دختر جوانی که در خیابان انقلاب برای تامین هزینه‌های زندگی دستفروشی می‌کرد، دقایقی بر روی ایستگاه BRT سرگذشتش را از آنجایی که پسر عمویش به خواستگاریش آمد تا زمانی که از خانه فرار کرد و به جایی رسید که در 48 ساعت با خوردن یک تکه نان زنده بود را تعریف کرد و از مردم خواست تا او را راهنمایی کنند.

به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران، "حراج شد 5 هزار تومان"،‌ این جمله‌ای بود که ذهن من را مشغول کرد باعث شد سو‍ژه‌ گزارش امشب رقم بخورد.
 
در خیابان انقلاب قدم می‌زدم وقتی که خورشید در حال محو شدن بود که این جمله به گوشم طنین انداز شد. چنان سوزناک بود که مرا به زمین میخکوب کرد و چشمانم را به سمت صاحب صدا برگرداند.
 
دختری بود با مانتویی بلند، روسری بنفش رنگ و دستانی که به راحتی می‌شد فهمید، لرزشش به خاطر خستگی است. متوجه نگاه‌های متفاوت من شد ولی به روی خودش نیاورد و به کارش ادامه داد.
 
معلوم بود دیرش شده بود و به همین دلیل اجناسی از تابلو‌های کوچک نقاشی و کوزه‌های سفالی را که بر رویش با قلم خطاطی شده بود را به حراج گذاشته بود.
 
در گوشه‌ای صبر کردم تا کمی سرش خلوت شود،‌ با غروب آفتاب کم کم بساطش را جمع کرد و سپس جلوتر رفتم و قبل از اینکه سوء تفاهم شود،‌ گفتم خبرنگارم، میخواهم گزارش تهیه کنم.
 
لبخندی زد و گفت: خب من چه کمکی می‌توانم برای شما انجام دهم؟ گفتم: می‌خواهم گزارشی تهیه کنم و گزارشم درباره خود شماست، درباره اینکه چرا امروز دست فروشی می‌کنید؟
 
باز هم لبش به خنده باز شد و گفت: مگر کسی هم هست که بخواهد داستان زندگی من را بخواند، اصلا چه اهمیتی دارد یک انسان در گوشه‌ای از این شهر چه بلایی سرش می‌آید؟
 
خلاصه پس از کمی صحبت متقاعد شد که کمی از سرگذشتش را بازگو کند، ‌ولی قول گرفت که تمامی صحبت‌هایش را بدون سانسور منشر کنیم تا شاید برخی از خانواده‌ها که داستانش را می‌خوانند،‌ درس عبرتی بگیرند و از اتفاقات ناگواری جلوگیری کنند.
 
دختر جوان دیگر بساطش را جمع کرده بود، کمی قدم زد و به ایستگاه BRT رسیدیم، نشست، نفس عمیقی کشید و شروع کرد به صحبت کردن. تمامی مشکلم از زمانی شروع شد که پای یک خواستگار به زندگی‌ام باز شد،‌ خواستگارم پسر عمویم بود،‌ پسری خوب، دارای شغل و بسیار با ادب ولی من اصلا نمی‌خواستم همبازی کودکیم همسرم شود به خاطر همین دلیل هر بار جواب منفی می‌دادم.
 
این جریان درست زمانی رخ داد که در کنکور سال 90 شرکت کرده بودم و توانسته بودم در یکی از دانشگاه‌های آزاد تهران رتبه قبولی را کسب کنم و در تعیین رشته نیز در دانشگاه پذیرفته شدم.
 
شهریه دانشگاه به خاطر اینکه رشته‌‌ام مهندسی بود، همان ابتدا از 600 هزار تومان بالاتر رفت ولی خب مشکلی نبود چونکه پدرم تمکن مالی خوبی داشت و به راحتی از عهده هزینه‌های دانشگاه بر می‌آمد.
 
اما جریان خواستگاری ادامه پیدا کرد تا اینکه پدرم گفت: باید با این وصلت موافقت کنم، مگر آن پسر چه کم دارد و یا چه مشکلی دارد.
 
واقعا پسر عمویم بدون مشکل بود ولی نه تنها دوست نداشتم با همبازی دوران کودکی‌ام ازدواج کنم، بلکه خانواده عمویم رفتن دختر به دانشگاه را بد می‌دانستند و کلا معتقد بودند زن برای خانه آفریده شده است و همین موضوع نیز مرا عذاب می‌داد.
 
پدرم هم دائما از برادرش حمایت کرد و عرصه را برای من تنگ‌تر می‌کرد، کتاب‌‌هایم را پاره کرد، جلوی حساب بانکی‌ام را که خودش باز کرده بود بست و خیلی اتفاقات دیگر که شاید گفتنش درست نباشد.
 
شب و روزم را با گریه سر می‌کردم،‌ حدود 20 روز همین اوضاع ادامه داشت تا اینکه یکی از دوستانم به دیدنم آمد. اسمش افسانه بود و از دوران دبیرستان با هم بودیم.
 
پدرم ابتدا مخالفت کرد که مرا ببیند ولی سپس با اصرار مادرم راضی شد. افسانه وقتی مرا دید گفت: با خودت چه کردی؟ مگر چند سال قرار است عمر کنی؟ فرار کن اصلا تو نیازی به پدر و مادرت نداری، می‌توانی درس بخوانی و یک زندگی مستقل تشکیل بدهی و مدتی بعد نیز پدرت مجبور است برای آبروی خودش هم که شده دنبالت بیاید و با التماس تو را به خانه برگرداند.
 
راستش حرف‌های افسانه و همینطور قولی که داده بود که یکی از خانه‌های پدرش را در تهران در اختیارمان قرار می‌گیرد، مرا وسوسه کرد تا مدتی کوتاه از خانه فرار کنم، تا درس خوبی به خانواده‌ام بدهم و آنان را در اضطراب بگذرام و سپس بازگردم.
 
بعد از رفتن افسانه قرار شد تا جمعه شب وقتی همه در خواب بودند، افسانه با ماشین جلوی درب خانه بیاید و با هم برویم، ‌به خاطر همین سر گاو صندوق پدرم رفتم و حدود 5 میلیون تومان پول برداشتم و خانه را برای مدتی بدرود گفتم.
 
سوار خودرو که شدم،‌ درونم پر از اضطراب و دلشوره شد ولی صحبت‌های افسانه مرا آرام می‌کرد،‌ افسانه دائما شوخی می‌کرد که نازک نارنجی نباشم.
 
با صحبت‌های افسانه وجودم استوار شد، ‌همان شب رفتیم به یکی از بهترین رستوران‌های داخل شهر و صبح بود که به تهران رسیدیم و افسانه کلیدی از داخل داشبورد ماشین درآورد و گفت این هم قولی که بهت دادم.
 
افسانه گفت: تو برو داخل خانه من هم دم غروب می‌آیم، باهم درس بخوانیم و شب هم برویم داخل شهری دور بزنیم، به قول بچه‌ها دور دور کنیم.
 
داخل خانه شدم،‌ چیز زیادی داخل خانه نبود،‌ یک تکه فرش دو عدد مبل راحتی و یک تخت دو نفره داخل اتاق بیشتر به سوئیت شبیه بود تا خانه مسکونی ولی بالاخره از هیچی بهتر بود.
 
تا شب که قرار بود افسانه دنبالم بیاید، بیش از 10 هزار بار مادرم زنگ زد ولی پدرم زنگ نزد، جواب تلفن را نمی‌دادم. می‌خواستم پدرم به اشتباهش پی ببرد و تاوان گریه مرا بدهد.
 
شب شد افسانه آمد ولی داخل خانه نشد، گفت: برویم که دیر شده، پرسیدم کجا، گفت: سورپرایز است، خودت متوجه میشوی.
 
من هم که چاره‌ای نداشتم قبول کردم و به راه افتادیم، افسانه تازه گواهینامه گرفته بود و هنوز رانندگی خوبی نداشت، یادم نمی‌رود،‌ نزدیک بود یک کامیون خودرویمان را له کند واقعا زیر کامیون بودیم ولی از مرگ فرار کردیم، باور کنید هنوز هر چند شب کابوس آن شب را می‌بینم.
 
خلاصه به جایی رسیدیم در یکی از مناطق شمالی تهران، وارد خانه‌ای شدیم شبیه به قصر هنوزم نفهمیدم که خانه‌اش چند متر بود. همه چیز متفاوت بود، رقص نور،‌ صدای موزیک،‌ دسر و انواع نوشیدنی روی میز بود و دخترها و پسرهای اندکی در گوشه‌ای از خانه جمع شده بودند و داشتند صدای بلندگو‌ها را تست می‌کردند.
 
خلاصه آن شب هم همانطور که همه می‌دانند، سپری شد و آخر شب بود که برگشتیم خانه و من از خستگی نفهمیدم چطور خوابم برد و فردا ظهر بیدار شدم، سریع تلفن همراهم نگاه کردم دیدم به دلیل نداشتن شارژ خاموش شده، گوشی روشن شد، دیدم مادرم با برخی از دوستان و برخی از آشنایان تماس گرفته، ولی بازهم پدرم زنگ نزده بود، من هم از خشم گوشی را پرت کردم روی تخت و از خشم دندان‌هایم را بهم می‌فشردم.
 
این روند با تمام شبگردی‌هایش تا چند هفته ادامه داشت تا اینکه وارد دانشگاه شدم و افسانه به من کمک می‌کرد تا بتوانم هزینه مخارج دانشگاهم را بپردازم و هربار که صحبت‌ برگشتن را می‌کردم، می‌گفت: اگر برگردی باید تا آخر عمر نوکر پدر و شوهرت باشی ولی اگر آن‌ها زنگ بزنند و منت برگشتن تو را بکشند مثل شاهزاده‌ها به خانه بازمی‌گردی و راحت زندگی می‌کنی.
 
نمی‌دانم چرا، ولی حرف‌های افسانه را خیلی قبول داشتم، شاید به خاطر این بود که تنها کسی که برایم باقی مانده بود. یک سال بیشتر نگذشته بود که به دانشگاه می‌رفتم که افسانه با پدر و مادرش به خارج کشور سفر کردند و افسانه با گذاشتن اندک پولی نزد من خواست تا زمان بازگشت مجدد آنان خانه پدرش را ترک کنم و یک خانه اجاره کنم.
 
افسانه قول داد کمتر از 6 ماه به ایران بازمی‌گردد و با من تماس می‌گیرد و الان 2 سال است که دیگر خبری از او ندارم، نمی‌دانم اصلا به خارج از کشور رفته یا نه؟ هیچ خبری از او ندارم.
 
از آن موقع بدبختی شروع شد دیگر به نبود خانواده‌ام عادت کرده بودم،‌ عادت کرده بودم طعنه‌های دیگران را تحمل کنم و با پسران خوشگذرانی کنم. قلیان کشیدن برایم شده بود سرگرمی و دیگر معتاد شبگردی بودم.
 
خلاصه یه مقدار پولی را هم که داشتم در این مسیر تلف شد و من هر روز منتظر تماس افسانه بودم که زنگ بزند و مرا شاد کند، ‌اینقدر که منتظر زنگ افسانه بودم دیگر منتظر زنگ پدرم نبودم.
 
مدت‌ها گذشت و افسانه زنگ نزد و من مجبور شدم برای پرداخت هزینه‌های سنگین دانشگاه خانه مجردی را تحویل داده و با مقداری از پول آن یک اتاق دانشجویی با دو تن دیگر کرایه کنم و با مابقی آن هزینه دانشگاه را بپردازم.
 
کم کم اندک پولی هم که داشتم به پایان رسید، به روزی افتادم که در 48 ساعت یک تکه نان می‌خوردم، داشتم واقعا از گرسنگی می‌مردم،‌ خجالت می‌کشیدم کار کنم و یا پولی از کسی قرض بگیرم ولی در نهایت مجبور شدم و 50 هزار تومان از هم اتاقی‌ام قرض گرفتم تا بعد که بروم سرکار، پس بدهم.
 
نیازمندی‌های همشهری را گرفتم، چند جا رفتم برای کار ولی همین که می‌فهمیدند که دختر تنها هستم، ناخودآگاه سناریوی پلیدی در ذهنشان نوشته می‌شد که می‌توانستم آن را در چشمانشان بخوانم.
 
البته برخی جاهای دولتی و معتبر هم گفتند: باید ابتدا مدرک بگیری سپس می‌توانند مرا استخدام کنند، به فکر همه چیز بودم ولی حواسم نبود چند روز دوری از خانه بیش از 2 سال به طول انجامیده بود و من با هر نوع آدمی نشست و برخاست کرده بودم و مجبور شده بودم کارهایی را انجام دهم که اصلا فکرش را نمی‌کردم.
 
خلاصه با پیشنهاد یکی از دوستانم که دانشجوی تئاتر و خوشنویسی بر روی اجسام بود، با هم شروع به کار کردیم. او صنایع دستی درست می‌کند و من هم در خیابان‌های انقلاب، تجریش، کارگر، ‌پارک شهر، پارک جمشیدیه می‌فروشم و سودش را نیز نصف می‌کنیم.
 
خدا را شکر روزی 30 هزار تومان سود داریم که آن را نصف کنیم تا بتوانیم با آن خرج زندگی و هزینه دانشگاه را در بیاوریم.
 
خودم هم نمی‌‌دانم چرا اینطور شد، من که روی پر قو بزرگ شده بودم،‌ من که فکر می‌کردم خوشبخت‌ترین دختر روی زمین می‌شوم،‌ من که دائم به فکر سفر‌های خارجی بودم و خودم را در بهترین خانه‌ها می‌دیدم، می‌خواستم صاحب 3 فرزند بشوم و در کنار خانواده از زندگی کردن لذت ببرم ولی الان در خانه‌ای زندگی می‌کنم که چهار انسان نمی‌توانند به راحتی کنار یکدیگر بخوابند و هر روز دعا می‌کنم تا مردم اجناسم را بخرند تا بتوانم امرار معاش کنم.
 
نمی‌دانم چرا پدرم زنگ نزد؟ نمی‌دانم اگر از خانه فرار نمی‌کردم، اگر به خانه باز می‌گشتم، اوضاع زندگی‌ام از امروز بهتر بود یا نه؟ نمی‌دانم اگر برگردم باید یک عمر کلفتی خانه پدرم را بکنم و دائما از فامیل سرزنش بشنوم که این دختر خیابانی است؟ نمی‌دانم اگر برگردم کسی به خواستگاری من می‌آید و می‌توانم دوباره زندگی تشکیل دهم؟
 
این دختر جوان از خوانندگان سرگذشتش خواست در صورت امکان به سوالاتش جواب دهند تا بداند الان باید چه کاری انجام دهد.

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۴۷
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۲:۰۰ ۰۷ دی ۱۴۰۰
شاید پدرش فوت کرده نتوانسته دنبالش بیاد
Iran (Islamic Republic of)
علی اصغر
۱۱:۰۹ ۲۲ دی ۱۳۹۳
برگرد به خونتون البته با یک‌بزرگتر
بهترین کار همینه
Iran (Islamic Republic of)
حسين
۰۱:۳۸ ۲۶ آذر ۱۳۹۳
سلام .بهترين راه برگشت به خونست اگر يك سال هم باهات حرف نزنن يا خداي ناكرده كتكت بزنن اما امنيتي كه داخل خونه خوده آدم هست هيچ جا پيدا نمي شه
Iran (Islamic Republic of)
آذر
۱۹:۳۵ ۱۲ آذر ۱۳۹۳
سلام خواهرگلم. این اشتباهی بوده که چه خوب چه بد, گذشته!!! ولی اینو بدون که همیشه جای جبران وجود داره فقط کافیه واقعا از ته دلت پشیمون بشی وبخواهی جبران کنی !!! یه همت واراده وتوکل وتوسل به خدای مهربون و میخواد. عزیزم شاید خدای نکرده پدرت وقتی خبر فرار شما را شنیدن اتفاقی براشون نیفتاده باشه!!؟و بخاطر همین نتونستند به شمازنگ بزنند!!! کمی واقع بین باش. خدا به همراهت هموطن
Iran (Islamic Republic of)
حاجی
۱۵:۲۹ ۲۳ مهر ۱۳۹۳
سلام اولا دوما و آخرن به هیچ کی گوش نکن خودت فقط خودت می تونی در مورد خودت تضمیم بگیری به همه چی فکر کن بعد تضمیم بگیر یا حق
Iran (Islamic Republic of)
رفیعی
۱۰:۴۶ ۲۳ مهر ۱۳۹۳
سلام کارت از اول اشتباه به خدا پناه ببر و برگرد پیش پدرت و دست و پاشو ببوس باز هم دیر نشده برگرد برگرد هر چه سریعتر مواظب شیطون باش که در کمین نیات خیره برگرد تا خدا آبرویت رو برگرداند تو رو به خدا گوش کن و نصحیت ما رو پذیرا باش برگرد
Australia
فهیمه
۱۱:۵۶ ۲۲ مهر ۱۳۹۳
عزیزم هرچه زودتر برگرد خونه. هیجا خونه خود آدم نمیشه، هرچه قدرم پدر و مادر آدم بد باشه، با اینکه تو میگیی تو پر قو بزرگ شدی. حتما پدرت یه چیزی میدونسته که گفته با پسر عموت ازدواج کنی. به قول استادم شما به مو فکر میکنی ما به پیچش فکر میکنیم.
منم 13 روز از خونه زدم بیرون فقط واسه اینکه چرا انقد بهم گیر میدن. منم مثل تو، تو پر قو بزرگ شدم اما زود پشیمون شدم. پدر منم تو این چند روز به من زنگ نزد اما فامیلامون اومدن دنبالم رفتم. الانم با خیال راحت دارم زندگیمو می کنم. نصیحت پدر مادر واسه خودمونه من الان اینو می فهمم. اگه به عنوان خواهر قبول داری مارو برگرد خونتون. شاید الان هنوزم چشم به راهت باشن. اگه هم باهات بد رفتار کنن بهتر از اینه که بهت انگه خیابونی بودن بزن..
United States of America
m4r1055
۰۹:۵۷ ۲۱ مهر ۱۳۹۳
فقط برگرد وامیدت بخدا باشه و درست ادامه بده....
Iran (Islamic Republic of)
mahta
۱۹:۱۸ ۲۰ مهر ۱۳۹۳
از دور که نگاه کنی یه چیز میگی ، وقتی تو موقعیتش قرار بگیری یه کار دیگه میکنی.
نمیتونم عکس العمل پدرتو اگه برگردی پیش بینی کنم + همیشه با این طرز تفکر مخالف بودم تنها چیزی که میتونم بگم اینه:
گاهی توی زندگی خیلی زود دیر میشه .
اگرم بر نگشتی مواظب خودت با ش. حواست باشه کج نری
Iran (Islamic Republic of)
محمد
۲۳:۱۳ ۱۲ مهر ۱۳۹۳
بوسیدن دست های گرم مادر آرزوی خیلی هایی هست که دیگه هیچ وقت اون لحظات بر نمی گرده
United States of America
دانشگاه رفته20سال پیش
۱۳:۳۶ ۱۱ مهر ۱۳۹۳
اگه من جای پدرت باشم سرت راگوش تاگوش می برم
Australia
ناشناس
۱۳:۱۲ ۱۰ مهر ۱۳۹۳
چه ملت سرکاری هستیم بابا این داستانو خبرنگاره تعریف کرده واسه ما اونوقت شما میاین به دختره کامنت میدین برگرد تروخدا برگرد انگار اون کامنتای شمارو میخونه بدبخت گوشه خیابون داره دستفروشی میکنه مثل شما بیکار نیست بیاد کامنت بخونه هدف از نوشتن این مطلبم این نبوده بیان نظر شمارو بپرسن اصلا در اینکه ما ایرانیا همهگی تو همه چی استادیم شکی نیست فقط نمیدونم چرا همیشه به همه چی گند میزنیم مثل این دختره هدف اینه که چارتا پدرمادر بخونن بدونن چطور باید با بچشون رفتار کنن چار تا جوونم بخونن بدونن که بیرون خونه خبری نیست جز بدبختی هر چند که همگی استادین ماشالله
Iran (Islamic Republic of)
علی محمدی
۱۱:۲۷ ۱۰ مهر ۱۳۹۳
کاش به جای این حرفا یکی براش فکر چاره ای بود
واقعا واستون متاسفم دوستان
درسته از خونه فرار کرده اما یه انسانه. یه انسان که اشتباه کرده
همه اشتباه میکنن. انهایی که میگن اشتباه کرد باید تاوان کارشو بده بیخود کردن
چون جای اون نیستن
کاش یکی درکش میکرد و بهش کمک میکرد
یکی مثل من واسه کمک به همنوعم هر کاری میکنم. نه بچه مومنم نه بچه پر ادعا. فقط یه انسانم که میگم کمک به کسی که نیاز داره به کمکت.گناه نیست
کاش من جای این خبرنگار بودم وگرنه به هر قیمتی شده کمکش میکردم.
bohunfx@yahoo.com
United States of America
ناشناس
۱۵:۵۲ ۰۹ مهر ۱۳۹۳
برگرد به اغوش خانوادت- دنیا ارزش اینهمه درد و رنج رو نداره
Iran (Islamic Republic of)
مایا
۰۹:۰۷ ۰۹ مهر ۱۳۹۳
چقدر این دختر عقلش...نباید پدرش اونو ببخشه چرا فرار کردی ؟خب فکر کردی ما چرا درس میخونیم برای اینکه بریم سرکار خرج زندگی دربیاریم خب از شگرد دخترانه استفاده میکردی چه اشکالی داشت زن پسر عموت میشدی چرا غرور پدرتو شکستی از کجا معلوم پدرت با گوشی مامانت باهات تماس نگرفته باشه هاااااااااااااااا؟خب تو زندگیتو میکردی بعدا با شوهرتم در مورد دانشگاه صحبت میکردی واقعا حیف اون پسر که تو زنش بشی اینقدر که نمیتونی تحمل زندگی داشته باشی مثلا فرار کردی به آرزوهات رسیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟پسرای خیابانی خیلی تحویلت میگیرن تو لیاقت محبت پدرانه نداشتی با پدرت خیلی محترمانه در طول زمان صحبت میکردی اجازه میداد بری دانشگاه الان مدرکت به چه دردت میخوره ؟تا کی میخوای توی خیابون باشی ؟فردا مثلا استخدامت میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟برو پای پدرتو بوس کن بگو غلط کردم من خودم دخترم ولی هر چی پدرم بگه احترام میزارم اما حتی مخالفت هم میکنم ولی فرار نمیکنم غرب کشور احترام والدین خیلی بیشتره
Iran (Islamic Republic of)
سعید
۲۳:۴۰ ۰۵ مهر ۱۳۹۳
یادت باشه پدرها دخترهاشون را ازپسرشان بیشتر دوست دارند.حالا غرور پدرت اجازه نمی داده که بفهمه دخترش فرار کرده,ودر نتیجه با شما تلفنی صحبت نکرده, سعی کن با مادرت تماس بگیری و ایشان زمینه برگشت شما را محیا کنه
Iran (Islamic Republic of)
امیر
۲۱:۲۶ ۰۲ مهر ۱۳۹۳
برگردازاین ستون به ان ستون فرج است به خداتوکل کن
Iran (Islamic Republic of)
سحر
۱۳:۲۷ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
بنظر من لازم نیست به اون خونه برگردی، چون مطمئن باش اون پدر الانم قبولت نمی کنه، شاید بهتر بود همون موقع با پسر عموت صحبت می کردی و بهش می گفتی که دوسش نداری احتمالا اونم با کسی که دوسش نداشت دلش نمی خواست ازدواج کنه.
حالا هم همینطوری ادامه بده و درستو بخون مطمئنم که موفق می شی.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۳۱ ۱۰ آذر ۱۳۹۳
تو خواهر سجادنيستيييييي؟؟؟
Iran (Islamic Republic of)
هموطن
۱۰:۴۸ ۲۹ شهريور ۱۳۹۳
سلام منم ناراحت شدم ولی یه سوال دارم چطور خانواده ایشون که میدونن کدوم دانشگاه قبول شده اصلا به سراغ دانشگاه نیومدن تا دخترشونو پیدا کنن؟ در ضمن ایشون الان مکان زندگی داره و کارم می کنه پس بنظر من تاوقتی که شرایط بازگشتشون فراهم بشه درسشو ادامه بده
Iran (Islamic Republic of)
خودت
۲۱:۳۱ ۲۷ شهريور ۱۳۹۳
خاک تو سرت که فرار کردی من جای تو بودم زنگ میزدم پسر عموم میگفتم زندگیمو خراب کردی حالا بیا درستش کن .(بیغیرتی اخرشه این پدر )
Iran (Islamic Republic of)
رئوف
۲۱:۲۶ ۲۷ شهريور ۱۳۹۳
به نظر من این داستان واقعی نیست. آخه چرا مردم رو سر کار میذارید؟
Iran (Islamic Republic of)
mahta
۱۹:۲۰ ۲۰ مهر ۱۳۹۳
چرا به نظرت داستان واقعی نیست؟
Iran (Islamic Republic of)
هانیه
۲۰:۴۶ ۲۷ شهريور ۱۳۹۳
کاش برگردی...:(
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۱۷ ۲۷ شهريور ۱۳۹۳
خونه آدم از همه جا بهتره
به خونه ات برگرد
Iran (Islamic Republic of)
امید
۱۵:۱۲ ۲۷ شهريور ۱۳۹۳
بقران چشمام پر از اشک شد، خدا لعنت کنه جهالت این پدرو...حیف بخونه برگرد...ای خدا
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۰۳ ۲۷ شهريور ۱۳۹۳
فقط برگرد
-
sajjad
۱۱:۵۴ ۲۷ شهريور ۱۳۹۳
اگه من بجا تو بودم هیچوقت بر نمیگشتم
برگردم پیش کی؟
خانواده کجا بود وقتی که...
عقل و منطق خانواده کجا بود پس
ولی خانوم برای شما تو این جامعه با این وضع بهت پیشنهاد میکنم حده اقل برای شادی مادرتم که شده برگردی
موفق باشی
Iran (Islamic Republic of)
علی
۰۹:۲۹ ۲۷ شهريور ۱۳۹۳
شاید زنگ نزدن پدر غرور بی جای اون بوده ولی به هر حال دل پدرو مادر بزرگه هرچقدر هم که ما بد باشیم بازم میتونیم دلشونو بدست بیاریم. خوشبختی رضای خداست و بهد رای پدرو مادرت برات ارزو میکنم سختیهای زندگیت تموم بشه به ارامش برسی.انشاالله.
Iran (Islamic Republic of)
قادر
۰۸:۲۴ ۲۷ شهريور ۱۳۹۳
.از این پس مواظب خودت باش.خدا به همرات
Iran (Islamic Republic of)
بمانی
۲۲:۴۲ ۲۶ شهريور ۱۳۹۳
سلام.شماجای خواهر منید...فقط به خدا توکل وحتما هم بهش اعتماد کنید مطمئن باشید خدا کمکت میکنه...این دنیای لعنتی ما پره ازگرگ...دلیلش هم فقط این ماهواره ها و غربی گرایی جوونامونه...خدایا توکه بزرگی تموم این جوونامون رو به بزرگی خودت هدایت کن(آمین)
Iran (Islamic Republic of)
حسن
۲۰:۱۱ ۲۶ شهريور ۱۳۹۳
خواهرم ، تو باید برگردی خونه مطمئن باش خوشبخت میشی ، درست را هم به راحتی میتونی ادامه دهی
Iran (Islamic Republic of)
فیلسوف
۱۷:۴۲ ۲۶ شهريور ۱۳۹۳
سلام. نمی خواهم مثل بقیه شعار بدم و بگم زودتر برگرد!!
برای همین پیشنهاد می کنم تا وقتی بابات بهت زنگ نزده برنگرد، فقط خواهشا جواب مادرتو بده وبهش بگو تا اون غیرمستقیم پدرتو ترغیب کنه بهت زنگ بزنه.
بعد می مونه دو تا مسآله یکی اون 5 میلیونه، حتما فهمیدند کار غفوره! بنابر این خودتو به کوچه علی چپ نزن و سربلند برو کلانتری خودتو معرفی کن میاند رضایت میدند و اعدام نمیشی!
دومی هم افسانه جون، اون موجود خیرخواه و شیطانیه مراقب باش خیلی اعتماد نکن به آدما! اگر بعد از چند وقت آفتابی نشد یک سر بزن به باشگاه خبرنگاران نکند زیر کامیون مرده باشه؟
امیدوارم از نظرم استفاده کرده باشی.
فلسفه زندگی تلاش و گذشتن و لبخند است
Iran (Islamic Republic of)
کارگران
۱۰:۴۸ ۲۶ شهريور ۱۳۹۳
سلام
ازهچه بگذریم سخن دوست خوشتراست
ولی هیچ دوستی بهترازپدرومادرنیست وهیچ دایه ای دلسوزترازمادرنیست
بهتره برگردی خونه چون تاجوانی میتوانی اینطوری بگردی ولی پابه سن که گذاشتی دیگرکسی حتی نگاهت هم نمیکنه
-
نینا
۰۹:۰۸ ۲۶ شهريور ۱۳۹۳
سلام عزیزم تورو خدا حتما برگرد خونه به خدا الان فکر کنم مادرت از دوری تو دق کرده اگه برگردی هم پدر وهم مادرت خیلی خوشحال خواهند شد سرگذشت بسیار تلخی دااشتی وقتی خواندم اشک در چشمانم حلقه زد انسان هیچوقت نباید گول حرفهای چرب ونرم دوستاشو بخوره حتی اگه بهترین دوست انسان باشه پدر ومادرت منتظرت هستند مطمئن باش اگه اولش هم پدرت خواست بدخلقی کند اصلا به دل نگیر واین رو حق خودت بدون چون اون هم غرور داره وبا این کارت توی این دوسال غرورشو له کردی من خودم پدر ندارم ولی تو قدر پدرتو بدون .خواهش میکنم ازت به عنوان یک خواهر به خونتون برگرد چون به قول دوستمون توی جامعه گرگهای زیادی هستند .
United States of America
لوبیا
۰۲:۴۱ ۲۶ شهريور ۱۳۹۳
سلام
این دختر خانوم داره دروغ میگه یا همه حقیقت را نگفتهو
ولی با هر موضوعی که هست هر اتفاقی که افتاده به نظر من باید بری به سمت خانوادت حالا هرکی هست پدر و مادر واقعیت یا پدر مادر یا برادر و خواهر غیر واقعی
Iran (Islamic Republic of)
mahta
۱۹:۲۳ ۲۰ مهر ۱۳۹۳
خب معلومه که همه ی حقیقتو نگفته.
چند جاش نوشته بود: که شاید گففتنش درست نباشد. دیگه از این واضح تر؟
Iran (Islamic Republic of)
مادرت
۱۴:۰۹ ۲۵ شهريور ۱۳۹۳
عزیزم تو مثل دخترم هستی،،دخترم نمیدونی با رفتنت و پاسخ ندادن به تماسهایم چه رنج و شکنجه ای رو تحمل کردم،پدرت هم از کرده خود پشیمان است،دخترم برگرد،ما چشم براهت هستیم،هر وقت تلفن زنگ میزند یا زنگ ایفون صدا میکند منتظر شنیدن صدایت هستم.من مادرت هستم برگرد و چشمهای خشکیده از اشکم را ببین،برگرد و چشمانم را روشن کن
Iran (Islamic Republic of)
امین
۱۰:۴۳ ۲۵ شهريور ۱۳۹۳
سلام خواهرم، من با بقیه دوستان هم نظر هستم.
به نظرشما شرایط الان شما بهتره یا شرایطی که ممکنه در آینده ی که نمی دانید و مطمین نیستید رخ بدهد . پس برگرد و آدم معتمد و فردی که خانواده ات بخصوص پدرت از او حساب می برد را واسطه قرار بده که شرایط برگشت شما را فراهم کند و بگویید این مدت در شهرستان مشغول تحصیل و اشتغال بوده اید . خداوند شما را دوست داشته که تا الان با شما همراه و نگهبان شما بوده و البته خود شما بصورت منطقی با خانواده ات صحبت کن چون دیگر دختر با تجریه و تحصیل کرده ای هستید . انشاله عاقبت به خیر و خوشبخت شوید
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۰:۰۴ ۲۵ شهريور ۱۳۹۳
به نظرم yjcمیتونه یه واسطه خوب باشه برا برگشت خیابون تاحالاکسی روبه خوشبختی نرسونده خوشبختی یعنی بوسیدن روی ماه پدرومادرحتی اگه حرفشون غیرمنطقی باشه
Iran (Islamic Republic of)
سید
۲۳:۴۸ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
عزیزم برگرد . خداوند که خالق هستی ماست می گوید
باز ا بازا هر انچه هستی بازا
حال چه رسد به پدرت
بر گرد تا دیر تر از این نشده
Iran (Islamic Republic of)
رزيتا
۱۹:۴۱ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
خواهر عزيزم انتظار نداشته باش در وهله اول پدر تحويلت بگيره بهر حال تا مدتي تاوان اشتباه وگناهت رو بايد پس بدهى ولى اگر نروى اخر ش با هر كس ازدواج كنى به چشم يه دختر فاسد وبى خانمامن نگاهت ميكند ومطمين باش ارزشى برايت قايل نيست حتى اگر خودش مفسد باشد تا اخر عمرت رنگ ارامش رو نخواهى ديد وارزو مى كنى اى كاش زن همان پسر عموت شده بودى اول از خدا بخواه ببخشدت وبا توسل به اغوش خانواده بر گرد مى توانى قبلش يه نامه برايشون بنويسى بهر حال يه قسمت از زندگيت خراب شود بهتره تا همش
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۱۰ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
برگرد: فكر ميكني كه الان حالت خيلي بهتره ، از اين كه بدتر نميشي،يه كم فكر خانوادتم باش.
Iran (Islamic Republic of)
زهره
۱۸:۴۴ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
برگرد .... جون کمی دیر تر افسوس همین لحظه ها رو هم خواهی خورد تو سختیهای بدتر از عصبانیت پدرت رو تحمل کردی پس برگرد...
Iran (Islamic Republic of)
google
۱۷:۳۰ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
با سلام:برگرد پیش خانواده؟تنها خانواده است که می تواند شمارا به روال سابق برگرداند
Iran (Islamic Republic of)
مجتبی
۱۷:۰۰ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
سلام
شما به دلیل نداشتن تجربه از همون اول روش مناسبی رو انتخاب نکردید بهتر بود با پسر عموتون صحبت میکردید شاید شرایطتون رو قبول میکرد اما حالا گذشته .الان بهترین تصمیم به نظر من اینه که برگردید مطمئن باشید خانوادتون منتظر شما هستند توی جامعه ما تنها زندگی کردن واسه یه دختر واقعا سخته
Iran (Islamic Republic of)
پدر
۱۵:۵۰ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
بنظر من غرورتو بذار کنار به پدرت زنگ بزن من خودم پدرم فکر کنم بهترین راه همین باشه تا دیرتر نشده اگه نمیتونی به مادرت زنگ بزن یا کسی دیگه را واسطه کن خواهش میکنم
Iran (Islamic Republic of)
محمد
۱۵:۳۹ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
بهتره برگردی و بیشتر ضرر نکنی
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۲۸ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
هرموقع برگردی اغوش پر مهر خانوادت مخصوصا مادرت درک می کنی و مطمئن باش اونها تنها کسانی هستن که فرزندشون بیشتر از همه دوست دارن و می پذیرنت سرزنشت نمی کنن از خداوند هم بخواه کمکت کنه که بی شک راه برای کسی که توبه کنه باز است
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۰۵ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
اسیر وسوسه شیطان شده ولی هر موقع جلوی ضرر را بگیری نفعه.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۰۲ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
به نام خداوند بخشنده و مهربان
با سلام
اما در مورد تهیه کننده ی این گزارش: ایشان خیلی باید خدا را شکر کنه که این توفیق را یافته که درد دلی از یکی از بندگان خدا را بدست بیاره تا راه حلی براش پیدا کنه. ای کاش همین ایشان هم می تونست که واسطه ی خیر بشه و این عزیز را به خانواده اش برگردونه اما حساب شده و با مراعات شروط و شرایط روانی، عاطفی، امنیتی و...؛ غالباً خانواده و فامیل او هم وقتی آگاهی صحیح و سالمی از وضعیت پیدا کنند مثل سایر مردم اجتماع، می پذیرند و زندگی جدیدی بدور از سرزنش و ملامت با او رقم می زنند.
اما سخنی هم با آن عزیز دل شکسته:
آیا خدا به شما چشم نداده، گوش نداده، دل نداده تا با آنها حقایق زندگیت را بیابی و راه زندگیت را درست رقم بزنی. تازه دو دستت سالمه، دو پایت سالمه، ... همه را داری، پس چی کم داری. این همه نعمت دور و برت را گرفته، آیا خیال می کنی نفعت به خودت و جامعه ات به همین محدود می شه که یه فروشنده ی دوره گرد اون هم با دختر بودنت باشی؟! تو که از همه بالاتر حیات دنیوی و اختیار و قوه ی ادراک و معرفت داری، تازه تا حدودی از خواب غفلت بیدار شده ای، به بی وفایی دنیا و مادیات هم پی برده ای، پس چرا یه فکر اساسی نمی کنی؟
چاره ی اساسی به اینه که:
اوّلاً: نسبت به فهم دین و آیین زندگیت اقدام کنی.
ثانیاً: نسبت به بالابردن سطح علم و تخصّص مورد علاقه و عاقلانه ات که درش آینده و تأمین هزینه هم باشه و شغل مبتنی بر آن هم آبرومند باشه و درآمدش خوب باشه، بجنبی یعنی لحظه ای درنگ نکنی و زود تا وقتش نگذشته اقدام کنی.
ثالثاً: مگه کسی بهت نگفته عزیزم که قطع رَحِم، گناه کبیره است و گناه کبیره یعنی تیشه ای بر ریشه ی زندگی و انسانیت آدمی، تازه اگه رَحِم هم کسانی مثل بابا و مامانت باشند که دیگه واویلاست! تو هرچی باشی و هرچه بشی بازم دختر همون پدر و مادرتی و هیچوقت پدر و مادر، هرچند در ظاهر طور دیگری رفتار کنند اما دلشون رحم داره، بالاخره به مهر و مهربونی برمی گردند به سوی شما، لذا اصلاً فکر اینکه به اونها محل نذاری را از ذهنت بینداز بیرون، و یه راهی پیدا کن تا کم کم، آروم آروم خودت را بذاری تو بغل بابا و مامانت، تا طعم و لذت زندگیت را بچشی. آیا خودت دوست داری به فرض فرزندی داشته باشی که باهات قهر کنه و هرچی تو منتظری تا یه بهانه ای پیدا کنی تا باش ارتباط برقرار کنی اما اون ازت فرار می کنه و فکر می کنه شما از اون دوری می کنی؟ مسلماً نمی خواهی چنین باشه. پس از برکات صله ی ارحام مخصوصاً ارتباط با پدر و مادرت غافلتر از همین مقدار که تا الآن غفلت کرده ای مباش و نیتت را درست کن تا عملت هم درست بشه.
در این راستا اگه همین تهیه کننده ی گزارش بتونه برات نقش رابطه را پیاده کنه که چه خوب، اما اگر لازم شد از کس دیگری استفاده کنی پس باید اهلیتش را داشته باشه و اهل صلاح و تقوا و آگاهی و تخصصش باشه.
بنابراین:
1- هم به فکر دینت باش؛ احکام دینی ات را یاد بگیر.
2- هم به فکر دنیات باش؛ تحصیل علم و تخصص مورد علاقه و آینده دارت را فرا بگیر و رها نکن تا به نتیجه ی مورد علاقه ات برسی.
3- هم صله ی ارحام بجا آور و از قطع رحم به شدت بپرهیز. مخصوصاً با پدر و مادرت که حق عظیمی برگردنت دارن روابط صمیمانه و دلجویانه برقرار کن.
4- با اهل صلاح و تقوا، و آگاه و متخصّص آشنا شو و مشورت عاقلانه و بی ضرر کن و همیشه «برنامه ی جامع» برای زندگی ات داشته باشد.
اشکهای چشمانم را تقدیم خواهر عزیزم می کنم و دعایم را بدرقه ی راهش. عاقتب به خیر و خوش بخت باشی. آمین!
Iran (Islamic Republic of)
reza
۱۴:۴۷ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
اشتباه بزرگی کردی ولی میشه اشتباهت را جبران کنی من خودم یک پدرم .پدرت هم اشتباه کرده برگرد خونه اطمینان داشته باش پدرت ودیگر اعضای خانواده تورامی بخشند حتی اگر نبخشند بازهم برگرد وبه درست هم ادامه بده هیچ کجا بهتر ازخانه وخانواده نیست هرچقدرهم بد باشند
Iran (Islamic Republic of)
محسن
۱۴:۲۶ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
كلفتي خانه پدر بهتر از دستفروشي ست مطمئن هم باش مدتي بايد شرايط بد منزل را تحمل تا اعتماد دوباره خانواده را جلب كني. بهترين كار برگشتن به خانه است
Iran (Islamic Republic of)
mohamad rasoul
۱۴:۰۹ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
دخترم،من پدر دختری 29ساله هستم.یقینا این دو سال دوری برای پدرتو بیش از بیست سال اونو پیرکرده،اگه به تو زنگ نزده نه اینکه تورو دوست نداره که فقط غرورش بهش اجازه نداده .مطمئنا کمی صبر وتحمل حرفها ورفتارهای اطرافیان خیلی راحتتر از اینه که خدای ناکرده دیگه توی این دنیا موفق به دیدارپدرت نشی. به نظرمن تادیر نشده با اونها تماس بگیر وبرگرد به خونت.در کنار خانواده بودن در بدترین شرائط هرچه باشه بهتر از این وضع فعلیه
Iran (Islamic Republic of)
حمید
۱۳:۴۷ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
من قبول دارم تفکر پدر این خانم خوب نیست اما تو جامعه ما ادمهای بیمار زیاد هستند ک میتونن باین خانم اسیب برسونن بهتره با حضور یک ادم واسطه ک مورد قبول خانواده بخصوص پدر این خانم باشند این چالش هرچ زودتر حل بشه بنظرم درسته تحمل اون زندگی سخت وشکننده بوده اما گاهی ادم درمقابل غرورش بایسته تا ضرر بیشتر نبینه
Iran (Islamic Republic of)
ایرانی
۱۳:۲۶ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
هیچ جا امن تر از کانون خانواده نیس.بهتره برگردی و حتی کتکهای پدرت را به جون بخری ولی اسم دختر خیابانی و....نداشته باشی....هر چه زودتر برگردی به نفعته
Iran (Islamic Republic of)
صادق
۱۳:۲۱ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
به نظر من هم برگرد هر چی باشه بهتر از اینکه تو خیابان ماندن به خدا توکل کن برگرد
Iran (Islamic Republic of)
صادق
۱۳:۰۹ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
به نظر من هم برگرد هر چی باشه بهتر از اینکه تو خیابان ماندن به خدا توکل کن برگرد
Iran (Islamic Republic of)
اسماعیل الف
۱۳:۰۲ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
دخترم من52 سال سن دارم وبا کلی از تجربه در زندگی، تنها محل امن ومطمئن خونه پدرت ودکنار خانواده ات هست .این حرف حاصل یک عمر تجربه من هست .انشاالله خدا در راه رسیدن به خانواده ات راهنمایت باشد.
Iran (Islamic Republic of)
lمهدی
۱۲:۴۷ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
برگرد به خونه به خدا توکل کن پدر ومادر هیچ وقت بچه هاشونو دور نمی ریزن. مطمئن باش پدر ومادرت در هر حالای زکه باشی دوست دتارن برگرد و خوشحالشون کن.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۲:۲۱ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
این مطالب روبایدپدرومادرهایی که خیلی سختگیری میکنن وفرزندانی که کلشون بادداره بخونن
Iran (Islamic Republic of)
فاطمه
۱۲:۰۸ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
به نظر من برگرد پیش خانواده ات، مطمئن باش اونا تو رو میپذیرن و نگران حرف ها و سرزنش های اطرافیان نباش چون مردم در هر صورت دنبال یک راهی برای حرف در آوردن میگردن، یکی بهانه دستشون میده یکی هم نه،حرف بقیه اصلا برات مهم نباشه، برگرد پیش خانوادت و شک نکن که همه چی روز به روز بهترمیشه
Iran (Islamic Republic of)
اسماعيل
۱۱:۴۴ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
هيچ كجا مثل كانون گرم خانواده و هيچ دوستي بهتر از پدر و مادر براي آدم، روي اين كره خاكي نيست. تورا به آبروي حضرت زهرا (س) قسمت ميدهم پيش خانواده ات برگرد و از كارهاي گذشته ات توبه كن و يك زندگي تازه را با والدينت شروع كن.شما خانم هستيد و عزيز! دنيا به آخر نرسيده است الگوي خود را حضرت فاطمه قرار بده و از نو شروع كن.
من هم قول ميدهم به عنوان يك برادر ديني براي موفقيت شما و جوانان عزيز كشورم هر روز يك زيارت عاشورا بخوانم. ياعلي بگو و عشق را اغاز كن...
Iran (Islamic Republic of)
میثم
۱۱:۱۴ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
برگرد .......
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۱۶ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
به نظر من هیچ کس و هیچ چیز جای پدر ومادر رو برای آدم نمیگیره پدر مادر هر چقد که بد باشن باز پدر مادر آدم هستن و پشتیبان انسان به نظر من پا بزار رو غرورت و از لج بازی که با خودت میکنی دست بردار و به خونه برگرد هیچ وقت ضرر نمیکنی مطمئن باش و شک نکن!!! یه چیز دیگه نمیدونم میونت با خدا چطوره ولی اگه با خدا خوب هستی که خودش صد در صد کمتک میکنه ولی اگه خوب نیستی باهاش خوب باش هیچ کس هم از دوستی با خدا ضرر نکرده !! یا علی
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۱۴ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
برگرد پیش خانواده ات.
-
آزمند
۰۹:۵۶ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
100درصد آغوش گرم خانواده بهتر است در ضمن انجام کارهای خانه پدری اسمش کلفتی نیست بلکه جبران اندک قسمتی از زحمتی است که پدران ومادران ما تا بحال برای ما کشیده اند
Iran (Islamic Republic of)
لیلا
۰۹:۵۱ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
هرجوری هست درست را ادامه بده وبه هیچ وجه رها نکن وبزودی در یک فرصت مناسب پیش خانواده ات برگردد .شاید رفتارخانواده ات در ابتدا خوب نباشد اما بالاخره همه چیز درست میشود
-
درايت
۰۹:۴۱ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
برگرد به خانه هر پدري خوشبختي فرزندش را مي خواهد.خودخواهي و غرور توباعث اين همه اتفاقات شده است ازدواج سنت است جه با پسرعمو چه با كس ديگر اينكه همبازي دوران كودكي ام هست من ازدواج نمي كنم غلط است پسر خوبي كه بوده درآمد هم داشته ديگه چي ميخواستي.اتفاقاتي كه برات افتاده بدتر از زندگي با پسرعموت بوده.
Iran (Islamic Republic of)
یوسف
۰۹:۴۱ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
به نظر من هر طوری می خواهی زندگی کن ولی زیر سایه پدر و مادرت باش. هیچ موقع پدر مادر بد فرزند را نمی خواهند در هر صورت که باشه .به این فکر نکن که مردم چه چیزی می گویند . دهن مردم را نمی شه بست
Iran (Islamic Republic of)
سارينا
۰۹:۳۷ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
سلام.به نظرم سعي خودت رو بكن برگردي به خونتون هيچ كس پدرومادر آدم نميشه حتي اگه بدترين پدرومادردنيا باشن
Iran (Islamic Republic of)
لیلا
۰۹:۳۱ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
سلام دوست عزیز
راه خوبی انتخاب نکردی ولی خب ادمی زاد اشتباه می کنه... برگرد پیش خانواده و از پدر و مادرت معذرت خواهی کن. پدر و مادر یه نعمتن قدرشونو بدون تا هستن ... تا دیر نشده برگرد
Iran (Islamic Republic of)
ایلیا جم
۰۹:۲۳ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
توکلت علی الله شما سهم خودت رادرزندگی انجام بده ومنتظرنتیجه نباش .کاش حداقل با مادرت تماس تلفنی وچه بهتر حضوری داشتی تا میتوانستی کمی از دلشوره هایش بکاهی....دعادراینجور مواقع بسیارمشکل گشاست....
Iran (Islamic Republic of)
رضا
۰۹:۱۵ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
سلام . به نظر من هر وقت جلوی ضرر را بگیری منفعت است . خواهرم تا بیشتر غرق در بد بختی نشدید . به فکر نجات باش اخه تا کی میتوانی به این وضع ادامه بدهی . شما باز هم با مادرت تماس بگیر . چون مادر خیلی مهربان است .
Iran (Islamic Republic of)
جابر تاری وردی
۰۹:۱۴ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
با سلام.
با تشکر از خبرنگارتون و عزیزی که سرگذشت خودشون رو برامون بیان کردند.
به نظر بنده بهترین کاری که شما میتونید بکنید اینه که از هر چه سریعتر به آغوش گرم خانوادتون برگردید . حتی به بهای کلفتی در خانه پدر .
هر چه بشد آنها خانواده شماهستند و بهترین پناهگاه برای شما.
امیدوارم هرچه زودتر به آرزوهای خودتون برسید و خوشبخت و شاد باشید.
فراموش نکنید که هر کاری میکنید فقط و فقط برای رضایت خدا باشد.
التماس دعا
نائب الزیاره شما و تمامی دوستداران اهل بیت در حرم آقا امام رضا (ع) خواهم بود
Iran (Islamic Republic of)
خواننده
۰۹:۱۲ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
از این گزارش بسیار جالب و آموزنده تان تشکر می کنم. به عنوان یک پدر، به نظر بنده هم برای پدران آموزنده است هم برای دختران محترم خانواده
Iran (Islamic Republic of)
حسین
۰۹:۰۸ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
به نظر من برگرد به خونه بهتره
چه فرقی میکنه با الان0
االان باید بری کار کنی منت این کس و ان کس و بکشی به هزار کار خلاف دیگه هم کشیده بشی اخرش که چی هیچ چیز جای خانواده رو نمیگیره همین که کنارشون باشی کافیه 0به نظر من منت پدر و مادر سرت باشه تا هزار نفر دیگه بهتره0اینا همش میگذره بعد چند سال همه فراموش میکنن0خواستگار هم هر چه قسمت باشه اما وقتی خانواده دار باشی به نظرم خواستگارات بیشتر از الانت باشه0 انسان باید نقد پذیر باشه یه اشتباهی کرده باید پاش واسته باور کن پیش خوانوادت باشی بهتر از وضع الانته شک نکن برگردد
-
ghaffar
۰۹:۰۴ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
بنظر بنده از هركجاي ضرر برگردي منفعت است .برگردد پيش خانواده
Iran (Islamic Republic of)
بی ازار
۱۱:۱۲ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
دخترم ،من پدر دختری 29ساله هستم.مطمئن باش اگه بابات بهت زنگ نزده از روی غرورش بوده ولی حتما این دوری دوساله اونو 20سال پیر کرده.پس تا خیلی دیر نشده وتا خدای ناکرده از وجودش محروم نشدی به خانه برگرد.مطمئن باش با کمی صبر وتحمل شنیدن بعضی حرفها ورفتارها خیلی زود همه چی به حالت اولش برمیگرده
Iran (Islamic Republic of)
یاسین
۰۹:۰۲ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
نگران نباش اوضاع درست میشه. کار کن. منتظر زنگ دوستت هم نباش. نباید از خانه فرار می کردی. اما حالا شده برگشتت اوضاع رو بد تر میکنه. اگر ازدواج میکردی حتما طلاق میگرفتی. درست رو بخون.
-
پدر یک کودک( دوست)
۰۹:۲۰ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
یاسین ؟ ببخشید یک لحظه ناموس خودت رو در این شرایط تصور کن !! تصور کردی حالا به این بنده خدا نظرتون رو بدین .
باز هم همین رو میگید ؟؟
Iran (Islamic Republic of)
ایرانی
۰۸:۵۸ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
طاعت والدین واجب است فقط دربرابر معصیت خدا جاعز نیست خداوند توبه همه انسانها را قبول دارد یک عذر خواهی یا توبه می تواند زندگی خوبی باشد
Iran (Islamic Republic of)
مهناز
۰۸:۵۷ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
شما بهتراست بدانيد كه خانواده هرچه قدرهم كه بد باشد باز بهترين مكان براي شماست ،بهتر است با مادرتان تماس گرفته و او را از حال خودتان با خبر كنيد حتما" خيلي براي شما نگرانند ، ان شاالله كه اوضاع از اين بهتر شود
Iran (Islamic Republic of)
مادر
۰۸:۵۷ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
اشتباه از آنجایی شروع شد که اصرار به ازدواج وی با پسر عمویش را داشتند و از آنجا ادامه داشت که دختر تصمیم به فرار گرفت و پدری که غرورش اجازه نداد که هرگز اشتباهش را قبول کند و به دخترش یک زنگ بزند و باعث بد بختی این دختر معصوم گردید.
Iran (Islamic Republic of)
عزیزاله قربانی
۰۸:۵۶ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
با سلام پدر و مادر مظهر رحمت خدا و سعادت انسان هستند . زندگی با مدرک سعادت نیست بلکه رضایت خدا و پدر و مادر سعادت است.
Iran (Islamic Republic of)
عارف
۰۸:۵۲ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
برگرد پیش پدر و مادر خود کم کم همه چیز فراموش شده و عادی می گردد.
-
بهابادی
۰۸:۵۲ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
من یه کارشناس خانواده نیستم ولی به نظر من برگردد بهتر است.به قول معروف نیمه راه ضرر منفعته.البته قبلش با یه مشاور یا کارشناس خانواده مشورت کنه تا راه برگشتن به خانه را نشونش بده
-
محمد رضا رستگار
۰۸:۴۷ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
با سلام ، سرگذشت سخت و نا مباركي است و علت آن را هم ورود شيطان به زندگي و بطن انسان و دوري از الطاف و عنايتهاي خداوند متعال ومهربان و شيطنت انسانهاي بد طينت همچون آن دوست نادان ميدانم. بدترين گناهان را خداوند وعده بخشش داده است و آن هم بشرط توبه و عنابه بدرگاه او نه به درگاه و خانه و نصيحت يك انسان بيدرد و پست، خانم و دختر خوب نوكري پدر و مادر پر افتخارترين كار وشغلي است كه خداوند وعده پاداش يزرگ ونيكو به آن داده است. برگرد، از پدر و مادرت عذر خواهي كن، دست و پاي آنها را ببوس و از خداوند هم هر چه دوست داري بخواه كه او مقلب القلوب است و دلها را نوراني و انسان را عزيز ميكند.يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الي احسن الحال . موفق باشي
Iran (Islamic Republic of)
حمیدرضا میرکیانی
۰۸:۴۷ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
سلام دختر خوبم
داستان شما بسیار حزن انگیز و دردناک است...! اما زیبائی و لطافت عجیبی در آن نهفته است که باعث افتخار من شد... همه میدانیم که خداوند بخشنده و کریم است... نان حلالی که امروز در سفره تو قرار گرفته نشان میدهد از سرچشمه عزت خدا ارتزاق میکنی.... نمیدانم شاید نماز هم نمیخوانی اما خدا تورا فراموش نکرده ... آغوش خانواده بهترین جای دنیا برای دختران و پسران جوان است.... پدرت هرچند احمق باشد اما یک پدر احمق بهتر از همه دنیا است. در ثانی مادرت چه گناهی کرده که باید درد فراق تورا تحمل کند. به خانه ات برگرد و اگر به بیان خودت نه تنها مجبور به کلفتی در خانه پدرت باشی و نیش های دیگران را تحمل کنی بلکه از این بدتر هم باشد ارزش در خانه بودن را دارد.. برایت دعا میکنم
Iran (Islamic Republic of)
ایرانی
۰۸:۴۶ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
ازقدیم گفتند ماهی راهروقت ازآب بگیری تازه است....اگر این مطلب را می خوانی بدان که جلوی اشتباه راهروقت بگیری ضررندارد....به پدر ومادرت زنگ بزن وازآنها طلب بخشش کن ...باخدایت عهد کن که ازاین پس درست زندگی کنی ...به خانه برگرد ...مطمئن باش که والدینت تورا می بخشند....
Iran (Islamic Republic of)
بچه هیئتی
۰۸:۴۵ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
سلام آبجی
برگرد به خانه
هیچ کجا خانه پدر نمیشود
حتی اگر جهنم باشد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۴۰ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
عزیزم توبایدبه خانه برگردی حالاهرچی بخواهندبگویند توتاوان اشتباهت رادادی درمورد خواستگاراتم نگران نباش خدامیدونه توتاوان دادی برای همین خودش برات جورش میکنه البته اگه به خداایمان داشته باشی چون تومتن اسمی ازخدانبود حالامن جواب میخوام به خداایمان داری
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۳۶ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
بستگي داره شآن خودش چي باشه.
دستفروش بودن يا دختر بابا بودن....
احتمالا خانواده منسجمي نداشته اند ولي هرچي باشه بهتر از وضع فعليه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۳۵ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
يعني هنوز براش تجربه نشده؟
Iran (Islamic Republic of)
حسن
۰۸:۳۴ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
بهترين راه برگشتن به آغوش خانواده است
Iran (Islamic Republic of)
Adel
۰۸:۳۰ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
سلام
بنظرمن شما باید به خونه برگردی و به زندگی با خانواده ادامه بدی چون هرچی باشه از این زندگی شما که بهتره!
هرچی هم تعنه بشنوی باز باید تحمل کنی.باگذشت زمان این تعنه ها از بین میره
Iran (Islamic Republic of)
حمید
۰۸:۲۶ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
جواب سوال اول شاید پدرت فکر میکرد که خودت پشیمان میشوی وبر میگردی وهیچ وقت یک مرد غرور خودش را خورد نمیکند جواب سوال دوم این مشخص است هیچ چیز وهیچ جا بهتر از آغوش گرم وامن خانواده نیست مادر وپدر آدم هر قدر سنگ دل باشند باز هم دلشون به حال بچه هاشون میسوزهجواب سوال سوم بالاخره هر شما خطا کردی وباید تاوان این اشتباه را بدهی واقعیت وعلت فرار کردنت رو به خانواده ات بگو هنوز هم دیر نشده برو پیش خانواده ات تا کی میتونی با دست فروشی در تهران خرجت را به دست بیاوری جواب سوال چهارم شما برگرد پیش خهانوادت بقیش رو بسپار به اینده
Iran (Islamic Republic of)
مهدی
۰۸:۲۱ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
دوست خوبم
سلام
آینده ات رو خراب نکن و هر چه سریعتر به خونه ات برگرد .جامعه بسیار خرابی داریم.خدا را شکر کن که تا به حال اتفاق خاصی برات نیفتاده است.حتما و حتما خانه پدری ات بهترین مکان برای توست.برو و دل پدر و مادرت رو شاد کن.من یک پدرم و حال پدرت رو میدونم.
خدا یاورت باشه
Iran (Islamic Republic of)
عارف
۰۸:۱۷ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
برگرد پیش پدر و مادر خود کم کم همه چیز فراموش شده و عادی می گردد.
Iran (Islamic Republic of)
نبی
۰۸:۱۳ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
ایشان بایداول این بدبختی ازچندنفرمشورت میگرفت نه حلا که واقعادیرشده وحالابایدمشورت ازاهالی آن محل بگیردکه هرجایی فرهنگش باجای دیگرفرق میکند
Iran (Islamic Republic of)
مهدی
۰۸:۰۹ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
دوست خوبم
سلام
آینده ات رو خراب نکن و هر چه سریعتر به خونه ات برگرد .جامعه بسیار خرابی داریم.خدا را شکر کن که تا به حال اتفاق خاصی برات نیفتاده است.حتما و حتما خانه پدری ات بهترین مکان برای توست.برو و دل پدر و مادرت رو شاد کن.من یک پدرم و حال پدرت رو میدونم.
خدا یاورت باشه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۰۰ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
برگرد هیچکی باباومامان نمیشه
Iran (Islamic Republic of)
lمحمد
۰۷:۵۳ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
برگرد به خانه ات،پدر ومادر دلواپست هستند، مطمئن باش اوضاع زندگیت بهتر می شود.
-
حسين
۰۷:۴۵ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
با سلام
امثال اين دختر خانوم متاسفانه در جامعه زياد ديده ميشن. البته زماني كه فكر خوشگذراني بودن بايد فكر اينجاش را هم ميكردن. بهتر بود ايشان در خانه پدري ميماند و از كانالي وارد ميشد كه بتواند پدرش يا خواستگارش را راضي كند كه به درد هم نميخورن. با اينكه دليل قابل توجيهي هم در خصوص ازدواج با هم بازي دوران كودكي اش نداشته است. بنظر من ايشون بايد با تمام فشاري كه دارد تحمل ميكند از طريق مادرش يا كسي كه روي پدرش تاثير ميگذارد هماهنگ شده و حتما به خانه برگردد.. حتما..
Iran (Islamic Republic of)
همشهری
۰۷:۴۰ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
خدا کنه مشکل دیگه ای واسش پیش نیاد مشکلات فعلیش بمرور تمام میشود. ازدواج وفرزند داری هیچکس هم از قبل معلوم نیست شایداگر میماند با پسر عموش هم ازدواج میکرد وضع واقعیش بهتر نبود."از توحرکت از ... برکت"
۱۲
آخرین اخبار