«خودکشی» امروزه به پدیدهای متداول در میان ستارههای هنری و روشنفکران غربی تبدیل شده است. البته در سال 2007 خودکشی به عنوان دهمین عامل مرگ و میر در آمریکا شناخته شد که سالیانه بیشتر از 34 هزار نفر را به کام مرگ میکشاند. این تعداد دو برابر میزان قتل در آمریکا است.
روشهای خودکشی براساس دسترسی به عوامل آن طبقهبندی شد که استفاده از اسلحه و خفه کردن خود، به ترتیب در رده اول و دوم قرار گرفتند. روان شناسان زیادی تلاش کردهاند که پاسخهای علمی و قابل اتکا برای خودکشی پیدا کنند، اما هنوز هم نمیتوان با اطمینان، دلیل قاطعی را برای چنین اقداماتی مطرح کرد.
وقتی خودکشی در میان چهرههایی مانند کمدینها رخ میدهد، مساله از این هم بغرنجتر میشود و از این رو، در 2 هفته گذشته بسیاری از پژوهشگران تلاش کردهاند که به این پرسش پاسخ دهند که چرا رابین ویلیامز «بامزهترین مرد زنده جهان» خود را خفه کرد؟ کسی که از منظر هوادارانش نمیتوانست هیچ کمبودی در زندگی داشته باشد. شهرت، طرفداران زیاد، میلیونها دلار درآمد در سال، خانههایی که دیگران حتی از دیدن عکسهایش لذت میبرند و هزاران جاذبه دیگر که به ظاهر، یک زندگی کامل را میساختند، همه و همه تصویری بود که از رابین ویلیامز به ذهن مخاطبان هالیوود مخابره میشد. با این همه، این کمدین مشهور به زندگی خود پایان داد تا بر همه این رویاهای هالیوودی خط بطلان بکشد و نشان دهد که پشت «خندههای زورکی» چه «افسردگی بزرگی» وجود دارد.
رابین ویلیامز کمدین آمریکایی
پدیده متداول خودکشی کمدینها، درسهای آموزنده و البته پرهزینه و گرانی برای «روانشناسی مدرن» دارد. این رشته علمی دیرزمانی است میکوشد تا با «خنده درمانی» به جنگ عوارض جامعه مدرن غربی برود، اما از این نکته غافل بوده که ساختار ماتریالیستی مدرنیته، گریبان کمدینهای آن را نیز خواهد گرفت، اما جامعه سرمایهداری، اسطورهها و ستارههایش را نیز به «خودویرانگری» میکشد و در دور تسلسل نابودی و ویرانی مدرن، هیچ کس جان سالم به در نمیبرد.
با بررسی «تاریخ خودویرانگری ستارهها» (از بازیگر و خواننده تا نویسنده و شاعر) میتوان چند نقطه اشتراک اساسی را یافت که مهمترین آنها وجود عارضه افسردگی است. جنس افسردگی نیز در میان این افراد مشترک است: افسردگی ناشی از رسیدن به اوج، افسردگی ناشی از رسیدن به تمام اهداف مادیای که یک نفر ممکن است برای خود تعیین کرده باشد، افسردگی ناشی از پوچی و نهیلیسم.
«افسردگی» همانند یک سرطان بدخیم خاموش است که ناگهان سرباز میکند و به مرگ تدریجی یک ذهن میانجامد. مادیات در زندگی، راهحل اولیه فرار از این بیماری خاموش است، اما در نبود معنای زندگی، دریافت ذهن از لذتهای مادی، بیمعنی باقی میماند.
یکی از توصیهها و راهحلهای «روانشناسی مدرن» برای گذر از این وضعیت «طنز افسردگی» بود که این بیماری را در پس «خندههای زورکی» و «قهقههای بیدلیل» پنهان میکرد. این راهحلهای مدرن که قهرمانان آن امروزه یکی پس از دیگری در آمریکا و اروپا خودکشی میکنند، متاسفانه امروزه در جامعه ایرانی نیز به مردم توصیه میشود و حتی یک برنامه تلویزیونی پرمخاطب در صداوسیما آموزههای غیرعلمی آن را به عنوان پشتوانه نظری خود مطرح میکند. کسی مخالف شادی و «پریدن در حوض خنده» نیست، اما نباید در بنبست روانشناسی مدرن ماند. کپی کردن ژانری به نام «طنز افسردگی» و سپردن طراحی برنامههای پرمخاطب به شومنهای دارای سابقه افسردگی، هنر نیست. باید با اتکا به تجربههای روانشناختی مردم ایران، برنامههای طنز و شادی را طراحی کرد و به خنده و شادی و سرگرمی، معنا بخشید.
در پرونده «چرا ستارهها خودکشی میکنند؟» بر آن شدیم تا یک توضیحی منطقی در مورد دلایل و زمینههای بروز چنین رفتارهایی پیدا کنیم و از این رو، خبرسازترین خودکشیهای سالهای اخیر را بررسی کردیم و به آن نمونههای تاریخی از مصر تا روم باستان را افزودیم، همچنین شیوع این پدیده در میان نویسندگان و روشنفکران ایرانی را با بازخوانی خودکشی صادق هدایت، غزاله علیزاده، علی اکبر داور و منصور خاکسار بررسی کردیم و کوشیدیم به دنیای رمز و رازهای خودکشی ستارهها برویم. استاد هله پتگر، روانشناس مشهور معاصر در یادداشت آغازین این پرونده، سه دلیل اساسی برای ویرانی درونی افرادی که به ظاهر بیغمترین انسانهای روی زمین هستند، بیان کرده است. در این یادداشت توضیح داده میشود که چگونه ضعف در معنویت و علاقه جنونآمیز به شهرت و محبوبیت، انسانها را به قعر چاه در خودماندگی و سپس خودویرانگری میکشاند.