سرمقاله روزنامه های کیهان،وطن امروز،حمایت و ... را میتوانید در این قسمت بخوانید.


محمد ایمانی ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را به مطلبی با عنوان«نیویورک چه اتفاقی می‌افتد؟»اختصاص داد که در زیر میخوانید:


قرار است در سفر رئیس‌جمهور محترم به نیویورک چه اتفاقی بیفتد؟ آیا می‌توان امیدوار بود توافقی حاصل شود؟ آیا ایران و آمریکا منافع مشترکی دارند که بتوانند بر سر موضوعات مختلف از جمله چالش هسته‌ای یا موضوع تروریسم و امنیت عراق همکاری کنند؟ عبارت‌هایی مانند «هیچ اصل ثابتی در سیاست خارجی وجود ندارد» و «هیچ دوست و دشمنی‌ای همیشگی نیست و می‌توان به تنش با آمریکا پایان داد» چقدر معتبر است و می‌تواند دستمایه رویکرد به آمریکا واقع شود؟

1- کسی نمی‌تواند این مدعا را که آمریکا در طول 60 سال اخیر علی‌الدوام با ملت ایران دشمنی ورزیده انکار کند و درباره این گزاره اتفاق نظر وجود دارد. فراتر از این در دشمنی و حمله نظامی یا کودتای رژیم ایالات متحده علیه بیش از 50 کشور جهان نیز تردیدی وجود ندارد. بنابراین در بادی امر مهم است آمریکا را دشمن مسالمت‌ناپذیر ملت‌ها که هرگز به توافق پایاپای و عادلانه قائل نیست بدانیم یا طرف معامله و داد و ستد و رفاقت. معرفی دولت استکباری، خودبرتربین، عهدشکن و زیاده‌خواه آمریکا به عنوان یک دولت معمولی طرف تعامل دیپلماتیک، اولین خطا یا مغالطه است. آنها که به توهم توافق- مثلا حل چالش هسته‌ای در نیویورک- دامن می‌زنند و می‌گویند توافق در این سفر حاصل شدنی است، توضیح نمی‌دهند که چرا طی 7 دور مذاکره در طول یک سال اخیر چنین توافقی حاصل نشده است؟ «توافق» که توقع زیادی است، چرا «اعتماد» به عنوان مقدمه هر توافق و معامله‌ای کمترین زمینه‌ای پیدا نکرده است؟ به پرسش دیگر، چگونه می‌توان مدعی توافق به عنوان امری دوطرفه شد حال آن که آمریکایی‌ها در همین دوره با صراحت اعلام کرده‌اند بنا ندارند با ایران «اعتمادسازی» کنند بلکه ایرانی‌ها به عنوان متهم موظفند در بلندمدت (10 تا 20 سال) بکوشند تا به ما ثابت کنند برنامه هسته‌ای آنها صلح‌آمیز است؟

از منظر دیگر آمریکایی‌ها در همین یک سال پرعبرت گذشته، کدام رفتار خصمانه خود را تغییر داده و کمترین اعتمادی را برانگیخته‌اند تا بر اساس آن بتوان توافق را تصور کرد؟  البته یک احتمال قریب به محال وجود دارد و آن این که طرف ایرانی- خدای ناکرده- بخواهد خط قرمزها را زیر پا بگذارد که در این صورت معنای آن، «تسلیم» خواهد بود و نه تعامل و توافق. خروجی هر تسلیمی هم در سیاست خارجی روشن است؛ گستاخی و طلبکاری و تهاجم بیشتر طرف مقابل.سال گذشته که رفتارهای نابه‌جایی مانند دیدار با وزیر خارجه آمریکا و تماس تلفنی با اوباما رخ داد و حتی پس از آن دکتر روحانی گفت آقای اوباما را مودب یافته است، چه اتفاقی افتاد؟ بیش از 5 بار تحریم‌های جدید اعمال شد، قریب 10 بار ازروی میز بودن گزینه نظامی سخن به میان آمد و فریبکاری را ژن ایرانی‌ها اعلام کردند. آیا قابل تامل نیست رئیس‌جمهور محترم در حالی عازم سفر نیویورک شده که به اعتبار گروکشی غیرقانونی، لجبازی و خوی استکباری رژیم آمریکا، کشورمان برای اولین بار قریب 8 ماه است در مقر سازمان ملل (نیویورک) نماینده دائمی ندارد؟! اگر اعتمادسازی به منزله پیش‌نیاز هر توافقی اولویت آمریکا بود، ‌آمریکایی‌ها نباید رفتارهای خصمانه‌ای زنجیره‌ای و بعضا آمیخته با توهین و تحقیر را ادامه می‌دادند. اما چرا آمریکا اصرار به توهین دارد حال آن که کسانی تصور یا القا می‌کنند آمریکا دنبال توافق است؟

2- وسوسه و تطمیع و تهدید، کار ویژه شیاطین- دشمنان مستکبر بشریت- است. خلق شیاطین، بی‌آبرو کردن انسان‌های صاحب عزت و شرافت است. خداوند در سوره اعراف با ریزه‌کاری تمام، مقصود شیطان از وسوسه آدم و حوا را بازگو می‌کند. «شیطان آن دو را وسوسه کرد تا زشتی‌های پوشیده آنها را برملا سازد. او گفت پروردگارتان، شما را از این شجره نهی نکرده مگر اینکه فرشته یا جاودانه در بهشت باشید. و آن دو را قسم داد [به کدام امر مقدس، خدا می‌داند!] که همانا من از خیرخواهان شما هستم و با فریب راهنمایی‌شان کرد. پس هنگامی که از آن درخت چشیدند، زشتی‌هایشان آشکار شد... ای فرزندان آدم، ما لباس برای شما فرستادیم تا بدی‌های شما را بپوشاند و لباس تقوا [برای پوشاندن زشتی‌های شما] بهتر است».

 خداوند آنگاه می‌فرماید «ای فرزندان آدم شیطان شما را نفریبد همان گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد؛ لباس را از تن آنها کند تا زشتی‌های آنها قابل مشاهده شود. همانا شیطان و قبیل او می‌بینند شما را از جایی که نمی‌بینید.  همانا ما شیاطین را سرپرست قرار دادیم برای کسانی که ایمان نمی‌آورند».شیطان بزرگ به واسطه دلال‌ها و کارچاق‌کن‌هایی که واقعیت جبهه دیپلماسی را «ضیافت نیویورک» می‌نمایانند، بیش از هر چیز نیازمند شکستن عزت جمهوری اسلامی است و به همین دلیل نیز جبهه رسانه‌ای دشمن و عوامل آن در داخل مدام به چشیدن میوه ممنوعه مراوده و مصافحه و معانقه با سران شیطان بزرگ وسوسه می‌کنند. به تصریح مقتدای حکیم انقلاب  در دیدار با سفرای کشورمان «در این میان [در خصوص تعامل با همه دنیا] دو استثنا وجود دارد؛ رژیم صهیونیستی و آمریکا... رابطه با آمریکا و مذاکره با این کشور به جز در موارد خاصی برای جمهوری اسلامی نه تنها هیچ منفعتی ندارد بلکه ضرر هم دارد و کدام عاقلی است که دنبال کار بی‌منفعت برود؟!

 عده‌ای این جور وانمود می‌کردند که اگر با آمریکایی‌ها دور یک میز بنشینیم بسیاری از مشکلات حل می‌شود. البته ما می‌دانستیم این‌جور نیست اما قضایای یک سال اخیر برای چندمین بار این واقعیت را ثابت کرد... این کار ما را در افکار عمومی ملت‌ها و دولت‌ها به تذبذب متهم می‌کند و غربی‌ها با تبلیغات عظیم خودشان، جمهوری اسلامی را دچار انفعال و دوگانگی جلوه می‌دهند».

3- اصرار آمریکا به توهین و تحقیر، بعد مهم‌تری نیز دارد. رژیم مستکبر ایالات متحده بدین ترتیب می‌کوشد به خطای محاسبه استراتژیک در ذهن سیاستگذاران و تصمیم‌سازان ما دامن بزند به نحوی که ابعاد توانمندی و قدرت جبهه خودی را نبینند یا به جای سخن گفتن از موضع اقتدار، از موضع انفعال و ضعف برخورد کنند. نتیجه پذیرفتن چنین معادله خلاف واقعی از سوی ما آن خواهد بود که ایران قدرتمند و متنفذ در منطقه، -به اعتبار رویکرد انفعالی- در چشم ملت‌ها و دولت‌های دیگر نیز ضعیف به نظر آید. حال آن که در عالم واقع ماجرا کاملا معکوس است. یعنی در این 3 دهه دو روند معکوس به موازات هم پیش رفته است؛ از یک سو به اعتبار ظرفیت بسیج‌گری علی‌الدوام بر ابعاد داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی اقتدار جمهوری اسلامی افزوده شده و از طرف دیگر قدرت آمریکا کاهندگی دائمی را به خود دیده است. اگر 34 سال پیش به اعتبار تعدی نیابتی رژیم صدام در خاک خود با مظلومیت کامل روبرو بودیم، امروز به اعتبار یکی بودن موج جمهوری اسلامی با موج ملت‌ها، نفوذ کلمه جمهوری اسلامی در چهار گوشه منطقه جاری شده است.

اگر آمریکا سرشکسته جنگ‌های عراق و افغانستان و طرف ناکام جنگ‌های سوریه، غزه و لبنان است، ایران در جبهه ملت‌های پیروز این جنگ‌ها ایستاده است. 3 ماه پیش درست هنگامی که اوباما و زیردستانش با حمله به دولت عراق می‌گفتند داعش نتیجه سرکوب‌شدگی‌ سنی‌ها و طوایفی است که مظلوم واقع شده‌اند، مردم و ارتش عراق با مشورت و معاضدت ایران تروریست‌ها را عقب راندند. تازه کار که به اینجا رسید و آمریکایی‌ها- و عوامل سعودی آنها- دریافتند ایران زیر آب پروژه فتح عراق با داعش یا حداقل اخذ امتیاز از دولت منتخب عراق را زده، به صرافت افتادند ائتلاف ضد «تروریسم داعش» تشکیل دهند. آنها به فهم احمقانه خود، ایران را حذف کردند و سرانجام در ادامه این سردرگمی استراتژیک آقای جان کری لطف کرد! و گویا که اجازه مرحمت می‌کند گفت «ایران می‌تواند در مبارزه علیه داعش نقش داشته باشد»! امروز کدام ناظر آگاه و بی‌طرفی است که نفوذ آمریکا و ایران در عراق، سوریه، لبنان، یمن، بحرین و فلسطین را به ارزیابی بنشیند و کفه ایران را سنگین‌تر نشمارد؟

در چنین شرایطی اگر آمریکایی‌ها «کوچک‌نمایی» قدرت ایران را سرلوحه مواجهه خود با جمهوری اسلامی قرار داده‌اند، هیئت جمهوری اسلامی ایران مسئولیت دارد انفعال را کاملا پس زده و در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌ها، از موضع همین اقتدار بی‌بدیل و تعیین‌کننده حرف بزند و چالش هسته‌ای را نیز در همین نمودار کلی جایابی و جانمایی کند؛ اگرنه در دام عملیات روانی دشمن افتاده‌ایم و آنگاه او می‌تواند نیاز راهبردی خود را به عنوان امتیاز به ما بفروشد. فراموش نکنیم دولت اوباما بی‌دستاوردترین دولت آمریکا در طول 70 ساله پس از جنگ جهانی دوم است و به اخذ امتیاز بی‌دلیل از ایران- در فرایند وارونه‌نمایی واقعیت‌ها و زدن فن بدل- نیاز دارد. واقعیت ماجرا این است که آمریکا پیاپی جای پای خود را در منطقه از دست می‌دهد و تصور می‌کند کلید بازگشت به منطقه، اجرای عملیات فریب با ایران است. این عملیات فریب گاه با جنجال هسته‌ای، گاه با ماجرای داعش و... رخ می‌دهد تا ما را از مسائل مهم اصلی غافل کند.

4- آنها که دنبال تراشیدن منافع مشترک با آمریکا در ماجرای اشغال افغانستان بودند، در کمتر از یک سال به عینه دیدند چگونه همان آمریکای طرف معاضدت دولت اصلاحات، بلافاصله پس از یافتن جای پا ایران را محور شرارت خواند و تهدید به حمله نظامی کرد. رفتار دکتر مصدق در تاریخ معاصر ما از این جهت یک نمونه قابل مطالعه است که چگونه دولت و کشور خود را قربانی خوش‌گمانی به آمریکا کرد. کمک به آمریکا در قالب یک داد و ستد- چنان که برخی در موضوع داعش گفتند و رئیس‌جمهور محترم رد کرد- حکایت همان مارگیری است که اژدهای افسرده را در زمستان نجات داد و گرما به تن او رساند تا سرانجام قربانی بدفهمی خود شد. اینکه بگوییم دوست و دشمن همیشگی وجود ندارد، درباره نوع دولت‌ها و ملت‌هایی است که مرتکب خطا می‌شوند اما رژیم مستکبری که زیاده‌خواهی، زورگویی، بدعهدی و استکبار جزو گروه خونی و ساختار قدرت اوست، قطعا در زمره دشمنان همیشگی ملت‌هاست و نرمش یکطرفه در لحن و رفتار و گفتار نه تنها دل او را نرم‌تر نمی‌کند بلکه بر طمع و تعدی وی می‌افزاید. البته آمریکایی‌ها، در خواب‌های تعبیرنشدنی خود، از ایران سرسپرده رژیم پهلوی یاد می‌کنند و این که به اسم تعامل و تفاهم، ایران مجددا به ژاندارم گماشته آمریکا- مانند نوکری صدام یا دولت اردن و سعودی- در منطقه تبدیل شود یا به تعبیر اخیر برژینسکی «توافق با ایران می‌تواند کاتالیزوری برای ایجاد تغییرات در خاورمیانه همیشه آشوب‌زده باشد».

5- آخرین پیشنهاد آمریکا در مذاکرات هسته‌ای، ادامه همان شگرد تعلیق و اوراق‌سازی تدریجی برنامه هسته‌ای ایران است. آنچه برای ایران موضوعیت دارد، اصل غنی‌سازی با ظرفیت صنعتی مورد نیاز کشورمان است و نه مثلا داشتن یک کلکسیون از هزاران سانتریفیوژ بلامصرف در حد پرکردن یک ویترین! در عین حال گویا حامیان مراوده با آمریکا فراموش کرده‌اند که می‌گفتند غنی‌سازی چه ارزشی دارد و مهم لغو تحریم‌هاست. اکنون غیر از موضوع استراتژیک حفظ غنی‌سازی، موضوع مهمی که مذاکرات را از سوی این طیف توجیه می‌کرد، تعمداً مسکوت مانده و آن اینکه بالاخره سرنوشت ادعای لغو تحریم‌ها ظرف 3 تا 6 ماه چه می‌شود و آیا وعده سر خرمن لغو تحریم‌ها در 10 یا 20 سال بعد و پس از احتمال جلب اعتماد آمریکا نسبت به برنامه هسته‌ای ایران، در عالم واقع حتی به اندازه یک خروس قندی می‌ارزد؟ در این میان اگر معلوم شد تکلیف هیچ چیزی که برای ایران در حوزه هسته‌ای یا اقتصادی دارای ارزش باشد معلوم نشده و آمریکا نیز به اعتبار عملکرد یکساله خود چنین قصدی ندارد، آنگاه آیا مضحک نخواهد بود که مثلا ضرورت یا احتمال مکالمه و دیدار رئیس‌جمهور محترم کشورمان با اوباما را بررسی کنیم؟! آیا واگذاری امتیازی چنین بزرگ به رژیمی که ویژگی آن «گستاخی و پنجه‌اندازی» در عین «سرشکستگی» است، حداقلی از ملازمت عزت و حکمت و مصلحت را با خود دارد؟! من جرّب المجرّب حلت به الندامهًْ. نگرانی این است که آمریکایی‌ها تصور کنند دولت ایران در یک سالگی تشکیل خود و امضای توافق ژنو، حاضر است به هر قیمت به توافق برسد.

روزنامه وطن امروز مطلبی را با عنوان«وقتی آب آبرو می‌برد»پیرامون یوم‌الحساب دعوت فتنه‌گران 88 به طغیان در مصرف به قلم حسین قدیانی به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

 الف. ب. آب... این «الفبای مهر» است، که معلم، نوشتن را با همین «آب» به ما آموخت.«ن و القلم و مایسطرون» در «مکتب آب» قد کشیده. قلم در مکتب آب، با الف. ب. آب... شست و شو کرده و به خرابات، خرامیده. زلالی قلم، از زلالی آب است و هر حرف که می‌نویسیم، خود از قطرات آب است، از برکات آب است. ما هنوز دلداده آن نیمکت‌های چند نفره هستیم؛ محل تمرین آب! ‌آی باکلاه! پس کتاب، نه فقط در ظاهر با آب تمام می‌شود بلکه در باطن نیز با آب شروع می‌شود؛ «بابا آب داد». کیست آن که در این نعمت را به روی ما گشوده است؟ کیست آن که این منت بی‌بدیل را بر سر ما ارزانی داشته است؟ آیا جز خداوند منان؟ گمانم حرف «خ» چون کمی آنسوتر از ابتدای الفبای عاشقی است، این آب نازنین با «بابا» شروع شد و الا بابا بهتر از همه می‌داند که خالق آب خداست. آری! آب از آن خداست. و این، خدا بود که آب داد. و همچنان خداست که آب می‌دهد. من این اول مهری، عاشق آن معلم بصیری هستم که بی‌خیال نظم و ترتیب خشک حروف الفبا، مشق عشق را اینگونه برای بچه‌ها تعلیم دهد؛ «خدا آب داد» که اساسا الف. ب. آب... بلکه همه حروف الفبا از آن خداست. راستی!

چه در این خلق شگفت‌انگیز نهفته است که «و جعلنا من الماء کل شیء حی»؟ چیست معنای این آیه؟ چیست راز خلقت آب؟  خدایا! ممنون توییم برای نعمت آب. و اعتراف می‌کنیم که «بابا آب داد» استعاره از لطف و عطای تو خدای مهربان است. خدایا! چه رازی است در صدای آب که ترنمی فوق آن متصور نیست؟ و چه حکمتی است در شرشر باران که این همه خارج از وصف آدمیزاد است؟ خدایا! در این آب بی‌رنگ، چه نهفته‌ای که جمله رنگ حیات، بسته به آن است؟ و در آن، چه قرار داده‌ای که خود مزه ندارد اما همه طعم حیات، بسته به آن است؟ وه که چه معجزه لطیفی است این معجزه آب! باید هم مهریه خوبان باشد این مهر بی‌مثال. خدایا! ما نیز چون آب، آفریده تو هستیم. و آب، مایه حیات ما است. نمی‌بینی بحران آب را؟ و کام تشنه بشریت را؟ خدایا! ببخش ابنای آدم را و نازل کن بر ما آب را. چند قطره باران! یک قطره ظهور! یک جرعه عدالت! خدایا! آب، مهریه مادر است؛ پس این ارث را کی به آفتاب می‌رسانی؟ پس کی به وعده‌ای که خود داده‌ای، جامه عمل می‌پوشانی؟ الف. ب. آب... آب. آب. آب. این روزها همه رسانه‌ها پر شده‌ است از تذکر بی‌آبی. که رعایت کنید؛ کمتر مصرف کنید!

شاید اعتدال در این بود که ما رسانه‌های اصولگرا نیز مثل سایر رسانه‌ها در زمان سایر دولت‌ها، از کمبود آب، چماق بر فرق دولت کنونی بسازیم اما جملگی شده‌ایم بولتن دولت! و منعکس‌کننده امر و نهی دولتمردان! بی‌هیچ کنایه‌ای! ما اگر بیشتر از رسانه‌های مدعی طرفداری از دولت اعتدال، عامل انعکاس بحران آب از زبان دست‌اندرکاران نبوده‌ایم، لااقل هیچ کمتر از آنها همراهی نکرده‌ایم با دولت در این زمینه. آنی تامل کنید. هم الان اگر نفر دوم انتخابات 24 خرداد 92 رئیس‌جمهور شده بود، مواجهه رسانه‌های مدعی، معطوف به همین بحران کم‌آبی، چه بود با دولت؟! نظرات دولتمردان را پوشش می‌دادند یا رسما بحران آب را می‌بستند به ناف رئیس دولت؟!‌ ای بسا که همین عالیجنابان، در مقام میرآب، زیرآب دولت را می‌زدند! مع‌الاسف، سابقه‌شان، این را نشان می‌دهد. من روزهای گذشته، وقتی به تواتر دیدم که همه توصیه به صرفه‌جویی در مصرف آب می‌کنند، ناگهان یاد سال 88 افتادم و دلم گرفت. عجیب هم دلم گرفت! خوب خاطرم هست؛ از 22 خرداد 88 فقط چند روز گذشته بود که دستورالعمل جدید فتنه‌گران صادر شد! چه بود این دستورالعمل؟ هیچ الا آنکه ملت را در کمال وقاحت، دعوت کرده بودند به مصرف بی‌رویه آب و برق، آنهم در ساعات پرمصرف شبانه‌روز! که چه بشود؟ که مثلا نظام دارای برند 40 میلیون رای در آخرین انتخاباتش -یعنی همین چند روز پیش- به مشکل بخورد! که فی‌الواقع خود ملت به مشکل بخورد! که آب و برق ملت قطع شود!

 باور دارم شیطان، به طمع همین چیزها از آدمیزاد، زبانش را جلوی خدای ما دراز کرد! اُف بر این آدمیزاد که حتی در عالم توهمات خود، به آب هم رحم نمی‌کند! آخر بگو؛ بر فرض که مشکل با جمهوری اسلامی داشتند، چه کارشان بود به آب؟! هم الان یوم‌الحساب آن «دعوت بی‌شرم به مصرف بی‌رویه» است که الحق باید گرفت گوش این جماعت وقیح را؛ «گیرم توهم زده بودید در انتخابات، تقلب شده، چه کار داشتید به آب؟ چه کار داشتید به برق؟» صدالبته یارای کتمان ندارند اصحاب فتنه! سندش هست!عکسش هست! پوسترهایشان هست! دعوت‌شان هست! واضح‌تر از شعار «نه غزه، نه لبنان...» شعر گفتند و در نهایت بی‌صفتی، از ملتی چون ملت نجیب ما خواستند همین‌طور بی‌خود شیر آب را باز کنند که مملکت بخورد به بحران آب! همچنانکه از ملت خواستند در ساعات اوج مصرف و دقیقا در یک بازه زمانی معین استفاده مضاعف از وسایل پرمصرف برقی کنند که مثلا نیروگاه‌های مولد برق دچار اختلال شوند! مکرر در فضای مجازی، این دعوت را نشر می‌دادند!

مکرر از طریق پیامک در بوق این دعوت می‌دمیدند! مکرر در فضای جامعه، رژه می‌رفتند روی اعصاب ملت! حتی خوب یادم هست برگه دعوت خود را می‌گذاشتند زیر برف‌پاک‌کن ماشین‌ها... که «آهای ملت! بعد از غروب، اتو را چند ساعت به برق بزنید، ماشین لباس‌شویی را روشن کنید، شیر آب حمام و دست‌شویی را همین‌طور چند ساعت باز بگذارید که حال جمهوری اسلامی گرفته شود!» اپوزیسیون، بی‌منطق‌تر از این؟! واقعا از سخت‌ترین کارهایم در وبلاگ «قطعه 26» یکی همین نحوه مواجهه با کامنت‌هایی بود که جز این دعوت، محتوایی نداشت.نخستین روزهای فتنه را می‌گویم. مکرر در مکرر کامنت می‌گذاشتند که امشب دیگر آب به مشکل می‌خورد، که فردا نوبت برق است، که پس فردا نوبت اصل نظام! آن روزها با خود می‌گفتم؛ «آیا دانه‌درشت‌های فتنه، این اندازه حداقلی از وجدان را دارند که لااقل این کار طرفداران خود را سرزنش کنند؟!» شگفتا! که سکوت‌شان هم حکایت نامه‌شان، «سرگشاده» بود و حاکی از رضایت‌شان از این دعوت وقیحانه! در حالی که دعوت‌کنندگان به مصرف بی‌رویه آب و برق، خود را زیر پرچم رجال فتنه، صاحب مجال برای این کارهای بی‌شرم می‌دانستند، لام تا کام واکنشی نشان ندادند آقایان! از آن که نامه سرگشاده نوشت تا دیگر کسان تا رئیس ستاد فتنه که الان وزیر اعتدال است، هیچ موضع نگرفتند علیه این دعوت، هیچ! البته از حق نگذریم؛ گاهی موضع می‌گرفتند! و در مواضع‌شان، حمایت مطلق می‌کردند از پیاده‌های فتنه! خب! حالا خنده‌دار نیست وقتی بعضی از همین رجال، از ملت می‌خواهند بحران آب را جدی بگیرند؟! صرفنظر از رجال فتنه، گاه می‌بینیم بعضی از همان پیاده‌ها نیز که بدون تعارف، بی‌رودربایستی، گاهی دولت محترم، نمایندگی‌شان را بر عهده می‌گیرد، ملت ما را دعوت می‌کنند به مصرف کمتر آب و برق! لیکن بنازم آب را که چه قشنگ آبرو می‌برد! و دقیقا همین‌جاست محل «چالش آب»! آب هم حکایت باد، مورد استهزا قرار گیرد، مسخره‌کننده را رسوا می‌کند!

آب، مسخره نیست که دیروز، یکجور از آن چماق درست کنیم؛ امروز، جور دیگر! که دیروز، حکم دهیم به مصرف بی‌رویه؛ امروز، حکم دهیم به قناعت! آن هم با قر و فر روشنفکرانه! دایه مهربان‌تر از مادر شدن برای آب! آن‌هم آب! و جیغ بنفش کشیدن در سوگ آب! اینکه ملت ما هیچ‌وقت حتی پهن هم بار روشنفکران نکرده، دلیلش همین نفاق این جماعت است که از همه چیز من‌جمله آب، استفاده ابزاری می‌کنند.من اما گمانم مشکل اصلی فتنه‌گران، اصلا و اساسا سیاسی نیست، بلکه همه مشکل‌شان این است که رابطه‌شان با خداوند تنظینیست، تمام! آن دعوت وقیح، فقط از کسانی برمی‌آید که با خدا مشکل دارند و الا آب مگر مال این نظام یا آن دولت است؟! واقعیت آن است که بعضی‌ها بیشتر با خدای جمهوری اسلامی مشکل دارند تا خود جمهوری اسلامی. فتنه 88 را بنگرید! از همه بیشتر خود خدا را زدند! اسلام خدا را زدند! و حذف کردند اسلام خدا را از آن شعار مسخره‌شان! جمهوری بدون اسلامی، یعنی جمهوری بدون خدا! و فقط آدمی که با خدا مشکل داشته باشد، آب و برق را بازیچه می‌گیرد! من این بار دوستانه، نصیحت می‌کنم این جماعت جالب را که؛ «آب، منت خداست بر سر ما، ربطی هم به جمهوری اسلامی ندارد. پس آن را وارد توهمات خود نکنید!» این روزها، بلکه این سالیان و ناظر بر بحران آب، بدتر از آب‌بازی، بازی کردن با آب است! با آب که بازی کنی، اینگونه آبرویت را می‌برد! و دقیقا! این قلم، نوشتن را در «مکتب آب» و دقیقا با «الف. ب. آب...» معلم آموخته است. هفته دفاع مقدس است از بخت خوش این قلم. «بسیجی آب»، همان شهید لب‌تشنه‌ای است که در قتلگاه خشک فکه، از آخرین قطرات قمقمه خود گذشت تا ثابت کند «مکتب آب» همان «مکتب علقمه» است. بعضی‌ها فقط نزد «یونیسف» سرشان بلند است! آب اما محتاج ادا و اطوار سمبلیک نیست.

 حفاظت از آب، بسیجی ‌ناب می‌خواهد. خدا باید از آدم راضی باشد، نه نهادهای زیرمجموعه کدخدا. احترام و اعتماد به ابلیس؟! با بعضی چیزها که می‌شنویم، چه بیگانه‌‌ایم! ما در نظام 300 هزار شهید جمهوری اسلامی، به صدق و صفای آب و به زلالی 2 امام از تبار ابوتراب عادت کرده‌ایم؛ لطف می‌کنید اگر این همه بی‌کلاس، حرف از شراب و سراب و حباب نزنید! مانده‌ام نوشتن را با چه آغاز کرده‌اند بعضی‌ها که هر آنچه مرقوم می‌دارند، فاصله دارد با اخلاص آب؟! آقایان! الف با ب، فقط «آب» می‌سازد. ممنون می‌شویم اگر که این همه کاسبی نکنید با حروف الفبا! من اما بنا دارم این روز خوش اول مهر، تصحیح کنم این غلط مصطلح را. آنکه آب داد، خدا بود و بابا آن بود که خون داد. آری! بابا آن بود که خون داد. از ما که گذشت، اما وقتی می‌خواهند بنویسند «الف. ب. آب... بابا آب داد»، خدایا! تو رحم کن به دل «علیرضا و آرمیتا» که از این سخت‌تر، مشقی پیدا نمی‌شود. خدایا! سوگند بر قطرات اشک روی دفتر مشق بچه‌های این دیار، غیبت آب و آفتاب را با هم تمام کن! والله تشنه‌ایم... زمین تشنه است، آسمان تشنه است، باران تشنه است، آب تشنه است، آفتاب تشنه است؛ مگر که او بیاید!  

حسین شیخ الاسلام ستون یادداشت روزنامه حمایت را به مطلبی با عنوان«جنبش مردم یمن جلوه‌ای از بیداری اسلامی»در رابطه با تحولات اخیر یمن و توافق میان طرف‌های درگیر در این بحران اختصاص داد:

تحولات اخیر یمن و توافق میان طرف‌های درگیر در این بحران، چشم‌انداز آتی این تحولات را ضروری ساخته است. بحران داخلی یمن از سال ۲۰۰۳ و با موضع‌گیری شیعیان زیدی بر ضد آمریکا و اسرائیل آغاز شد. طی این درگیری‌ها بسیاری از شیعیان یمن شامل زیدی‌ها و دوازده‌امامی‌ها کشته شدند. پس از این بود که این درگیری‌ها وارد مرحله تازه‌ای شد. در این روند عربستان، القاعده و آمریکا به‌صورت متحد با حکومت یمن، بر ضد شیعیان عمل می‌کنند. در سال ۲۰۰۷ پیمان صلحی میان دو طرف امضا شد که هرگز بدان عمل نشد. سال بعد با میانجی‌گری قطر، دیداری میان نمایندگان دو طرف در دوحه برای انجام مقدمات پیمانی دیگر شکل گرفت. در سال ۲۰۰۹، علی عبدالله صالح رئیس جمهور یمن اعلام کرد مبارزان شیعه مایل به برقراری آرامش نیستند و بدین ترتیب درگیری‌ها را از سر گرفت. در این میان عربستان سعودی و مصر نقش پررنگی در حملات ارتش یمن به شیعیان داشتند. هم اکنون نیز پس از چندین هفته اعتراض مردمی در یمن و حملات نیروهای دولتی به معترضان، سرانجام یکشنبه‌شب دولت در مقابل اعتراضات و فشار گروه‌های مردمی از جمله جنبش انصارالله عقب نشست و «محمد سالم باسندوه» نخست وزیر یمن استعفا کرد. قرار است نخست‌وزیر جدید به زودی معرفی شود اما در عین حال فعالیت‌های کمیته‌های مردمی در صنعا همچنان ادامه دارد زیرا انقلابیون از این هراس دارند که مانند انقلاب سال 2011، دستاوردهایشان به نفع گروهی خاص مصادره شود.

 به همین دلیل کمیته‌های مردمی و انقلابیون در جستجوی عاملان جنایات اخیر در پایتخت و تحویل آنها به مراجع قضایی کشور هستند. 
یکی از دلایل این خیزش مردمی علیه دولت این است که این دولت نماینده واقعی مردم یمن نیست. دولت یمن با پیروی و تبعیت کورکورانه از دولت‌های خارجی گام در ورطه‌ای نهاده بود که در نهایت به سرنگونی آن منجر شد. از دیگر دلایل قیام مردم یمن علیه دولت این کشور، ناکارآمدی، اشتباهات و کم‌کاری‌های دولت و عدم استقلال سیاسی و تبعیت از عربستان سعودی است. از سوی دیگر، باید به دلایل گرایش مردم به قیام علیه دولت یمن و خصوصا گرایش به حوثی‌ها توجه داشت. هر چند که حوثی‌ها یکی از قبایل عمده یمن هستند اما مطالبات و خواسته‌های کل مردم یمن را نمایندگی می‌کنند. لذا می‌توان گفت یکی از دلایل گرایش مردم به حوثی‌ها همین نکته است. این موضوع را نیز نباید از نظر دور داشت که حدود 40 درصد مردم یمن از شیعیان زیدی هستند. موضوعی که در معادلات راهبردی یمن نمی‌توان آن را نادیده گرفت. اشتباهات صنعا در مدیریت بحران‌ها و نابسامانی‌های سیاسی و اقتصادی در استان‌های جنوبی یمن سبب همدردی و همبستگی مردم یمن- چه سنی و چه شیعه- با جنبش حوثی‌ها شده‌است. در سال‌های اخیر شیعیان با هجوم نظامی، تبلیغاتی و سیاسی سختی روبرو شدند.

 با نگاهی به چگونگی زندگی شیعیان یمن، روشن می‌شود که تاکنون آنها در محرومیت کامل فرهنگی  و با دشواری‌ها و چالش‌های زیادی روبرو بوده‌اند.اما در خصوص وزن و جایگاه سیاسی جنبش الحوثی در یمن باید گفت که آن ها بخشی از ترکیب جمعیتی و بخشی از ترکیب سیاسی یمن هستند. حوثی‌ها نقش بسیار مثبتی در گفت‌وگوهای ملی داشته و البته در نوشتن و تبیین قانون اساسی این کشور هم بسیار فعال بودند. در ماجرای بیداری های اخیر ملل منطقه، مردم تحول خواه منطقه فقط باید به کسانی اعتماد می کردند که با آمریکا و رژیم صهیونیستی مرزبندی کنند تا مانع نفوذ مهره های دشمن شوند ولی برخی رهبران جنبش‌ها و قیام‌هایی که از آنها باعنوان بیداری اسلامی یاد می‌شود اعتماد مردم به خود را با نزدیکی به رژیم صهیونیستی و آمریکا از بین بردند و با بهانه دهی به عناصر ملّی گرا و نظامیان، نیروی متراکم و بی نظیر مردم را فدای تمایلات و گرایشات شخصی خویش کردند.

 ولی این روزها در یمن بارقه های امیدی توسط شیعیان « صعده » نمایان 
شده است. آنها با پایمردی، ایستادگی و مقاومت در نهایت موفق شدند تا با برکناری نخست وزیر دولت، نظام حاکم را مجبور به پذیرش خواسته‌های خود کنند. دولت یمن تا آخرین لحظه تلاش داشت، همه چیز را به نفع خود تمام کند و در ازای برکناری نخست‌وزیر ناکارآمد، انقلابیون را خلع سلاح کند و پیروزی در میدان‌های نبرد در استان‌های «الجوف» و «مارب» را با شکست در پایتخت معاوضه کند. به همین دلیل یک ضمیمه امنیتی برای توافقنامه صلح خود طراحی کرده بود و تلاش کرد انقلابیون را به امضای آن متقاعد کند. اما انقلابیون زیر بار این ضمیمه امنیتی تحمیلی نرفتند و تنها اصل توافقنامه را که مبتنی بر بندهای مورد توافق در گفت‌وگوهای ملی بود پذیرفتند.

در ضمیمه این توافقنامه، بر ضرورت پایان تمام نشانه‌های تنش سیاسی تاکید شده بود تا دولت بتواند با اختیار تام بر تمام مناطق یمن سیطره و کنترل داشته باشد تا خشونت‌ها در مناطق مختلف و درگیری‌ها در استان‌های محل درگیری پایان یابد و در عین حال تمام گروه‌های مسلح سلاح خود را تحویل دهند. اما انصارالله با اعلام اینکه تنها با دولت درگیر نیستند و با عناصر جدا شده از بدنه دولت و گروه‌های مسلح سلفی و تندرو مواجه هستند از امضای این الحاقیه امتناع ورزیدند. توافقی که اخیرا میان دولت و حوثی‌ها به امضاء رسیده، در صورت پایبندی دولت صنعا می‌تواند تا حد زیادی به بحران سیاسی در این کشور پایان دهد اما در صورتی که بار دیگر این توافق هم همانند توافقات گذشته با سیاسی کار دولت صنعا و دخالت‌های برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس عملی نشود می‌توان انتظار داشت که موج جدیدی از اعتراضات در این کشور آغاز شود که دیگر هدف تنها سرنگونی دولت نخواهد بود بلکه رژیم حاکم را هدف قرار خواهد داد.

 با توجه به سخنان رهبران حوثی‌ها، آنها وحدت بین سنی و شیعه و تمام موحدان و انسان ها را موردتاکید قرار داده اند.
 بنابر همین بلند نظری، اکنون در بین اکثریّت یمنی‌ها و حتّی دیگر مسلمانان اطراف خود محبوبیت دارند و لبیک تمام قبایل به انقلاب بزرگ و مسالمت آمیز حوثی گویای این نفوذ می‌باشد. بنابراین تحول بزرگ در یمن، باید منتظر خبرهای خوبی باشیم که در آن انتظار می رود به فرماندهی حوثی‌ها تغییر توازن منطقه به نفع انقلاب اسلامی شکل گیرد. بیداری اسلامی به عنوان روندی که در چند سال اخیر منطقه غرب آسیا را دستخوش تحولات عمیق و دامنه‌داری کرده، امروز در یمن خود را نشان داده است. لذا این اتفاق می‌تواند دسیسه‌های شیطانی آمریکا و انگلیس و غربی‌ها را در منطقه به خصوص در شام و عراق نقش بر آب کند و مانع پیروزی‌های آنها باشد.

مطلبی که روزنامه خراسان با عنوان«سانتريفيوژها و فرصت هايي که غرب مي سوزاند»به قلم محمد اسلامی به چاپ رساند به شرح زیر است:

اين روزها در حالي که مذاکرات هسته اي ايران و کشورهاي گروه 1+5 سخت و فشرده پيش مي رود، برخي رسانه هاي غربي از جمله نيويورک تايمز و گاردين مدعي وجود طرحي جديد شده اند. ديويد سنگر (DAVID E. SANGER) نويسنده نيويورک تايمز از قول يک مقام آمريکايي گزارش داده است که براساس اين طرح ايران مي تواند بدون کاستن از تعداد سانتريفيوژهاي موجود در تاسيسات غني سازي هسته اي، اتصالات مربوط به تزريق اورانيوم به اين دستگاه ها را قطع کند. براساس اين طرح ادعايي، مذاکره کنندگان ايراني مي توانند اعلام کنند کاهش تعداد سانتريفيوژها را نپذيرفته اند و هم زمان آمريکايي ها نيز مطمئن شوند که "زمان گريز" (Break Out Time) در فعاليت هاي هسته اي ايران افزايش يافته است. برخي در نيويورک معتقدند نزديکي ديويد سنگر به تيم آمريکايي آن قدر است که حرف او را بايد حرف وندي شرمن، معاون وزير خارجه آمريکا بدانيم. طرح رسانه اي چنين پيشنهادي متاسفانه بيانگر واقعيت هاي تلخي است که در مذاکرات هسته اي وجود دارد. براي تشريح شرايط کنوني بايد نکاتي را متذکر شويم که به نظر مي رسد تصميم گيران آمريکايي بايد به برخي از اين نکات به طور جدي فکر کنند:

1. به نظر مي رسد که مذاکره کنندگان غربي از خاطر برده اند که از تير ماه گذشته و مذاکرات وين 6، براساس سياست گذاري مقام معظم رهبري ديگر کسي براساس تعداد سانتريفيوژها درباره برنامه هسته اي ايران قضاوت نمي کند. ايران و کشورهاي 1+5 در برنامه مشترک اقدام ژنو بر سر «يک برنامه غني سازي با ويژگي هايي مورد توافق 2 طرف و براساس نيازهاي عيني ايران» توافق کرده اند. "نياز عيني" ايران (Practical Need) فقط براي تامين سوخت سالانه نيروگاه بوشهر 190 هزار سو برآورد شده است. يعني حتي اگر برنامه هاي بعدي ايران براي ساخت نيروگاه هاي بوشهر 2 و3 و همچنين نيروگاه تحقيقاتي تهران (که سوخت آن براساس توافق ژنو هم اکنون به ميزان کافي ذخيره شده است) را هم در نظر نگيريم، پرسش ايراني ها از هرگونه توافق سياسي اين خواهد بود که 190 هزار سو نياز عيني کشور براساس چه سازوکاري تامين مي شود.

با اين وجود ايران با واقع بيني و براي جلب اعتماد جامعه جهاني، تاخير زمان تامين نياز عيني اش تا سال 2021 را رد نکرده است. روسيه براساس قراردادهاي کنوني متعهد است که تا سال 2021، يعني حدود 7 سال ديگر، سوخت مورد نياز نيروگاه بوشهر را تامين مي کند. بنابراين مي توان از مولفه زماني براي دستيابي به راه حل هاي ابتکاري واقع بينانه استفاده کرد.

2. با اين حال ممکن است در آمريکا، کساني از جمله سناتورهاي آمريکايي همچنان براساس تعداد سانتريفيوژها قضاوت کنند. اگر چنين باشد تيم آمريکايي مي تواند يک طرح ديگر را در نظر بگيرد که ايران با استفاده از سانتريفيوژهاي نسل 8، که جديدترين نسل موجود با ظرفيت 24 سو غني سازي هستند، با 7916 عدد سانتريفيوژ، ميزان 190 هزار سو نياز عملياتي اش را تامين کند. اين چنين تيم آمريکايي مي تواند به منتقدانش بگويد که برنامه ايران را به 8 هزار سانتريفيوژ محدود کرده است.

3. در حال حاضر کشورهاي غربي مدعي اند که قصد دارند با ايجاد موانع فني و نظارت هاي تخصصي، فاصله زماني فرضي ايران تا رسيدن به بمب که اصطلاحا "زمان گريز" نام دارد، را افزايش بدهند. با اين همه توجه به اين نکته ضروري است که ابتکارها و خلاقيت هاي فني، ابزارهاي موجود براي مقاصد سياسي در مذاکرات هسته اي هستند. نکته اساسي اين است که پس از حصول احتمالي توافق جامع، چه چيزي موجب اطمينان همه طرف ها از رفع تهديد سلاح هسته اي است؟ بدون شک اين اعداد و رقم ها نيستند که اطمينان آورند. بلکه جلب اعتماد سياسي است که نگراني هاي همه را رفع کرده است. آمريکايي ها بيش از هر کشور ديگري در تجربيات متعدد از جمله پيمان هاي SALT، START، NPT و ... اين واقعيت را درک کرده اند که توافق نامه ها به خاطر عددهايشان اجرا نمي شوند بلکه تغيير معادلات سياسي و شرايط ژئوپلتيک است که عامل اجراي توافق ها مي شود. آيا بهتر نيست که کشورهاي غربي به جاي اعداد، بر ماهيت رخدادي که در جريان است تمرکز کنند؟

4. اکنون فقط 2 ماه تا زمان انقضاي برنامه اقدام ژنو زمان مانده است. شايد ديپلمات هاي 1+5 توجه نمي کنند که هم اکنون هم خيلي دير شده است. از ياد نبريم که براساس اين برنامه «بر سر هيچ چيز توافق نمي شود، مگر اين که بر سر همه چيز توافق شود.» به عبارت ديگر حتي اگر همين امروز هم کشورهاي غربي چشم شان را به واقعيت فناوري بومي غني سازي هسته اي و برنامه ايران براي تامين نيازهاي عيني اش باز کنند، زمان براي دستيابي به متني مورد توافق درباره موضوعاتي همچون مراحل نظارت هاي آژانس و همچنين تعيين سازوکار رفع تمامي تحريم هاي غيرقانوني عليه ايران بسيار اندک است.

5. ايران در طول 7 دوره مذاکره از پاييز گذشته تا به امروز، اراده سياسي اش براي حل مسائل را اثبات کرده است. نمونه هايي مانند حضور 20 روزه و طولاني مدت دکتر ظريف در وين6، مذاکرات سياسي و کارشناسي فراوان از جمله مذاکرات کنوني در نيويورک و ... مويد اين موضوع هستند. بدون شک اگر در پايان زمان باقي مانده توافق هسته اي حاصل نشود، پاسخ به اين پرسش روشن است که چه کسي فرصت بي نظير دستيابي به يک توافق را از بين برده است.

محمدکاظم انبارلویی در مطلبی با عنوان«فريب جديد»در مورده مذاكرات ايران و 1+5 چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت اینگونه نوشت:

یك سال از آغاز زنگ مذاكرات ایران و 1+5 می‌گذرد. خوش‌بینی به نتیجه‌گیری از مذاكرات از تلفن روحانی به اوباما در جریان سفر سال گذشته رئیس‌جمهور به نیویورك شروع شد. محصول این خوش‌بینی توافق ژنو برای حل مناقشات به اصطلاح هسته‌‌ای بود. توافقی كه به زعم منتقدین دلسوز، دادن امتیازات "نقد" به حریف و دریافت وعده‌های "نسیه" بود. ایران به توافق عمل كرد، اما طرف غربی به سركردگی آمریكا بنا را بر گردن كلفتی و سركشی گذاشت و نه تنها تحریم‌ها را لغو نكرد بلكه بر آن افزود.اطلاع‌رسانی از محتوای مذاكرات این بود كه طرفین پس از هر دور گفتگو بیایند و بگویند "مذاكرات مثبت و سازنده بود"، "هنوز اختلافات زیادی است كه حل نشده"، "طرفین بر حل اختلافات از طریق گفتگو تاكید دارند" و بالاخره طرف ایرانی بگوید "1+5 باید تصمیمات سختی بگیرد" و طرف مقابل هم بگوید "ایران باید تصمیم سخت بگیرد". منظور از تصمیم "سخت" هم این بود كه باید از مواضع خود كوتاه بیایند.


پس از گذشت یك سال هیچ یك از طرفین از مواضع خود كوتاه نیامده اند. در ایران پس از اینكه آمریكایی‌ها با قلدری جلوی به ثمر نشستن مذاكرات را گرفتند، خطوط قرمز اعلام و قرار شد طرف ایرانی از آن تخطی نكند، بخشی از محتوای مذاكرات بدون آنكه اعلام شود، علنی شد و مفهوم این علنی شدن این بود كه طرف غربی می‌خواهد بساط دانش هسته‌ای در ایران را برچیند و برای این موضوع هدف‌گذاری كرده است و از گزینه نظامی روی میز به عنوان نمك مذاكرات یاد می‌كند.امروز این نمك پراكنی‌ها رنگ باخته و از قد و قواره رجزخوانی افتاده است. آنها از تهدیدات به اصطلاح پشیمان‌كننده، پشیمان شده‌اند.مترسك تحریم هم كارایی خود را از دست داده، چرا كه برخی از همین جماعتی كه آن سوی میز نشسته‌اند تحریم‌ها را دور زدند و یا در مناقشات جدید مثل بحران اوكراین مشغول "دوئل تحریم" علیه یكدیگرند.

اگر سلاح تحریم، كارایی داشت، در این 11 سال جواب می‌داد و اصولا تحریم ایران با داشتن 15 همسایه از سوی تحریم‌كنندگان نیاز به یك آكروبات بازی داشت كه جز خنده برای ناظران جهانی حاصلی دیگر نداشت.در آستانه رفتن رئیس‌جمهور به نیویورك برای شركت در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل و در حال و هوای مذاكرات هسته‌ای كه اكنون در نیویورك در حال برگزاری است، خبرگزاری‌ها خبر از "پیشنهاد جدید هسته‌ای آمریكا به ایران" داده‌اند.این پیشنهاد ناظر به مناقشه مربوط به تعداد سانتریفیوژ‌هاست . برخی پیشنهادها هم در مورد دیگر مباحث اختلافی مطرح شده كه به ظاهر ناظر به حفظ خطوط قرمز ایران است.این پیشنهاد یا پیشنهادها یك فریب تازه است كه مورد مخالفت تیم مذاكره‌كننده قرار گرفته است. در صورت صحت هم نمی‌توان اعتمادی به آنها كرد. چرا كه آنها به راحتی زیر تعهدات خود در توافق ژنو زده‌اند، لذا چه اعتمادی می‌توان به صداقت آنها در طرح این‌گونه پیشنهادها كرد؟

جمهوری اسلامی ایران شفاف‌ترین برنامه فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای را دارد و فراتر از مقررات آژانس برای اعتمادسازی، همكاری كرده است، اما هر زمان یك گام به عقب از مواضع خود برای اعتمادسازی برداشته است، آنها 10 گام برای سنگ‌اندازی به جلو آمده‌اند.حال چرا آمریكایی‌ها به فكر طرح «پیشنهاد جدید» افتاده‌اند. برخی استراتژیست‌های آنها گفته‌اند اگر مذاكرات به شكست بینجامد نوعی تضعیف طرفداران غرب در ایران است، لذا باید به ظاهر هم شده نشان دهیم كه مذاكرات روبه جلو پیش می‌رود و احتمال توافق زیاد شده است.در این میان اظهارات «جونی جوزف» مدیر سابق منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای در شورای امنیت ملی آمریكا و «مارك فیتز پاتریك» مدیر بخش منع تكثیر و خلع‌سلاح هسته‌ای در موسسه بین‌المللی مطالعات راهبردی آمریكا شنیدنی است. همصدایی برخی روزنامه‌ها هم در این ارتباط ناظر به این واقعیت است.

اطمینان داریم تیم مذاكره‌كننده در چارچوب منافع و مصالح ملی گام برمی‌دارد و خطوط قرمز را رعایت می‌كند و نیز اطمینان داریم رئیس‌جمهور محترم، عزت ملت ایران را در مجامع جهانی رعایت می‌‌كنند. اما برخی اظهارات قدری نگرانی‌آور است. تماس تلفنی رئیس‌جمهور با اوباما در سال گذشته مورد اعتراض منتقدان دولت بود و این تماس به حیثیت انقلابی مردم ایران در جهان آسیب رساند. جناب آقای روحانی امسال گفته‌اند؛ «برنامه‌ای برای ملاقات با اوباما ندارم اما هرچیزی ممكن است!» شرایط این «اما» چیست؟ با حال و هوای اوضاع سیاسی جهان و نوع مذاكرات و زیاده‌خواهی‌های آمریكا و بی‌حیثیت بودن مقامات آمریكایی و دولت اوباما در جهان، این «اما» یك سم مهلك برای اعتبار انقلاب اسلامی در جهان و حیثیت ایرانیان در نزد ملت‌های جهان است.از سوی دیگر جناب آقای دكتر ظریف وزیر محترم امورخارجه در گفتگو با شبكه پی‌بی‌اس آمریكا با آنكه تصریح كرده است؛ «مردم ایران به آمریكا اعتماد ندارند» و نیز تاكید كرده است: «من آماده پذیرش پیشنهادهای تحمیلی نیستم»، اما گفته‌ است؛ «اگر رئیس‌جمهور آمریكا به ما قول انجام كاری را بدهد آن را محترم می‌شماریم و می‌پذیریم.»

این «اگر» از كجا پدید آمده است؟ آیا یك سال گفتگو و 11 سال نقض عهد و پیمان در مورد اعتمادسازی كافی نیست؟سروكله این اعتماد به اوباما از كجا پیدا شده است؟مردم كوچه و بازار می‌گویند نباید به محض مشاهده یك پیشنهاد شیرین، 50 سال ظلم و ستم آمریكایی‌ها به ملت ایران و ملت‌های منطقه و جهان را فراموش كنیم و زود با آنها «پسرخاله» شویم. مواظب فریب جدید آمریكایی‌ها باشیم. از یك سوراخ نباید ده بار گزیده شویم!این سخن رئیس دیپلماسی ایران یعنی جناب آقای دكتر ظریف در گفتگوها، سخن حقی است كه گفت: «مردم ایران از آمریكا نفرت دارند.» این نفرت را نمی‌توان با یك لبخند و پیشنهادی كه معلوم نیست «ته» آن چه می‌باشد، زدود. لذا «فعل» و «قول» كسانی كه می‌خواهند در نیویورك، مواضع عزتمند ملت را نمایندگی كنند، با این «نفرت» كه یك امر جهانی است باید همخوانی داشته باشد.

«لايه‌های پنهان بحران كم آبی»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رسانده است:

ابعاد بحران كمبود آب هر روز بیشتر از قبل آشكار می‌شود و به تبع آن هشدارهای مسئولان برای متقاعد كردن مردم در راستای صرفه جویی هم رنگ و بوی جدی‌تری می‌گیرد. با این حال، به نظر نمی‌رسد افكار عمومی چندان توجهی به این هشدارها و درخواست‌ها داشته باشد. عدم انتشار آمار صرفه‌جویی در مصرف آب توسط مسئولان احتمالاً مؤید این گمانه‌زنی است كه كاهش معناداری در مصرف صورت نگرفته است. ریشه این بی‌توجهی چیست؟ چرا در شرایطی كه رسانه‌ها طی ماه‌ها و خصوصاً هفته‌های اخیر، ابعاد گسترده بحران را كه مردم را تهدید می‌كند، تشریح كرده‌اند و درحالی كه مسئولان بارها و بارها از مردم خواسته‌اند فقط اندكی در مصرف آب صرفه جویی كنند، جامعه خود را نسبت به این درخواست‌ها و كمك به كاهش دامنه بحران كم آبی، مسئول و متعهد نمی‌داند؟! 

شاید بتوان علت این رفتار را در چند مورد جستجو كرد:
الف - جامعه نسبت به هشدارهای مسئولان بی‌توجه است چرا كه تجربه‌های قبلی نشان داده است كه چنین هشدارهایی صرفاً برای حساس كردن افكار عمومی بوده و جدی نبوده است. به عبارت دیگر مردم بارها با چنین هشدارهایی مواجه شده‌اند ولی هیچ كدام از اتفاقاتی كه مسئولان وقوعش را هشدار داده بودند، در عمل رخ نداده است. به همین خاطر حساسیت افكار عمومی نسبت به این قبیل هشدارها كاهش یافته است. یكی از دلایل این شرایط نامعلوم بودن راهبرد مسئولان در انتقال اطلاعات به جامعه است. به عبارت دیگر هنوز وحدت رویه‌ای بوجود نیامده است كه براساس آن مشخص شده باید برای جلب همكاری و حساسیت جامعه، شرایط بحران را به مردم اطلاع داد یا برای پرهیز از ایجاد تنش باید از تشریح شرایط بحران برای جامعه خودداری كرد؟

همین نامشخص بودن راهبرد، مسئولان را گرفتار تضاد در تصمیمات و گاه سخنان می‌كند. به عنوان مثال تا همین چند هفته قبل و با وجود اینكه مسئولان شرایط امروز را پیش‌بینی می‌كردند ولی برای از ایجاد نگرانی در جامعه دائماً هرگونه جیره‌بندی آب را نامحتمل می‌دانستند و تكذیب می‌كردند. حال نتیجه چنین ناهماهنگی‌هایی، تعمیق و گسترش بحران و گریزناپذیر شدن جیره‌بندی در پائیز شده است. 

ب - مردم خود را در افزایش مصرف آب مقصر نمی‌دانند. به دیگر سخن اكثریت قریب به اتفاق مردم چنین تصور می‌كنند كه دولت با وجود دریافت انواع و اقسام پولها در قالب آبونمان و... باز هم از مردم انتظار دارد كه در مصرف صرفه‌جویی كنند. گذشته از صحت و سقم این تصور، واقعیت این است كه میزان هدرروی آب در شبكه توزیع بسیار بیشتر از مقداری است كه مسئولان معتقدند با صرفه‌جویی آن توسط مردم، بحران پشت سر گذاشته می‌شود. 

بنابر برخی گزارش‌های رسمی حدود 20 درصد آب تصفیه شده در شبكه توزیع هدر می‌رود و این درحالی است كه تا چندی قبل مسئولان تأكید داشتند تنها با صرفه جویی 25 درصدی، مشكل كم آبی حل خواهد شد. فرسودگی شدید شبكه لوله كشی و توزیع آب كه به علت سیاست‌های نادرست دولت‌های نهم و دهم در قیمت‌گذاری، امكان ترمیم آن از بین رفته بود، باعث شده است بخش قابل ملاحظه‌ای از آب در مسیر توزیع هدر رود. بنابر این اگرچه این تصور كه با بهای پرداختی توسط مردم باید مشكلات كمبود آب توسط دولت حل شود، تصور نادرستی است اما از این واقعیت هم نباید غفلت كرد كه جامعه هزینه سیاست‌های نادرست گذشته را پرداخت می‌كند. 

ج - این یك واقعیت تلخ است كه فرهنگ مصرف در جامعه ایران به شدت نادرست، غیربهینه و اسرافكارانه است. عوامل مختلفی در پیدایش و تقویت این فرهنگ اشتباه نقش داشته و دارند ولی در این میان نقش عامل قیمتی از همه پررنگ‌تر است. تجربه ثابت كرده است كه تا زمانی كه مصرف كننده بهای واقعی و مطابق با ارزش كالا و خدمتی را كه دریافت می‌كند، نپردازد حساسیت لازم را در نوع و مقدار مصرف آن نخواهد داشت. مثال بنزین در كشور ما بسیار گویا است، مصرف آب نیز از این قاعده مستثنی نیست. ارزان بودن بیش از حد بهای آب در كشور طی سال‌های متمادی سه پیامد ناگوار داشته است. اول اینكه حساسیت عمومی در میزان مصرف به شدت كاهش یافته است و همین مسئله زمینه ایجاد و گسترش فرهنگ نادرست مصرفی را فراهم آورده است. دیگر اینكه دولت هر روز و هر سال ناگزیر از اختصاص یارانه بیشتری برای پر كردن فاصله قیمت تمام شده آب با بهای دریافتی از مصرف كنندگان شد و همین روند امكان سرمایه‌گذاری برای ترمیم شبكه انتقال و... را كاهش داد تا حدی كه فرسودگی این شبكه درحال حاضر باعث هدر رفت میزان زیادی از آب می‌شود. و پیامد آخر اینكه همان رویكردی كه مانع افزایش قیمت و واقعی شدن بهای آب برای مصرف كنندگان بود زمینه را برای بهره‌مندی بیشتر طبقه فرادست جامعه از آب ارزان قیمت فراهم آورد. 

میزان و نوع مصرف آب در طبقه فرودست و متوسط جامعه مشخص و محدود است ولی طبقه فرادست جامعه با استفاده از همان آب ارزان قیمت، استخرهای شخصی خود را پر، باغچه‌های وسیعشان را آبیاری و خودروهای متعددشان را تمیز می‌كنند! اكنون هم در صورت جیره‌بندی آب، این طبقه فرودست و متوسط جامعه است كه فشار اصلی را تحمل خواهد كرد. آیا دولت كه باید مجری عدالت باشد، وظیفه‌ای در قبال این بی‌عدالتی ندارد؟! آیا طبقه مستضعف جامعه همواره باید هزینه پرخوری‌ها و مصرف كردن‌های بی‌حد و حصر طبقه مستكبر را بپردازد؟! حل این معضل كه امروز حتی به آب هم كشیده شده، وظیفه حتمی دولت است.

روزنامه دنیای اقتصاد به بهانه آغاز سال تحصیلی مطلبی را با عنوان«نظارت بر نظام آموزشی»به قلم دکتر  امیرهوشنگ مهریار به چاپ رساند:

آموزش ابتدایی اساس هر نوع آموزش دیگری است و اگر در کشوری آموزش ابتدایی سر و سامان بگیرد، در بقیه سطوح آموزشی نیز شاهد پیشرفت‌هایی خواهیم بود. همچنین، آموزش ابتدایی ابزاری برای از بین بردن نارسایی‌های اجتماعی و تفاوت‌ طبقاتی است که این نقش اهمیت مضاعفی برای آموزش پدید می‌آورد. در کشورهای پیشرفته نیز سعی شده است تا به طرق مختلف در این امر مهم دخل و تصرف شود. دو مثال آن در زیر آمده است: در دهه 1970 در کشور آمریکا تصمیم گرفته شد که همه کودکان به‌جای شرکت در مدارس مختلف؛ در مدارس یکسان و مختلط شرکت کنند که این باعث شد بعضی از کودکان مجبور باشند به مدارسی در فاصله دورتر بروند که این پروژه به نام «Busing» معروف است.در دهه 1980 هم؛ در همین کشور آمریکا برنامه «head start» تصویب شد با این هدف که کودکان فقیر و سیاه‌پوست بتوانند از فرصت‌های برابر با سایر کودکان استفاده کنند و هوششان بیشتر پرورش پیدا کند.

این دو طرح نمونه‌های موفقی از برنامه‌های انجام شده در کشورهای توسعه‌یافته است که می‌تواند به ما کمک کند تا بهتر برای آموزش ابتدایی‌مان برنامه‌ریزی کنیم. جالب توجه اینکه در زمان اجرا با هر دو این طرح‌ها مخالفت‌هایی انجام شد اما هر دو طرح موفق شدند آموزش کودکان را ارتقا داده و از فاصله طبقات مختلف آموزشی بکاهند.به همان دلیل گفته‌شده؛ یعنی نقش آموزش در توسعه کشور و نقش آن در کاهش اختلاف طبقاتی؛ سرمایه‌گذاری در آموزش و پرورش حائز اهمیت است و آموزش رایگان باید توسط دولت ترویج شود تا خانواده‌های فقیر که قدرت سیاسی و مالی ندارند نیز بتوانند از فرصت آموزش باکیفیت استفاده کنند.همان‌طور که در بقیه کالاهای عمومی وجود نظارت برای افزایش بهره‌وری ضروری است؛ در آموزش نیز باید دو گروه نظارت کنند.

1- والدین دانش‌آموزان که می‌خواهند فرزندانشان از مدارس بهتر و باکیفیت‌تری استفاده کنند.
2- معلمان که از افزایش اهمیت و توجه به حرفه خود منفعت کسب می‌کنند و همچنین تعهد دارند که دانش‌آموزان را به بهترین نحو ممکن پرورش دهند.

اما در ایران هر دو این نظارت‌ها خیلی خوب عمل نمی‌کنند و گرچه انجمن‌های اولیا و مربیان شکل گرفته است اما در خیلی از امور داخل نمی‌شوند و همچنین انجمن صنفی معلمان نیز در سیاست‌گذاری‌ها قدرت چندانی ندارد.در نتیجه  فعال کردن انجمن‌های اولیا و مربیان و انجمن صنفی معلمان برای افزایش کیفیت آموزش و پرورش در کشور ضروری به نظر می‌رسد.درباره رتبه پایین ایران در آزمون‌های بین‌المللی تیمز (timss)، باید واقع‌بین باشیم و قبول کنیم که ما در خیلی از زمینه‌های کیفی آموزش و پرورش موفق نبوده‌ایم و فقط ثبت مقاله‌های علمی تنها عامل اندازه‌گیری موفقیت در آموزش نیست؛ که تربیت معلمان زبده و ایجاد انگیزه برای ایشان نیز بسیار مهم است که اگر به همان آزمون تیمز مراجعه کنیم تاثیر عوامل مختلفی را بر آموزش بررسی کرده و ثابت کرده است که میزان سواد پدر و مادر، دسترسی کودکان به کتاب و مشارکت اولیا و معلمان در مدرسه مهم است که اتفاقا در ایران به این موضوعات توجهی نشده است. ما در سرانه مطالعه کتاب خیلی ضعیف هستیم، پشتوانه خانوادگی آموزش و پرورش در کشورمان پایین است و همچنین نباید نقش فرهنگ را در یادگیری نادیده گرفت؛ چراکه مثلا فرهنگ ایرانی‌ها بیشتر با شعر عجین شده است اما در کشورهای جنوب شرق آسیا به ریاضی توجه بیشتر شده و این کشورها در آزمون ریاضی تیمز موفق‌تر عمل کرده‌اند.

روزنامه ابتکار مطلبی را با عنوان«چشم اميد يمني‌ها به ايران»در ستون سرمقاله اش به چاپ رساند که  در ادامه مطالعه میکنید:

يمن وارد مرحله سخت درگيري هايش شده است: بحران آن در حالي با سرعت سرسام آوري در حال افزايش است که دولت صنعا در آستانه سقوط قرار گرفته است و ديگر آتش بار ارتش نيز نمي‌تواند از پس اوضاع بر آيد.يمن رسما شکست خورد، دولت، رئيس جمهور، احزاب و جريان‌هاي ديني رسما شکست خوردند، آنها نتوانستند مشکلات چندين و چند ساله خود را حل کنند. چون نمي‌توانند از پس بحرانشان بر آيند يکديگر را متهم به دريافت حمايت خارجي مي‌کنند و مدعي مي‌شوند که طرحي براي تجزيه يمن و بهره برداري از مردم آن کشيده شده است. اما همان‌هايي که متهم مي‌کنند پشت پرده در حال توافق و ساخت و پاخت با رقبا هستند.توافقات در اين مرحله فقط محدود به توافقات داخلي در يمن نيست، همه چيز بر روي ورق آمده است. توافقات علني و سري همگي جاذبه‌هايي براي هر کدام از طرف‌هاي بحران دارند. روشنفکران مي‌گويند انقلاب فعلي «پيروزي فقراي بر آمده از صعده» است. پيروزي همان کساني که يک سوم جمعيت يمن را تشکيل مي‌دهند. فقرايي که هيچ گاه در اولويت‌هاي حکومت‌هاي يمن نبوده اند، اکنون مذاکره مي‌کنند تا به دستاوردي برسند.

عربستان براي خود شرايطي گذاشته است و تلاش دارد بر روند مذاکرات گروه‌هاي سياسي با يکديگر تاثير بگذارد. به رغم روابط تيره کشورهاي عربي عضو شوراي همکاري خليج فارس، اعضاي اين شورا تلاش دارند تا طرح خود را در يمن اجرا کنند. عربستان مي‌خواهد راه حلي فوري براي يمن يافت شود، براي همين مي‌گويد حاضر است به طرح شوراي همکاري به عنوان مرجع حل اختلافات تمکين کند. رياض هيچ مشکلي با آشوب يا انقلاب يا هر نوع ديگري از درگيري‌ها ندارد، مشروط بر اين که استقلال کشور و شالوده‌هاي اقتصادي و تماميت ارضي يمن حفظ شود. آنها مي‌گويند نبايد از توافقي که در رياض امضا شد حتي يک بند کم شود. رياض بايد همچنان پايتخت سياسي يمن باقي بماند حتي اگر الحوثي‌ها به صنعا برسند.از آن سو امريکا نيز طرحي در جيب خود دارد، طرح امريکا بر آمده از توافقات امنيتي اي است که سال‌ها پيش با يمن امضا کرده است. براي همين آمريکا اصرار دارد که اوضاع ملتهب سياسي همچنان از نقشه‌هاي سياسي دور بماند، براي همين اعلام آمادگي کرد که با الحوثي‌ها مذاکره کند، عملا هم همين کار را مي‌کند، از طريق نماينده سازمان ملل، گويي بحران پيش آمده جزئي معلق مانده در روابط امريکا با صعده است. واشنگتن نگران مستعمرات خود در يمن است، نمي‌خواهد شاهد چند پارگي آن و از دست رفتن هر آن چه در آن داشته است، شود. به ويژه در پرونده مبارزه با تروريسم که يمن در راس فهرست کشورهايي است که امريکا در آن با تروريسم مبارزه مي‌کند. امريکايي‌ها مي‌گويند الحوثي‌ها به هر جا که خواستند برسند اما کاري با مناطقي که امريکايي‌ها در آن حضور دارند، نداشته باشند، مثل باب المندب و جنوب.

ايران نيز براي خود در يمن برنامه‌هايي دارد. ايران مي‌گويد بايد تکليف آن دسته از اتباع ايراني که دولت يمن بدون ارائه سند و مدرک دستگير کرده است، آزاد شوند. عبد ربه منصور، رئيس جمهور يمن که اکنون مي‌توان گفت رئيس جمهور کشوري از هم پاشيده است، تا کنون فقط ناسزا به ايران گفته و عملا هيچ کاري براي حل بحران کشورش نکرده است. دائما مي‌گويد براي حل بحران دست به دامن سازمان ملل و ايالات متحده امريکا و عربستان مي‌شود.همه نشانه‌ها حاکي از آن است که حوثي‌ها برنده تحولات اخير هستند. همچنين جمعي از روشنفکران منعطف به آنها و اخوان المسلميني که درصدد همکاري با آنها هستند. اما بازندگان، علي عبدالله صالح، جناح رئيس جمهور هادي و جناح علي محسن الاحمر محسوب مي‌شوند. البته اسلام گرايان نيز بازنده اين ميدان هستند، همان کساني که بعد از حکومت علي عبدالله صالح زير سايه هادي قدرت را به دست گرفتند. غرور سياسي، آنها را در برابر مردم خسته از بحران و ناامني، ناکارآمد کرد. همان شيوخ سلفي و قبيله اي که يک پايشان در اتاق حميد الاحمر مشهور بود و پاي ديگرشان در فرودگاه استانبول.

حالا بعد از آن که همه امتحانشان را پس داده اند و طرح کشورهاي خارجي يک به يک شکست خورده، نوبت به ايران رسيده است تا بحران يمن را با نفوذ خود حل کند. ايران خوب مي‌داند چه کند و چگونه بازي را هدايت کند، يمني‌ها مشتاق هستند که تهران را پاي ميز مذاکره ببينند، هر چه باشد اکنون اين ايران است که فصل الخطاب جريان‌هاي سياسي قرار دارد.(الاخبار به نقل از ديپلماسي ايراني)


و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«گذار از تابوي يک ديدار»نوشته شده توسط جواد گیاه شناس اختصاص یافت:

مذاکره دو تیم دیپلماتیک ایران و آمریکا بر سر مناقشه هسته‌ای و توافق جامع دارای ابعاد قابل ملاحظه‌ای است. با نگاهی به کنش‌های جمهوری اسلامی ایران نشان می‌دهد از زمان روی کار آمدن دولت حسن روحانی در ایران، ابعاد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دچار تحولات گسترده‌ای گردیده است. سیاست خارجی مبتنی بر واقع‌گرایی انقلابی در واقع توانسته است سطح جایگاه و منزلت جمهوری اسلامی ایران در منطقه و حتی فرا منطقه و در تعاملات بین‌المللی را ارتقاء بخشد و خود پایانی بر جریان خود انزوا سازی دولت قبل باشد. این مهم تا جایی است که حسن‌روحانی در مصاحبه خود از طرف مقابل می‌خواهد که روی میزهایشان را خلوت نمایند و با زبان دیپلماسی و منطق به دنبال منافع خویش و رفع نگرانی‌های خود باشند.

از سوی دیگر یکی از ابعاد مهم پرونده هسته‌ای ایران آن است که مذاکره کنندگان نه تنها با موضوع هسته‌ای که با موضوعات دیگر منطقه‌ای و جهانی نیز مواجه گردیده که آنها را در تنگنای تصمیم‌گیری قرار می‌دهد. موضوعات جدیدی که به تدریج سایه خود را بر مسائل چالش بر انگیز ایران و غرب گسترش داده و می‌تواند بر روابط هر یک از طرف‌های مذاکره کننده، به ویژه ایران و آمریکا تاثیر گذار باشد. به عنوان مثال موضوع ابعاد منطقه‌ای دولت داعش که در واقع محصول وحدت منافع نامتعارض منطقه‌ای و بین‌المللی است تا جایی است که اتحاد بر علیه وی را محمد جواد ظریف اتحاد توبه کاران خطاب می‌نماید و اوباما نیز حساب نگرش‌های افراطی آنان را از اسلام واقعی جدا ساخته و بدنبال نقش آفرینی ایران به عنوان یک بازیگر مهم در این رابطه می‌باشند.

با این همه آنچه امروز می‌تواند اهمیت واقعی و مهمی را به پرونده هسته‌ای ایران بخشد حضور ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد است. اجلاسیه‌ای که هر چند برای ریاست جمهوری اسلامی ایران می‌تواند فرصت مناسبی را در جهت تبیین و تاکید و ابهام زدایی از سیاست‌ها و انگاره‌های جمهوری اسلامی ایران ایجاد نماید و به
باز تولید نگاه دکتر روحانی که در سال قبل جهان عاری از افراط و خشونت را مطرح ساخت منتهی گردد و بار دیگر این موضع را بر صدر گفتمان‌های مورد نیاز و توجه جهانیان کشاند ولیکن حضور شخصیتی در طراز ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در نیویورک می‌تواند در تقویت سطح مذاکره کنندگان ایرانی و ذوب نمودن یخ‌های روابط ایران و غرب و به ویژه آمریکا نیز موثر باشد.

اما به نظر می‌رسد بخشی از عناصر تندرو با برداشت‌های افراطی در داخل قبل از هرگونه رخدادی در پی بازخواست یک احتمال انجام نشده اند. نگاهی به جهت‌گیری‌های چنین جریان‌هایی نشان دهنده پیش داوری‌های عجولانه آنان است که هیچگاه بدنبال کاهش سطح تنش و مخاصمات نبوده و سعی داشته و دارند تا سرنوشت انقلاب اسلامی را با قطع رابطه ایران و آمریکا پیوند زنند. آنان با طرح این سوال که گفت‌وگوی تلفنی روحانی و اوباما چه تاثیراتی بر روابط ایران و آمریکا داشت در پی آنند تا هرگونه ملاقات و مذاکرات بین دو رییس‌جمهور را نفی و آن را مصادف با نفی منافع و مصالح نظام جمهوری اسلامی قلمداد نمایند. این در حالی است که شاید بتوان گفت گفت‌وگوی تلفنی سال قبل دو رییس جمهور توانست باب مثبتی در کاهش سطح مخاصمات دو کشور گشوده و مهمترین هدف آنان یعنی ماموریت به وزرای امور خارجه به منظور گفت‌وگو در باب مسائل اساسی دو کشور را محقق ساخته است. امروزه محمد جواد ظریف و جان کری در باب مهم ترین پرونده مطروحه دو کشور با یکدیگر گفت‌وگو می‌نمایند و همگان شاهد آن بودیم که حضور وزرای امور خارجه در ژنو و وین نیز باعث دستیابی توافق اولیه ایران و غرب بوده است.

از سوی دیگر اینک مهمترین مساله‌ای که مذاکره کنندگان در نیویورک با آن مواجه‌اند این که آیا هرگونه دستیابی به توافق جامع در دسترس سطح مذاکره کنندگان فعلی یعنی وزرای امور خارجه این کشورها می‌باشد و یا اینکه طرف‌های مذاکره کننده نیازمند سطح بالاتری از مقامات کشورها می‌باشد تا بتواند مسوولیت هر گونه توافق را در ابعاد داخلی و بین‌المللی بر عهده گیرند. هر چند در ایران این پیام از جانب ریاست محترم جمهوری صادر گردیده است اما آمریکایی‌ها باید تصمیم تاریخ ساز خود را بگیرند. بنابراین هر گونه ملاقات احتمالی روسای جمهور دو کشور علاوه بر آنکه می‌تواند گام موثری بر توافق جامع ایران و غرب ایجاد نماید، می‌تواند مسوولیت رییس دولت ایالات متحده و مقاومت در برابر فشارهای داخلی از جمله کنگره را بدنبال داشته و دستاورد بزرگی را برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد نماید که برای اولین بار در تاریخ نظام جمهوری اسلامی ایران مقامات آمریکایی خود را متعهد به توافقات خود نموده تا از سطح مخاصمات خویش بکاهند. کاهش سطح مخاصماتی که می‌تواند بازی برد - برد ایران و آمریکا را در پرونده هسته‌ای و تروریسم و افراطی گری منطقه‌ای و جهانی ایجاد نموده و این مهم برای طرف‌های غربی از جمله آمریکایی‌ها می‌تواند چشم انداز بهتری را نیز ترسیم کرده و به آنان در گذار به آینده کمک کند.

این در حالیست که منتقدین ملاقات ریاست جمهوری در داخل نیز باید فی‌الواقع به این سوال مهم پاسخ دهند که مستحکم ساختن حصار تابوی ملاقات ایران و آمریکا چه دستاوردی را برای کشور، منافع جمهوری اسلامی ایران و دنیای اسلام بدنبال خواهد داشت؟


اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار