به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وقتی همسرم به خانه میآید، بعد از چند لحظه چشمانش به تلفن همراهش خیره میشود تا وقتی که بخوابد. روزهای اول فقط تنهایی و دور شدن او و دنیایش از من و دنیایم آزارم میداد تا اینکه کمکم تغییر رفتارش باعث شد تا سر و کله شک به دنیای ذهن و روح من وارد شود.
احساس میکردم، نسبت به روزهای گذشته به من بیتوجهتر شده است، خودش میگفت به دلیل زیاد شدن کارهایش، روحیهاش تغییر کرده، اما رفتارهای او چیز دیگری را فریاد میزد که من جرأت نجوا کردنش را هم نداشتم. هروقت به بهانهای کنار او میرفتم، صفحه موبایلش را خاموش میکرد. روی تلفن همراهش رمز گذاشته بود. اگر زیاد کنار او مینشستم و فرصت نمیکرد، پیامهایش را چک کند، عصبی میشد و مرا به دنبال کاری میفرستاد تا آنجا نباشم.
یکبار که از رفتارهای او و صدای مدام رسیدن پیامک در وایبر کلافه شده بودم، دعوای مفصلی راه انداختم. نتیجه دعوای من، سایلنت کردن تلفنش بود. همسرم گمان کرده بود شنیدن صدای پیامهای دریافتی آزارم میدهد در حالی که مضمون این پیامها بود که زندگی مرا نابود میکرد. دیگر نمیشنیدم چند نفر برای او پیام میفرستند، فقط چشمان او را میدیدم که میخواند، دستانش که تایپ میکند و رفتارش که عوض میشود.
هر وقت به او میگفتم که حس میکنم چیزی یا کسی بین ما قرار دارد، عصبانی میشد تا اینکه یکبار نمیدانم چرا تلفن همراهش را بدون آنکه قفل کند بالای سرش گذاشت و خوابش برد. من هم وارد وایبر او شدم و آنچه را تمام این ماهها حس میکردم و از تغییر رفتارهایش میفهمیدم با چشمان خود دیدم. باورم نمیشد، جایی همین حوالی، کنار من، در خانه مشترکمان همسرم تمام حرفهایی را که به من نمیگوید، به زنان دیگر میگوید. راست میگفت، زن خاصی در زندگی او نبود. زنهای مختلفی بودند که البته با همه آنها حرف مشترکی میزد. حرفی که باید تنها به من و در گوش من زمزمه میکرد... .
***
نسل های قبل از ما خیلی خوشبخت بودند که زندگیشان واقعی بود. اگر عاشق میشدند به جای پیامک و چت باید با دلهره سر قرار حاضر میشدند، اگر میخواستند با کسی حرف بزنند، باید کنار تلفن ثابت مینشستند، کارهای دیگرشان را تعطیل میکردند و با آن شمارهگیرهای قدیمی که میچرخید و عدد «یک» خیلی زودتر از «9» گرفته میشد، شماره خانه طرف مقابل را میگرفتند، میدانستند شاید شخص دیگری پاسخ دهد پس آماده بودند تا خود را معرفی کنند، حال و احوالی کرده و منتظر شخص مورد نظر شوند.
نسل های قبل از ما خیلی خوشبخت بودند که محبتشان واقعی بود، دعوایشان واقعی بود و حتی خیانتشان هم واقعی و قابل رویت بود. ما، انسانهای نسل کلیک و دهکده جهانی از موهبت درک واقعی خیلی چیزها و رفتارها محرومیم.
همین زندگی در فضاهای غیرواقعی باعث شده است ارتباطات درون خانواده ما نیز آسیب ببیند. حضور فیزیکی در کنار هم داریم، اما با یک وسیله کوچک مثل تلفن همراه یا تبلت میتوانیم به هزاران آدم دیگر در نقاط مختلف این گوی همیشه چرخان وصل شویم. خیلی راحت با گوشیهایی که مدرن شده از تمام لحظاتمان عکس بگیریم و در یک چشم برهم زدن در جایی به نام وایبر برای گروهی بفرستیم که دهها نفر عضو دارد. این ارتباطات و فضاهای جدید، علاوه بر امکانات و فوایدی که برای هر کدام از ما ایجاد میکند، میتواند آسیبهای جبرانناپذیری بزند که متاسفانه از آن غافلیم.
یکی از این آسیبها، آشنایی و روابطی است که ممکن است ایجاد شود. روابط خارج از محدودهای که لازم نیست در محل کار، دانشگاه یا در کوچه و خیابان باشیم تا سر راه زندگیمان سبز شود و همه چیز را به هم بریزد. میتواند با چند پیام معناگرا و احساسی در یک گروه شروع شود و اما به همین نوع پیامها و در جمع دیگران خلاصه نشود. برخی اوقات یک لغزش کوتاه میتواند آیندهمان را نابود کند.
مشکل اینجاست که لغزشهای این دوره زمانه مانند لغزشهای نسل قبل نیست. لباس موجه به تن دارد و خیلی راحتتر، قابل پوشانده شدن با الفاظ و حرفهای «وجدان آرام کن» است. دیگر مثل دهههای قبل اگر سر و کله یک شخص سوم در یک رابطهای مقدس مانند رابطه زناشویی پیدا شود، فرد شرمنده نمیشود. اصولا این روابط قدمهای اولش بسیار موجه است. حرف زدنها و آشناییهایی به بهانههای مختلف، اما چون قدم قدم پیش میرود، افراد متوجه نمیشوند در حال شکستن خطوط قرمز هستند. روز اول یکدیگر را خانم و آقا صدا میکنند، روز بعد اسم هم را به تنهایی میگویند و روز بعد با جانم و عزیزم.
هرچند انواع شبکههای اجتماعی و وسایل ارتباطی به بازار آمده، اما وایبر چیزی است که نهچندان آرام، بلکه با سرعتی باور نکردنی، مهمان ناخوانده خانههایمان شده است. سن و سال نمیشناسد، خانهدار و شاغل برایش فرقی ندارد. جنسیت هم مهم نیست. روزهای اول حس میکنی چقدر خوب است که میتوانی از همه دوستانت سراغ بگیری. میتوانی عکسهایشان را ببینی. در گروههایی عضو شوی که حرفهای قشنگ و خواندنی و گاهی هم خندهدار به اشتراک میگذارند، اما خیلی زود میبینی این نوع از ارتباط بیشتر از فرزندانت درگیرت کرده است.
ما همیشه فکر میکنیم که مرگ برای همسایه است؛ گاهی اینقدر از خودمان مطمئن هستیم که به گمانمان اگر وسط آتش هم بایستیم، نخواهیم سوخت. به همین دلیل به جای آنکه مراقب رفتارمان باشیم، دل به هر چه باداباد میسپاریم.
منظور ما از طرح این موضوع حذف کردن وایبر یا هر چیز مانند او نیست، اما حد نگه داشتن در استفاده از این وسیله و همچنین رعایت خطوط قرمزی که در زندگی واقعی به آن پایبند هستیم، میتواند زندگیهای مجازیمان را هم ایمن کند.
باید مراقب باشیم که قبح و زشتی هر کاری در دفعات اول بیشتر ما را آزار
میدهد. قدمقدم ممکن است رفتاری برایمان عادی شود که روزی بسیار ناهنجار
به حساب میآمد. داشتن یک خانواده آرام ارزشمندتر از هر چیز در این
دنیاست. عزیزترین انسانهای زندگی ما در چاردیواری خانهمان و در کنارمان
هستند، اما متاسفانه هر روز به یک بهانه، از آنها غافل میشویم. تکنولوژی
زمانی خوب است که باهم بودنمان را راحتتر کند، اگر بخواهد به آن آسیبی
برساند همان بهتر که نباشد./جام جم