به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، نورالدین عافی، رزمنده با سابقه هشت سال جنگ تحمیلی و جانباز 70 درصد در کتاب «نورالدین پسر ایران» به روایت جنگ، زخمها، مقاومتها و ایستادگیهای ایرانیان پرداخته است. فصل «دردهای ناتمام» بخش پایانی این کتاب است؛ در آن از سالهای بعد از جنگ و پیگیری برای درمان و بهبودیاش میگوید. در این فصل، مخاطب با صبوری، تحمل بیپایان جانبازان و آسیبدیدگان از جنگ روبهرو میشود. نورالدین عافی میگوید: «جنگ تمامعیار هشت ساله تمام شده بود ولی من هنوز با انواع بیماریها که ماحصل مجروحیتها بودند، درگیر بودم
. برای نخستینبار قضیه اعزام به خارج برای درمان عصب و کنترل عفونت چشمم در سال 1363 مطرح شده بود. آن روزها کمیسیون پزشکی اعزام به خارج مبلغ 27 هزار تومان پول خواستند که نداشتم. یکبار در بنیاد شهید این قضیه را مطرح کردم به من گفتند؛ هزینهاش را ما میدهیم تو اقدام کن. اما عملیات بدر در پیش بود و من حاضر نبودم از عملیات بمانم. وضع اعصاب و عفونت چشمم به حدی بود که در حال از دست دادن بیناییام بودم و پزشکان ناامیدم کرده بودند.قضیه درخواست پول و برخوردشان در بیمارستان مصطفی خمینی هم آزردهام کرده بود. این قضیه ماند تا سال 1368.»
این رزمنده جنگ که همچنان با تبعات ناشی از آن زخمها و جراحتها روبهروست در دنباله روایت آن روزها و پیگیری معالجهاش میگوید: «از اوایل سال 1368 کارمند دانشگاه علوم پزشکی تبریز شدم. دو ماهی نگذشته بود که خبر رسید نخستوزیر وقت به تبریز آمده است. خبر را دوستانم - از مسئولان وقت نهضت سوادآموزی تبریز- برایم آوردند. آنها زمانی در جبهه نیروی من بودند و قضیه درمان را میدانستند و گفتند نامهای بنویسم. نامه را نوشتم و در استانداری در جمع رزمندگان و جانبازان ایشان را دیدم. نخستوزیر با همه دست داد و من هم نامه را دادم و مختصری از قضیه را گفتم. دو سه روز بعد از دفتر نخستوزیری به نهضت سواد آموزی – که شمارهاش را داده بودم – زنگ زدند. بچهها پیام دادند که تو را به تهران خواستهاند.
مدارکم را برداشتم و راهی شدم. در تهران گفتند دستور دادهاند اقدامهای لازم برای اعزام شما هر چه زودتر انجام شود. لازم شد دوباره به بیمارستان مصطفی خمینی بروم که آن روزها ریاست آنجا را دکتر لشکری بر عهده داشت. قبلاً در نامهای برای مسئول قبلی نوشته بودم که روز قیامت از شما شکایت میکنم چون شما از من برای اعزام پول خواستید و باعت شدید من بینایی یک چشمم را از دست بدهم. اتفاقاً آن روز مسئول قبلی را هم دیدم و قضیه را فهمید و پرسید شما از من شکایت کردهاید؟! قضیه را دوباره گفتم و افزودم همان نامهای که به شما نوشته بودم به نخستوزیر هم نوشتهام و دارند مشکلم را حل میکنند. به هر حال همه چیز در عرض دو – سه روز آماده شد و پاسپورت و... اما اتفاق دیگری پیش آمد که برای مدتی این قضیه را به تأخیر انداخت...» (متن کتاب صفحههای 225 و 226).
این بخش پایانی متن، گواه خوبی است بر صداقت رزمندهای که سالها همراه دیگر همرزمانش در برابر دشمنان ایران ایستاد. راوی در کتابش به اعتبار خوشایند فلان کس یا بهمان فرد سخن نمیگوید، از تلخ و شیرین، از حماسه و شکست میگوید. بیتحریف و قلب رویدادها و جنگ تحمیلی، همه اینها بود، شادی واندوه داشت، یأس داشت و تلخی، امید داشت و ناامیدی، پیروزی داشت و شکست، حماسه داشت و هراس. هر روایتی که بخشی از این همه حماسه و شکست، زشتی و زیبایی را بخواهد به نفع موقعیت و فضایی قلب کند، محکوم به شکست است و یکی از دلایل اقبال به کتاب خاطرات نورالدین عافی را هم در همین مسأله باید دانست. همینکه اعتماد مخاطب را جلب میکند، سعی میکند بیتعارف و رودربایستی بگوید و از نسلی که رفتند،ایستادند، جانباز شدند و به شهادت رسیدند تا مرام ایستادن و راست گفتن برجای بماند!
2 در سالهای جنگ تحمیلی، بر ورودی خرمشهر نوشته بود: جمعیت 36 میلیون نفر، در آن روزگار جنگ، خرمشهر بخشی از ایران بزرگ نبود، همه ایران بود؛ آن نگاه بود که جنگ را مدیریت کرد، تُرک، فارس، لُر و... نمیشناخت، همه به جبهه جنگ رفتند و از کیان ایران دفاع کردند. اگر در مواجهه با جنگ و آموزههای دفاع هشت ساله مردم ایران بر عرصه فرهنگ و تولیدهای فرهنگی این دیدگاه حاکم نباشد و افرادی صرفاً خود را دراین عرصه محق بدانند و دیگران را غریبه بینگارند، چنین نگاهی پاشنه آشیل ادبیات جنگ، سینما و هنر و تاریخ شفاهی جنگ هشت ساله است.
چنین تلقیای فرصت خلق و نوشتن روایتهای متنوع و متفاوت، جذاب و صادق را از فضای مکتوبات ، ادبیات و خاطرهنگاری دفاع مقدس میگیرد که اصلاً به نفع «قهرمانهای ملی» که در هشت سال جنگ در برابر دشمن ایستادند نیست.
اینگونه برخورد با این قهرمانها همان میشود که «شبه قهرمان» دست چندم کرهای به نام «جومونگ» توجه افکار عمومی و جوانها را به خود جلب میکند و در ناباوری و تأسف بیشمار «قهرمانهای» وطنی در سکوت و انزوا روزگار سپری میکنند. نگارش صرف خاطرههای جنگ، گام نخستین در گفتن از مقاومت ایرانیان است. در گامهای دیگر باید از این دست مکتوبها برای خلق آثار ماندگار و تأثیرگذار ادبی، سینمایی، موسیقایی و هنری بهره گرفت، اما حیف که بسیاری از این خردهروایتهای مقاومت ایرانیها در حد خاطرهها متوقف میشوند. نورالدین عافی در کتاب «نورالدین فرزند ایران» به معنای دقیق کلمه از فرزندان ایران حرف میزند.
از پسران، مردها و زنهایی که هر یک برای مصون ماندن تمامیت ارضی این سرزمین هزینهها دادند. حمایت کردن از ارزشهای دفاع مقدس لزوماً به معنای برگزاری برنامههای مناسبتی نیست؛ ارزشهای اخلاقی – دینی چون فداکاری، احسان، از خودگذشتگی، شجاعت و... مستلزم به رسمیت شناختن روایتهای راویان متعدد است. جنگ تحمیلی یک دفاع مردمی را در پی داشت، بسیار کسان فارغ از قومیت، اعتقادات فردی، علائق، طبقه اقتصادی و مذهب به دفاع برخاستند و حق همه آنهاست که روایتهایشان را از جنگ بازگو کنند.
کتاب «نورالدین پسر ایران» به تلویح و آشکار بر این مسأله تأکید میکند، چنانچه نورالدین عافی در انگیزه روایتش از خاطرههای آن سالها میگوید: «احساس میکردم وظیفهام در قبال آنچه در روزهای جنگ بر سر این مردم آمد، با گفتن این خاطرهها به سرانجام میرسد.» کتاب «نورالدین پسر ایران» روایتی تأثیرگذار، صمیمی و البته سرشار از اندوه است و فرهنگ مکتوب ما بیش از هر وقت دیگری به روایتهای متنوع، صمیمی و تأثیرگذار درباره مقاومت مردم ایران در برابر نیروهای متجاوز دشمن نیاز دارد./ایران