هیچ سوابقی از اصلاح طلبان را نداشت و ندارد اکتفا کردند. یعنی از موضع مابعد هاشمی و خاتمی و جمهوری اسلامی به موضع ماقبل هاشمی رجعت کردند. یعنی دست به دامن کسی شدند که درست در دوره اصلاحات و سال های 79 و 80 میگوید: تعطیلی و محاکمه مطبوعات متخلف را مجازات حداقلی میداند و اگر کسی از خط قرمزها و امنیت ملی عبور کند کلا فعالیت سیاسی وی باید تعطیل میشود."
به گفته امینی، روحانی در همین سخنرانی آزادی بیان و تضارب آراء را به شروطی چند گانه مشروط میکند و بیان میکندو میگوید تشویق به آزادی بیان، بدون تحقق این شروط مثل این است که یک بچه 10 تا 12 ساله را در کلاس دوره دکتری بنشانید!!
پرویز امینی در تحلیل خود از رویکرد اصلاحطلبان نسبت به دولت، علت اقبال این روزهای اصلاحطلبان به دولت روحانی را سیاست "پراگماتیستی" اصلاحطلبان عنوان کرده و میگوید "اصلاحطلبان در وضعیتِ "سیاست پراگماتیستی" قرار دارد. این وضعیت پراگماتیستی عکس العملی به "سیاست ایدولوژیکی" این جریان در سال های پس از دوم خرداد است."
وی در توضیح سیاست پراگماتیستی اصلاحطلبان نیز تاکید میکند که: "درباره ایدئولوژی چند جور مفهوم سازی شده است و در اینجا منظورم از ایدئولوژی به معنایی است که معمولا در برابر فلسفه بکار می رود که نوعی جزمیت در آن وجود دارد. فلسفه دار گقتگوست و پاسخ ها به مسایل قابل خدشه و تغییر است در حالیکه در نگاه ایدئولوژیک، راه حل ها نهایی است و بنابراین غیر قابل گفتگو و تعدیل و تغییر است. جریان سیاسی حاکم بر اداره کشور بعد از دوم خرداد، وضعیتی ایدئولوژیک داشت و راه حل های خود را نهایی و غیر قابل گفتگو می دانست. این جریان سیاسی در دوم خرداد از جناح راست و در انتخابات مجلسس ششم از هاشمی عبور کرد و بعدها شعار عبور از خاتمی داد و بحث خروج از حاکمیت را پیش کشید. در واقع کل حاکمیت برای آنها مساله بود. در استراتژیهایشان در باب جمهوری اسلامی هم تغییر ساختار قدرت را داشتند و این در زمان اوج نگاههای ایدئولوژیک آنها است. یعنی یک راه حل هایی افراطی را در ذهن خود نهایی کردند و هیچ نوع گفتگویی را برنمیتابند و تعدیلی را هم نمیپذیرند، در حاکمیت هستند اما بر حاکمیت میخواهند عمل کنند. یعنی در نهایتِ یک سیاست ایدئولوژ یکی در دوره دوم خرداد قرار دارند که مسائل را غیر قابل گفتگو می دانند."
در هر صورت نسبت اصلاحطلبان با دولت، از جمله مسائلی است که همچنان مورد توجه کارشناسان بوده و قطعاً در آینده نیز پردازش این مساله خالی از لطف نخواهد بود. بخصوص آنکه تجربه یکساله اخیر نیز حاکی از آن بوده است که اصلاحطلبان آرام آرام و به تناوب و تناسب ایام، در حال محکزنی خود و دولت و موضعگیری نسبت به اقدامات دولت بر مبنا و معیاری نه چندان درونگفتمانی، بلکه بر اساس رقابتی برونگفتمانی هستند و ائتلاف و به عبارتی بهتر به نقل از محمدرضا تاجیک، "اختلاط" امروزشان صرفاً عاملی منفعتگرایانه و قدرتمحور دارد.