به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، طی سالها دوستان زیادی داشتهام که زیردست من بودهاند و از طرفی هم با چندین مدیرعامل دوست بودهام با آنکه با بسیاری از آنها هنوز هم رابطهام خوب است، اما فقط چندتایی از آنها هستند که از مصاحبت با هم لذت میبریم و در این مورد قطعا من تنها نمونه نیستم. این پدیده علت منحصربهفردی ندارد.
وقتی با کسی از نزدیک کار میکنید همیشه یک ماجرایی پیش میآید که باعث ارتباط بیشتر میشود و رابطه شما را نزدیکتر میکند؛ اما وقتی آن ماجرا تمام شد، هر دو شما آن را پشت سر میگذارید و به راه خود ادامه میدهید. خیلی شبیه ازدواج و طلاق است. شاید رابطه دو نفر که از هم جدا شدهاند، به دلایلی بعد از جدایی خوب بماند، حتی دوست بمانند؛ اما دیگر دوست نخواهند داشت زمان زیادی را با هم بگذرانند.
مشابهت با طلاق را کمی جلوتر ببریم. فکر کنم شما هم موافق باشید که بهتر است آدم عاشق شود بعد شکست بخورد، تا اینکه اصلا عاشق نشود. برهمین اساس هیچکس را از دوست شدن با زیردستهایش نمیترسانم؛ اما حالا که به عقب نگاه میکنم، میبینم موقعیتهای سختی داشتهام که اگر آنچه را که الان میدانم آن موقع میدانستم به نحو دیگری با آنها مواجه میشدم.
همه چیز بازی و شوخی است، تا اینکه یک نفر اخراج شود.
سخت است که آدم کنار دوستش بنشیند و بگوید که دارد او را اخراج میکند. از آن بدتر موقعیتی است که شما بهعنوان یک مدیر مجبورید کسی را اخراج کنید که او نمیخواهد دوستیاش را با شما قطع کند و به دوستیاش ادامه میدهد. اما شرایط متقابلی هم وجود دارد، وقتی دوست صمیمی شما انتقامجو میشود، آن وقت است که این تجربه برای شما هم درسی میشود. برای من بیش از یک بار چنین موقعیتی اتفاق افتاده است و دور از انتظار نیست، بنابراین آماده باشید.
وقتی قطع رابطه با فرد خاطی سخت میشود در کارهای تیمی و برای تصمیمگیریهای هوشمندانه در کسبوکار، مخالفتها و بیان نظرات در فضایی سالم بسیار مهم است وحتی گاه این مخالفتها جدی میشود؛ اما وقتی یکی از کارمندان مصرانه خرابکاری میکند، به این علت که فکر میکند دوست رئیس است و این شرایط تا جایی پیش میرود که بر عملکرد سایر افراد تیم هم تاثیر میگذارد، دیگر روابط معنایی ندارد و فرد خاطی باید برود.
وقتی داستان زندگی واقعی است دوستیها غالبا شاد اما کسلکنندهاند به عبارت دیگر، داستان زیادی ندارد، مسلما مثل سریالهای تلویزیونی نیستند و همیشه همه شرایط به خوبی پیش نمیرود؛ اما روابط کاری چیز دیگری است. در دنیای کار هرگونه فشار، سیاست و افتضاحی هست. حتی گاه حسادت و مظلومیت هم هست ممکن است خیلی دراماتیک باشد و دوستی فقط بحشی از اینها را میتواند تحمل کند.
سیاست تضاد منافع اگر در یک شرکت یا سازمان تجاری کار میکنید، خوب است با مفهوم امانتداری آشنا باشید و بر آن تمرکز کنید. امانتداری به این مفهوم که شما باید چنان عمل کنید که در جهت بیشترین منافع شرکت باشد. باور کنید موقعیتهای زیادی هست (مانند ارتقای کارمندان) که جانبداری شخصی باعث تضاد منافع زیادی میشود. درست است که پارتیبازی در ادارات زیاد است؛ اما بهتر است عملکرد شما هم بر اساس رفتاری صادقانه باشد. یکی از نخستین اقدامات عمومی کردن و آموزش سیاست تضاد منافع است.
این سیاست به معنای آن است که اگر در یک تصمیمگیری درنهاد عمومی ظن آن میرود که یکی از اعضای تصمیمگیرنده منافع شخصی داشته باشد طی سازو کاری این روند کنترل شود.
مشکلات پیشبینی نشده دوستی یک نوع مشارکت است. اگر این را بپذیریم، یک طرف همیشه دست بالا را دارد؛ اما این رابطه به شخصیت آدمها بستگی دارد و براساس خصوصیات و رفتار طرفین است و یک ضابطه سازمانی نیست؛ اما شرکتها سلسله مراتبی دارند. در بیشتر موارد این سلسله مراتب و مرزها منجر به مشکلی نمیشوند؛ اما همیشه زمانهایی هست، زمانهای دشوار که مرزهای حرفها و روابط خصوصی آزمایش میشوند. اگر میخواهید فرمولی برای مواجه شدن با اینطور موقعیتها پیدا کنید، بهتر است وقت خودتان را تلف نکنید. هرچند خوب است برای موقعیتهایی که میآیند و میروند آماده باشید، اما معنیاش این نیست که میتوانید جلوی روی دادن آنها را بگیرید فقط سعی کنید تا جایی که میشود آماده باشید.
یک چیز را یقین بدانید، روابط شخصی پیشبینیناپذیرند و روابط کاری هم همینطورهستند. به یاد داشته باشید که وقتی این دو را با هم ترکیب میکنید، پیشبینیناپذیری دو چندان میشود./دنیای اقتصاد