به گزارش
خبرنگار باشگاه خبرنگاران مشهد؛ پیشکسوت موسیقی نواحی خراسان که مدتی بود با عفونت ریه و سنگ صفرا دست و پنجه نرم میکرد وي مدتی را هم در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد بستری شده بود، روز شنبه، 12 مهرماه، در سن 73 سالگی در گذشت.
این هنرمند طی چند ماه اخیر با سردردهای عجیبی مواجه شده بود و از درد کمر و گردن رنج میبرد.
«نوایی نوایی» يكي از آثار شاخص این هنرمند خراساني محسوب میشود.
غلامعلی پورعطایی متولد سال 1320 و بازنشسته آموزش و پرورش بود.
اهالی تربتجام او و نوای دوتارش را خیلی خوب میشناسند؛ خودش میگفت:
«دوتار ساز دل است. هیچکس از عبارت دوتارنوازی استفاده نمیکند و همه میگویند؛ دوتارزنی. دوتار را میزنند، ولی بقیه سازها را مینوازند. دوتار یک جور فریاد است اما این زدن به معنای خشونت نیست. بیشتر جوشش و عصیان روح است. روال دوتارزدن اینگونه است که از یک دعوا شروع میشود و به آشتی ختم میشود.»
پورعطایی را فرنگیها هم خوب میشناسند. علاوه بر اجرا در شهرهای مختلف ایران، صدای دوتار را به گوش بسیاری از جهانیان هم رسانده بود.
در خیلی از فیلمها و سریالها هم ساز زده و با بهرام بیضایی و واروژ کریم مسیحی همکاری کرده بود.
درادامه زندگينامه اين هنرمند را دنبال ميكنيم
زندگینامه استاد غلامعلی پورعطایی آفریننده «نوایی» مقام اسطورهای كه از روح هنرآفرین او برمیخیزد و جان را به عروج و سفری عارفانه وا میدارد.
بنازم به بزم محبت كه آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
و آنگاه ضرباهنگ پنجه استاد پورعطایی چنان نغمه و آوایی دلنشین از دو سیم و تكهای چوب در میآورد كه سفر به ماورای ذهن و اندیشه را تجربه میكنی، سبك میشوی «از خود بیخود» «جسم رها»، روحت به آسمانها میرود و به آن نوع از شكل و تجربه روحی میرسی كه هرگز قادر به گفتن و ابراز آن نیستی، چرا كه؟ منشأ بیرونی ندارد، نوعی مكاشفه (intuition) درونی است، و اینجاست كه حضرت مولانا آن عارف وارسته، فرماید:
خشك چوبی، خشك سیمی، خشك پوست
●از كجا میآید این آوای دوست
و اینجاست كه استاد مسلم دو تار و سرآوازهای زیبا و عارفانه و عاشقانه جام و سواحل جامرود، باخرز، تایباد، زورآباد و دریابارهای دریای هری (هریرود) و مردمان سرحدی و … در سراسر مرزهای شرق همه و همه به هنرهای نوازندگی و سرآوازهای (مروارید كویر) گوش جان میسپارند و طنین موسیقی (دوتار) و آوازش سراسر مرزهای تمامی پنج قاره را درنوردیده و او را به خوبی میشناسند.
نوایی… بلی خواندن و نوازندگیش غیر قابل وصف (نجوای مردمان هنرشناس) و …
خوش آن كاروانی كه شب راه طی كرد … و بسیاری عاشقانههای دیگر… همه و همه دستاورد هنرآفرینی مردی است سبكبار و سبكبال، كه با كولهباری از میراث كهنبار ایران پر افتخار و توشهای اندك از مال دنیا … و او فرزند خانوادهای است كه گفتهاند نزدیك به ۶۰ سال قبل در خطه هنرپرور تربتجام (شكستهی محمودآباد در گویش محلی مردم جام) كه روستایی است واقع در كنارهی رودخانهی جامرود، رودخانهای كه در گذشتههایی نه چندان دور شاید بین سالهای ۱۳۴۷- ۱۳۴۰ با بیش از یكصد و ده میلیون متر مكعب آب در سال شریان حیاتی بسیاری از قلاع سخت و ستوار و آبادیهای ناحیت این منطقه به شمار میآمد و پایاب آن نیز در مرزهای بین ایران و افغانستان به رودخانهی هریرود میپیوست تا دریای هری (در گوش محلی) را تشكیل بدهند،
در چنین خطهایست كه در سال ۱۳۲۶ كودكی پای به عرصهی حیات مینهد كه بعدها به عنوان یكی از سرآمدان هنر موسیقی سنتی آیینی جام با آوایی بم ولی خوش طنین و جانسوز شهرهی خاص عام میگردد.
غلامعلی پورعطایی دوران كودكی را در سایهی توجه و تربیت مادر و پدری هنردوست و در محیطی هنری طی مینماید، سرا و منزل پدر او در هر هفته شاهد گردآمدن هنرمندان خطهی جام، زورآباد، باخرز، و… بود و طبعاً در این محیط فرهنگی هنریست كه استعداد ذاتی و كودكانه پورعطایی نوباوه به سرعت شكل گرفته و به مرحله كمال و بالندگی میرسد.
چرا كه او به شاخهای تنومند و درختی پربار از میراث كهنسال موسیقی اصیل ایرانی تعلق دارد كه از اوان كودكی ساز دوتار، سرنا (نای شادی و سرور)، دهل و سرآوازهای به یادماندنی و مقامهای كوچه باغی، سرحدی، جمشیدی، و حركات موزون آیینی سنتی به دفعات و در روزهای گوناگون از سال و به مناسبتهای ملی، مذهبی اجرا گردیده است و او خود به تدریج و به نوعی ذهن و اندیشهایش همواره در پی آن است كه در خوانندگی و دو تار نوازی سهمی و بخشی در خور و شایسته داشته باشد.
خاندان پورعطایی در محمودآباد جام از خاندانهای محترم، اصیل و نژادهای به شمار میایند كه همواره در خدمت محرومان و یاور در راه ماندگان و محتاجاند.
اجدادش از ساكنان خراسان بزرگاند و هریك پاسدار بخشی از این سرزمین اهورایی، كه خراسان بزرگش میخواندند، حدود ۲۰۰ سال قبل از مناطق مرو، بلخ و بخارا و … به خطه تربتجام عزیمت كرده و در حاشیه رودخانه جامرود و بخش محمودآباد ساكن گشتند.
تا آنجا كه پورعطایی به یاد میآورد اجدادش به نام مردمان موری (مروی) برخاسته از خطه تاریخی مرو شهره بودهاند و با اسامی تنی چند از این بزرگان هم چون، محمود یوزباشی (فرمانده یك صد نفر سرباز)، توكل، آشورقلی، نایب باباقلی، و بالاخره پدرش غلامحیدر كه از مردان خوشنام و متدین و هنردوست بودهاند آشنا است.
اولین و دوستداشتنیترین معلم وی در اوان كودكی (۹-۸ سالگی) مادرش بود. بانویی هنردوست به نام «لیلی» به مانند تمامی مادران مهربان و كدبانوهای خانهدار و باوفا و عاشق خانه و خانواده، و معلم راستین هر كودكی ….. به هرحال پورعطایی كوچك در دامن پرمهر چنین مادری مقدمات آوازی و گوشههای موسیقی دوتار را با لالاییها و داستانها و گاه حركات موزون آیینی، سنتی شبانگاهان از مادر فراگرفته و در گوش جان و زوایای ذهن وقاد و پر استعداد خود حفظ و نگهداری مینماید.
و روز بعد آن را در جشنی یا مجلسی و احیاناً در جمع دوستان به اجرا میگذاشت و زمینه و خلق «تولدی دیگر» را در ذهن و ضمیر ناخود
آگاه خود فراهم میساخت.
پژوهشگر این مقاله در سال ۱۳۷۰ شمسی با مادر آقای پورعطایی سركار خانم لیلی توكل، درباره هنر موسیقی و آواز جام به بحث مینشیند كه حاصل آن به اختصار چنین است:
«دختر بچه ۱۲-۱۰ سالهای بودم كه در بیشتر اوقات سال البته شبانگاهان، آنگاه كه كشتمندان صحرابارهای محمودآباد از حاشیه رودخانه جامرود و پس از مدت زمانی دراز تلاش و كوشش در روی زمین و نیز چرای دامهای بیشمار، به آبادی میآمدند، صحن و سرای خانه ما مركزی بود فرهنگی هنری، برای خواندن كتابهای سعدی، حافظ، فردوسی، مولانا، و شاعران محلی و … و افسانههای عامیانه در قالب آثاری چون، حمزهنامه، رموز حمزه، امیر ارسلان، لیلی و مجنون، ورقه و گلشاه، ملك جمشید، ملك بهمن، فلكناز، خرمزیبا، بهرام و گلاندام، شیرین و فرهاد و ….
مردم شادمان و سرزنده و پرانرژی این بخش از میراث گرانبهای كهن بوم و بر اجدادی، قوت جسم و جان گرفته و آماده میشدند برای آغاز روزی دیگر و كشت و كار در زمین، این مهربانترین مهربانان جهان هستی.
همو كه از وی برآمده و بدان باز میگردیم… و مختصر آنكه در این جمع پرشور، در شبی از شبهای خاطرهانگیز عمرم، با هنرمندی نامآور و شهره عام و خاص (كه حتی امروزه نوازندگان مشهور و سالخورده جام از او به نام پدیدهای شگفتآور و هنرمندی برجسته و یكتا نام میبرند) به نام (استاد مصطفیقلی مشهور به بلبل) آشنا شدم.
كه از نیمههای شب با ساز سرنا شروع به اجرا و خلاقیت و هنرآفرینی نمود و چنان همگان را تحت تاثیر قرار داد كه تا طلوع خورشید جهانتاب بلبلان كوهی و مرغان خوشالحان و بسیاری از پرندگان دیگر با وی به نغمهپردازی میپرداختند.
و این به قول مشهور «بده بستان بلبل با استاد» چنان شورانگیز و حیرتآور شد كه گویی زمان را و حركت چرخ را حداقل در محدوده صحن و سرا و باغ و خانه ما متوقف نموده بود.
هر نغمه و گوشهای از دهها گوشهی هنر موسیقایی خطه جام با قول و غزل مرغی خوشالحان همراه میشد.
تمامی میهمانان و آشنایان و همسایگان دور و نزدیك در سكوتی معنیدار و حیرتآور گوش جان به چنین ساز سرنای استاد مصطفیقلی، بلبل و صدها پرندهای سپرده بودند كه با وی همآوایی میكردند.
هر مرغی نغمهای نیكو و در خور به گوشهای از صدها گوشهی موسیقی جام كه با ساز سرنا نواخته میشد میدادند. و او چنان در ساز سرنا از ژرفای وجودش میدمید كه تنی چند از مردان و زنان و دختران و پسرانی كه در كناره پشتبامها به تماشا نشسته بودند، اختیار از كف داده و به پایین پرتاب شدند.
نهایت آنكه در این حالت و در كمال تعجب كسی آسیبی ندیده بود.
و مختصر آنكه بعد از اتمام این اپرای طبیعی و حیرتآور و اسطورهای و پس از دمیدن خورشید صبحگاهی عزم آن كردم كه به ترتیب قفس مرغان و بلبلان در باغ بپردازم … و در كمال ناباوری دیدم كه تعدادی از بلبلان و مرغان بدون حركت در كف قفس بیجان و بر زمین افتادهاند…
گریه سر دادم و به دامان مهربان مادر پناه بردم و علت را پرسان نمودم كه … مادر مهربانانه دستی بر سرم كشید و گفت هرگز نشنیدهای كه بلبل و مرغان خوشآواز دل میتركانند (دلترق میشوند) و این خاطرهای بود از همآوایی بلبلان با استاد مصطفی قلی بلبل.
و سببساز شور و شوقی شد در معلم راستین و عاشق پورعطایی جوان تا در سایه هنرمندی آن مادر قدم به عرصه هنر در این خاك بگذارد كه نامش و شهرتش به سرعت سراسر مرزهای این مرز و بوم را درنوردیده و نهایتاً مقام نوایی او با اجرای دوتار و آواز به یاد ماندنیش در بسیاری از محافل هنری با احترام و بزرگی روبرو گشته و از آن با احترام و شگفتی یاد میكنند.
●آموختن دوتار و آواز:
و چنین دلخسته و عاشقانه جواب میدهد كه از سن ۹-۸ سالگی ابتدا در محضر مادرم مقدمات آواز و مقداری دوتار آموختم با اشعار محلی و نیز غزلیات و سرودههای بزرگانی چون حافظ و سعدی و فردوسی و نیز عبدالرحمان جامی (خاتم الشعرا)، و بسیاری از دیگر از رموز هنری آشنا شدم.
پس از آن به محضر استاد بزرگ آواز زمان «ملا شهابالدین شیرمحمدی» كه الحق از اساتید به نام سرآوازهای محلی جام، باخرز و … بود رفتم.
شهرت این هنرمند به چنان درجهای رسیده بود كه تنی چند از پژوهشگران هنرهای آیینی، سنتی از جمله (سركار خانم فوزیه مجد و دكتر محمدتقی مسعودیه) از تهران برای ثبت و ضبط آثار وی به منطقه جام آمدند.
و همگی وی را به عنوان برترین هنرمند آوازهی معرفی نمودند و آثار وی را در چند نوار جمعآوری و در دسترس علاقهمندان قرار دادند.
(كه استاد دكترمحمدتقی مسعودیه در مقدمه اثر خود (به نام موسیقی تربتجام) آورده است: كه بیشك جای هیچ گونه اغراق نیست هرگاه ادعا شود كه استان خراسان یكی از غنیترین گنحینههای فرهنگ موسیقی را داراست.
این گنجینه غنی فرهنگ موسیقی، برخلاف خیلی از مناطق ایران از وحدت سبك برخوردار نیست، بدین معنی كه نقاط مختلف خراسان چه از نظر تنوع آوازها و چه از لحاظ خصایص ملودی از سبكهای متفاوتی برخوردارند.
عناوین و مضامین آوازها میتوانند از نقطهای به نقطهای دیگر فرق كنند…
ضمن آوازهایی كه به علل خصایص ویژهشان به منطقه یا روستایی به خصوصی تعلق داشته و ظاهراً از تاثیر سایر فرهنگها به دور ماندهاند. نمونههایی وجود دارند كه با ردیف موسیقی سنتی ایران قابل مقایسهاند.
قطعاتی كه در كتاب حاضر آوانویسی و تجزیه و تحلیل گردیده است از نمونههایی انتخاب شده است كه فوزیه مجد در سالهای ۱۳۵۱، ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳ در شهرستان تربتحام و در مناطق روستایی زیر گردآوری كرده است:
تربتجام، سعدآباد، تایباد، یوسفآباد، مزرعه سلامی.)
با این همه برای من رسیدن به اوج هنر نوازندگی و خوانندگی كمال مطلوب و آرزو بود، و برای این منظور به خدمت استاد یوسفخان تیموری، عبدالحمید ایوبخان، منصور باتوری رفته و كسب فیض نمودم.
و برای آموزش دوتار نزد استاد بزرگ آن عصر ذوالفقار عسگریان به تلمذ و شاگردی پرداخته و مدت ۴ سال مدام در زمینه دوتار از وی بهرهها بردم.
و او برای چند سالی ساكن كوی و سرای ما بود. پس از آن در سن ۱۸ سالگی ضمن خدمت در آموزش و پرورش برای تدریس به بخش زورآباد (صالحآباد امروز) مامور به خدمت شدم.
در آنجا با استاد (ادهم شیخی) آشنا شدم، كه الحق در نوازندگی دوتار ید طولایی داشت و این تجربهای بس گرانبها برای من به شمار میآمد كه جویای دانستن هرچه بیشتر و بهتر موسیقی این سرزمین بودم.
استاد ذوالفقار عسگریان تبحر خاصی در (ریزنوازی، پنجهپیچ و پنجه برگردان) داشت و او یگانه زمان خود بود و همگان به مهارتش اذعان… و من با عشق و علاقهای وافر روزان و شبان بسیاری از محضر وی كسب فیض هنری نمودم.
و این بحث در نشست با استاد پورعطایی قلمی گردید و نهایت آنكه او زمینه را برای انقلابی باشكوه در هنر دوتار نوازی و خوانندگی و تسخیر قلههای این هنر فاخر مهیا میسازد.
و در نواختن دو تار از سرآمدان یگانه روزگار میشود. و اینجاست كه همه هنرشناسان اذعان دارند كه بهترین شیوه در اجرای هنر موسیقی جام آن حالت است كه هنرمند خود بنوازد و با آوایی خوش به نغمهسرایی … كه این نعمت خدادی در وجود استاد غلامعلی پورعطایی به ودیعت گذارده شده است.
و او نیز سراسیمه و عاشقانه با نوازندگان دوتار و خوانندگان هم عصر خود همچون، استادان:
آخوند ملا عطامحمد فاضلی- آخوند ولی محمد فاضلینیا- استاد غلامعباس رسولی- حاجی غلامعلی میرزا احمدی (معروف به حاجی غلامعلی قراب) - حاجی نورمحمد درپور و بسیاری دیگر ملاقات داشته و از محضرشان كسب فیض نموده است.
و به یاد میآورد كه سالیان زیادی با پای پیاده شبان و روزان سختی را از روستایی به روستای دیگر در گرما و سرما، برف و باران و به امید اینكه به بخشی از سوالات ذهنی و نیازهای فكریش جوابی در خور و قانعكننده داده باشد رنج سفر را بر خود هموار مینمود.
و از محضر این عزیران بهرهمند میشود. كه حاصل این سیر و سلوك عبارت است از بخشی از میراث كهنسال موسیقی ایرانزمین. از جمله:
الف- مقام جمشیدی (ایل بزرگ جمشیدی طایفهای است كه از هرات تا خراسان و نواحی تربتحیدریه، فریمان و مشهد پراكنده بوده و دارای آداب و رسوم طایفهای و موسیقی و آواز بیشماری میباشند) و تعدادی از آنان در لرستان و سوادكوه هم ساكن گردیدهاند.
منم مجنون گدای كوی لیلی خرامان میروم با سوی لیلی
ب- هزارهگی (استان و طایفهی بزرگی است در افغانستان كه دارای آداب و رسوم، موسیقی و هنرهای سنتی بیشماری است از جمله آفر" AFAR" ( كه اسم اصلی آن هزارهبازی میباشد)
ج- سرحدی (كلیه مناطق واقع در مرز این سو و آن سو رودخانه هریرود را سرحد مینامند) مردمان هنرمند و باستانی سرحد دارای غزلها، چهار بیتیها، بازیهای محلی، مثلها، متلها و افسانهها، و آداب و رسوم بسیار پربار و غنی میباشند.
از انواع موسیقی آنها عبارت است از سرآوازهای سرحدی بم، سرحدی زیر، سرحدی پیچ، سرحدی روان.
عزیزان درد من درمان ندارد
خبر از حال من یاران ندارد
غمم با غم فراوان گشته بیحد
مرا یا شاه ولیا… سرحد
اگرچه بیتو من زار و حزینم
كرم كن حضرت شاه غوث محمد
د- كوهسان (ناحیهای است در كنار مرز ایران و افغانستان با سنت دیرپای موسیقی و آواز و رسوم گوناگون و آوازهایی مانند آواز حسن، آواز پادایرگی، آواز شلنگی، آواز گل لاله لاله، آواز گل افروز)
وا وا گل افروز
به دنبال تو میگردم شب و روز
ه- سیه مو و جلالی (لیلی و مجنون عصر حاضر)
بسوختم دلبر رعنا بسوختم
بسوختم شوق بیپروا بسوختم
●فعالیتهای هنری
در اوان جوانی و در سال ۱۳۴۴ به سبب شهرت در نوازندگی و خوانندگی به تهران دعوت میگردد تا در تالار رودكی، مجامع هنری و سفارتخانههای اروپایی و رادیو و تلویزیون، همراه با گروه هنرهای آیینی، سنتی و حركات موزون به سرپرستی هنرمند برجسته هنرهای آیینی آقای محمدفاروق كیانیپور و دیگر هنرآفرینان میراث كهنسال به جای مانده از روزگاران باستان آقایان رسول پهلوان، ندایی، كبودانی، آذرخشی، میرزا احمدی، رسول سعدا و… با ساز سرنای هنرمندان این رشته از موسیقی و هنرآفرینی سرنا نواز شهیر استاد رسول به اجرای برنامه پرداخت كه بسیار مورد اقبال واقع گردید و كاستها و نوارهای گوناگونی از آن تهیه شد كه سخت مورد توجه واقع گردید.
شماری از این مقامؤهای موسیقایی به اختصار عبارتند از: نوایی … ، الله هو، الله مدد، مقام جل، اشتر خجو، كاكل بناز، سه چكه جامی و مقامهای بسیاری كه هنوز هم پایدار مانده و در سینه و ذهن مردمان هنردوست تربتجام حفظ و نگهداری میشود.
شهرت استاد پورعطایی در این زمان تا بدانجا رسید كه ضمن سفر به سراسر ایران و اجرای برنامه از ایشان برای اجرای برنامه در كشورهای گوناگون دعوت به عمل میآمد.
حاصل آنكه در بیش از ۱۸ فیلم و سریال سینمایی و تلویزیونی از جمله فیلم فاخته ساخته آقای واروژ كریم مسیحی، سمك عیار ساخته آقای بهرام بیضایی، و … كوچ ساخته آقای واروژ كریم مسیحی، نهانخانه دل ساخته آقای فاروقی… و بسیاری برنامههای دیگر ایفا نقش نموده است.
شركت در مراسم شاهنامه خوانی با دوتار مثل جنگ هفت لشگر- داستان سیاوش- داستان بیژن و منیژه- جنگ كُك كوهزاد (قلعهای در تربتجام به نام قلعه گگ) و بسیاری برنامههای هنری دیگر نقش داشته است.
انتهای پیام/
امیدوارم مسعولین همه این آیه رو خونده و درک کرده باشن