رویکرد ایران در حوزه سیاست خارجی مبتنی بر بازی برد- برد است. تا چه حد این رویکرد توانسته در معادلات منطقه ای_ به خصوص بحران خاورمیانه _، مذاکرات هسته ای و رابطه با کشورهای اروپایی اثر گذار باشد؟
رویکرد دولت یازدهم از منظر ایجابی و یافتن نقاط مشترک و حرکت بر روی آن نقاط بوده و به نظرم تا کنون نتایج خوبی را به دست آورده است. سیاست خارجی ایران را می تواند جزو عواملی دانست که کارنامه درخشانی دارد. در مورد روابط با کشور ها نیز باید گفت که همه چیز در دست شما نیست. روابط با کشورها همانند موضوعات داخلی نیست که بتوان تصمیم گیری کرد. مثلا مانند سود بانکی یا تعرفه آب و برق نیست که بگویند چه میزان باشد و بر اساس آن عمل کنند. شما در سیاست خارجی تنها بازیگر نیستید؛ بلکه بازیگران متعددی وجود دارند. توفیق شما عملا برآیند کنش و واکنش بازیگران مختلف در عرصه جهانی است. نمی توان گفت که در یک زمینه ناموفق بودیم، پس مشکل از ما است یا حتی اگر موفق بودیم به گونه ای دیگر ارزیابی کنیم. حتی آمریکا به عنوان قدرت بزرگ جهانی همیشه آنگونه که در نظر دارد، شکل نمی گیرد و در بسیاری م وارد شکست می خورد. زیرا بازیگران اجازه نمی دهند. آمریکا در موضوعاتی مانند بیداری اسلامی کاملا شکست خورد. حتی در موضوع عراق و سوریه نیز همینطور بود. زیرا فضا به گونه ای پیش رفت که انتظار نداشت. اگر بپذیریم عرصه جهانی، عرصه بازیگران متعدد است، در این صورت اگر در برخی موارد دچار چالش شدیم، در تحلیل ها چندان دچار اشتباه نمی شویم، و فکر نمی کنیم که ضرورتا همواره ضعف از طرف ما بوده است. نمی خواهم با این حرف ضعف ها را بپوشانم. به طور حتم در برخی موارد ضعف هایی وجود دارد که باید به آن ها رسیدگی شود. در رویکرد جدید، ایران به نوعی مرکز دیپلماتیک منطقه شده و سفرهایی که به ایران صورت می گیرد، در سطح وزرای خارجه یا سران است. در ده سال گذشته بی سابقه بوده و چنین فضای وجود نداشت. ایران در کانون توجه قرار گرفته است. فضا به لحاظ منطقه ای دگرگون شده که البته همه آنها به دلیل رویکرد دیپلماتیک نیست. در عرصه عمل و میدان اتفاق هایی روی داده که به این مساله کمک کرده است. برای مثال ناکامی آمریکا در شکست دادن بشار اسد و سقوط حکومت سوریه، زمینه ای را به وجود آورد که دنیا متوجه شد، ایران درست می گوید. یا در عراق تحولاتی شکل گرفت که نقش بی بدیل ایران را روشن کرد. بنابراین در عرصه منطقه ای چه در حوزه روابط و چه آمد و شد ها با همسایگان، شاهد گسترش هستیم. اگر چنانچه در زمینه اقتصادی جهشی صورت نمی گیرد، به این دلیل است که کشورها نگران فشارهای آمریکا هستند. بنابراین منتظرند تا تحریم ها برداشته شود. در زمینه هسته ای نیز مذاکرات همچنان ادامه دارد، هرچند به نتیجه نرسیده است اما تا به امروز فضای بین المللی نسبت به ایران عوض و برخی تحریم ها برداشته شده است. البته تحریم های برداشته شده تحریم های کلیدی نیست ولی با این حال تحریم هایی بوده که فضا را عوض کرده است. در حال حاضر بسیاری از شرکت ها ابراز علاقه برای همکاری با ایران کرده اند. همچنین فضای امید و اطمینانی در کشور حاکم شده که بسیار مهم است. در عین حال گشایشی در روابط با برخی از کشورهای اروپایی و آسیای دور به وجود آمده است. وضعیت پیرامونی و بین الملل جمهوری اسلامی ایران به مراتب نسبت به سال های گذشته پیشرفت کرده است.
بعد از تحولات عربی شاهد تنوع بازیگران بودیم، چه بازیگران منطقه ای و چه فرامنطقه ای. ارزیابی شما از نوع توازنی که ایران میان بازیگران خرد و بزرگ منطقه ای و فرامنطقه ای برقرار کرده است چیست ؟
بازیگران در سطح جهانی و منطقه ای دو دسته هستند. یکی بازیگران عمده که نقش ایجابی دارند، یعنی می توانند چیزی را بسازند و دسته دیگر بازیگران کوچک و خرده پا که معمولا به حرف بزرگترها گوش می دهند و می توانند بازی را با حرکت های ایذایی یا خراب یا دچار چالش کنند. باید میان این بازیگران تمییز قائل باشیم. بازیگران عمده در سطح منطقه به جز جمهوری اسلامی ایران، ترکیه و عربستان سعودی هستند. البته سعودی ها در برخی موارد نقش خود را تنزل داده و به یک بازیگر خرده پا تبدیل می شوند، مانند آن چیزی که اکنون در لبنان یا عراق عمل می کنند. این کشورها بازی را خراب می کنند نه اینکه بازی سازی کنند. بازیگران خرده پا پول، سلاح و می دهند. در عین حال می توانند به عنوان ستون پنجم کشورهای فرامنطقه ای عمل کنند و به آنها اطلاعات داده و نیازهایشان را تامین کنند. همچنین به عنوان پیاده نظام رفتار می کنند. به ائتلافی که آمریکا علیه داعش به راه انداخته نگاه کنید. آمریکا خواسته از بقیه کشورها به عنوان پیاده نظام در ائتلاف استفاده کند. یعنی خودش، فرانسه و انگلستان حملات هوایی که تلافات جانی ندارد، انجام دهند، زیرا باید هواپیماهای خود را امتحان کنند، چون جنگی در کار نیست و باید تمرین کنند، بنابراین یک کار تمرینی و نمایشی انجام می دهند و بقیه افراد منطقه کارهای زمینی را پیش ببرند و هزینه جانی و مالی را بپردازند. رابطه ایران با ترکیه نیز همواره خوب بوده و هست؛ البته در چند موضوع از جمله بحرین، سوریه اختلاف نظرهایی وجود دارد. اما رهبران دو کشور بسیار عاقلانه اختلاف نظرها را از روابط دوجانبه جدا کرده اند. در موضوعات اختلافی نیز ایران و ترکیه با هم بحث و تبادل نظر می کنند و نقطه نظرات خود را مطرح کرده و ضرورتا کسی از کسی پیروی نمی کند. با این حال موضوعات اقتصادی و کنسولی زیادی وجود دارد. رابطه ایران با عربستان سعودی نیز طی چند سال گذشته دچار چالش جدی شده و هنوز ادامه دارد. ویژگی سعودی ها در سیاست خارجی محافظه کار و درونگرا بودن آنهاست. مشکلی که آنها دارند این است که هنوز در گذشته زندگی می کنند و نمی دانند دنیا عوض شده و با روش های سنتی نمی توان در روابط بین الملل و دیپلماسی موفق بود. البته با گفت وگوهایی که به تازگی صورت گرفته ازجمله سفر آقای امیرعبدالهیان که خوب بود و همچنین دیدار آقای ظریف با وزیر امور خارجه عربستان، مذاکرات جدی صورت گرفت. البته نباید انتظار داشت روابط با سعودی ها به زودی متحول شود. ماهیت روابط و رفتار سعودی ها به گونه ای است که به روابط به صورت تدریجی رو به بهبودی می رود. نباید به دنبال روابط جهشی با سعودی ها باشیم. باید اعتماد متقابل به وجود آید. اینکه روابط نزدیک شود، امر غیرممکن نیست، ولی باید صبر داشت و با حوصله پیش رفت. باید به سعودی ها فهماند که ما نقش آنها را در منطقه می شناسیم و می دانیم و در مقابل آنها نیز بدانند جمهوری اسلامی ایران نقش اول در منطقه را دارد. همه کارها از طریق همکاری و تفاهم، بهتر می توان در منطقه موفق بود. اگر بتوان این موارد را به سعودی ها منتقل کرد، در این صورت کارها پیش خواهد رفت.
یکی از وعده های دولت یازدهم، حل پرونده هسته ای است، با توجه به تمدید 4 ماهه مذاکرات اما وجود اختلاف نظرها آیا پرونده هسته ای طی زمان تعیین شده به نتیجه خواهد رسید؟
نیویورک فرصت خوبی بود و چند دور مذاکره صورت گرفت. ممکن است مذاکرات دیگری نیز انجام شود. نگرانی هایی وجود دارد مبنی بر اینکه شاید در ظرف زمانی تعیین شده به نتیجه نرسند، ولی بر اساس اخبار منتشر شده یک موضوع روشن است، و آنکه طرفین خواهان توفیق در مذاکرات هستند. این نکته مثبتی در روابط است. اگر بتوان در یکی دو موضوع جدی به تفاهم برسیم، بقیه راه خیلی هموار خواهد بود. موضوع تعلیق دامنه فعالیت های چرخک های سوخت_ سانتریفیوژها_ و تحریم ها، موارد جدی است که اگر حل شود، زودتر به نتیجه می رسد. یک ضرب المثل انگلیسی می گوید: اگر اراده باشد، راه پیدا می شود. این اراده نیز به طرف مقابل بر می گردد. ایران به اندازه کافی از خود انعطاف نشان داده و مسئولانه برخورد کرده است. اکنون به جایی رسیدیم که بر روی خطوط قرمزها قرار داریم. این آمریکایی ها هستند که باید خطوط قرمز خودساخته را تغییر دهند و حقوق ما را به رسمیت بشناسند. پیش بینی خیلی سخت است. ولی حس شخصی ام می گوید، حتی اگر مذاکرات به نتیجه نرسد، راه بسته نمی شود و طرفین فضاهای دیگری را به وجود می آورند. آقای اوباما به این توافق بسیار نیاز دارد. حتی صحبت های او در اجلاس سازمان ملل بسیار محتاطانه بود. از هرگونه کلماتی که مذاکرات را به خطر بیاندازد، پرهیز کرد. گرچه به صورت ضمنی به نوعی هشدار داد که رهبران ایران از این فرصت استفاده کنند، بدین معنی که اگر این فرصت را از دست بدهند دیگر فرصتی نیست. ولی در کل محافظه کارانه برخورد کرد تا مذاکرات هسته ای را تحت تاثیر قرار ندهد. از طرفی فضای جهانی نیز به گونه ای است که ظرفیت تحمل و اداره یک بحران ساختگی دیگر مانند موضوع صلح آمیز هسته ای ایران را ندارد. موضوع هسته ای ایران موضوع بین المللی نیست و صرفا آمریکایی بوده و نتیجه رسیدن آن به این بستگی دارد اینکه چقدر آمریکایی ها این پرونده را از دریچه سیاسی خارج و از نگاه فنی و حقوقی به آن پردازند. تا زمانی که موضوع سیاسی است، کار پیش نمی رود. اینکه آمریکا تا چه حد بخواهد حقوق ایران را به رسمیت بشناسند و خود را از لابی صهیونیست و برخی کشورهای خرده پا در منطقه نجات دهند، مورد توجه است. به نظرم موضوع پیچیده ای نیست.
به نظر شما تا چه حد یا اساسا برگزاری یک نشست در سطح سران مذاکره کننده، کمک به حل مساله می کند؟
به نظرم کمکی نمی کند. اگر در برخی مواقع موضوعات در سطح سران کارشناسی نشده و تفاهم جدی صورت نگرفته باشد، کمک نمی کند. جلسه سران نه تنها در مساله هسته ای، بلکه در هر موضوعی در روابط بین الملل زمانی به نتیجه می رسد که بر روی بسیاری از موضوعات تفاهم شده باشد. یعنی تنها بر سر یک یا دو مساله اختلاف نظر وجود داشته باشد که بخواهند در سطح سران حل کنند. آن موضوع نیز نباید از جنس موضوعاتی باشد که به امنیت ملی و خطوط قرمز کشورها مرتبط می شود. برای مثال اگر قرار باشد ایران با هر کشوری در سطح سران به منظور به رسمیت شناختن اسرائیل جلسه برگزار کند، هرگز چنین اتفاقی نمی افتد. حتی اگر هزار جلسه برگزار شود، زیرا مواضع ایران مشخص است. بنابراین در موضوعات کلیدی و بنیادی اساسی که به امنیت ملی و خطوط قرمز کشورها مربوط می شود، نشست سران هیچ کمکی نمی کند.
تا چه حدحل پرونده هسته ای ایران زمینه ساز حل مناقشه های ایران و آمریکا در دیگر حوزه ها خواهد بود؟
از این منظر که در صورت حل پرونده هسته ای، همکاری های اقتصادی ایران با کشورهای دنیا و حضور شرکت های خارجی نیز بیشتر می شود، بله یک فضای متفاوتی به وجود می آید. زیرا این شرکت ها به دلیل منافع خود در همکاری با ایران، می توانند بر سیاست های دولت هایشان اثرگذار باشند. اما اینکه موضوع هسته ای حل و سپس رهبران دو کشور به این نتیجه برسند که موضوعات دیگر را خوشان حل کنند، ارتباط منطقی برقرار نمی شود. از طریق بازیگرهای دیگر و به صورت غیرمستقیم فضای متفاوتی را به وجود می آرود. یکی از این حوزه ها صنایع است. وقتی دو شرکت آمریکایی در ایران در زمینه نفتی سرمایه گذاری کنند، پس از بازگشت به کشورهای خود، بر روی دولتمردانشان تاثیر می گذارند و ممکن است سیاست های آنها تحت تاثیر قرار گیرد. وقتی تحریم ها برداشته شود، شرایط روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران با دنیا عادی و رفت و آمدها بیشتر می شود. در عین حال بازیگران سوم و چهارم در ارتباط مستقیم بین دو کشور فعال می شوند و می تواند فضا را عوض کند. این یک تابع بوده و تابع دیگر تغییر رویکرد آمریکایی هاست. یعنی آمریکا باید رفتار خود را نسبت به ایران تغییر دهد. رفتارش با جمهوری اسلامی ایران محترمانه، از موضع برابر و بدون دخالت باشد. فکر کنم تا آن زمان هنوز راه طولانی است.
به نظر می رسد پرونده هسته ای ایران با دیگر موضوعات منطقه ای گره خورده، تا چه حد حل پرونده هسته ای می تواند به حل دیگر مسایل منطقه ای کمک کند؟ یا بالعکس.
باید مسایل منطقه ای را در خصوص اینکه چه موضوعی مدنظر است، تفکیک کرد. در روابط دوجانبه ایران با کشورهای منطقه و همسایگان حتما اثرگذار است. مثلا اگر موضوع هسته ای حل شود، به طور حتم روابط تجاری ایران و امارات به سرعت افزایش می یابد. امارات را به این دلیل مثال زدم زیرا ظرفیت این کشور از همه کشورها بیشتر بوده و زمانی سالانه 20 میلیارد دلار همکاری تجاری با این کشور صورت می گرفت. در این کشور ایرانی های زیادی وجود دارند که به ایران بسیار علاقه مند هستند. اگر منظور این دست از موضوعات منطقه ای است، حتما تاثیر می گذارد و البته برعکس چنین چیزی نیست. یعنی گسترش همکاری ما با کشوری مانند امارات بر پرونده هسته ای اثر نمی گذارد. اما اگر منظور موضوعات کلان تر مانند سوریه باشد، به طور حتم تاثیرش بسیار محدود است. با حل و فصل پرونده هسته ای ایران، وضعیت سوریه در سطح رایزنی و تبادل نظر دولتمردان خارجی تاثیر می گذارد اما اینکه انتظار اتفاق بنیادی داشته باشیم، چنین نخواهد شد. به نظرم باید موضوعات را دسته بندی کرد. در موضوعاتی که صرف روابط دو کشور یعنی ایران و کشور a یا b را شامل شود، حتما تغییرات بنیادی خواهد کرد؛ ولی اثرش بر روابط چند بعدی و چند بازیگری و پیچیده منطقه ای و بین المللی محدود خواهد بود.
آیا دولت اوباما می تواند پرونده هسته ای را در دوره خود به اتمام رسانده و زمینه را برای گفت وگو دوجانبه در دیگر موضوعات فراهم آورد؟
مذاکرات دوجانبه در موضوعات مختلف چه با دولت اوباما و چه قبل از آن در مسایل منطقه ای وجود داشته است. مذاکرات درباره روابط دو جانبه نبوده است. اینکه آقای اوباما می تواند پرونده هسته ای را در دوران زمامداری خود حل کند، خودش علاقه مند است. او در زمینه های دیگر بین الملل از جمله عراق، سوریه، لبنان، و همچنین یپش بینی درباره بیداری اسلامی و مقابله با آن ناموفق بوده است. او علاقه منده است به دنیا و افکار عمومی کشورش بگوید که این پرونده را حل کرده است. موضوع هسته ای را به این دلیل بزرگ کرده که بگوید دستاوردی داشته است. زیرا اگر کوچک جلوه دهد، یک موفقیت در حوزه کوچک است. او از یک کاه، کوه ساخته تا بگوید چالش را حل کرده است. اینکه تا حد می تواند، به اقتدارش بستگی دارد. در عین حال این به انتخابات میان دوره ای کنگره نیز مربوط می شود اینکه چه حزبی دست بالا را خواهد داشت. اگر حزب دموکرات اکثریت را به دست آورد، شرایط برای اوباما راحت تر می شود. اگر برعکس شود، شرایط برای اوباما بدتر خواهد شد. بنابراین این مساله به اعمال قدرت و دنبال کردن خواسته ها با جدید بستگی دارد. تا الان نشان داده که با وجود علاقه مندی برای حل موضوع، از این ویژگی مقداری کم بهره است.
به نظر می رسد به بهانه مختلف از جمله بحران خاورمیانه و پرونده هسته ای، دولت اوباما پالس هایی را مبنی بر برقراری گفت وگو دوجانبه با ایران ارسال کرده است. آیا امکان برقرار رابطه ایران و آمریکا در سطح سران به غیر از مساله هسته ای وجود خواهد داشت؟
خیلی تردید دارم. جمع بندی و اجماع نظام به گونه ای است که مذاکرات را سودمند نمی دانند. البته خود من هم همین اعتقاد را داردم. از دید کارشناسی هم زمانی می توان در سطح سران صحبت کرد که به طرف مقابل اعتماد داشته باشید و در سطح پایین تر نیز کار کارشناسی صورت گرفته باشد. متاسفانه آمریکا نشان داده که طرف قابل اعتمادی برای گفت وگوها نیست. برای مثال در موضوع داعش، ابتدا گفتند که ایران دعوت نشده است. پس از اینکه رهبری با هدف خنثی کردن، توطئه پشت پرده را افشا کردند، کمتر از 24 ساعت، مواضع خودشان را از حالت استکباری و تفرعن خارج کرده و موضع منفعلانه پیدا کردند. گفتند گفت وگوهایی بوده، سپس اعلام کردند گفت وگوهایی صورت گرفته اما افشا نمی کنیم و در نهایت قدم به قدم فاصله گرفته تا در نهایت گفتند ایران می تواند شرکت کند. وقتی این رفتار مشاهده می شود، احساس می کند اعتماد کردن به آنها سخت است. امتیازی که آمریکا نسبت به ایران دارد، در اختیار داشتن رسانه های جهانی است. ما رسانه های جهانی را در اختیار نداریم. ظرفیت ایران در به کارگیری رسانه های جهانی قابل مقایسه با آمریکا نیست. آنها پول دارند. همچنین زبان آنها بین المللی است. بنابراین ممکن است از یک ملاقات در سطح سران، به نحوی که مد نظرخودشان است، سواستفاده کنند. اگر به مذاکرات آقای روحانی با آقای کامرون توجه کنید، هرچند که بسیار خوب و لازم بود و آقای روحانی مواضع ایران را به طرف مقابل بیان کرد اما آقای کامرون کمتر از 24 ساعت به گونه ای دیگر عمل کرد. بنابراین با طرف غربی باید همیشه بر اساس حالت وسواس حرکت کرد.
ایران و عربستان دوران پرچالشی را با یکدیکر پشت سر می گذارند، هر دو نگاهی متفاوت به تحولات منطقه ای دارند. در عین حال مسایل ایدئولوژیکی نیز در رابطه ایران و عربستان دخیل شده است. تا چه حد ایران و عربستان می توانند با توجه به اوضاع کنونی به یکدیگر نزدیک شوند؟
امکان رابطه وجود دارد اما بسیار تدریجی خواهد بود. برای برقرار ارتباط نیاز به درایت است. زمانی این امر حاصل می شود که بتوانیم روابط خود را دیگر همسایگان را تقویت کرده باشیم. حالت دیگری نیز وجود دارد، ضمن اینکه باید در روابط و رویکرد حرکت کاملا برادرانه باشد ولی به هیچ وجه نباید سعودی ها احساس کنند که در روابط به آنها نیاز است. کاری که متاسفانه طی 3-4 سال گذشته در برخی مقاطع صورت گرفت. رابطه ایران و عربستان به دلیل ظرفیت ها و توانمندی های دو کشور در ابعاد مختلف باید از این وضعیت خارج شود. در این راستا طرفین باید ابزارها و امکانات مختلف را به کار گیرند. نگرانی ایران و عربستان در بسیاری از زمینه ها مانند مواد مخدر، تروریسم و بهای نفت مشابه است. بنابراین نسبت به رابطه ایران و عربستان بدبین نیستم ولی اعتقاد دارم که این کار زمانبر است.
آمریکا در صدد تشکیل ائتلافی علیه تروریسم در منطقه است. اما هنوز همه کشورها حاضر به قرار گرفتن زیر یک چتر نشدند؛ آیا نزدیکی روابط ایران و عربستان به انسجام ائتلاف کمک خواهد کرد؟
ایران در کل ائتلاف را قبول ندارد. اگر منظور نزدیکی ایران و عربستان کمک به ایجاد ائتلافی محکم به رهبری آمریکا می کند، این را قبول نداریم. اصولا حضور آمریکا را منطقا در این ائتلاف مناسب نمی دانیم. مبارزه کشورهای غربی و آمریکا با داعش چند دلیل دارد. اول اینکه قیافیه حق به جانب در دنیا گرفته و خود را دولت مسئول نشان دهند. دیگر آنکه اعلام کنند مخالف تروریسم بوده و به کمک مردم منطقه و عراق می روند. از طرفی آنها نگران آینده هستند؛ چرا که می دانند اگر اکنون با داعش در سوریه و عراق مبارزه نکنند، اعضای این گروه که اتباع کشورهایشان هستند بازگشت و باید در کشورهای خودشان بجنگند. بنابراین بحث داعش نیست. اینکه برخی می گویند داعش را آمریکا به وجود آورده و عده ای می گویند نه، بله به طور غیرمستقیم آمریکا به وجود آورد. بدین صورت که ابتدا آمریکا طالبان را به وجود آورد. سپس از درون طالبان القاعده و در نهایت از درون القاعده نیز گروه های دیگر از جمله داعش شکل گرفت. از این رو می توان تصور کرد که آمریکا به صورت غیرمستقیم در خلق داعش دست دارد. موضوع دیگر آنها به انجام چنین اقداماتی نیاز دارند. همانطور که گفتم آنها نیاز دارند که ارتش خود را تمرین دهند؛ به همین دلیل تصور می کنم ائتلاف، ائتلاف جدی نیست و جمهوری اسلامی ایران نیز قبول ندارد. در نهایت اینکه اگر با سعودی ها رابطه خوبی داشته باشیم، پس به ائتلاف کمک می کند، از اساس منتفی است.
پس از انقلاب برای اولین بار سران دو کشور ایران و انگلستان با یکدیگر دیدار کردند. علاوه بر پیامدهای این دیدار بر تحولات منطقه ای، تا چه حد نزدیکی رابطه ایران و انگلستان می تواند بر رابطه کلی ایران و اروپا و همچنین بر روند پرونده هسته ای ایران اثرگذار باشد؟
رابطه ایران و انگلستان باید با احتیاط های لازم انجام شود. زیرا انگلستان غیرقابل اعتماد است و نقش منفی آن از زمان ملی شدن صنعت نفت چه قبل و چه بعد از آن، همچنین شکاف هایی که در کشورهای مختلف ایجاد کرده، دو دستگی و چند دستگی و حتی جعل کردن دین های مختلف، مشهود است. با انگلستان باید بر اساس سوابق و احتیاط ها رابطه برقرار کرد. اما اگر رابطه ایران و انگلستان عادی شود، طرفین بهره می برند. ایران در زمینه های کنسولی بهره می برد و انگلستان نیز از ظرفیت های منطقه ای و ارتقا روابط اقتصادی بهره می برد. بنابراین روابط برای دو کشور با تمام ملاحظاتی که گفته شد، می تواند مفید باشد. اما شک دارم به صورت مستقیم در پرونده هسته ای اثرگذار باشد. زیرا پرونده هسته ای و پرنده روابط با کشورها هر کدام در ریل خودش حرکت می کند. اگرچه می تواند به لحاظ غیرمستقیم فضاسازی کرده و فضای متفاوتی را به وجود آورد و فهم از یکدیگر را بیشتر کند. با این حال تردید دارم که پرونده هسته ای را دچار تحول بنیادی کند. در مورد تحولات منطقه ای نیز باید دید که انگلستان به نفع خود یا بر اساس همکاری با ایران برای تحقق سیاست های خودش عمل می کند. اگر بخواهد به صورت منطقی با تروریسم و مواد مخدر مبارزه کند حتما موثر خواهد بود، اما اگر بخواهد از ایران برای پیش برد اهداف خودش استفاده کند، مسئولان ما به اندازه کافی هوشیار هستند که هدف را تشخیص دهند. این به نیت طرف مقابل بر می گردد.