مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛در ابتدا ستون یادداشت اول روزنامه کیهان را میخوانید که با عنوان«آتشبس، نه پایان مقاومت»و نوشته شده توسط سعدالله زارعی به چاپ رسید:جنگ 50 روزه در غزه با امضای یک توافقنامه میان گروههای فلسطینی و رژیم صهیونیستی متوقف گردید اما در عین حال نشانههایی وجود دارند که اجازه نمیدهند آتشبس کنونی را «دائمی» تلقی کنیم بلکه دو طرف بلافاصله پس از امضای توافقنامه، خود را برای رویارویی بعدی که قاعدتا زمان آن هم زیاد دور نیست، آماده میکنند. درخصوص جنگ سوم غزه و نتایج و درسهای آن گفتنیهایی وجود دارند:
1- دو بند از شرایط فلسطینیها شامل بازگشایی فرودگاه غزه و فعالسازی دوباره بندر غزه به مذاکرات بعدی میان دو طرف واگذار شده است. اما در عین حال پس از اعلام آتشبس دو طرف بر موضع خویش در این مورد تاکید کردهاند. بنیامین نتانیاهو در کنفرانس مطبوعاتی که با حضور مقامات ارشد نظامی و امنیتی کابینهاش، ساعاتی پس از امضاء توافقنامه قاهره برگزار شد، اعلام کرد که حماس به هیچکدام از خواستههایش نرسید و اسرائیل در این رویارویی با ضربه زدن به تواناییهای نظامی و فنی و فرماندهان حماس توانست به پیروزیهای بزرگی دست پیدا کند که البته این ادعاها با اعتراض توأم با تمسخر روبرو شد. از آن طرف رهبران حماس و جهاد اسلامی که اصلیترین امضاکنندگان توافق از طرف فلسطینیها بودهاند، با صراحت اعلام کردهاند که در توافقات بخشی از خواستههای فلسطینیها امضا شده و بخش امضا نشده را محقق خواهند کرد. در این میان رمضان عبدالله شلح دبیرکل جنبش جهاد اسلامی در کنفرانس خبری در بیروت که با فاصله کمی پس از اعلام رسمی آتشبس برگزار شد، گفت: «ما بندر و فرودگاه غزه را میسازیم و در این راه از کسی اجازه نمیگیریم و اگر کسی به آنها تعرض کند، بندر و فرودگاهش را مورد حمله قرار میدهیم». به غیر از این تعدادی از موارد حساس میان دو طرف لاینحل باقی ماندهاند که شامل آزادی زندانیان و گذرگاه رفح میباشد. همه این موارد به مذاکرات بعدی بین فلسطینیها و رژیم جعلی تلآویو و یا فلسطینیها و رژیم قاهره سپرده شده است. از این رو اگر بگوئیم برخلاف آنچه گفته میشود که میان دو طرف «آتش بس دائمی» برقرار شده، جنگ چهارم غزه در یک قدمی دو طرف قرار دارد، سخن گزافی نگفتهایم. در واقع همه عواملی که سبب وقوع جنگ سوم غزه شد تا حد زیادی به قوت خود باقی ماندهاند. البته در این میان مقاومت فلسطین به دستاوردهای بزرگی دست یافته است.
2- در توافق میان دو طرف چند مورد وجود دارد که باید آن را در گروه نتایج و دستاوردها قرار داد: برقراری آتشبس و توقف حملات منظم طرفین به مواضع یکدیگر، بازگشایی رسمی گذرگاههای شمالی و شرقی غزه و متعهد شدن رژیم صهیونیستی به عدم تعرض به عبور و مرور ساکنان غزه به مناطق اشغالی، گسترش آزادی عمل فلسطینیها در سواحل غزه از 6 مایل به 12 مایل و در واقع امضای اینکه این 12 مایل متعلق به غزه است. اما در این توافقنامه درباره خلع سلاح مقاومت، وضعیت تونلها، وضع حکومت در غزه و پرداخت حقالسهم غزه از گمرکات - مطابق توافق 1993 اسلو- مطلبی نوشته نشد و این نشان میدهد که مباحثات درباره این موارد به جایی نرسیده است. در بین آنچه برای طرف فلسطینی اهمیت ویژهای دارد، افزایش محدوده مجاز ماهیگیری برای فلسطینیها از شعاع 6 به شعاع 12 مایلی سواحل غزه بود که در صورت تضمین آن و تمکین عملی رژیم غاصب اسرائیل به آن میتوان گفت، موضوع گذرگاههای زمینی را تا حد زیادی تحتالشعاع قرار داده و از اهمیت استراتژیکی آنها میکاهد. آزادی رفت و آمد فلسطینیها در این محدوده آنان را از طریق دریای مدیترانه به حوزه عربی-اسلامی و نیز با موقعیتهای سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا پیوند میدهد. این میتواند یک دستاورد استراتژیک تلقی شود. مشروط به اینکه تلآویو به رعایت آن پایبند باشد. البته با توجه به اینکه سازمان ملل، اتحادیه عرب و کشورهای اروپایی و آمریکا از توافق قاهره پشتیبانی کردهاند، زیر پا گذاشتن آن توسط رژیم صهیونیستی با هزینههایی توام میباشد.
3- تا امروز در سطح بینالمللی و منطقه مقالهای مبنی بر اینکه در جنگ 50 روزه، رژیم غاصب به پیروزی رسیده، درج نشده اما شاهد درج صدها مقاله در مطبوعات غربی، عربی، روسی، چینی و... بودهایم که در آن مقاومت فلسطین را طرف پیروز جنگ 50 روزه دانستهاند. حتی در بین رسانههای شفاهی و مکتوب رژیم صهیونیستی هم به ندرت مقالهای چاپ شده که در آن اهداف اسرائیل را تحقق یافته خوانده باشد. این به تنهایی برای اینکه قضاوت روشنی درباره طرف پیروز داشته باشیم، به ما کمک میکند. البته یک قاعده عمومی هم وجود دارد که به ما امکان ارزیابی میدهد. قاعده این است که نتایج جنگ را با ادعاها و اهداف طرفی که جنگ را آغاز کرده است بسنجیم. در این بین به میزانی که آن اهداف تحقق یافته، آغازگر جنگ به پیروزی رسیده است. رژیم تلآویو با بهانههایی جنگ را در 17 تیرماه - 8 ژولای 2014- آغاز کرد و با امضای توافقنامه 4 شهریورماه - 26 اوت 2014- آتشبس داد. مقامات ارشد دولت نتانیاهو و مقامات آمریکایی در روزهای اول این جنگ روی مواردی بعنوان اهداف حمله تاکید میکردند و تا این آخر هم بر بعضی از آنها اصرار داشتند. این موارد شامل خلع سلاح مقاومت و حل دائمی مسئله شلیک موشکها و راکتها از غزه، جایگزین شدن تشکیلات خودگردان فلسطینی به جای حماس و جهاد در غزه، از میان برداشتن موشکها و تونلهای فلسطینیها و دائمی کردن آتش بس 2012. بنابراین طبیعی است که ما میزان موفقیت آغازگر جنگ را با این اهداف بسنجیم. اسرائیل در این جنگ توانست به یک توافقنامه که آن را «آتشبس دائمی» خوانده، دست پیدا کند اما در عین حال این واژه «دائمی» نیست که یک آتشبس را دائمی میکند، بلکه طول دوره آن به پایبندی دو طرف بستگی دارد و تجربه نشان داده است که خود اسرائیلیها آن را به اندک بهانهای زیرپا میگذارند چرا که آنان مدتهاست که براعصاب و رفتار خود مسلط نیستند. ضمن آنکه طرف فلسطینی هم آتشبس را برای آسایش شهروندان غاصب صهیونیستی نمیخواهد بلکه برای حل مشکلات شهروندان خود میخواهد و زمانی که این به دست نیاید، آنان احترامی برای آتشبس قایل نخواهند بود.
در این جنگ مقاومت فلسطینی خلع سلاح نشد و در توافقنامه نیز هیچ اشارهای به آن نشده است و این در حالی است که خلع سلاح که در واقع به منظور از میان برداشتن مقاومت فلسطین بوده مهمترین دلیل شروع جنگ از سوی اسرائیل بوده است. در این توافقنامه، حماس و جهاد هیچ تضمینی ندادهاند که در صورت مواجه شدن با تجاوز رژیم صهیونیستی، از شلیک به تلآویو و... خودداری نمایند و حال آنکه مقاومت در این جنگ نشان داد که توان و جرأت تهدید کردن حساسترین مناطق متعلق به رژیم غاصب شامل تأسیسات هستهای دیمونا را دارد. از قضا پس از امضای توافق آتشبس هم خالد مشعل و هم رمضان عبداله در سخنرانی و یا مصاحبه رسمی اعلام کردند، عزم خود را برای توسعه توانمندیهای دفاعی و نظامی گردانهای فلسطینی جزم کرده و از جمله در نظر دارند ساکنان کرانه باختری را به توان دفاعی در برابر رژیم صهیونیستی مجهز نمایند.
جایگزین کردن تشکیلات خودگردان به ریاست جناح سازشکار فلسطینی به جای حماس و جهاد در غزه که تا آخر هم آمریکا، اسرائیل و انگلیس بر آن تأکید میکردند به جایی نرسید و هیچ اثری از آن در توافقنامه نیست و در عمل هم رهبران حماس و جهاد اسلامی اجازه بازگشت تشکیلات محمود عباس به غزه را نمیدهند بنابراین واضح است که آنچه قبل از آغاز جنگ و در حین جنگ از سوی رژیم صهیونیستی یا دولتهای حامی آن بیان میشد، عمل نشده و فقط یکی از خواستههایی که خود اسرائیلیها از روز ششم جنگ 50 روزه مطرح میکردند یعنی آتشبس، محقق گردیده است. به عبارت دیگر نتانیاهو میتواند در فهرست دستاوردهای خود بگوید: جنگی را که خود آغاز کرده بودیم متوقف کردیم! بیش از 2000 نفراز ساکنان غزه را کشتیم، 3 فرمانده مقاومت را از پا درآوردیم، باعث شدیم گردانهای فلسطینی موشکهای خود را به سمت ما شلیک کنند لذا از تعداد آنان کاسته شده است و... نزدیک به 40 هزار خانه ساکنان غزه را تخریب کردیم و باعث آوارگی دوباره حدود 400 هزار فلسطینی شدیم. این فهرست دستاوردهای آقای نتانیاهو است.
اما گروه مقاومت فلسطینی درباره دستاوردهای خود میتواند بگوید: ما در این جنگی که بر ما تحمیل شد بیش از همیشه مقاومت کردیم، بیش از همیشه به دشمن حمله کردیم، بیش از 200 نفر از نظامیان و وابستگان به آنان را از پای درآوردیم، نزدیک به 500 نفردیگر آنان را مجروح کردیم، چند میلیون نفر از شهروندان غاصب اسرائیل از عسقلان تا تلآویو و حیفا به پناهگاهها کشانده و دو ماه زندگی آنان را مختل کردیم و در حالی که از سوی جبهه عربی کمک نشدیم توانستیم از فلسطین در برابر تهاجم پرحجم دشمن دفاع نمائیم.
4- این جنگ را رژیم صهیونیستی آغاز کرد ولی این جدای از آنکه از ماهیت توسعهطلبی این دولت حکایت میکند در عین حال بیش از آن از عمق نگرانی تلآویو خبر میدهد چرا که بدون تردید اسرائیلیها از هزینه جنگی که آغاز کردند، بیاطلاع نبودند و سه بار هم تجربه چنین جنگی را طی 6 سال داشتند. آنان برحسب تجربه تردیدی نداشتند که به محض آغاز، سیل انتقادات از داخل و خارج متوجه آنان شده و از این رو نتانیاهو حتماً این احتمال را مد نظر داشته که شکست دوباره اسرائیل در جنگ با مقاومت فلسطین موقعیت حزب لیکود و شخص او را نابود میکند اما با این وجود به چنین ریسکی روی آورد! چرا؟ نتانیاهو و حزب لیکود بیش از هر فرد یا حزب اسرائیلی روی اهمیت مقوله امنیت تأکید داشتند. براساس آنچه 5 روز پیش «هاآرتص» به چاپ رساند: نتانیاهو پنج سال پیش با این شعار پیروز شد «مأموریت تکمیل نشده و حماس باید نابود شود و او تنها فردی است که میتواند این کار را انجام دهد.» ورود جدی نتانیاهو به جنگ از نیاز جدی اسرائیل و بخصوص حزب لیکود و رهبران قدیمی این رژیم به جنگ حکایت دارند.
آنان معتقدند هر نشانهای از ناامنی در محیط درونی زندگی اسرائیلیها در واقع نشانه آشکاری از پایان تاریخ اسرائیل به حساب میآید چرا که اسرائیل از یکسو با تقدس بخشیدن به موضوع «هلوکاست» و از سوی دیگر با شکلدهی به جوخههای ترور نظیر «هاگانا»، موجودیت خود را با مقوله امنیت پیوند زده است و این در حالی است که از یک طرف گروههایی در فلسطین متولد شده و قدرت یافتهاند که بطور روزافزون در حال گسترش تواناییهای دفاعی و تسلیحاتی خود هستند و از طرف دیگر این گروهها از سوی کشوری- ایران- حمایت میشوند که بطور آشکار و جدی «محو اسرائیل» را تبدیل به هدف مقدس و فریضه دینی کرده است. از این روست که اگر شما طی 5 سال گذشته- از زمان روی کارآمدن نتانیاهو- و البته سالها پیش از آن نیز ادبیات و دغدغههای رژیم صهیونیستی را مرور کنید درمییابید که «سلاح مقاومت» و «ایران» جدیترین دلمشغولیهای آنان بودهاند. با این وصف جنگ سوم در روز سهشنبه هفته گذشته متوقف شد ولی نشانههای درخور توجهی از احتمال وقوع جنگ چهارم حکایت میکنند که در آن سرنوشت نهایی رژیم صهیونیستی رقم خواهد خورد و یا این رژیم جعلی را به سرنوشت نهایی نزدیکتر میکند.
رضا ملکزاده مطلبی را با عنوان«چالش اختراع چرخ توسعه!»در
ستون یادداشت روزنامه وطن امروز به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:واکنشها به رونمایی از نسل سوم و بالاتر تلفن همراه بدون کسب مجوزهای لازم از مراکز بالادستی نظام و تامین زیرساختهای فرهنگی، اجتماعی و امنیتی لازم توسط وزارت ارتباطات، فضای رسانهای کشور را تا حد زیادی متلاطم کرده است. در این میان گروهی از مرتبطان متخلفان در پرونده مذکور به هدایت اذهان عمومی به سمت برخی موارد غیرحقیقی روی آوردهاند.
اولین مورد مطرح شده با هدف یارگیری به نفع وزارتخانه متخلف، تلاش برای نمایش همه متخصصان و مراجع قانونی مخالف با راهاندازی نسل سوم و بالاتر تلفن همراه بدون تامین زیرساختهای مصرح قانونی به عنوان «مخالفان تکنولوژی» است! به طور مثال سایت هاشمی رفسنجانی از قول یک فرد گمنام نوشت: «برخی آیفون تصویری را هم حرام میدانند!»
اما اصل ماجرا چیست؟ حقیقت این است که هیچکدام از گروههای علمی منتقد حرکت غیرقانونی وزارت ارتباطات با تکنولوژی نوین ارتباطی مخالف نیستند، بلکه همه بحثها درباره هدف دولت از تعجیل در ارائه این خدمات به آحاد جامعه بدون تامین پیشرانههای لازم ملی است. به طور مثال اگر انرژی و بودجه کشور در ذیل برنامه تامین زیرساختهای لازم ذیل شبکه ملی اطلاعات هزینه میشد، میتوانستیم با راهاندازی سیستم «سلامت الکترونیک» معضل بزرگ عدم دسترسی روستاییان و ساکنان نقاط دور از پایتخت به پزشکان و متخصصان را با همین تکنولوژی ارتباطی نسل جدید تامین کنیم اما وقتی پیش از تفکر درباره انگیزشهای سیستم برای افزایش امکانات ارتباطی در کشور تنها به بریدن روبان متصل به بند ناف تکنولوژی میپردازیم، نتیجه این میشود که برخلاف کشورهای پیشرفته، بدون تامین زیرساخت لازم با ذوقزدگی مضحکی از مجهز شدن روستاییان کشور به اینترنت پرسرعت رونمایی میکنیم! طبیعتا انتظار دارند روستاییان از ذوق اعطای چنین مزیتی، از خانهها بیرون ریخته و هلهله و شادی کنند!
مشکل اینجاست که در تقلید از غرب نیز شاگردان خوبی نیستیم! روستایی عزیز ما که از مشکلات عدیدهای همچون تصویر دهشتناک فاسد شدن دسترنج یک فصلش به علت عدم بهرهمندی از یک چرخه توزیع مناسب ملی رنج میبرد، با اینترنت پرسرعت چه کند؟! بهترین فیلمهای هالیوودی را دانلود کند و از فضای بیکاری لذت ببرد؟! آیا تصور وزارت ارتباطات این است که روستاییان ایرانی سالهاست مشتاق تجربه کردن گروهی «بازیهای استراتژیک آنلاین» هستند و اکنون بهواسطه در اختیار داشتن اینترنت پرسرعت در پوست خود نمیگنجند؟!
متاسفانه این بدفهمی توسعه است که اکنون در ذهن مدیران بازنشسته ما شاگرد اولی میکند! در کشوری مثل چین توسعه ارتباطی با ترتیب عکس ایران صورت گرفت. یعنی ابتدا به واسطه شبکه ملی اطلاعات چین، یک سیستم مشترییاب و پیشرانه توزیع مناسب با قابلیت ارسال محصولات کشاورزان به دورترین نقاط جهان توسط دولت تعریف شد و سپس تکنولوژی ارتباطی نسل جدید همراه با اینترنت پرسرعت در اختیار روستاییان قرار گرفت. حتی برای پایین آوردن حداکثری هزینه این سیستم، با انعقاد قراردادی در کابینه، از امکانات حمل و نقلی ارتش چین به عنوان زیرساخت سیستم توزیع محصولات استفاده شد. اکنون کشاورز چینی گیاهان دارویی و سایر محصولاتش را به کمک این پیشرانه ملی دولتی مشترییابی میکند و سپس با استفاده از سیستم توزیع ملی، سود قابل توجه کشاورزی سنتی مجهز به امکانات نوین ارتباطی را در جیب میگذارد.
این همان نکته مهمی است که در فتوای حضرت آیتالله مکارم شیرازی، نامهنگاریهای شورایعالی فضای مجازی، درخواستهای قانونی قوه قضائیه و مجموعه متخصصان حوزه سایبر از وزارت ارتباطات دیده میشود. اکنون باید مشخص شود چرا بهرغم همه این تلاشها هنوز بزرگترین انگیزه وزارت ارتباطات از تجهیز کشور به فناوریهای نوین ارتباطی و اینترنت پرسرعت در حد برآورده ساختن اهداف استراتژیک آمریکا به منظور «مستعمرهسازی ایران» در فضای مجازی باقی مانده است؟
قرض توسعه ارتباطی با پهنای باند خارجی و سپردن کرسی مسؤولیت این سیستم ارتباطی وسیع به یک اپراتور با ماهیت خارجی و دیگر اپراتور نیمهدولتی بدون تعیین سهم حاکمیت در تامین امنیت اجتماعی و فرهنگی شهروندان در فضای بیدر و پیکر جهانی بدون شک زمینهسازی برای اشغال سایبری ایران توسط کسانی محسوب میشود که در حوزه ارتباطات نوین حق آب و گل برای خود قائل هستند. چرا که با چنین رویکردی دولت با هزینهکرد سنگین، اقدام به احداث شاهراهی کرده است که بهرهبرداری از آن برعهده اغیار گذاشته شده است! فرضا هماکنون بیشترین هزینه این سیستم از جیب اپراتور همراه اول با بیشترین مشترک، به خزانه دولت ریخته میشود، راهاندازی نسل جدید ارتباطی قطعا به گسترش مشتریان اپراتورهای خارجی مثل واتسآپ و وایبر خواهد انجامید که نه تنها به دولت کشورمان «مالیات» و «عوارض» نمیدهند، بلکه از هیچ قانون ملی نیز پیروی نمیکنند! با احتساب این موارد میتوان اقدام نابخردانه وزارت ارتباطات در بسط تکنولوژی بدون قانونگذاری و عاقبتاندیشی لازم را تلاشی خطرناک با هدف «تضعیف حاکمیت ملی در حوزه ارتباطات» قلمداد کرد. رونمایی از 3G و 4G بدون تامین زیرساخت لازم و پیشرانه شبکه ملی اطلاعات یعنی هزینهکرد سنگین دولت در ایام بیپولی برای سرگرمی یک ملت! علاوه بر این به واسطه کاهلی عمدی وزارت ارتباطات در تهیه پیوستهای قانونی فرهنگی و اجتماعی گشوده شدن چنین فضای بزرگ و بیقانونی بدون شک گشاینده انواع و اقسام معضلات امنیتی و اجتماعی نیز محسوب میشود، چرا که به جهت تعجیل بیجهت وزارت ارتباطات توام با اعمال فشار بر اپراتورها، حتی تکنولوژی لازم برای حفظ امنیت ارتباطی مردم نیز تامین نشده است. پس منبعد میتوان انتظار داشت به جای پیامکهای انبوه تبلیغاتی متنی، کلیپهای ناشایست تجاری با هدف ترویج انواع بیماریهای اخلاقی نیز بدون نظرخواهی از مخاطبان بخت برگشته به گوشیهای آنها ارسال شود! فرق کشورهایی که از مدیران آیندهنگر بهره میبرند با سایر ملتهای عقب افتاده در همین دوراندیشیهای لازم و ملزوم است. آنها که الفبای توسعه را دقیق و صحیح آموختهاند، پیش از وقوع معضلات و مشکلات پیوستهای فرهنگی، امنیتی و اجتماعی لازم را با هدف پیشگیری از جرائم و مخاطرات تهیه میکنند و سایرین همچون کودکان فاقد قدرت تعقل بر طبل توخالی مبارزه با اندیشمندان و سیاستگذاران عاقل میکوبند و شعار «حمایت از تکنولوژی» سر میدهند!
سیدهادی سیدافقهی مطلبی را با عنوان«پیامهای پیروزی مقاومت غزه برای دوستان و دشمنان»در
ستون یادداشت روزنامه حمایت به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:پس از 51 روز تجاوز مکرر رژیم صهیونیستی و مقاومت بی دریغ مردم غزه، رسانهها اعلام کردند طرفین آتشبس در نوار غزه را پذیرفتهاند. به این ترتیب، مقاومت اسلامی فلسطین سرانجام موفق شد دستکم بخشی از خواستههای خود را که پیش از این صهیونیستها حاضر به قبول آنها نبودند، به حریف تحمیل کند. در ضمن، هیچ اثری از خواسته اصلی صهیونیستها یعنی خلع سلاح مقاومت در توافق آتشبس دیده نمیشود. آنچه این نوشتار به دنبال آن است بررسی عوامل این پیروزی و پیامهای آن برای دوستان و دشمنان مقاومت غزه است. به طور کلی عوامل پیروزی مقاومت غزه در رویارویی با رژیم صهیونیستی را میتوان به 2 دسته کلی تقسیم کرد: 1- عوامل مثبت و ایجابی، 2 – عوامل منفی و سلبی. عوامل ایجابی، منتسب به مقاومت اسلامی غزه است و در سه رأس مثلث میتوان آنها را مهندسی و تعریف کرد. رأس اول مثلث، خود مقاومت با مجموعه توانمندیها، استعدادها، لجستیک، تجربیات و تجهیزاتش است. رأس دوم مثلث، مردم غزه است. آنها با همه وجود، از جان، مال و فرزندان و عزیزانشان گذشتند وبا مشتهای گره کرده از مقاومت حمایت کردند. آنها با حمایت همه جانبه از مقاومت با هرگونه سازش مخالفت و به مقاومت اعلام کردند که نباید بترسید، نباید خسته شوید و نباید سازش کنید. آنها با این کار، مقاومین و مجاهدین در صف اول مبارزه با رژیم صهیونیستی را دلگرم کردند.
عامل سوم، رهبران سیاسی و نظامی مقاومت است. در مجموع این سه رأس مثلث با ایستادگی، مقاومت، صبر و تحمل وشکیبایی عوامل ایجابی پیروزی مقاومت غزه هستند. از سوی دیگر، حمایتهای مردم جهان-ونه دولتمردان- به نفع مردم فلسطین به ویژه مجاهدان غزه به میدان آمدند، حائز اهمیت است . از شهرهای امریکای لاتین تا آفریقا و اروپا و شبه قاره هند و برخی کشورهای خاورمیانه، همه عرصه حمایت از مقاومت غزه شد. اما در ادامه باید به عوامل سلبی که همانا نقاط ضعف رژیم صهیونیستی است، اشاره کرد. یکی از این عوامل، وجود اختلاف در هدف میان فرماندهان نظامی و رهبران سیاسی رژیم صهیونیستی است. سردمداران این رژیم جعلی هدف واحد و مشترکی را دنبال نمیکردند. این اختلاف باعث بروز تنش در کابینه امنیتی رژیم صهیونیستی شد.
مسئله دوم، ضعف اطلاعات و استخبارات نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی از مقاومت بود. آنها برآورد دقیقی از تونلها، موشک ها، شیوه نبرد مجاهدان غزه و محل استقرار نیروهای مقاومت نداشتند. تصور اولیه آنها این بود که با چند بمب میتوان مردم غزه را تسلیم کرد. با چنین غرور و تبختری نتانیاهو وارد جنگ شد. یکی دیگر از اشتباهات رژیم صهیونیستی این بود که سطح مطالباتش از این نبرد را بسیار بالا گرفت. آنها تصور کردند که میتوانند مقاومت در غزه را خلع سلاح کنند. نتانیاهو پیشینیان خود را ندید. آریل شارون با خفت در سال 2000 از جنوب لبنان عقب نشینی کرد. ایهود اولمرت نیز در سال 2006 در جنگ موسوم به 33 روزه و نیز در سال 2009 در جنگ 22 روزه شکست در مقابل مقاومت را پذیرا شد.
نتانیاهو بسیار مغرور است و از این حوادث درس عبرت نگرفت. عامل بعدی پیروزی مقاومت و شکست رژیم صهیونیستی ساکنان مناطق اشغال شده هستند. بر خلاف صبوری، پایداری، استقامت، تحمل و شکیبایی مردم غزه، صهیونیستهای ساکن فلسطین اشغالی خیلی آسیبپذیر خود را نشان دادند. اخبار نگرانیها و ترس و دلهره عجیبی از این مناطق توسط رسانههای خود رژیم صهیونیستی منتشر میشود. اخباری که حاکی از حالات پریشان روانی، استرس، ترس، اعتراضات و تحصنهای صهیونیستهای ساکن فلسطین اشغالی منتشر میشد سبب شد تا هم نیروهای نظامی رژیم صهیونیستی و هم سردمداران این رژیم نتوانند پشتوانه محکمی داشته باشند و در نهایت مجبور به قبول شکست شوند. مسئله بعدی، دقت نیروهای مقاومت در هدفگذاری حملات سبب شد تا ضرر و زیانهای سنگینی به رژیم صهیونیستی وارد آید که تاکنون این رژیم با آنها مواجه نشده بود.
یکی از نقاط ضعف عمده رژیم اشغالگر، وابستگی به اقتصاد توریسم است. در این جنگ فرودگاه بن گوریون تعطیل شد. امنیت فرودگاههای پیشانی امنیتی هر کشوری است. با تعطیلی فرودگاهها در رژیم صهیونیستی، ضربات شدید و سنگین اقتصادی به رژیم صهیونیستی وارد شد. این در حالی بود حمایتهای بی امان کشورهای استکباری از این رژیم وجود داشت اما به رغم تمامی این حمایتها نتوانست مانع شکست آن شوند. رژیم صهیونیستی نشان داد در این جنگ جز ویرانی، بمبارانهای کور و بیرحمانه، کودککشی و گرگمنشی حرفی برای گفتن ندارد. در مقابل، مقاومت توانست با افزایش برد موشکها، افزایش کلاهکها و نازلهای موشکها، افزایش دقت در هدفگیری و خنثی کردن گنبد آهنین نقطه عطف تاریخی در تاریخ رویارویی با رژیم صهیونیستی را رقم بزند. این پیروزی به قیمت خون نوزادان، کودکان، زنان و سالمندان، ویرانی مساجد، درمانگاهها و بیمارستانها و مدارس به دست آمده است.
امیدواریم که این پیروزی و دستاورد بزرگ بر سر میزهای مذاکرات و دیپلماتیک که قرار است در 1 ماه دیگر آغاز شود، گرفتار سهلانگاری و وجهالمصالحه شدن نشود. یکی از موضوعات مهم حول این پیروزی پیامهایی است که برای دوستان و دشمنان مردم و مقاومت در غزه داشت. این پیروزی پیام اعتماد به نفس و دلگرمی برای مردم غزه و طرفداران و دوستان مقاومت و همه آزادگان سراسر جهان داشت. مقام معظم رهبری موضعی تاریخی در این جنگ اعلام کردند؛ دستور مهم ایشان در مسلح شدن کرانه باختری، تصمیمی سرنوشتساز برای موضوع فلسطین است. کرانه باختری به مراتب وسیعتر و بزرگتر از غزه است. مساحت کلی نوار غزه فقط در حدود ۳۶۰ کیلومتر مربع است. در حالی که کرانه باختری حدود 25 برابر وسعت غزه است. پیام رهبر انقلاب برای تسلیح کرانه باختری حس اعتماد به نفس، اقتدار، همگرایی و همافزایی در راستای حمایت از مردم فلسطین و مقاومت ایجاد کرد. اولین دستاورد تلخ شکست رژیم صهیونیستی برای ساکنان صهیونیست مناطق اشغالی، ایجاد شکاف و حس بی اعتمادی بین دولت و ساکنان این مناطق است. آنها دریافتند که سران آنها به آنها دروغ میگویند و اخبار صحیح را باید از رسانههای مقاومت و حامیانش دریافت کنند.
بنابراین کاهش محبوبیت و افزایش نفرت مردم از سردمداران صهیونیست از تبعات منفی این جنگ است. محبوبیت نتانیاهو از 83 درصد به 38 درصد رسیده است. اینها مسائلی است که رژیم صهیونیستی به سادگی قادر به ترمیم آنها نیست. غربیها نیر متوجه شدند که این رژیم در سراشیبی ضعف و اضمحلال افتاده است. این احتمال وجود دارد که کمیته وینوگراد، کمیته تحقیق و تفحصی برای بررسی علل شکست مفتضحانه رژیم صهیونیستی تشکیل شود. به نظر میرسد حیات سیاسی نتانیاهو به پایان رسیده است. بعد از آتش بس آنچه اهمیت محوری دارد بررسی وظایف و تکالیف مقاومت غزه و حامیان آن است. در اینجا باید سخنی از اسماعیل هنیه (جانشین رئیس دفتر سیاسی حماس) به نقل از «رمضان عبدالله» دبیرکل جهاد اسلامی فلسطین را ذکر کرد. آقای هنیه در جایی گفته است که پیروزی ما در این جنگ پایان کار نیست بلکه آغاز کار است.
چرا که مأموریت سازمانهای جهادی فلسطین، آزادسازی کل سرزمینهای اشغالی فلسطین و آزادسازی قدس شریف است. بنابراین تقویت، تجهیز مقاومت به لحاظ سیاسی، مالی و آموزشی کار بزرگی است که باید حامیان مقاومت آن را در اولویت برنامههای خود قرار دهند. اساسا حامیان مقاومت باید فلسطین را در اولویت مسائل جهان قرار دهند و مانع از فراموش شدن آن شوند. مسئله فلسطین در چند سال اخیر از اولویت مسائل برخی کشورهای عربی خارج شده بود. رهبران سیاسی کشورهای حامی فلسطین باید حمایت از حقوق مردم فلسطین و رفع محاصره و محرومیت آنها، عدم تکرار حملات به مردم فلسطین، آزادی حرکت در دریا، تلاش برای بازسازی غزه، آزادی اسرا، بازسازی فرودگاه غزه که در قرارداد اسلو نیز آمده را در سرلوحه برنامهای خود قرار دهند. این پیروزی باید سکوی پرتابی برای پیروزیهای بعدی مردم فلسطین شود.
روزنامه رسالت مطلبی را به ستون سرمقاله خود با عنوان«صداي دولت»و نوشته شده توسط محمد کاظم انبارلویی اختصاص داد:رئيسجمهور در سفر به اردبيل در نشست شوراي اداري گفت: "صداي دولت از رسانه ملي شنيده نميشود. صدا و سيما حاضر نيست خدمات دولت را براي مردم تبيين كند." (1) بايد ديد رسانه ملي با وجود اختصاص 8000 ساعت برنامه تا خرداد امسال به مديران اصلي و مياني دولت يعني به طور متوسط روزي 10 ساعت برنامه در سال گذشته چگونه صداي دولت از رسانه ملي شنيده نشده است؟ اين صدا چيست كه 20 روزنامه اصلاحطلب و نيز ارگان دولت نتوانستهاند آن را به گوش مردم برسانند. اين صدا چيست كه صدها سايت خبري و اطلاعرساني و نيز حتي برخي رسانههاي آن طرف آب نتوانستند به مردم برسانند؟ به نظر ميرسد دولت در اين مورد مشكل توليد صدا و بازپخش آن را ندارد.
اكنون يكسال از عملكرد دولت يازدهم ميگذرد. مردم در حوزه سلامت از دولت راضي هستند. اين رضايت نه به دليل تبليغ و ترويج اين صدا در رسانه ملي است بلكه هر ارباب رجوعي كه به بيمارستانها مراجعه ميكند و راضي برميگردد، صداي رضايت او شنيده ميشود.
صدا يك قول است و وقتي با فعل دولت همخواني دارد، شنيده ميشود. اما اگر فقط يك قول باشد و با فعل انطباق نداشته باشد شنيده نميشود. پس اين تقصير رسانه ملي نيست كه صداي دولت به مردم نميرسد. بلكه اين تقصير به طراحان صدا در دولت برميگردد.
وقتي دولت به صورت يكسويه اقدام به توليد صدا ميكند و اجازه نقد نميدهد چگونه انتظار دارد قول و قال دولت شنيده شود.
اكنون دولت اجازه نقد سياست خارجي بويژه در حوزه توافق هستهاي را به منتقدين نميدهد. اجازه طرح سئوال و اعتراض به پرونده كرسنت را نميدهد. چگونه انتظار دارد هر چه در اين زمينه گفت مردم بپذيرند؟ اكنون دولت مدام از كاهش تورم و بهبود وضع اقتصادي سخن ميگويد اما تشت بيكاري و ورشكستگي بنگاههاي اقتصادي از بام بازار ايران فرو افتاده و صداي آن همه جا را فرا گرفته است. سايه ركود در همه جا حس ميشود.
نميشود به مردم گفت اين "فعل" را نبين. به آن "قول" فقط گوش بده! فقط قيمت خدمات دولت به مردم مثل آب، برق، گاز، حمل و نقل و.... حداقل 20 درصد گران شده است. چطور ميشود كه تورم به 15 درصد رسيده است؟
صدا و سيما همه سرمايه و استعداد هنري و امكانات خود را روي انصراف مردم از دريافت يارانهها گذاشت. دهها مقام دولتي در مورد فوايد و آثار اين انصراف سخن گفتند. حتي طراحي پيام در سريالها را به خدمت گرفتند اما عملا مردم به آن پاسخ منفي دادند و 90 درصد براي اخذ يارانه ثبت نام كردند.
وزير محترم اقتصاد بارها گفته است 10 ميليون نفر پردرآمد بايد از گرفتن يارانه انصراف بدهند و قانون هم داريم كه بايد دولت به اين جماعت يارانه ندهد. اما دولت از اجراي قانون سرباز ميزند و تاكنون يارانهها را پرداخت كرده است. چگونه انتظار داريم صداي دولت شنيده شود؟ برخي رسانههاي حامي دولت دنبال حمايت از فتنهگران و جاسازي آنها در بدنه دولت هستند و اصلا كاري به صداي دولت و خدمات دولت ندارند. اين رسانهها در حوزه فرهنگ دنبال باز توليد صداي نامحرمان و مخالفان انقلاب هستند. برخي شب گفتههاي بيبيسي را به صورت تيترهاي روز بعد خود به كار مي برند. دولت هم به همين جماعت دل بسته است و طبيعي است كه آنها صداي دولت را انعكاس نميدهند. كاركرد فرهنگي دولت زير رصد هوشمندانه و نقد مشفقانه نخبگان، مراجع و اهل نظر قرار دارد اما اعتنايي به اين نقدها نميشود.
جمعه 24مرداد 93 در برنامه مناظره موضوع لايحه پيشنهادي دولت براي خروج از ركود و رونق توليد مورد بحث بود.
سه نفر از شركتكنندگان حامي دولت بودند، فقط يك نفر منتقد بود. عليرغم اين نابرابري، بينندگان شبكه يك سيما بيش از 69 درصد حق را به منتقد دولت دادند.
همچنين در نظر سنجي مربوط به توفيق دولت در مهار تورم 77 درصد دولت را در مهار تورم "كم" توصيف كردند.
اينكه مردم اينگونه داوري دارند به اين مربوط نميشود كه صداي دولت به آنها نرسيده است بلكه به اين دليل است كه خود براساس مشاهدات و ميزان قدرت خريد و قيمتهاي مطرح در بازار حق دارند بين صداي دولت و واقعيات موجود قضاوت خود را داشته باشند. نبايد مردم را مذمت نموده و صدا و سيما را مقصر قلمداد كرد. دولت در طراحي پيام صداي خود مشكل دارد. دولت در برخورد با نقدهاي مشفقانه منتقدين با تدبير عمل نميكند. دولت بايد مراقب فعل، قول و تقرير خود باشد.
منتقدين به جاي دريافت پاسخ نقدهاي خود، اهانت و بيمهري شنيدند. در حالي كه نقدبه قصد اصلاح و تصحيح حركت صورت ميگيرد.
هيچ كس از ناكارآمدي دولت جز دشمن سود نميكند. ايران امروز در محاصره گرگهاي جهاني و گرگهاي منطقهاي است. كمترين غفلت ممكن است خسارتهايي به بارآورد كه سالها نتوان جبران كرد.
دولت بيش از اينكه تيغ سخن بر دوست كشد بايد اين تيغ را به
سمت و سوي گرگهاي جهاني و منطقهاي ببرد.
ملت بيش از هر زمان به اتحاد نياز دارد. فاصله دولت و ملت در اين زمان بايد كمتر از هر زمان ديگر باشد. دولت هم بايد بداند صدايش وقتي به مردم ميرسد كه قول و فعل او يكي باشد. در اين صورت در كمترين زمان ممكن صداي دولت به ملت ميرسد.
سخن آخر اينكه يكي از توصيه هاي مقام معظم رهبري در ديدار رئيس جمهور و وزرا در روز چهارشنبه گذشته اين بود كه" بايد مراقبت شود تا در سخنان مسئولان دولتي تعارض وجود نداشته باشد. فلسفه تعيين سخنگو هم اين است كه از دولت صداي واحد در مسائل مختلف شنيده شود."
دولت اكنون در حوزه اقتصاد، سياست و فرهنگ گاهي دچار تكثر صدا ميشود. اين تكثر صدا باعث ميشود كه صداي واقعي دولت به مردم نرسد.
دولت در خصوص فهم دشمن واقعي ، فتنه ، تورم ، ركود، نقد افراطي دولت گذشته ، برخورد با منتقدين مذاكرات هسته اي ، مسائل پولي و مالي و ... دچار چند صدايي است. بايد در اين مفاهيم يك صدا از دولت صادر شود تا به درستي شنيده شود.
پينوشت:
1- روزنامه ايران اول شهريور 93
محمدسعيد احديان ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«شعب ابي طالب»اختصاص داد:چرا رژيم صهيونيستي با اينکه تجربه شکست در جنگ 33 روزه و 22 روزه را داشت، بار ديگر تصميم گرفت جنگي با همان ويژگي ها را راه بيندازد؟
روشن است که اگر نظاميان و سياسيون اين رژيم نتيجه اي خلاف آنچه الان بدست آمده است را پيش بيني مي کردند، تصميم به چنين جنگي نمي گرفتند با اين وصف اشتباه آن ها در محاسباتشان چه بود که چنين اشتباهي مرتکب شدند؟اجازه بدهيد علي رغم همه سختي ها و احتمالا نقص ها، درباره دلايل تصميم حمله رژيم صهيونيستي به غزه گمانه هايي را مطرح کنيم. به نظر مي رسد مي توان چهار عامل را در اين امر دخيل دانست. اول اينکه با بازگشت بازماندگان مبارک در مصر، اختلافات ايجادشده بين حماس با سوريه و مشکلات مختلف در لبنان، صهيونيست ها، حماس را بي پشتوانه منطقه اي مي ديدند. دوم اينکه با تجربه دو جنگ قبلي نقايص «گنبد آهنين» را برطرف کرده بودند و در نتيجه آسيب پذيري خود را کمتر از قبل تصور مي کردند. سوم اينکه از بين بردن تونل هاي زيرزميني با حمله هاي زميني محدود مي توانست تاثير زيادي برامنيت شهرک هاي صهيونيستي البته به صورت موقت بگذارد.
در يک تحليل ساده مي توان فهميد که سه دليل ذکر شده براي آغاز جنگ توسط رژيم صهيونيستي آن هم با اين وسعت کافي به نظر نمي رسد چرا که هنگامي که اين رژيم شروع به بمباراني معادل قدرت تخريب 6بمب اتمي مي کند، صدها کودک و زن را با فجيع ترين شکل شهيد مي کند و خود را به شدت در معرض انتقاد افکارجهاني قرار مي دهد و همچنين ناامني را براي مردم کشورش به جان مي خرد، اين امر نمي تواند فقط به اين دليل باشد که در بهترين حالت تونل هاي زيرزميني مقاومت را براي مدتي و تا ساخت مجدد آن ها از بين ببرد.
پس بايد دليل ديگري را در محاسبات رژيم صهيونيستي براي درگير کردن در چنين جنگ تجربه شده اي دنبال کرد لذا به نظر مي رسد چهارمين عامل که به تاثيرگذاري تحريم هاي ناشي از محاصره کامل غزه در طول حدود 6 سال(5نوامبر 2008) برمي گردد، از ديدگاه محاسبات صهيونيست ها مهمترين دليل براي حمله به غزه محسوب مي شود. براين اساس تغييري که شرايط جديد در غزه با پيش از جنگ 22 روزه کرده بود توجه به اين نکته است که مردم غزه حدود72ماه از همه جهت و در دورتادور مرز خود به صورتي کاملا فيزيکي در محاصره اي کامل بوده اند به گونه اي که امکان ورود کمترين اقلام اوليه معيشتي به صورتي بسيار سخت و از مبادي غيررسمي فراهم مي شد. اگرچه به صورت محدود در مواقعي به خصوص بعد از روي کار آمدن مرسي کمک هايي مختصر ارسال شد. اين شرايط که تشابهي عجيب با ماجراي «شعب ابي طالب» در صدر اسلام دارد به احتمال زياد در محاسبات صهيونيست ها به معني خالي کردن پشت مقاومت توسط مردم در صورت جنگ تحليل شده است و آن ها فکر مي کردند با حمله اي گسترده مي توانند با فشار مردمي که ديگر از مشکلات زندگي خسته شده اند و «درباغ سبز» کرانه باختري به رويشان گشوده شده است، مقاومت را مجبور به پذيرش خلع سلاح کنند.
اگر مروري به جنگ 33 روزه و جنگ 22 روزه بکنيم مي بينيم که در آن مقابله ها نيز مساله اصلي اين بود که اراده کدام طرف زودتر به پايان مي رسد اراده ساکنان مناطق اشغالي يا مردم لبنان و فلسطين. خوب به ياد دارم که در دو هفته اول جنگ 22 روزه در لبنان به دليل اقتدار ظاهري ارتش اسرائيل که تاآن روز شکستي مهم را به خود نديده بود، کارشناسان شکست حزب ا... لبنان را قطعي مي دانستند. آن زمان در دو، سه روز آغازين جنگ در يادداشتي باعنوان «جالوت يا داوود؟» تحليلي ارائه کردم که در اين معادله نابرابر آنچه تعيين کننده برنده نهايي جنگ است، تداوم پشتيباني مردم لبنان از حزب ا... است و به همين دليل چون لطف الهي را شامل مردم مومن لبنان مي دانستم پيش بيني کردم رژيم صهيونيستي به دليل اين که خيلي زود حمايت افکارعمومي داخلي را به دليل نگاه هاي به شدت مادي گرايانه جامعه يهودي از دست مي دهد و در صحنه نبرد زميني نيز نمي تواند لبنان را فتح کند، در اين جنگ پيروز خواهد شد که اينگونه نيز شد.
اين اتفاق در جنگ 22 روزه نيز تکرار شد اما نکته جديد اينجا بود که اسرائيلي ها با تقويت سيستم دفاعي گنبد آهنين خود، ضربه پذيري خود را کمتر کرده بودند و اميدوار بودند از اين طريق از يک طرف به مدت پشتيباني افکارعمومي داخلي شان بيفزايند و از طرف ديگر با بالا بردن حجم حمله ، با توجه به اينکه مردم غزه، تحريم هاي سنگيني را گذرانده و در بحران معيشتي بودند، مي توانند در «جنگ اراده ها» پيروز شوند البته محاسبات آن ها براي بخش اول تحليل خود درست بود يعني آن ها توانستند با کم خطاتر شدن سيستم گنبد آهنين زمان خود را به 51 روز و شايد حتي در صورت لزوم بيشتر از اين ها افزايش دهند اما گذشت زمان نشان داد که بخش دوم محاسباتشان نادرست بود و مردم غزه هرچه جلوتر رفت حمايت و پشتيباني شان از مقاومت، بيشتر و جدي تر شد و صهيونيست ها فهميدند حتي اگر 51 روز بيشتر و بيشتر شود، خللي در اراده مردم غزه ايجاد نمي شود و آن ها فقط بايد هزينه داخلي بيشتري بپردازند. مشکل آن ها در تحليل اين است که در نظام محاسباتي شان عناصري به نام «ايمان» يا «امدادالهي» وجود ندارد.
آن ها اميدوار به شعب ابي طالبي بودند که براي مردم مسلمان غزه ايجاد کرده بودند در حالي که نمي توانستند درک کنند که شعب ابي طالب ها هميشه دربرابر ايمان انسان هايي که مصداق «رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه»(*) هستند، به فرصت هايي براي پيروزي هاي بزرگ و پيش برنده تبديل شده اند. در نظام محاسباتي غربي نمي توان فهميد که چگونه خداوند به دل هاي مومنان برگزيده خود «سکينه و آرامش» مي دهد و در دل دشمنانشان «ترس و نگراني» مي اندازد. (رجوع شود به آيه 4 سوره فتح، آيات سوره آل عمران مربوط به جنگ هاي بدر و احد و آيات متعدد ديگر در اين زمينه) اين اشتباه محاسباتي باعث شد اين شعب ابي طالب هم به پيروزي بزرگي تبديل شود و با شکست محاصره غزه، سرنوشتي مشابه شکست شعب ابي طالب در صدر اسلام پيدا کند.
حالا ديگر مردم غزه مي توانند حداقل معيشت، ارزاق عمومي و بهداشتي و...خود را تامين کنند و براي ادامه مبارزه جاني دوباره بگيرند و اين حاصل نشد مگر به مدد استقامت مومنانه مردم، براي دفاع از آرمان هاي الهي شان چرا که خداوند ضمانت کرده است، کساني که خدا را محور زندگي خود قرار مي دهند و در آن راه استقامت به خرج مي دهند(ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا)(**)، خداوند فرشتگانش را بر آن ها نازل مي کند و اطمينان مي دهد که هيچ نترسيد و نگران نباشيد (تتنزل عليهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا)(**).
پس خوش به سعادت کساني که مي گويند خدا همه چيز ما است و در آن راه استقامت مي کنند و خوشا به حال مردمي که تاريخ از آن ها به عزت سخن گويد.
محمدعلي وکيلي در مطلبی با عنوان«يک « از خود نظام پنداري تا اپوزيسيون نمايي از دولت!»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار اینگونه نوشت:رهبر انقلاب در ديدار اعضاي هيأت دولت، به مناسبت هفته دولت، تصريح فرمودند که: موفقيت شما موفقيت و سرافرازي نظام اسلامي است. ايشان در بخشي ديگر از سخنان خود نيز فرمودند: من شما را،بخصوص آقاي رئيس جمهور را، شبانه روز دعا ميکنم و موفقيت شما را آرزو دارم. پيش از اين نيز درضيافت افطاري ماه مبارک رمضان در ديدار با اعضاي دولت فرمودند: بنده دولت را تاييد و حمايت ميکنم و از همه تواني که در اختيار دارم، براي حمايت از دولت استفاده خواهم کرد و به مسئولان بلند پايه دولت اعتماد دارم.
اين فرمايشات در حالي بيان ميشود که از ابتداي شروع به کار دولت يازدهم، بذر بدگماني، مخالفت و تخريب به نام دلسوزي نظام توسط گروهي خاص در فضاي عمومي کاشته شد، تا با آن بذرها ميوه بي اعتمادي درو کنند. دولت در اين يکسال علاوه بر موفقيت ها، ناکاميهايي نيز در سبد خود دارد. اما اگر قرار بر قضاوتِ منصفانه و ارزيابي بي طرفانه باشد، کارنامه دولت دراين مدت قابل قبول بوده است. البته هنوز يک سال بيشتر از عمر دولت نگذشته است و مردم همچنان با انبوه مشکلات مواجه هستند؛ اما کوششها و رويکردها در اين يک سال روزنه اميد را روشن نگه داشته است و مردم همچنان چشمِ اميد به تدبيرها دوخته اند. گروهي از همان ابتدا تلاش کرده اند که آينده را سياه و روندها را خدشه دار سازند تا مردم را دچار ترديد و تشکيک کنند. دولت دست به هر اقدامي زد آنرا ناکارآمد قلمداد کردند. هر گاه فعلِ دولت ناقص و داراي اشکال بود - آنچنانکه در توزيع سبد کالا و فراخوان ثبت نام هدفمندي يارانهها نمايان بود- آنرا دليل ناکارآمدي قلمداد کردند و هوار بر آوردند که ما گفتيم اينان نميتوانند و دولت را محکوم به قبح فعلي کردند. هر کجا فعل دولت خالي از اشکال و همراه مُهر تاييد کارشناسان بود، در نيتِ فاعل تشکيک کردند و مدعي شدند که نگاهِ دولت يازدهم به خارج است و با مُهر وابستگي سعي در ابطال مُهر قبولي کارهاي دولت دارند و دولت را به قبح فاعلي محکوم کردند. اينان، برخلاف نص فرمايشات رهبر انقلاب، خود را تراز نظام ميپندارند و نظام را در مقياس قامتِ کوتاهِ خويش تفسير و ترجمه ميکنند و با همين معيار به ارزيابي دولت مينشينند. در نتيجه روزي رأي به وابستگي دولت، روز ديگر حکم به فتنه گري آن و زماني نيز نام برانداز را بر آن مينهند. گويا در قاموس اينان دولت جزئي متجزي و منفک از نظام است که به صورت تحميلي و احياناً اجاره اي بر نظام وارد شده است. همه دولتها در نظام جمهوري اسلامي بر اساس قانون اساسي نظام، سر برآورده اند و مجوز فعاليت گرفته اند. اگر چه ابتدا و انتهاي هر دولتي مشخص است، اما انتخاباتي که منجر به تشکيل دولت ميشود، نقش رفراندوم مشروعيت بخش را براي نظام ايفا ميکند. رئيس جمهور منتخب مردم نيز به قرآن سوگند ياد ميکند که در چهار چوب قانون اساسي نظام جمهوري اسلامي عمل کند و قطار دولت را بر ريل قانون اساسي براند. مطابق قانون اساسي، مجلس شوراي اسلامي نيز بازوي نظارتي اين ريل گذاري است؛ در نتيجه ميتوان گفت که دولت بخشي از نظام است و قابل تفکيک از آن نيست و عملکرد دولت نقش مستقيم در معدلِ کلِ نظام خواهد داشت. هر کجا نمره دولت منفي باشد دودش به چشم مردم، به عنوان ولي نعمتان نظام، ميرود و کار آمدي نظام لطمه ميبيند؛ هر کجا هم نمره دولت مثبت و کارنامه اش موفقيت آميز باشد، به صورت سيستماتيک باعث افزايش رضايتمندي مردم و در نتيجه ارتقاء کارآمدي نظام ميگردد. عده اي در اين خيال باطلند که ناکارآمد نشان دادن دولت روحاني و ناکام گذاشتن آن منجر به حذف رقيب و اقبال مردم نسبت به خودشان ميشود. در قاموس اين گروه، دري که براي من نچرخد براي هيچکس نبايد بچرخد! بر اساس چنين نگاه و معياري، مخالفتها شکل ميگيرد و ماشين تهمت افکني و انگ زني شب و روز کار ميکند و فضا ملتهب و بذر نااميدي افکنده ميشود. اما سودِ موفقيتِ دولت در صندوقِ کليت نظام است و دود ناکامي اش در چشم مردم و تمام نظام خواهد رفت. بر اين اساس و بر اساس منويات رهبري همگي تلاش کنيم رويکردِ دولت ملي بماند و موفقيتش را پاس بداريم. مثبت انديشي را چاشني عملکرد خود کنيم و حسن نيت و خوش بيني را جايگزين سوء نيت و سياه انديشي نمائيم. به حکم دموکراسي، اجازه دهيم آنان که مورد اعتماد مردم قرار گرفته اند و مردم را اميدوار ساخته اند، فرصتِ خدمت پيدا کنند و به اعتماد مردم خيانت نشود. کار شکني و سنگ اندازي بر سر راهِ فعاليت دولت نه خدمت که نشان دهنده خيانت و از جوانمردي نيز به دور است. دولت در فرصت يکساله کاميابي و ناکاميهايي داشته است. ولي با ملاک قرار دادن ارزشهاي مردم و تطبيق آن با ارزشهاي نظام، ميتوان داوري منصفانه اي در خصوص عملکردِ يکساله دولت روحاني داشت.
« اقتدا به اسوههاي اخلاص »این هفته روزنامه جمهوری اسلامی که در ستون سرمقاله اش به چاپ رسید در زیر میخوانید:بعد از آنكه آقايان محمدعلي رجائي و محمدجواد باهنر، رئيسجمهور و نخستوزير جمهوري اسلامي ايران، در هشتم شهريور 1360 در اطاق جلسه ساختمان نخست وزيري در اثر انفجاري كه يكي از عوامل منافقين ايجاد كرده بود به شهادت رسيدند، امام خميني در روز دهم شهريور در جمع اقشار مختلف مردم در حسينيه جماران درباره اين شهادت سخنراني كردند و ضمن تجليل از اين شهيدان، مسئولين قضائي و امنيتي كشور را به خودداري از خشونت و بدرفتاري با زندانيان توصيه كردند. امام، در آن سخنراني فرمودند: "من، يك كلمهاي ميخواهم عرض كنم و آن اينكه به تمام محاكمي كه هستند و تمام دست اندركاراني كه هستند اين مطلب را توجه بدهم كه مبادا يك وقت اينطور شرارتهائي كه در ايران ميشود مثل يك همچو قصه ناگواري كه براي ما پيش آمد و دو نفر از بهترين كاركنان ايران از بين رفتند، مبادا يك وقت كنترل خودشان را از دست بدهند و زايد بر آنچه حكم خداست و قانون اسلام است عمل كنند. مبادا اين اسباب اين بشود كه بدون دقت و بدون توجه يك وقت افرادي را بگيرند كه گناهكار نبودهاند. مسلمين بايد همانطوري كه در اسلام هست با تأني، با طمأنينه، بدون آنكه دست و پاي خودشان را گم بكنند به كار خودشان ادامه بدهند و با اسرا رفتار خوب بكنند و آنچه قانون اسلامي اقتضا ميكند با آنها عمل بكنند و هرگز با عصبانيت و با دستپاچگي كاري را انجام ندهند. مبادا يك وقت شهادت عزيزان ما اسباب اين بشود كه با شدت عمل بيشتر از آن مقداري كه بايد با آنها عمل بشود عمل بكنند.جمهوري، جمهوري اسلامي است، رفتارها حتي با كساني كه قاتل شناخته شدند، رفتار اسلامي باشد." صحيفه امام جلد 15 صفحات 149 و 150.
اين سخن را امام خميني در مقطعي از تاريخ انقلاب و نظام جمهوري اسلامي بر زبان جاري كردند كه بحرانيترين مقطع بود و ترورها و انفجارها در اوج خود قرار داشت. سال 1360 سال انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي و شهادت بيش از 70 نفر از مسئولان بلندپايه كشور و سال شهادت رئيس قوه قضائيه، رئيس جمهور، نخست وزير، دادستان كل انقلاب، وزرا، نمايندگان مجلس و سال ترورهاي كور و جنگهاي خياباني گروهكهاي تروريستي عليه نظام جمهوري اسلامي بود. در چنين شرايطي، اقتضاي كار اينست كه رهبر انقلاب، كه تمام فشارها و مصائب متوجه اوست، با خشم و غضب سخن بگويد و دستور برخورد تند و بدون گذشت با مخالفان را صادر نمايد، اما درست در همين شرايط، امام خميني درحالي كه فقط دو روز از شهادت رئيسجمهور و نخستوزير و ساير شهداي انفجار دفتر نخست وزيري در 8 شهريور 1360 گذشته بود به مسئولين رسيدگي به پروندههاي عناصر معاند، خرابكار، تروريست و حتي قاتلان سفارش اكيد ميكنند كه موازين اسلامي را در برخورد با آنها رعايت كنند و از قانون خدا و نظر اسلام تجاوز ننمايند.
سخنان و سيره عملي امام خميني براي آحاد كارگزاران نظام اسلامي، سرمشق و حجت است. امام، نه بيجهت از كسي تعريف ميكردند و نه كسي را بيجهت مورد مذمت قرار ميدادند. اگر از شهيد باهنر و شهيد رجائي به عنوان دو خدمتگزاري كه بعد از شهادت به رفيق اعلي پيوستند ياد كردند، اين صفت را در آنها مشاهده كرده بودند و اطمينان داشتند كه آنها از ابرار بودند و چون در حين خدمت به مردم و كشور و اسلام به شهادت رسيدند در محضر الهي روزي ميخورند.
بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي از همين موضع و با همين ويژگي، درحالي كه عزادار از دست دادن بزرگترين چهرههاي مسئول اين نظام و نزديكترين ياران خود بودند، فرمان اعتدال صادر كردند و از فرصت بزرگداشت ياد اين شهيدان براي توصيه مسئولين و دست اندركاران قضائي و امنيتي و آحاد مردم به در پيش گرفتن مشي اعتدال و حركت در خط اسلام استفاده نمودند. امروز ما بايد از اين سخنان تاريخي امام خميني در دو زمينه بهرهبرداري نمائيم.
اول آنكه اين واقعيت را درك كنيم كه انسانهاي پاكباخته مكتب اسلام همواره در حيات و مماتشان براي مردم بركت ميآفرينند. رجائي و باهنر همانگونه كه در حياتشان منشأ خير و بركت براي مردم و جامعه اسلامي بودند، با خون خود نيز زمينه را براي توجه دادن به موازين اسلامي و حركت در خط مكتب فراهم ساختند و به بركت شهادت آنها بود كه بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي مسئولين را به اعتدال سفارش كردند و راه صحيح رفتار با زندانيان و عناصر خلافكار را به آنها نشان دادند.
بهره دوم اينست كه مسئولان كنوني و فعالان سياسي از هر جناح و گروه و حزب كه هستند به شهيدان رجائي و باهنر اقتدا كنند و اعتدال را از سيره آنها بياموزند. اين دو شهيد بزرگوار، تمام وجود خود را براي خدمت به مردم وقف كرده بودند و با اخلاص و تلاش وصف ناشدني در خدمت مردم و نظام جمهوري اسلامي بودند. هر دوي آنها سالياني از عمر خود را در مبارزه با رژيم ستم شاهي گذرانده بودند و زندان و شكنجه آن رژيم منحط را تجربه كرده بودند، اما نه تنها هرگز به خاطر آن سابقه درخشان، خود را طلبكار نميدانستند بلكه همواره چنان شب و روز خود را وقف خدمت به كشور و ملت كرده بودند كه گوئي براي هميشه خود را بدهكار مردم ميدانند.
امروز جامعه ما به خلق و خوي شهيد رجائي و شهيد باهنر نياز دارد. مسئولان
وفعالان سياسي ما بايد راه و رسم كار كردن وفعاليت سياسي كردن را از اين
شهداي بزرگوار بياموزند و با ادامه دادن راه آنها دين خود به انقلاب و نظام
جمهوري اسلامي را ادا كنند. همه بايد به اين واقعيت اقرار كنيم كه ما چيزي
به انقلاب و نظام ندادهايم ولي اين انقلاب و اين نظام به ما همه چيز داده
است كه بالاترين آنها استقلال و عزّت معنوي و آزادي از قيد و بندهاي
استعمار است. به ياد بياوريم كه رژيم ستم شاهي چگونه براي آمريكا و انگليس
بردگي كردند و بيگانگان چگونه بر مقدرات اين كشور حاكم بودند. مردم ايران
به رهبري امام خميني و فداكاري مبارزان و جانفشاني شهدا توانستند ما را از
سلطه بيگانگان نجات دهند و نظام جمهوري اسلامي را تأسيس كنند. اين، نعمتي
است كه خدا در اختيار ما قرار داده و ما بايد قدردان آن باشيم همانگونه كه
رجائي و باهنر بودند و امروز بايد به مناسبت سالروز شهادت آنها و مروري بر
سيره آنها تلاش كنيم به آنها اقتدا كنيم و راه و رسم آنها را سرمشق خود
قرار دهيم.
مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود و با عنوان«کیک اقتصاد؛ واقعی و تقلبی»به قلم دکترپویا ناظران به چاپ رساند به شرح زیر است:ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﯾﮏ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﮐﯿﮏ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﻬﻢ ﻫﺮﮐﺲ ﺑﺮﺷﯽ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺵ بزرگتری ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ؛ ﻫﺮﺳﺎﻝ ﻫﻢ ﺑﺮﺷﯽ بزرگتر ﺍﺯ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﻃﻠﺒﻨﺪ. ﺑﻬﺮﻩﻭﺭﯼ ﺑﺎﻻ ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ، ﺗﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺭﺷﺪ ﻓناﻭﺭﯼ، ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﻣﯽﮐﻨﺪ. اینگونه ﮐﯿﮏ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﯾﮏ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺮﺗﺒﺎ بزرگتر ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺑﺒﺮﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻀﯽ وقتها ﻣﺸﮑﻞ ﭘﯿﺶ میآید. ﺳﺎﺩﻩﺗﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ بزرگتر ﮐﺮﺩﻥ ﮐﯿﮏ، ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺟﻮﺵ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﯾﺎ ﻣﺨﻤﺮ ﺑﻪ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﺍﺳﺖ و ﺣﺎﺻﻞ ﻣﺘﻮﺭﻡ ﺷﺪﻥ ﮐﯿﮏ ﺍﺳﺖ که ﻣﻐﺬﯼ ﻧﺸﺪﻩ، ﻓﻘﻂ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻫﻮﺍ اﺳﺖ. ﭼﺎﭖ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻧﻘﺪﯾﻨﮕﯽ ﭼﻨﯿﻦ ﺳﯿﺎﺳﺘﯽ ﺍﺳﺖ. ﮐﯿﻔﯿﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻋﻤﻮﻡ ﺭﺍ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﻓﻘﻂ ﺻﻔﺮﻫﺎﯼ ﺟﻠﻮﯼ قیمتها ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﺣﻘﻮﻕﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﺑﺎﺩ ﻫﻮﺍ.
همانطور ﮐﻪ ﻣﺨﻤﺮ ﺯﯾﺎﺩ ﺭﻭﺩﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻠﺘﻬﺐ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﭼﺎﭖ ﭘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﯾﮏ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮ بزرگتر ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺭﺩ ﻭ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﮐﯿﮏ ﻣﺎ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﻨﻨﺪ، ﮐﯿﮏ بزرگتری ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﺍﺷﺖ. ﭼﻨﺪﯼ ﭘﯿﺶ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻻﺕ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺧﺮﻭﺝ ﻏﯿﺮﺗﻮﺭﻣﯽ ﺍﺯ ﺭﮐﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭﯼ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ. ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﺗﻮﺭﻣﯽ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﮐﻤﮏ ﺷﺎﯾﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ فناوری ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﮐﻮ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭ ﺧﻮﺩﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻩ، ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺑﯿﺎﯾﺪ؟ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻀﻤﯿﻦ ﺭﻧﮓ ﻭ ﻭﺍﺭﻧﮓ ﺍﺯ ﺩﻭﻟﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﺵ ﮐﯿﮏ ﺑﺒﺮﺩ. ﻣﺨﺎﻟﻔﺘﯽ ﺑﺎ ﻭﺭﻭﺩ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭ ﺧﺎﺭﺟﯽﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﮐﻨﺪ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺵﺑﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ که ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﺻﻔﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭﺍﻥ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﭘﺸﺖ ﻣﺮﺯﻫﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﻭ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﮐﻮﺩ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ. ﭘﺲ ﻣﺴﻮﻭﻟﯿﺖ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﺎ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﺍﺭﺯﯼ ﻧﯿﺰ ﺩﺍﺭﯾﻢ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ؟
ﻫﻔﺘﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﻣﻘﺎﻟﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺮﮐﭽﯿﺎﻥ ﻗﯿﺪ ﺷﺪ ﮐﻪ به علت ﺗﺤﺮﯾﻢ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﺠﻬﯿﺰﺍﺕ ﯾﺎ ﻣﻮﺍﺩ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﺷﺪﻩ. ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﻋﻤﻼ ﺑﻪﺻﻮﺭﺕ ﭼﺎﭖ ﺭﯾﺎﻝ ﺑﻪ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﺁﻥ ﺩﻻﺭﻫﺎ ﻣﻘﺪﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯ ﮐﯿﮏ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺘﻮﺭﻡﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ. ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﯾﻦ ﮐﯿﮏ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ بزرگتر ﻧﺸﺪﻩ، ﺩﺭ جستوجوی ﺑﺮﺵ ﺑﺰﺭگتر ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺑﺮﺵ ﮐﯿﮏ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﭼﺸﻢ ﻃﻤﻊ ﺩﻭﺧﺘﻪﺍﻧﺪ. ﺑﻪ ﺑﯿﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﮐﻮﺩ، ﺗﺨﻠﻒ ﻭ ﺗﻘﻠﺐ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺭﺍ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻌﻀﻞ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﻣﻌﻀﻞ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﭼﺎﺭﻩ ﭼﯿﺴﺖ؟
آنان که ﺩﻫﻪ 70 ﺭﺍ به یاد ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻗﻄﻌﺎ پیکانهای ﺳﻔﯿﺪ ﯾﺨﭽﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ بهیاد ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﮐﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﺍﯼ دﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻧﻮﺑﺖ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻋﺎﺯﻡ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯽﺷﺪ. ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﻧﻘﺪﻩ. ﻓﯿﺶ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﻫﻢ 20 ﺩﺭﺻﺪ ﺳﻮﺩ ﺳﺎﻟﺎﻧﻪ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ. ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ: ﻧﻘﺪﺷﻮﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﻻ، ﺭﯾﺴﮏ ﭘﺎﯾﯿﻦ. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺍﺷﺒﺎﻉ ﺷﺪ، ﻭﻟﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥﺧﻮﺩﺭﻭ ﻫﻢ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻮﺳﺴﻪ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺗﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﻤﻨﺪ ﺭﺍ ﺭﺍﻫﯽ ﺧﻂ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﮐﺮﺩ. ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﺴﻠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﭙﺮ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺣﻠﺐ ﻧﺎﺯﮎ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﭘﻠﯿﻤﺮﯼ پهنتر ﻭ مرتفعتر ﺷﺪ، ﭼﻨﺎﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺻﻨﻌﺘﯽﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺒﯿﻪﺳﺎﺯﯼ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﯼ ﺳﭙﺮ ﺟﻠﻮﯼ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻧﯽ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﮑﺮﺭﺍ ﻫﻢ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺮﺣﻠﻪ، ﺍﯾﻦ ﭘﻮﻝ ﻓﯿﺶﻫﺎﯼ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺧﻮﺩﺭﻭ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ. ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﺷﺒﺎﻉ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﻧﻖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﻓﯿﺶﻫﺎ، ﺩﻫﻪ 80 ﺑﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺁﻥ ﻧﻘﺪﯾﻨﮕﯽ ﺍﯾﻦ بازار را از رونق انداخت. ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺗﻮﺟﻬﺎﺕ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻓﯿﺶ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺭﻓﺖ. ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﯿﻢﮐﺎﺭتهایی ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻫﺴﺖ چندصد ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﭘﯿﺶﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻣﯽﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ماهها ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯽﺷﺪﯾﻢ. ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﻓﯿﺶ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﭘﻮﻝ ﻧﻘﺪ ﺑﻮﺩ، ﻣﻮﻗﻊ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻫﻢ ﻗﻄﻌﺎ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ بهفرﻭﺵ ﻣﯽﺭﻓﺖ. ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻫﻢ ﺍﺷﺒﺎﻉ ﺷﺪ ﻭ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﻫﺎ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﻣﺴﮑﻦ ﻭ ﻃﻼ ﻭ ﺩﻻﺭ ﺷﺪ. ﭼﺮﺍ؟ ﻧﻘﺪ! ﺭﯾﺴﮏ ﮐﻢ!
ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺧُﺮﺩ ﺭﯾﺴﮏﭘﺬﯾﺮﯼ ﮐﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺍﺳﺖ. ﺻﻨﻌﺖ، ﺗﺤﻘﯿﻖ، ﺭﺷﺪ ﻭ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯽﻃﻠﺒﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺍﺳﺖ. ﻧﺘﯿﺠﻪ؟ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﺴﺖ. ﺯﯾﺎﺩ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ، ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ. ﻧﻪ ﺟﻮﺵ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻧﻪ ﮔﯿﺮ ﻏﺮﯾﺒﻪﺍﯾﻢ. ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﻭ ﻓﺮآﯾﻨﺪﯼ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﻫﺎی ﺗﺠﻤﯿﻊﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺗﻮﻟﯿﺪ، فناﻭﺭﯼ ﻭ ﺑﻬﺮﻩﻭﺭﯼ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺷﻮﻧﺪ. ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻘﺪﺷﻮﻧﺪﻩ ﻭ ﮐﻢﺭﯾﺴﮏ ﺑﺎﺷﺪ. ﻧﻘﺪﺷﻮﻧﺪﻩ؛ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﮒ ﺑﻬﺎﺩﺍﺭﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﺎﺑﻞ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﻭ ﺑﺎ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ، بهنحوی که ﻫﺮ ﺟﺎ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﯿﻤﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ، ﻋﯿﻦ ﭘﯿﮑﺎﻥ، ﺩﻻﺭ ﯾﺎ ﻃﻼ. ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﺯﺍﺭﯼ، ﻣﻮﺍﺯﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺳﻬﺎﻡ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺒﺎﺩﻟﻪ ﺁﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺮﺳﯽ به آﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻤﻮﻡ ﺁﺳﺎﻥ ﻭ ﮐﻢﻫﺰﯾﻨﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﯾﻦ ﺑﺮﮒ ﺑﻬﺎﺩﺍﺭ ﺑﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﻣﺸﺎﺭﮐﺖ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺩﺭﺁﻣﺪﺯﺍ ﺻﺎﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺭﯾﺴﮏ ﺳﻮﺩ ﺁﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻬﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺮﺳﻮﻡﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﺁﺯﻣﻮﺩﻩﺷﺪﻩﺗﺮﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﻣﻬﺎﺭ ﺭﯾﺴﮏ، ﻃﺒﻘﻪﺑﻨﺪﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﻮﺩ ﺍﺳﺖ.
ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﻫﺮ ﭘﺮﻭﮊﻩﺍﯼ ﺑﯿﻦ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺻﺮﻓﺎ ﻣﺸﺎﺭﮐﺖ ﻣﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺠﺮﯼ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﺍﮔﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺭ ﻃﺒﻖ ﺷﺮﮐﺎﯼ ﻣﺎﻟﯽ ﺑﺮﯾﺰﺩ ﻭ ﺳﺮﺭﯾﺰ ﺁﻥ ﺳﻬﻢ ﺷﺮﮐﺎﯼ ﻣﺠﺮﯼ ﺷﻮﺩ، ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﺷﺪﻥ ﺳﻮﺩ ﺷﺮﮐﺎﯼ ﻣﺎﻟﯽ، ﺭﯾﺴﮑﺸﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﮐﺎﻫﺶﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﻣﺠﺮﯾﺎﻥ ﺑﺎ ﺳﻮﺩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭ ﺭﯾﺴﮏ ﺑﯿﺸﺘﺮ، ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻗﻮیتری ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻼﺵ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭ ﺗﺠﺎﺭﺕ ﻣﻮﺛﺮﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﯾﺎﻓﺖ. ﻃﺒﻘﻪﺑﻨﺪﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﻮﺩ ﺁﺯﻣﻮﺩﻩﺷﺪﻩﺗﺮﯾﻦ ﺭﻭﺵ ﻣﻬﺎﺭ ﺭﯾﺴﮏ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﻭﺍﺝ ﺁﻥ ﻧﯿﺰ بهخاطر ﻭﺟﻮﺩ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺭﯾﺴﮏﮔﺮﯾﺰ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ اﺳﺖ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ اهرمهای ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺗﻮﺳﻌﻪﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻮﺛﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﻫﺎ ﺑﻮﺩﻩ. ﮐﺸﺶ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭﯼ ﺩﺭ ﺻﻨﺎﯾﻊ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﻮﺩﻩ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺳﺖ. ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭ ﺧُﺮﺩ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ. ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﻭﺝ ﻏﯿﺮ ﺗﻮﺭﻣﯽ ﺍﺯ ﺭﮐﻮﺩ ﻫﺴﺖ، ﺁﻧﭽﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﻓﺮآﯾﻨﺪﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﻧﻘﺪﺷﻮﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﻫﻤﯿنطور ﺭﯾﺴﮏ ﻣﻬﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﺪ.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان« بداخلاقيهاي سياسي آفت جامعه»نوشته شده توسط سعيد پايبند اختصاص یافت:امروزه شاهد روشهاي نوين و پيچيدهاي هستيم که به اشکال مختلف بعضي از چهرههاي دلسوز جامعه را مورد هجمه، تخريب و تهمت گروه قليلي قرار ميدهند. شخصيتهاي بزرگي که براي ملت جانفشاني کردهاند و در سطوح مديريتي خرد تا کلان؛ خدمات ارزندهاي انجام دادهاند. با لباس مقدس نظام به عنوان خادم ملت خدمتگزاري نمودهاند. از آرمانهاي حضرت امام(ره) پاسداري کردهاند. مکتب جمهوري اسلاميايران برگرفته از احکام، قواعد و اخلاق اسلامياست و قوانين نظام نشات گرفته از اين الگوها و ارزشها است، ولي متاسفانه بعضي از اشخاص براي رسيدن اهداف خويش و جناحشان، ترور شخصيتهاي دلسوز را سرلوحه خودشان قرار دادهاند و در مواردي تهمتهاي ناروا ميزنند، که اين بد اخلاقيها با مکتب اسلام و ايراني همخواني ندارد.
بدعتها زماني خطرناک و به عنوان يک آفت براي جامعه محسوب ميشود، که اين بد اخلاقيها به صورت عادي و روز افزون در سطح جامعه آشکارتر شود و عدهاي محدود و خاص اين کار را انجام ميدهند، بدترين نوع شيوه بد اخلاقي همين است. بعضي از افراد به خاطر حفظ منافع حزبشان، به هر نوع بداخلاقي متوسل ميشوند و با گفتمان فريب کارانه از جمله؛ تزوير، ريا، خدعه، نيرنگ دنبال عوام فريبي هستند. بعضي افراد تلاش دارند به طرقهاي مختلف جاي پاي خود را در عرصه سياسي مستحکم نمايند، تا فضا را براي جولان هميشگي خود باز نگه دارند.
اين گروها با زير پا گذاشتن قوانين و بياعتنايي به ساختارها و نهادها؛ موفقيت خود را در تنش، آشفته جلوه دادن صحنه سياسي و تلاش براي منزوي کردن افراد دلسوز ميپندارند. مقصودشان را البته شکاف و چند دستگي در عرصه سياست ميدانند و با همين بيتدبيريها لطمه جبرانناپذيري بر فضاي معنوي جامعه ميگذارند، همچنين بر اخلاق مردم تاثيرات مخربي خواهند گذاشت.
تصور غلطي که براي بعضي بوجود آمده؛ اين است که ميتوانند از طريق ذهنيتهاي خود ساخته و بدون در نظر گرفتن قانون بر سر مسند قدرت بمانند و تمام ارزشهاي اخلاقي را نردبان کنند، در صورتي که اين يک حرکت مذموم و بدور از انسانيت است و از عوامل سقوط و طردشدنشان ميشود.
بعضيها حق ندارند به اسم ديگران ولي به کام خودشان چهرههاي موثر را تخريب کنند و زير لواي باورهاي جامعه به مقاصدشان برسند. کسانيکه با اعمال شرارت و خشونت براي نيل به قدرت و حفظ بقاي خودشان به شيوههاي بد اخلاقي پناه ميبرند، صرفنظر از منافع ملي و خواستههاي مردم، افراد خدوم را تخريب ميکنند، هميشه در پي سود خودشان هستند و هر شخصي در مسير راهشان باشد، از ميان برميدارند و دنبال اميال خويش هستند.
نقدها زماني براي ملت سودمند است، که در راستاي مرتفع نمودن مشکلات و موانع ملت باشند، مشکلي را حل نمايند و منجر به ترقي، پيشرفت و پويايي جامعه شوند، ملت رشيد ايران در انتخابات سال92 رياستجمهوري به گفتمان افراطيگري، بياخلاقيها و شعارگوييهاي بدون عمل جواب منفي دادند و به تفکر اعتدال و ميانهروي، راستگويي، اخلاق ورزي، خردجمعي و دوري از تنشهاي حزبي و جناحي روي آوردند.