در ابتدا مطلبی را میخوانید که محمد ایمانی در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان با عنوان«آتش تهیه برای مذاکرات مسقط»به چاپ رساند:نهمین دور مذاکرات وزیران خارجه ایران و آمریکا فردا و پس فردا در مسقط
پایتخت عمان برگزار میشود. طبق معمول کاترین اشتون در این نشست محرمانه
حضور تشریفاتی اما پوششی و محللگونه دارد. خبر مذاکرات در مسقط را هفته
گذشته رسانههای غربی در سکوت وزارت خارجه کشورمان منتشر کردند و پس از آن
تحلیلهایی برساخته شد از این قرار که با میانجیگری عمان، داستان تفاوت
میکند و توافق نزدیک است. گویا که بنبست مذاکرات به خاطر مکان و میانجی
بوده است! همزمان حزب اوباما انتخابات میان دورهای سنا را به رقیب خود
باخته و جمهوریخواهان پس از مجلس نمایندگان، کنترل سنا را هم از ژانویه
(اواسط دی) به دست میگیرند. از سوم آذر (24 نوامبر) که مهلت توافق تمدید
شده ژنو به سر میآید تا دوره جدید کنگره حدود یک ماه فاصله است؛ همچنان که
از مدت توافق تمدید شده چهار ماهه نیز کمتر از 2 هفته زمان باقی است. در
این شرایط برخی تحلیل و تلقیها - یا القائات- بر آن است که ایران باید
زمان دو هفتهای یا یک ماهه پیشرو را غنیمت شمارد و هر طور شده با دولت
اوباما به توافق برسد؛ در غیر این صورت با پایان دوره 4 ماهه توافق با
حاکمیت جمهوریخواهان بر کنگره عرصه بر ایران سخت خواهد شد. در این شرایط
به نظر میرسد با عملیات فریب بزرگی مواجه هستیم که خطای محاسبه و حرکت
شتابزده ایران در مذاکرات را مد نظر دارد. بازیگران اصلی در آمریکا در عین
مضیقههای استراتژیک که با آن مواجهند، در این بازی میکوشند طرف مذاکره
کننده ایرانی را هول کنند و صورت مسئله اصلی را از نگاه پنهان سازند.
در این باره گفتنیهایی هست.
1-
آیا اوباما و دموکراتها معتدلتر از جمهوریخواهان و نومحافظهکاران
هستند؟! واقعیتها خلاف این را نشان میدهد. تحریمهای فلج کننده که شاید
علت اصلی تمرکز آقایان روحانی و ظریف بر مذاکرات است، مشخصاً در دولت
اوباما تصویب و به اجرا گذاشته شد. دموکراتها بودند که وقتی فهمیدند جان
800 هزار بیمار به تأمین سوخت 20 درصد راکتور تهران گره خورده، همین نیاز
ایران را گروگان گرفتند. تحریمهای داماتو نیز در دوره دموکراتها به اجرا
گذاشته شد. در قساوت و جنایت دموکراتها همین بس که وقتی به مادلین آلبرایت
وزیر خارجه بیل کلینتون گفتند آیا قربانی شدن نیم میلیون کودک عراقی به
خاطر تحریمها ارزشش را داشت، پاسخ داد «سؤال سختی است اما بله ارزشش را
داشت»! در دوره اوباما بود که رژیم صهیونیستی دوبار علیه غزه مظلوم جنگ و
نسلکشی بیسابقه راه انداخت و با حمایت مطلق دموکراتها مواجه شد. و در
همین دوره با حمایتهای مستقیم یا غیر مستقیم- نیابتی- آمریکا از گروههای
تروریستی (با شراکت عربستان و ترکیه و اردن و...) غرب آسیا بیش از همیشه در
کام جنگ و ناامنی و جنایت و ترور فرو رفت.
در عین حال باید توجه داشت که
سران حزب دموکرات و کنگره هر چند اختلاف و رقابت با هم دارند اما در
موضوعات استراتژیک مانند ایران متفقالقول عمل میکنند چنان که بارها در
همین یک سال اخیر نامهها و طرحهای ضد ایرانی مشترک با امضای دو طرف در
کنگره یا کمیته روابط خارجی و... مطرح شده است. در حقیقت دولت آمریکا
ویترین کنگره و کنگره ویترین هسته اصلی و سخت قدرت و حاکمیت در آمریکا
(لابی صهیونیستی ایپک) است. با این وصف دولت آمریکا در طول یک سال اخیر
همچنان که «قصد» کاهش تحریمهای ایران را نداشت و ساختار آن را - حتی با
تحریم شرکتهای جدید و ایجاد ارعاب- حفظ کرد، «اجازه» چنین کاری را نیز
ندارد و در قبال کنگره غالباً منفعل و فاقد قدرت است؛ مگر رفتارهای موقتی.
در اینجا نیز جانکری حتی پیش از انتخابات کنگره خاطر خوش باورها را آسوده
کرد و 30 مهر ماه در برلین اعلام کرد «دولت اوباما هیچ قصدی برای دور زدن
کنگره و لغو تحریمها جهت توافق احتمالی با ایران ندارد».
اوباما، کری و
جن ساکی (سخنگوی وزارت خارجه) 3 بار ظرف یک هفته گذشته تصریح کردند «عدم
توافق با ایران، بهتر از توافق بد است و ما به توافق بد دست نخواهیم زد».
این ترجیعبند در ادبیات مقامات آمریکایی، ناقض آن توهمی است که میگوید
اوباما برای توافق با ایران عجله دارد. و اگر این عبارت را با تعبیر
خاماندیشانه برخی سازشطلبان وطنی جمع کنیم مبنی بر اینکه «هیچ توافقی
بدتر از عدم توافق نیست»، میتوان نتیجه گرفت در متن این تعامل نامتعادل و
نامتوازن، طرف ایرانی- اگر فریب عملیات روانی دشمن را بخورد- باید یکطرفه
امتیاز بدهد.اما برای چه؟! برای اینکه مذاکره تمدید شود! به همین دلیل هم
کری میگوید «قصدی برای تمدید مذاکرات نداریم مگر اینکه چند اینچ تا توافق
فاصله باشد». کار زشتی که به نام کمپین هنرمندان صورت گرفت و بعداً معلوم
شد بخشی از وزارت خارجه نیز پشت ماجرا بوده، مبنی بر اعلام اینکه «هیچ
توافقی بدتر از عدم توافق نیست» دانسته یا ندانسته این گرا را ارسال کرده
که تیم آقای ظریف به هر قیمت میخواهد به توافق برسد. این سوء تفاهم بزرگ
را باید از ذهن آمریکاییها زدود اگر نه، محل مذاکرات مسقط باشد یا نیویورک
و ژنو و وین، و میانجی خانم اشتون باشد یا آقای قابوس، تیم ظریف به حریف
شکننده و از پیش باخته تبدیل خواهند شد.
2- صهیونیستها بیشترین سود را
از سیاستهای جمهوریخواهان و دموکراتها ظرف 2 دهه اخیر بردهاند؛ هرچند
که در همین دو دهه قدرت آمریکا رو به ضعف گذاشته است. از جنگهای مستقیم
بوش تا جنگهای نیابتی اوباما، یک موضوع استراتژیک در دستور کار بوده و آن
ایجاد حاشیه امنیت برای رژیم اشغالگر صهیونیستهاست. لابی ایپک در کنگره-
فارغ از غلبه دادن این حزب یا آن حزب- مسئول پیشبرد چنین راهبردی است.
بیدلیل نبود شیمون پرز اوایل تیرماه امسال در مصاحبه با هافینگتون پست و
تلویزیون 10 اسرائیل گفت «من با 10 رئیسجمهور دموکرات و جمهوریخواه
آمریکا کار کردهام. تا آنجا که امنیت اسرائیل اقتضا میکند اوباما بیشترین
کاری را که یک رئیسجمهور آمریکا میتواند، انجام داده است» و «میتوان به
اوباما در مذاکرات هستهای با ایران اعتماد کرد. او در طول دوره خدمت خود
بیوقفه از منافع اسرائیل در خاورمیانه و امنیت آن به ویژه در مقابل ایران
حمایت کرده است. هیچیک از روسای جمهور آمریکا به اندازه اوباما برای دفاع
از اسرائیل قدم برنداشت. ما چه خواستهای از رئیسجمهور آمریکا داریم که
اجابت نکرده باشد؟! روابط آمریکا و اسرائیل هرگز بهتر از حالا نبوده است.
اوباما حتی یک بار هم کلمهای در محکومیت اسرائیل نگفت.»
به دلیل همین
انفعال مطلق در برابر صهیونیستهاست که مقامات ارشد آمریکایی (کری، شرمن،
برنز و رایس) بارها در طول یک سال اخیر و قبل یا بعد از مذاکرات با ایران
به تلآویو رفته و عینا گزارش کار داده یا رهنمود گرفتهاند. و به دلیل
همین موضوع است که پس از گزارش مجله آتلانتیک مبنی بر بزدل خوانده شدن
نتانیاهو از سوی برخی مقامات ناشناس آمریکایی، بلافاصله جان کری از
نتانیاهو عذرخواهی کرد و گفت چنین اظهاراتی شرمآور است. بیانیه رسمی یک
هفته پیش کاخ سفید پس از دیدار مشاوران امنیت ملی آمریکا و اسرائیل مبنی بر
اینکه «با تلآویو علیه ایران هماهنگی کامل داریم» سند گویایی در این
زمینه است و نشان میدهد که حتی بدون عنایت به بافت کنگره نیز نوع دولتهای
آمریکا در مشت لابی ایپک هستند تا آنجا که جو بایدن معاون اوباما مهرماه
سال 92 در جی استریت تصریح کرد «هیچیک از روسای جمهور ما به اندازه اوباما
به اسرائیل خدمت نکردهاند. حتی اگر اسرائیل وجود نداشت ما ناچار باید
برای منافع خود آن را ایجاد میکردیم.»
3- در اینکه دولت اوباما از لحاظ
سیاسی، اقتصادی و پرستیژ (اعتبار) دولت نیمه ورشکستهای است، شکی وجود
ندارد. اما او میراثدار و موظف به ادامه راهی است که هیئت حاکمه پنهان به
واسطه اجبار بر بوش برای در پیش گرفتن سیاستهای افراطی به آمریکا تحمیل
کردند. شکست اخیر در کنگره، شکست دموکراتها و اوباما نیست بلکه اعلام شکست
دوباره هیئت حاکمه مافیایی است که پس از نشان دادن پتک به دنیا و غرب آسیا
(خاورمیانه)، اوبامای سیاهپوست دموکرات و منتقد را آراست و به صحنه آورد
تا ضمن ترمیم چهره خارجی آمریکا و شکستهای آن در منطقه، روحیه ضربه خورده
مردم آمریکا از دو جنگ عراق و افغانستان را که سنگینی بدهی 17 هزار میلیارد
دلاری را به دوش میکشند، ترمیم کند. مشارکت 30 درصدی مردم در انتخابات
اخیر و بیمیلی حدود 70 درصد مردم حاکی از این است که شعبدهبازیهای هیئت
حاکمه اصلی آمریکا در اجرای عملیات فریب علیه مردم خود به حد اشباع رسیده
است. به تعبیر اوباما در کنفرانس خبری «افکار عمومی آمریکا به طور کلی به
سیاستمداران و نهادهای ادارهکننده کشور کماعتماد شده است». اوباما در عین
حال شکستخوردهترین و بیدستاوردترین رئیسجمهور آمریکا طی 69 ساله پس از
جنگ جهانی دوم محسوب میشود. اکنون نه این یا آن دولت و حزب آمریکایی بلکه
حاکمان اصلی و پنهان (صهیونیست) آمریکا هستند که بیفروغتر شدن هر روز
قدرت آمریکا را نظاره میکنند.
آنها شاهدند که آمریکا و متحدانش چگونه
انواع جنگ سخت و نرم در عراق و سوریه و افغانستان و یمن و بحرین و لبنان را
به ایران و متحدانش باختهاند یا در حال باخت هستند. آنها پس از شکست بزرگ
در جنگ 3 ساله سوریه، جنگ نیابتی در عراق را به واسطه عربستان و ترکیه
کلید زدند اما اکنون مجبورند چند هفته یک بار از پیروزی محور مقاومت در
عراق یا سوریه و لبنان و یمن تیتر بزنند و یا در باب قدرت مسحورکننده
سرلشگر سلیمانی به عنوان ژنرال بدون سایه ایرانی قلمفرسایی کنند.
آمریکاییها ظرف 4-5 ماه اخیر جنگ و انتخابات را با هم در عراق و سوریه به
ایران و دوستانش باختند.این معادله قدرت را چگونه میتوان به هم
زد؟ در نگاه استراتژیستهای آمریکایی- صهیونیستی شاید مسقط به عنوان
آرامترین پایتخت عربی و یکی از دورترین مناطق به منطقه جنگ و آشوب بتواند
تغییری در غلبه استراتژیک ایران بدهد؛ با تصاعد فشار روانی و خطای
محاسبهای که باید در بخشی از دولت یا وزارت خارجه ایران به وجود بیاید:
«برای توافق به هر قیمت با آمریکا عجله کنید وگرنه ضرر خواهید کرد.»! برای
واقعی نشان دادن عملیات روانی، باید اتفاقی در عمل میافتاد؛ چیزی شبیه
پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات سنا و القای اینکه آنها بدتر از
دموکراتها و اوباما هستند! این صرفا یک تغییر تاکتیکی با هدف ایجاد ارعاب و
دستپاچگی است.
4- وال استریت ژورنال روزنامه متعلق به رابرت مرداک
صهیونیست پریروز مدعی شد اوباما به رهبر ایران «نامه محرمانه» نوشته است.
معلوم نیست این چه نامه محرمانهای است که آن را جار میزنند! هدف روشن
است؛ سرپا نگه داشتن خط تعاملی که آمریکا به آن نیاز دارد و در مقابل رهبر
معظم انقلاب، آمریکا را جزو 2 استثنای تعامل در سیاست خارجی با همه دنیا
(در کنار رژیم صهیونیستی) معرفی میکند. مقتدای حکیم انقلاب اول فروردین 92
جواب عملیات روانی آمریکا را داده و فرمودند «از جمله تاکتیکهای تبلیغاتی
اینها [آمریکاییها]ست که گاهی شایع میکنند از طرف رهبری کسانی با آمریکا
مذاکره کردند. این هم یک تاکتیک تبلیغاتی دیگر و دروغ محض است. از سوی
رهبری کسی با آنها مذاکره نکرده است... مذاکره مربوط به دولتها بوده و
البته همانها هم موظف بودهاند که خطوط قرمز رهبری را رعایت کنند؛ امروز
هم موظفند و باید رعایت کنند.» ایشان 29 آبان سال گذشته نیز فرمودند «من در
جزئیات مذاکرات [با 5+1] مداخله نمیکنم اما خطوط قرمزی وجود دارد که باید
رعایت شوند و مسئولان هم موظف به رعایت این خطوط قرمز هستند و نباید از
فضاسازیها و تهدیدهای دشمن به خود هراسی راه دهند.» ایشان همانجا تعبیر
نرمش قهرمانانه به «دست کشیدن از اصول و آرمانهای نظام و عقبنشینی از
اصول» را خلاف واقع و بدفهمی توصیف کردند.
امام خامنهای همچنین 27 شهریور
92 و در تبیین نرمش قهرمانانه فرمودند «ما مخالف با حرکتهای صحیح و منطقی
دیپلماسی نیستیم... نرمش در یک جاهایی لازم است، بسیار خوب، عیبی ندارد اما
این کشتیگیری که دارد با حریف خود کشتی میگیرد و یک جاهایی به دلیل فنی
نرمشی نشان میدهد، فراموش نکند که مشغول چه کاری است. این شرط اصلی است.
بفهمند که دارند چه کار میکنند، بدانند با چه کسی مواجهند، آماج حمله طرف
آنها کجای مسئله است. این را توجه داشته باشند.»دقیقا به دلیل
تبیینشدگی چارچوب تاکتیک نرمش قهرمانانه بود که امریکن اینترپرایز اسفند
92 در گزارشی نوشت «مجموعه سخنان رهبر عالی ایران درباره مذاکرات و نرمش
قهرمانانه نشانه این است که ماهیت استراتژی ایران هیچ تغییری نکرده و صرفا
بحث بر سر تفاوت تاکتیک است.» و نیویورک تایمز یادآور شد «رهبر اسرارآمیز
ایران از رویکرد گشایش استقبال میکند اما به عنوان کسی که میگوید انقلابی
است نه دیپلمات، به رئیسجمهور و تیم او سفارش کرده هرگز طبیعت و ذات
دشمنان را از یاد نبرند. او از نرمش قهرمانانه در جایی سخن میگوید که هرگز
اهداف زیر پا نرود. او بسیار زیرک و باهوش است و حرف آخر را در حاکمیت
ایران میزند. اگر گفتوگوها به لغو تحریمها منجر شود او اجازه ادامه راه
را خواهد داد اما اگر بینتیجه بماند این آزمونی برای محک زدن آمریکا خواهد
بود. در هر صورت این روند کمک به رهبری نظام خواهد بود و او از مسئولان
میخواهد ماهیت دشمنی آمریکا را فراموش نکنند.»
مطابق آنچه در این
نوشتار آمد، قواعد و مختصات «جنگ- مذاکره» کاملا روشن است و با جابهجایی
محل مذاکره یا جابهجاییهای تاکتیکی درون هیئت حاکمه طرف مقابل تغییر
نمیکند. جابهجایی اخیر قدرت در کنگره حتی اگر اصالت داشته باشد، مسئله
درون حاکمیت آمریکاست و در غیر این صورت باید گفت اوباما در یک سال اخیر
کارهای نبوده و مثل یک مترسک در مذاکرات حاضر عمل کرده است؛ یعنی تصور
بستن با او از ابتدا هم توهم بوده است.
مطلبی که در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز نوشته شده توسط مهدی محمدی میخوانید با عنوان«جمله طلایی مرد شکست خورده»به چاپ رسید:باراک اوباما روز پنجشنبه پرده از راز مهمی برداشت که لازم است در داخل
ایران بویژه از سوی حامیان دیپلماسی هستهای دولت مورد توجه عمیق قرار
گیرد. اوباما در سخنانی که میتوان آن را «بیانیه باخت دموکراتها» هم
نامید، وقتی به موضوع ایران رسید گفت اگر ایران معامله پیشنهادی آمریکا را
بپذیرد، اوباما و دولتش کنگره را به پذیرش این معامله راضی خواهند کرد.این جمله رئیسجمهور آمریکا میتواند به فهم دقیق مناسبات دولت آمریکا از
یکسو و مجموعه جناحی که در واشنگتن به عنوان تندروها شناخته میشوند
(جمهوریخواهان، لابی اسرائیل و حتی دولت نتانیاهو) کمکی موثر کند.در ایران، یک پیش فرض عموما بحث ناشده نزد بسیاری از تحلیلگران خصوصا در
جریان چپ (که دولت روحانی را هم میتوان نزدیک به آنها دانست) وجود دارد که
میگوید در آمریکا یک جناح حقیقتا میانهرو وجود دارد که خواهان اجتناب از
رویارویی و حل مشکلات با ایران از طریق دیپلماسی است. این عده، باراک
اوباما و خصوصا وزیر خارجهاش، جان کری را چهرههای شاخص این جریان
میانهرو معرفی میکنند و بر همین اساس نتیجه میگیرند ایران باید فرصت روی
کار بودن این جریان در آمریکا را مغتنم بشمارد و حتی به قیمت کوتاه آمدن
از برخی مواضع خود هم که شده، با آنها درباره موضوع هستهای به توافق برسد.
معنای دیگر این نوع نگاه به موضوع این است که اگر این فرصت از کف برود و
فیالمثل جمهوریخواهان کاخ سفید را هم در آمریکا فتح کنند – امری که به
دلیل کاندیداتوری هیلاری کلینتون از حزب دموکرات در انتخابات آینده آمریکا
چندان محتمل نیست- آن وقت دوران تاریک و سیاهی فرا خواهد رسید که در آن نه
فقط نمیتوان به حصول توافقی دیپلماتیک امیدوار بود، بلکه حتی ممکن است
واشنگتن ریسک اقداماتی متهورانهتر مانند اقدام نظامی علیه ایران را هم
بپذیرد.حقیقت آن است که این دیدگاه بیش از آنکه توصیفی از واقعیتهای جامعه سیاسی
در واشنگتن باشد، نوعی اصل جزمی است که بیشتر حامیان سازش در سیاست خارجی
به آن بال و پر دادهاند. وقتی به شواهد نظر کنیم، این تصویر از دیدگاهها
در جامعه سیاسی آمریکا نسبت به ایران، نه توان تبیین واقعیتها و شواهد
موجود را دارد و نه قدرت پیشبینی سناریوهای محتمل را.
آنچه در حقیقت اوباما در این جمله طلایی به ما میگوید این است که پس پرده
درباره یک فرمول خاص از مهار هستهای ایران میان دو حزب – و حتی میتوان
گفت میان دولت آمریکا و اسرائیل- تفاهم شده و بخش بزرگی از نزاعی را که
ظاهرا میان آنها در جریان است بیشتر باید حمل بر نوعی تقسیم کار به منظور
کمتر کردن امتیازهایی دانست که بناست به ایران واگذار شود (بویژه در حوزه
تحریمها) و بیشینهسازی امتیازهایی که قرار است آمریکا از ایران دریافت
کند.
نکات زیر این موضوع را روشن میکند:
1- کنگره اکنون به گونهای برخورد میکند که گویی هر معامله را که در آن
غنیسازی ایران حتی به مقدار اندک به رسمیت شناخته شده باشد مطلقا رد خواهد
کرد و نه تنها اجازه لغو تحریمها را نمیدهد بلکه ممکن است با هدف وادار
کردن ایران به عقبنشینی بیشتر تحریمهای جدیدی هم اعمال کند. این در حالی
است که –همانطور که بعضا به رسانهها هم درز کرده است- حتی موضع اسرائیل هم
دیگر غنیسازی صفر نیست و اختلافی هم اگر میان آمریکا و اسرائیل وجود دارد
بر سر این است که ابعاد برنامه غنیسازی که ایران مجاز به حفظ آن است،
چقدر باید باشد. جمهوریخواهان نیز هیچ گزینهای برای وادار کردن ایران به
پذیرش صفر کردن ظرفیت غنیسازیاش ندارند و اینکه غنیسازی ایران بخش ضروری
هرگونه معامله احتمالی است، اکنون یک سیاست دو حزبی در آمریکاست.
2- برخلاف آنچه عموما تصور میشود، امکانناپذیر بودن حمله نظامی به
ایران، میراث جمهوریخواهان برای دموکراتهاست نه چیزی که دموکراتها خود آن
را کشف کرده باشند. مایکل هایدن آخرین رئیس سازمان سیا در دولت بوش پسر
زمانی گفته بود قبل از روی کار آمدن دولت اوباما و هنگامی که او هنوز رئیس
سازمان سیا بود این موضوع یک بار به دقت بررسی شد که آیا گزینه نظامی
میتواند برنامه هستهای ایران را از بین ببرد یا حداقل برای مدت زمانی
طولانی به تاخیر بیندازد. هایدن میگوید همان موقع نتیجه ارزیابی این بود
که هیچ گزینه نظامی واقعا موثری علیه برنامه هستهای ایران وجود ندارد.مهمتر از این، تئوریسین اصلی احمقانه بودن هرگونه حمله نظامی به ایران
رابرت گیتس جمهوریخواه است که در دوره اول دولت اوباما هم وزیر دفاع بود.
این جمله معروف گیتس که «اگر امروز به ایران حمله کنیم، فردا فرزندان ما
باید در خاک آمریکا با ایرانیها بجنگند»، اصلی است که هنوز هم سیاستمداران
در واشنگتن براساس آن درباره ایران تصمیم میگیرند. بنابراین این تصور که
جمهوریخواهان در صورتی که کار را به دست بگیرند، ممکن است به سمت رادیکال
کردن سیاست آمریکا علیه ایران حتی تا مرز درگیری نظامی حرکت کنند، صرفا یک
شوخی است که دیگر حتی در اسرائیل هم جدی گرفته نمیشود.
3- نکته سوم این است که هیچ دلیل حقیقتا قابل دفاعی در دست نیست که نشان
دهد جمهوریخواهان یا اسرائیل باور دارند درنهایت میتوانند برنامه هستهای
ایران را محدودتر از آنی کنند که قرار است در معامله پیشنهادی اوباما به
ایران بشود. در واقع یک معنای مهم جمله اوباما هم این است که جمهوریخواهان و
دموکراتها در آمریکا اجماع دارند که برنامه هستهای ایران را بیش از یک
حد مشخص نمیتوان محدود کرد و فرض رشد خطی امتیازهایی که ایران حاضر به
واگذاری آن است تحت تاثیر رشد خطی فشارها، واقعبینانه نیست. برخی
استراتژیستهای صریحاللهجهتر در آمریکا مانند آنتونی کردزمن حتی گفتهاند
سطحی از محدودیت که ایران در توافق ژنو پذیرفت و بناست در توافق نهایی
بیشتر هم بشود، حتی با حمله نظامی به ایران هم قابل حصول نیست و توافق ژنو
کاری کرده که با حمله نظامی نمیشد کرد! بنابراین کاملا منطقی است اگر
بپذیریم حتی اسرائیلیها از روند فعلی راضی هستند و عقیده ندارند که اگر
روشهایی که ظاهرا آنها پیشنهاد میدهند در پیش گرفته شود، میتواند ایران
را وادار به امتیازدهی بیشتر کند. دقیقا به همین دلیل است که اسرائیلیها و
جمهوریخواهان هم بر خلاف ژستهایی که میگیرند خواستار تداوم همین مسیری
هستند که دولت اوباما در پیش گرفته و حتی اگر واشنگتن توسط صهیونیستها
تسخیر هم شود، کاری جز اینکه جان کری و وندی شرمن اکنون میکنند، نخواهند
کرد. شاهد روشن بر این مدعا این است که چند هفته پیش وقتی زمزمه
امکانناپذیر بودن توافق نهایی با ایران و ضرورت تمدید دوباره توافق ژنو
بلند شد، بر خلاف همه فضاسازیهایی که تا قبل از آن شده بود، دیدیم که نه
کنگره و نه اسرائیل با آن مخالفت جدی نکردند و عملا نشان دادند با تمدید
موافقند.
4- واضح است بزرگترین نگرانی جمهوریخواهان و اسرائیل این است که رژیم
تحریمها علیه ایران بیش از حد آسیب ببیند. من پیشتر در جای دیگری
نوشتهام که برای غربیها حفظ رژیم تحریمها حتی از اینکه ایران سلاح
هستهای نسازد هم مهمتر است، چرا که از دید تیم فعلی در آمریکا تحریم تنها
ابزاری است که توانسته به طور موثر محاسبات امنیت ملی ایران را تغییر دهد.
در اینجا هم اختلافی میان اوباما و جمهوریخواهان نیست. آخرین اطلاعات
موجود نشان میدهد آمریکاییها حداقل تا 2 سال پس از امضای توافق نهایی قصد
ندارند برای مشارکت دادن کنگره در فرآیند کاهش تحریمها حتی به کنگره
مراجعه کنند. در واقع روشن است که دولت اوباما هم باور دارد که ابزار تحریم
را باید مادام که رقابت راهبردی ایران و غرب در منطقه ادامه دارد در دست
خود حفظ کند و حتی اگر تحریمها روی کاغذ لغو شود، عملا لغو نخواهد شد.
اما
فراتر بردن تحریمها از حد فعلی از سوی هیچ گروهی در آمریکا عاقلانه
ارزیابی نمیشود. همانطور که الیزابت روزنبرگ، تحلیلگر ارشد امور تحریمها
در وزارت خزانهداری آمریکا اخیرا در نیویورک تایمز نوشته اگر هم تا امروز
تحریمها نتیجهای داشته محصول اجرای اجماعی آنها از سوی تعداد زیادی از
کشورها بوده است. تشدید تحریمها بدون شک به اجماع فعلی که در اجرای
تحریمها وجود دارد آسیب خواهد زد و به این ترتیب از قدرت تاثیر تحریمها
بشدت خواهد کاست. فرض بنیادیندو حزبی در جامعه سیاسی آمریکا این است که تحریم ارزشمندترین ابزاری است
که اکنون غرب علیه ایران در اختیار دارد و در نتیجه منطقی است که فرض کنیم
هیچ اقدام احمقانهای برای تخریب آن صورت نخواهد گرفت.نتیجه این بحث این است که اختلافهای جمهوریخواهان و دموکراتها و به
عبارت دقیقتر اختلافهای اسرائیل و آمریکا درباره ایران به نحو
برنامهریزی شده و سیستماتیک بزرگنمایی شده است. دموکراتها بیش از
جمهوریخواهان با ایران مهربان نبودهاند و جمهوریخواهان هم نخواهند توانست
بیش از دموکراتها نسبت به ایران خشونت بورزند. سقف توان غرب برای تولید
فشار بر ایران همین است که اکنون میبینیم و چه جمهوریخواهان بر سر کار
باشند و چه دموکراتها، در توان واقعی غرب برای فشار بر ایران تغییر
معناداری ایجاد نخواهد شد.
حسن هانی زاده ستون یادداشت روزنامه حمایت را به مطلبی با عنوان«دست برتر مجلس در مذاکرات هسته ای»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
هشتمین دور مذاکرات جامع هستهای ایران با گروه 1+5 در تاریخ ۲۴ مهر ماه
در شهر وین برگزار و قرار شد نشست کارشناسی ایران و 1+5 و همچنین نشست سه
جانبه وزرای خارجه ایران، آمریکا و کاترین اشتون برگزار شود که در همین
راستا نشست کارشناسی ۳۰ مهر ماه و اول آبان در وین برگزار شد .یکشنبه و
دوشنبه هفته آینده ۱۸ و ۱۹ آبان نیز نشست سهجانبه ظریف، کری و اشتون و روز
سه شنبه ۲۰ آبان نیز نهمین دور مذاکرات ایران و 1+5 در مسقط پایتخت عمان
برگزار خواهد گردید.مذاکرات هسته ای همواره
از پیچیدگی های زیادی برخوردار است و با توجه به دیدار قریب الوقوع آقای
دکتر ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان با «جان کری» وزیر امور خارجه آمریکا
در مسقط و همچنین دیدار مشترک با خانم کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی
اتحادیه اروپا به نظر می رسد سلسله اتفاق نظرات و مشترکاتی وجود دارد که
باید طرفها از آن استفاده کرده و قبل از پایان مهلت مقرر یعنی 3 آذر به یک
جمع بندی مشترکی برسند. بنابراین علیرغم پیچیدگی ها و مشکلات فراوان و
همچنین خطوط قرمز در سیاست خارجی طرفین گفتگو، به نظر میرسد مذاکرات در
آینده شرایط بهتری داشته باشد. ضمن اینکه باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا
تلاش می کند که در دو سال باقی مانده از مدت ریاست جمهوری اش، دستاوردی به
یاد ماندنی برای آینده سیاسی خود فراهم کند و این دستاورد تاریخی می تواند
در حوزه برنامه هسته ای ایران باشد. با توجه به الزام اوباما برای به نتیجه
رساندن این مذاکرات، مسئولین کشورمان می توانند از این فرصت به نحو احسن
استفاده کرده و لغو کامل تحریم ها و نه تعلیق آنها و نیز به رسمیت شناختن
حق غنی سازی را به عنوان یکی از خواسته های اصلی مطرح نمایند.
اگر طرف های
دیگر گفتگو یعنی کشورهای اروپایی حسن نیت نشان بدهند و اراده لازم را
داشته باشند، موضوع هسته ای ایران ظرف یکماه آینده به پایان رسیده و تحریم
ها به طور کامل لغو خواهند شد اما با توجه به پیروزی حزب جمهوریخواه در
انتخابات میان دوره ای مجلس سنای آمریکا و به دست آوردن اکثریت آن، اعمال و
تحمیل کارشکنی هایی برای تخریب مذاکرات نیز محتمل است. نکته
دیگر، جریان سازی های رسانه ای است که طبیعتاً از سوی لابی صهیونیستی
سازماندهی می شود و در آستانه هر دور مذاکره با هجمه سنگین رسانه ای و خبری
مشکلاتی را علیه ایران شکل می دهند. لذا موضوع گسترده لابی صهیونیستی در
کشورهای اروپایی و آمریکا، همواره مشکلاتی را در مسیر مذاکرات به وجود
آورده است اما با توجه به اینکه شخص باراک اوباما تلاش می کند تا موضوع
هسته ای ایران را به فرجام برساند، به نظر نمی آید که این فضاسازی خبری
مانند گذشته بتواند موانع جدی در مسیر مذاکرات به وجود آورد.
مسئله مهمی که در اینجا باید به آن اشاره کرد این است که روند تصویب
قوانین بین المللی مانند اعمال تحریم و یا عدم تحریم بر کشورهای مختلف از
جمله ایران در ایالات متحده همواره باید با جلب رضایت سنای این کشور باشد.
همانگونه که در گذشته شاهد بودیم، رئیس جمهور آمریکا برای متقاعد کردن و
جلب تایید نمایندگان مجلس سنا همواره حساب جداگانه ای برای آن باز می کند،
سخنرانی های مفصلی ترتیب می دهد و سعی در متقاعد نمودن آنان می نماید. در
توافق نهایی هسته ای ایران با گروه 1+5 نیز اوباما ناچار است سیاست نهایی
خود را با اجازه مجلس سنا به تصویب برساند. بنابر این با توجه به اکثریت
نمایندگان جمهوری خواه جنگ طلب و تندرو شایسته است که هر نوع توافق نهایی
ایران با غرب نیز در داخل کشورمان به تصویب نمایندگان مجلس شورای اسلامی
برسد. ورود مجلس این کارایی موثر را دارد که می تواند که از شکسته شدن و
عبور کردن از خطوط قرمز نظام جلوگیری و ممانعت به عمل آورد و در عین حال
قادر است به عنوان تقابل با زیاده خواهی جمهوری خواهان که مایل به توافق
نهایی با ایران نیستند، تلقی گردد تا موازنه قدرت صورت گرفته و به عنوان
برگ برنده ای در دست طرف ایرانی قرار بگیرد. مجلس شورای اسلامی این حق را
دارد تا چارچوب مشخصی را برای مذاکرات هسته ای و ایجاد توافق نهایی به وجود
بیاورد و با در نظر گرفتن این واقعیت که توافق نامه موقت هسته ای طرح
اقدام نام دارد و عنوان «بینالمللی» بر آن مترتب نیست، لذا وجوب کسب
تاییدیه نمایندگان ملت برای توافق نهایی بیش از پیش ضروری و لازم است.
تاکید بر جلب نظر موافق مجلس شورای اسلامی می تواند به عنوان اهرم قدرت در
مورد اظهارات اخیر رئیس جمهور آمریکا نیز مطرح باشد که اخیراً بر کارایی
تحریم ها برای آوردن ایران بر سر میز مذاکره تصریح کرده بود.
بررسی تاریخ
روش برخورد با مستکبران این واقعیت را هویدا می کند که همیشه باید با دست
برتر در گفتگو و تعامل با آنان برخورد کرد و هر جا که از موضع ضعف، شرایط
آنان را پذیرفته ایم چیزی جز زیان، شکست و تحقیر عایدمان نشده است. آنچنان
که در سال های گذشته بعضی شرایط ناعادلانه به ما تحمیل شد و ما ناگزیر به
پذیرش آن شدیم اما آنچه که توانست و می تواند ما را از شرایط ضعف و انفعال
خارج کند، اتکا به قدرت لایزال الهی، پشتوانه ملت بزرگ ایران و استفاده از
ابزارهای قدرتمندی مانند نظر نمایندگان ملت و دلسوزان نظام برای به کرسی
نشاندن خواسته های به حق کشورمان است، به نحوی که تاریخ، آیندگان و
فرزندانمان با افتخار و شکوه از آن یاد نمایند.
دکترحسين انتظامی
معاون مطبوعاتی وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی در مطلبی که با عنوان«آزادی مسئولانه»در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان به چاپ رساند اینگونه نوشت:اگرچه نمی توان و نباید کاستی های زیرساختی، مشکلات
اقتصادی، ضعف نیروی انسانی، انتظارات نابجای مدیران، بحران تیراژ و بیم های رسانه
ها را نادیده گرفت امّا متغیر بحرانی امروز در فضای رسانه ای کشور، نبود تعریف دقیق
و شفاف از آزادی بیان و حد و مرز آن، مسئولیت اجتماعی، شیوه ایفای نقش نظارتی رسانه
ها و به ویژه اخلاق حرفه ای است.دولت به «آزادی رسانه ها در چارچوب قانون» باور
دارد و تلاش می کند به آن عمل کند. واژه «تلاش» را مجبوریم به کار ببریم زیرا رویه
های غلط، متأسفانه فرهنگ سازی خاص خود را کرده است و دمیدن این رویکرد به سایر
بخشها و تغییر بنیادین نگاه ها تا پایین ترین سطوح مدیریتی نیازمند صرف انرژی و
زمان زیادی است.
وقتی رسانه ها بر همایش جمعی خود نام «آزادی مسئولانه»
را می گذارند به آن معناست که اگر به دنبال افزایش فضای آزاد هستند به رغم تصویرسازی
غلط مخالفان مطبوعات، آزادی بدون قید و شرط نمی خواهند. اولاً در چارچوب مسئولیت
اجتماعی به دنبال ایفای کار ویژه نظارتی هستند تا به نمایندگی از افکار عمومی بر
کار حاکمان نظارت کنند و مطالبه گر مطالبات مردم باشند و ثانیاً به روحیه ای مسئولیت
پذیر، همه جانبه گر، غیراحساساتی، فهیم، غیرابزاری و پاسخگو باور دارند و باید
داشته باشند. به عبارت بهتر، همکاران رسانه ای اگر به دنبال پاسخگو کردن دولت و سایر
دستگاه های حاکمیتی هستند خود را فراتر از چارچوب و الزامات حقوقی ندانند.درست است
که پاسخگویی مسئولان در گروی پرسشگری افکار عمومی (و نمایندگان آن، یعنی رسانه ها
است) امّا این به معنای آن نیست که این پرسشگران، خود بی نیاز از پاسخگویی باشند و
می توانند هر خلافی را مرتکب شوند و تا حدّ پیاده نظام جریان های قدرت و بلکه کیسه
شن جنگ های خیابانی فروکاسته شوند و یا با وجود ادّعای نمایندگی افکار عمومی، حقوق
شهروندان و حقوق ملّی را نادیده بگیرند.
این سوء تفاهم باید در تعامل و تفاهمی بین حاکمیت و
رسانه ها رفع شود. در ایجاد این تفاهم، رسانه ها و روزنامه نگاران نیازمند تدوین میثاقی
شفاف، دقیق، جزئی و اِجماعی هستند و باید ساز و کار ارزیابی و ترتیبات انضباطی را ایجاد
کنند تا هر آن که را در پوشش رسانه، به دنبال کاری دیگر است از خود برانند. این
پالایش و والایش درون صنفی، اثربخش، ماندگار و برای حاکمیت و شهروندان، اعتمادزا و
اطمینان بخش است.ضوابط دقیق اخلاق و مسئولیت های حرفه ای حتی رابطه روزنامه نگاران
با یکدیگر و روزنامه نگاران با مدیران رسانه ها را بهبود می بخشد. سرقت های ادبی،
بی توجهی احتمالی مدیران رسانه ها به حقوق روزنامه نگاران، بی تعهدی احتمالی
روزنامه نگاران نسبت به رسانه خود و ... نیز در همین ساز و کارها چاره اندیشی می
شود.
امّا گام مقابل که از سوی مجموعه دستگاه های حاکمیتی باید
برداشته شود:
اولاً، اصلاح جدّی تلقی از رسانه ها است. آنان مزاحمانی
مچ گیر و بی ادب و ناآگاه یا کارگزاران روابط عمومی نیستند بلکه در صورت وجود فضایی
مسئولانه، زمینه ساز تحکیم مبانی مردم سالاری دینی و غیرتشریفاتی اند.
ثانیاً، ریل گذاری و ایجاد ترتیبات حقوقی؛ با توجه به آن
که حقوق، مکمل و بلکه ضامن اجرای قضایا و گزاره های اخلاقی است. تلاش دولت در عملیاتی
کردن قانون درخشان «انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات» که متأسفانه چهار سال بایگانی
شده بود و همچنین پیگیری تقدیم لوایحی درباره تبلیغات، قانون رسانه های همگانی و
نظام صنفی رسانه در همین چارچوب ارزیابی شود. کانون طلایی این حرکت، بهره گیری از
صنوف و ذینفعان مشترک در تدوین چنین قوانین حمایتی است.بدیهی است در اصلاح رابطه
موجود، نیازمند پرداخت هزینه هایی نیز هستیم و تا حصول رابطه ای بانشاط، شاهد
اختلالاتی نیز خواهیم بود امّا چشم انداز آرمانی این رابطه و باور قلبی به آن،
منحنی هزینه – فایده را معنا می بخشد.
روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«پاسخی به سياهنمايی های جديد»در ستون سرمقاله خود به قلم محمد کاظم انبارلویی پیرامون عدم اعتماد مجلس به وزير پيشنهادي رئيسجمهور به چاپ رسانده و چند نكته را يادآور شده است:وزیر علوم دولت اصلاحات در واكنش به رای عدم
اعتماد مجلس به وزیر پیشنهادی رئیسجمهور، چند نكته را یادآور شده كه تامل در آن
از باب روشنگری، خالی از فایده نیست. وی گفته است: 1- مردم
در 22 خرداد 92 به «اصلاح و اعتدال» به جای «افراطیگری و تحجر»
رای دادند. 2- رای
عدم اعتماد به نیلی احمدآبادی، تقابل و باجخواهی از دولت است.
3-
مجلس شریك هشت سال ترویج آلودگی و فساد و تخریب بنیانهای اخلاقی- فرهنگی و زیرساختهای
اقتصادی كشور در دولت نهم و دهم است.
كیفرخواستی
كه آقای معین علیه مجلس صادر كرده است متضمن نشر اكاذیب و اهانت به نمایندگان ملت
و ایراد افترا و تشویش اذهان عمومی است. لذا مدعیالعموم باید درباره جرایمی كه
آقای معین مرتكب شده طبق قانون عمل كند. اما پاسخ دروغپردازیها و اهانت آقای معین
را در سه بند زیر مرور میكنیم:
الف- اگر
مردم به «اعتدال» و پرهیز از «افراطیگری» رای دادهاند چرا در كارنامه برخی وزرای
پیشنهادی، حضور در فتنه ننگین جنگ نرم دشمن علیه ملت در جریان انتخابات سال 88
وجود دارد؟ آیا دروغ زشت تقلب در انتخابات سال 88 كه منشأ همگرایی اصلاحطلبان با
سرویسهای جاسوسی و امنیتی آمریكا، انگلیس و اسرائیل بود بر سبیل «اعتدال» بود یا
بر طریق «افراطیگری»؟ آیا امنیت و اقتدار ملی را در برابر گرگهای جهانی و منطقهای
به خطر انداختن و آتش زدن تمثال مبارك حضرت امام(ره)، شعار نه غزه نه لبنان، چراغ
سبز به آمریكا به وسیله جنبش سبز، نوعی «اعتدال» بود یا «افراطیگری»؟ آیا تخطئه یك
انتخابات با مشاركت 85 درصدی و زیر پا له كردن آرای فقرا و محرومان و پابرهنهها و
وتوی آرای ملت به نفع سران فتنه، «اصلاح و اعتدال» بود یا «افراطیگری و تحجر»؟
اینكه دولت
و ملت با مشاركت 85 درصدی در اوج مشروعیت قانونی میتوانستند حقوق هستهای خود را
از زورگویان جهانی در سال 88 مطالبه كنند تردیدی نبود، اما رفقای آقای معین كه به
رهبری وزیر ارشاد دولت اصلاحات برای تجهیز بوقهای جهانی به اروپا و آمریكا رفته
بودند، مرتب القا میكردند تحریمها و تهدیدها را افزایش دهید تا دولت سقوط كند. این
«اعتدال و اصلاح» بود یا «افراط و تحجر»؟!آقای معین
باید پاسخ دهد وقتی ملت در قیام تاریخی 9دی به دهان كودتاچیان دروغ تقلب زدند، وقتی
ملت در قیام تاریخی 9 دی در برابر اهانتكنندگان به شعائر الهی عاشورا ایستادند
چرا دوستان وی حتی پس از قیام 9 دی شروع كردند به
نامه پراكنی علیه نظام و نام آنها برپای برخی نامهها دیده میشود، این «اصلاح و
اعتدال» بود یا «افراط و تحجر»؟روز عاشورای
88 فتنهگران به فرماندهی منافقین، شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» سر دادند و بعد یكی
از سران فتنه بیانیه داد و آنها را «مردان خداجوی» نامید و بر موضع ضدایرانی و
ضداسلامی خود تاكید كرد. این «اصلاح و اعتدال» است یا «تحجر و افراطیگری»؟!
اگر چنین
ترجمه زشتی از جنایات و خیانتهای سران فتنه و فتنهگران وجود دارد، چرا در جریان
تبلیغات انتخاباتی، هیچ یك از نامزدها از آن روزهای سیاه دفاع نكردند؟از سخنان
آقای معین برمیآید كه او در اتاق فكری حضور دارد كه مواضع اعتدالی رئیس جمهور را
به «افراط» و «تحجر» و از آنجا به فتنهگری هدایت میكند و متاسفانه این اتاق
تاكنون در القائات خود توفیقاتی داشته و نگذاشته است دانشگاهها به سمت اصلاح و
اعتدال برود و فرصتهای بزرگی را از جمهوری اسلامی سلب كرده است.
این اتاق
توانسته است شتاب علمی در دانشگاهها را كه دولت نهم و دهم ركورد عظیمی از آن به
جای گذاشته متوقف یا كُند كند.نخبگان علمی
و دانشمندان ایرانی با این اتاق آشنایی دارند و آنها را مسبب اصلی ركود علمی در
دولتهای سازندگی و به اصطلاح اصلاحات میدانند.
ب: آقای معین
به مجلس تهمت تقابل و اهانت باجخواهی زده كه باید پاسخگو باشد.
اگر نمایندگان
مجلس [ براساس سوگندی كه یاد كردهاند، پاسدار دستاوردهای انقلاب و استقلال و
اعتلای كشور باشند] به وزیری كه سابقه فتنهگری دارد رای ندهند با دولت تقابل كردهاند؟
منظور شما كدام دولت است؟ در جریان فتنه، دولتهای آمریكا و انگلیس و اسرائیل رسما
از فتنهگران دفاع كردند و بوقهای خود را در اختیار آنان قرار دادند. اگر منظور
شما تقابل با آن دولتهاست باید پرسید چرا از دشمنان قسم خورده نظام دفاع میكنید؟
اگر منظور شما دولت جمهوری اسلامی است كه این دولت از فتنهگری، بری است و نمیتواند
ناخالصی را برتابد. مجلس بخشی از حاكمیت نظام است و در كنار دولت و دستگاه قضائی
وظایفی را برعهده دارد و نمیتوان با جوسازی آن را از وظایفش دور كرد.
ج- نكته
سومی كه آقای معین مطرح كرده است سیاهنمایی از دولت نهم و دهم با فهرستی از
دروغ، تهمت و افترا و تشویش اذهان عمومی است و از آن بالاتر، مجلس را با همان دروغها
نواختن است.كارنامه
دولت نهم و دهم در حوزه علم، تكنولوژی، اقتصاد، فرهنگ و ... روشن است. عدد و رقم و
كم و كیف آن هم شفاف است. فقط چشمهایی كه در فتنه 88 از نگاه نتانیاهو به ایران مینگریستند
آن را غبارآلود میبینند.ضعفها و
قوتهای دولت نهم و دهم روشن است. هیچ كس نمیتواند ضعفهای آن را بپوشاند كما اینكه
مجلس به وظایف خود در زمان این دولت عمل كرد و هیچ كس هم نمیتواند قوت آن را در
حوزههای گوناگون، پنهان كند.به عنوان
مثال در همین حوزه فرهنگ، علم و فناوری، ركوردی كه دولت نهم و دهم بر جای گذاشت در
طول تاریخ علم در قبل و بعد از انقلاب نظیر ندارد.
آقای معین
چه چیزی را میخواهد انكار كند؟ آیا اینكه ما در همین دو دولت گذشته وارد باشگاه
هستهای جهان شدیم و قدرتهای بزرگ را به واكنش و سراسیمگی انداختیم دروغ است؟ آیا
اینكه ما در بسیاری از رشتههای علمی و فناوریهای نوین جزء 10 كشور برتر جهان هستیم،
دروغ است؟آیا اینكه
ما در رشته پزشكی یكی از قطبهای بزرگ پزشكی در منطقه و جهان هستیم و سالانه
هزاران نفر برای معالجه به ایران میآیند، دروغ است؟ آیا این ركوردها در دوران به
اصطلاح اصلاحات به دست آمد.آیا اینها
از مصادیق آلودگی و فساد است كه آقای معین دولت نهم و دهم را متهم به فساد و
آلودگی میكند؟این ادعاهای
دروغین همانهایی نیست كه در دولت نهم و دهم به همان بهانه ملت ما مورد ظالمانهترین
تحریمها قرار گرفت . اصلاحطلبان و جنبش سبز مشوق قدرتهای جهانی برای فشار به
ملت بویژه در تحریمها بودند؟ حالا آنها برای این فشار به ملت پاداشم میخواهند؟ آن
هم پاداش وزارت؟! مجلس، قلب تپنده ملت است و نمیتواند چنین پاداشی را بدهد.
«چشم انداز مذاكرات مسقط»عنوانی است که در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید:
درحالی كه فقط دو هفته به پایان مهلت رسیدن به توافق جامع هستهای ایران
و 1+5 باقی مانده است، سایه نتایج انتخابات كنگره آمریكا، كه با پیروزی جمهوریخواهان
و دستیابی آنها به دو سوم كرسیها همراه بود، بر سر مذاكرات هستهای سنگینی میكند
و محافل سیاسی و اقتصادی بینالمللی بیش از گذشته نسبت به نتایج این مذاكرات حساس
شدهاند و به مسقط چشم دوختهاند. پیروزی
جمهوریخواهان در مجلس قانونگذاری آمریكا، كار دموكراتها و دولت اوباما را در
تمام زمینهها از جمله مذاكرات هستهای با ایران دشوار میكند، اما این دشواری به
اندازهای نیست كه قدرت تصمیمگیری را از دولت اوباما بگیرد. لاوه
بر این، دموكراتها برای رسیدن به پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آینده به موفقیت
در مذاكرات هستهای با ایران نیازمند هستند و برای به دست آوردن این پیروزی از
تمام امكانات خود استفاده خواهند كرد. اروپائیها نیز به توافق جامع هستهای با ایران
نیاز دارند و بیش از این نمیتوانند عواقب منفی كشمكش با ایران بر سر اختلافات
هستهای را تحمل كنند. این واقعیت را به روشنی میتوان از اظهارات مقامات رسمی و غیررسمی
كشورهای اروپائی به دست آورد.
جمعی
از شناخته شدهترین چهرههای سیاسی اروپا در مقالهای كه روزنامه انگلیسی گاردین
آن را منتشر كرده نوشتهاند: اكنون زمان توافق هستهای با ایران است و كشورهای 3+3
(همان 1+5 كه عبارتند از سه كشور اروپائی انگلیس، فرانسه و آلمان و سه كشور غیر
اروپائی چین و روسیه و آمریكا) باید فرصت ایجاد شده را غنمیت بشمرند. آنها نوشتهاند:
ما اصرار داریم كه طرفین، تا مهلت معین شده در 3 آذر به توافق برسند، چرا كه به
تأخیر انداختن زمان توافق، اتخاذ تصمیمات را دشوارتر میكند و به تعویق افتادن
توافق فرصت بیشتری به مخالفان برای تخریب روند سیاسی مربوط به توافق میدهد."
در میان نویسندگان این مقاله، افرادی همچون خاویر سولانا مسئول اسبق سیاست خارجی اتحادیه
اروپا و وزرای
جه اسبق و سابق ایتالیا، اسپانیا، سوئد و چند سیاستمدار ارشد
انگلیس وجود دارند كه نشان دهنده اعتبار این مقاله و محتوای آنست.
مشاور
امور خارجی انگلیس در مجلس عوام این كشور نیز گفته است: "اكنون فرصتی تاریخی
برای حل مسأله هستهای ایران وجود دارد. به مذاكره كنندگان احترام میكنم و متعهد
به رسیدن به یك توافق جامع هستیم." مذاكره كننده ارشد هستهای روسیه نیز گفته
است: مذاكره كنندگان در مورد برنامه هستهای ایران برای پیشرفت گفتگوها آمادگی
دارند." جك استراو، وزیر خارجه اسبق انگلیس نیز گفته است: "تحریمها در
متوقف كردن برنامه هستهای ایران ناكارآمد بود." سخن
جك استراو، پاسخی است به اظهارات روز پنجشنبه اوباما رئیسجمهور آمریكا كه گفته
بود تحریمهای شدیدی كه علیه ایران اعمال كردهایم موجب شد این كشور به پای میز
مذاكره كشانده شود."
قطعاً
سخن جك استراو، درست است، زیرا واقعیت اینست كه تحریمها در عین حال كه
ناجوانمردانه بودند نتوانستند مسئولین و ملت ایران را وادار به متوقف كردن برنامه
هستهای نمایند و آنچه موجب شد ایران به پای میز مذاكره برگردد، انتخابات ریاست
جمهوری 1392 و روی كار آمدن دولت دكتر روحانی بود كه اعتقادی اصولی به حل و فصل
مسائل از طریق مذاكره دارد. این واقعیت را جك استراو به درستی درك كرده و البته بعید
نیست اوباما هم درك كرده باشد ولی به احتمال زیاد به خاطر مصرف داخلی سخن از
كارآمد بودن تحریمها به میان میآورد به ویژه آنكه بعد از شكست سنگین در انتخابات
میان دورهای كنگره، نیاز بیشتری به این قبیل سخن گفتنها دارد. در یك
نگاه كلی میتوان شرایط كنونی مذاكرات را به ویژه با توجه به آنچه قرار است این
هفته در مسقط پایتخت عمان صورت بگیرد اینگونه جمعبندی كرد:
1 - دولت
اوباما و حزب دموكرات آمریكا برای كسب پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریكا
به یك امتیاز بزرگ نیاز دارند. این امتیاز بزرگ میتواند رسیدن به توافق هستهای
با ایران و پایان دادن به مشكلاتی باشد كه آمریكا در این زمینه دارد. اوباما، هر
چند برای مصارف داخلی ناچار است مطالبی از قبیل آنچه در مصاحبه با خبرنگاران در
روز پنجشنبه گفت به زبیان بیاورد، ولی در همان حال، وزیر خارجه خود را برای مذاكره
با وزیر خارجه ایران به مسقط میفرستد، جائی كه یادآور توافق اولیه برای شروع
مذاكرات و صورت گرفتن توافقات دیگری بوده است، توافقاتی كه غرب از آنها ضرر نكرده است.
2 - جمهوری
خواهان آمریكا، مایل هستند با سنگ اندازی بر سر راه توافق هستهای با ایران، آن را
به تأخیر بیاندازند تا مانع پیروزی دموكراتها در انتخابات ریاست جمهوری آینده
شوند و این توافق را در دوران حاكمیت خود به سرانجام برسانند و از امتیاز آن بهره
ببرند. این ماجرا به یك كشمكش سیاسی میان دو حزب قدرتمند آمریكا تبدیل شده و همین
امر میتواند عاملی برای تلاش دموكراتها و دولت اوباما برای هموار ساختن مسیر
توافق باشد و رئیسجمهور آمریكا با استفاده از حق وتو از سدی كه ممكن است جمهوریخواهان
در برابر این توافق ایجاد كنند عبور كند و لابی صهیونیستی را نیز كه قطعاً در پیروزی
جمهوریخواهان در انتخابات اخیر كنگره با هدف ممانعت از توافق هستهای با ایران نقش
داشتند، ناكام نماید. صهیونیستها علیرغم همراهی زیادی كه اوباما در جنگ 51 روزه
غزه با آنها كرد، در ماجرای توافق هستهای با ایران بشدت علیه او موضعگیری كردهاند
و مصمم هستند هر طور شده مانع این توافق شوند. بدین ترتیب، اكنون اوباما
و حزب دموكرات آمریكا ناچارند از میان راضی نگهداشتن لابی صهیونیستی و امت?از بزرگ
پایان دادن به مشكلات هستهای با ایران یكی را انتخاب كنند.
3 - اروپائیها
هم بیصبرانه در انتظار پایان یافتن مشكلاتشان با مسأله هستهای ایران و رسیدن به یك
توافق جامع هستند. این، خواسته روسیه و چین نیز هست. بدین ترتیب، از گروه 1+5 یا
به تعبیر غربیها 3+3 این آمریكاست كه باید خود را با بقیه اعضاء تطبیق بدهد و راه
را برای شكلگیری توافق جامع و نهائی هموار نماید.
4 - در
ایران نیز همراهی رقبای سیاسی دولت با گروه مذاكره كننده هستهای میتواند مفید و
مؤثر باشد. آنها باید با توجه به ابراز اعتمادی كه رهبر انقلاب به مذاكره كنندگان
ایرانی كردهاند، از این گروه حمایت كنند و از مانعتراشی بر سر راه آنها خودداری
نمایند. این واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت كه مذاكرات هستهای، طولانی و رسیدن
به توافق، دشوار شده است. بنابر این، همه باید به گروه مذاكره كننده كمك كنند تا
خواست مردم كه پایان دادن به مسأله هستهای با حفظ حقوق ملت و منافع ملی است تحقق یابد.
در این زمینه دستگاههای تبلیغاتی به ویژه رسانه ملی نیز باید همكاری كنند و اینگونه
نباشد كه اخبار مذاكرات را یكطرفه و با تفسیرهای منفی و بدبینانه منتشر نمایند. در
جهان امروز، دستیابی به اخبار و اطلاعات، انحصاری نیست و مردم میتوانند به واقعیتها
دسترسی پیدا كنند. بنابر این، رسانهها در مسأله هستهای در عین حال كه تعیین
كننده نیستند ولی میتوانند به مردم آرامش روحی بدهند، مانع سوءاستفاده سوداگران
شوند و به گروه مذاكره كننده برای رسیدن به توافق جامعی كه منافع بیشتری را برای
كشور در برداشته باشد كمك نمایند.
مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«نرخ بیکاری در سیر نزولی؟»و به قلم مجید عینیان به چاپ رساند به شرح زیر است:
همچون بسیاری دیگر از متغیرهای اقتصادی، نرخ بیکاری میتواند متاثر از
روندهای بلندمدت اقتصاد و نوسانات کوتاهمدت حاصل از دورههای رونق و رکود
باشد. بهطور مثال میدانیم با وارد شدن اقتصاد به دوره رکود، نرخ بیکاری
اغلب افزایش و با خروج از رکود نرخ بیکاری کاهش مییابد؛ درحالیکه
تغییرات بلندمدت نرخ بیکاری وابسته به شرایط عرضه نیروی کار و در نتیجه هرم
سنی جمعیت و شرایط محیط کسبوکار است. با توجه به این موضوع بهنظر میرسد
کاهش نرخ بیکاری در تابستان امسال به زیر ۱۰درصد که از پاییز سال ۱۳۸۷
بیسابقه بوده است، نشانه خروج از رکود و بهبود اوضاع اقتصادی کشور است.
نرخ بیکاری تابستان ۹۱ و ۹۲ به ترتیب برابر 4/12 و 4/10 درصد بوده که کاهش
یافته و به 5/9 درصد رسیده است.
این در حالی است که بررسی دیگر نرخ مهم
آمار نیروی کار؛ یعنی نرخ مشارکت اقتصادی نشان از کاهش آن به 2/37 درصد
است، درحالیکه این نرخ در تابستان دو سال گذشته به ترتیب برابر 2/38 و
1/39 درصد بوده است. کاهش نرخ مشارکت خود یکی از نشانههای عمق یافتن رکود
است و در نتیجه بهنظر میرسد نشانههای متضادی از وضعیت رونق و رکود
مشاهده میشود. با این حال باید دقت داشت که بسیاری از کسانی که در
سالهای گذشته بیکار بودهاند، بهواسطه ناامیدی از یافتن کار مناسب، از
بازار کار بیرون رفتهاند. تصمیم به خروج از بازار کار تبعات میانمدتی
دارد که لزوما در کوتاهمدت برگشتپذیر نیست. بهطور مثال اگر فارغالتحصیل
دبیرستان، بهواسطه پیدا نکردن شغل مناسب، از بازار کار خارج شده و تصمیم
به ادامه تحصیل گیرد، این تصمیم تا مدتها رفتار وی در بازار کار را تغییر
خواهد داد و با بهتر شدن اوضاع اقتصادی، وی لزوما تحصیل خود را رها نکرده و
به صنعت روی نخواهد آورد. تصمیم زنان حاضر در بازار کار برای خروج از آن
نیز ممکن است همراه با ازدواج یا بچهدار شدن آنها باشد که با بهتر شدن
بازار کار تصمیمات عوض نخواهند شد. به این واسطه بهنظر میرسد تغییرات نرخ
مشارکت نسبت به تغییرات وضع اقتصاد کلان، آهستهتر پاسخ نشان میدهند.
آهستهتر
یا بهعبارتی دیگر با تاخیر بودن پاسخ نرخ مشارکت به وضعیت اقتصاد کلان،
علاوهبر آنکه کاهش نرخ بیکاری همزمان با کاهش نرخ مشارکت اقتصادی را توجیه
میکند، سیگنال بسیار مهمی از وضعیت آینده بازار کار نیز میدهد. با بهتر
شدن اوضاع اقتصادی و کاهش نرخ بیکاری، افراد بیشتری متمایل خواهند شد وارد
بازار کار شوند و در نتیجه نرخ مشارکت افزایش خواهد یافت، ولی تمامی کسانی
که به این شکل وارد بازار کار میشوند، قادر به یافتن شغل موردنظر خود
نخواهند بود و در نتیجه به جمعیت بیکار کشور میپیوندند. اثر کلی این پدیده
افزایش صورت و مخرج کسر محاسبه نرخ بیکاری است که ممکن است باعث افزایش
نرخ بیکاری شود. بررسی دقیقتر آمارهای بیکاری نشان میدهد با اینکه
تعداد بیکار برآورد شده در تابستان ۹۳ کمتر از تابستان ۹۲ است، تعداد شاغل
نیز کمتر است. در واقع با عمق گرفتن رکود از سال ۹۱ به بعد، افراد زیادی از
بازار کار خارج شدهاند که این خروج از بازار کار حتی تا سال ۹۳ ادامه
دارد، ولی در میان کسانی که در بازار کار ماندهاند افراد بیشتری مشغول به
کارند. اگر تعداد افراد حاضر در بازار کار همچون تابستان ۹۱ یا تابستان ۹۲
ولی تعداد شاغلان برابر رقم واقعی تابستان ۹۳ میبود، نرخ بیکاری به بیش از
۱۳ درصد میرسید، البته این یک حالت حدی است؛ ولی نشان میدهد که با بهتر
شدن وضعیت اقتصاد، مشارکت نیروی کار نیز افزایش خواهد یافت و باعث میشود
همزمان با افزایش تعداد شاغلان تعداد بیکاران نیز بیشتر شود.
کاهش
بیشتر بیکاری در ایران منوط به تحولات بلندمدت بازار کار همچون افزایش
انعطاف و نیز رشد بلندمدت اقتصادی است که با توجه به سرمایهگذاریهای
بسیار اندک در سالهای گذشته، افق رشد اقتصادی در میانمدت نیز چندان روشن
نیست. از سوی دیگر به دلیل جمعیت عظیم دانشجو که بهزودی فارغالتحصیل
خواهند شد، عرضه نیروی کار افزایش خواهد یافت و تنها راه کاهش بیکاری
افزایش انعطاف بازار کار همچون تغییر قانون کار و قوانین ورشکستگی است.خلاصه
آنکه با وجود اینکه کاهش نرخ بیکاری به کمتر از ۱۰ درصد با آنکه در واقع
به دلیل شروع رونق اقتصادی است، ولی پایدار نخواهد ماند و به احتمال قوی در
آینده شاهد افزایش آن به بالاتر از ۱۰ درصد خواهیم بود و برای کاهش
بلندمدت نرخ بیکاری، باید به فکر راهکارهایی مناسب برای افزایش انعطاف
بازار کار باشیم.
فضل الله یاری در مطلبی که با عنوان«توصيه ای سرراست برای مديران جديد رسانه ملی»در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار به چاپ رساند اینچنین نوشت:
ده سال و نیم ریاست عزت الله ضرغامی بر صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
بدون تردید هر دستاوردی که داشته باشد این یکی در شمار آنها نیست؛« اعتماد مردم ایران
به رسانه ای که هزینه آن را از جیب خود میپردازند.» این موضوع البته یک اظهار نظر رسانه ای صرف نیست، که بر خاسته از
شواهد و قرائن بسیاری است. از تحقیقات میدانی برخی پژوهشگران رسانه تا سخنان متخصصین
امور فرهنگی واجتماعی و سرانجام اعتراف های گاه به گاه برخی از مسئولان همین رسانه.در سال های اخیر رسانه ای که قرار بود پسوند «ملی» را بر خود داشته
باشد با عناوین طنز آمیزی چون «رسانه میلی» و«سیمای ضرغامی» توصیف میشد. اتفاقی
که نشان میدهد بخش بزرگی از مردم ایران شعارهای این رسانه فراگیر را مبنی بر ملی
بودن و فرا جناحی عمل کردن نپذیرفته اند و از همین رو تصمیم گرفتند که آنتن گیرنده
های خود را به سمت فرستنده هایی بچرخانند که نه دغدغه مردم ایران را دارند ونه
منافع ملی ما برایشان اهمیتی داشته است.
نگاهی به امکانات گسترده مالی و سخت افزاری صدا و سیمای جمهوری اسلامی
و تعدد افسار گسیخته شبکه های رادیویی و تلویزیونی آن، از یک طرف و تاثیر گذاری اندک
و گاه معکوس پیام های ارسالی از جانب آن بر مخاطبان،از طرف دیگر، نشان دهنده عمق
فاجعه ای است که شاید بتوان آن را با فرصت سوزی ها واتلاف منابع ملی درهشت سال
گذشته مقایسه کرد و حتی کفه ترازو را در سمت مدیریت رسانه ملی سنگین تر دید. چرا
که در این ماجرا علاوه بر اتلاف سرمایه های مردم، اعتماد ملتی از بخش رسانه ای
نظام سیاسی کشور سلب شده است که در این میان هم ملت مغبون اند و هم نظام سیاسی
متضرر.اگر بتوان ناتوانی این رسانه در جذب مخاطبان داخلی و تهیه برنامه های
سرگرم کننده فرهنگی و اجتماعی تاثیر گذار را به حساب ناکار آمدی مدیریت آن گذاشت،
اما یک موضوع را نمیتوان نادیده گرفت که مدیران این رسانه فراگیر و بی رقیب درکشور
با عملکرد سیاسی خود بخش بزرگی از منافع ملی کشور را به پای تمایلات جناحی خود ریخته
اند واز این منظر چهره رسانه ملی را آن چنان مخدوش کرده اند که میتوان آن را
ارگان رسانه ای جناحی خاص در کشور دانست.
دم دست ترین، واضح ترین و البته تکراری ترین شاهد برای این
موضوع،عملکرد صدا و سیما در اتفاقات پس از انتخابات خرداد 88 بوده است.
در هیچ
کدام از برنامه های رادیو و تلویزیونی این رسانه گروهی هیچ توجهی به ایجاد آرامش
در التهابات سیاسی کشور نشده بود و بالعکس جهت گیری برنامه های ارسالی از فرستنده
های این دستگاه عریض و طویل به منزله پاشیدن بنزین بر آتشی بود که خیمه منافع ملی
را تهدید میکرد. اتفاقی که گویی مدیران این رسانه را ناراضی از عملکرد خود به تشدید
این وضعیت در سال های اخیر وادار کرده است. هجمه سیاسی
این رسانه نسبت به یک جناح خاص، پنج سال پس از انتخابات 88 به همان شدتی است که
چند روز پس از آن اتفاقات آغاز کرده بود. این در حالی است که خردادماه 92در یک
انتخابات پر شور بخش عظیمی از ملت ایران در واکنش به عملکرد یک طرفه مسئولان صداوسیما
در چهارسال قبل از آن،سلیقه سیاسی خاصی را بر گزیدند که اتفاقاً در چند سال گذشته
به شدت مورد هجمه یک طرفه مدیریت این دستگاه رسانه ای قرار گرفته بود.
کارنامه مدیریت رسانه ملی در ده سال گذشته میتواند نقشه راه مدیران
جدیدی باشد که همین روزها باید سکان این کشتی طوفان زده را به دست بگیرند. آنها میتوانند
ببینند که این رسانه علیرغم امکانی که قانون در اختیارش گذاشته تا «بی رقیب» باشد
و علیرغم آن که دیش های ماهواره از پشت بام ها جمع شد و با وجود پارازیت هایی که
سعی میکرد مخاطبان را پای رسانه ملی نگه دارد،هنوز بخش زیادی از ایرانیان تلاش میکنند
تا اخبار خود را از رسانه های دیگر بگیرند و اوقات سرگرمی خود را رو به روی جعبه
های جادویی سپری کنند که برنامه های تولیدی شان هیچ تناسبی با فرهنگ ملی و مذهبی
مردم ایران ندارند. کارنامه عزت الله ضرغامی در ده سال گذشته خود میتواند درسی
باشد برای فرا گرفتن و به کار بستن در حوزه منافع ملی. هرچه او کرد، به کار نبرند
و در هرچه او به کارنبست، بکوشند..
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«از اعتدال تا افراط با توافق جامع هستهای»نوشته شده توسط جواد گیاه شناس پرداخته است:
پس از پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات میاندوره ای آمریکا
7 تن از دیپلماتهای ارشد و وزرای خارجه سابق اروپایی با نگارشنامهای مشترک
خواستار توافق نهایی هر چه سریعتر ایران و گروه 1+5 تا زمان مهلت تعیین شده در 24
نوامبر (3 آذر) در موضوع هستهای شدند. در گزارشی از این نامه که گاردین آن را
منتشر نموده است تصریح گردیده است که گذشت زمان و به تعویق انداختن «تصمیمات نهایی
سخت در پیش» بین ایران و گروه 1+5 فرصت را در اختیار مخالفان توافق ژنو خواهد داد
تا این مذاکرات را به شکست بکشانند.
ائتلاف دیپلماتیک جهانی وتشویق طرفینی
به مذاکره و توافق با ایران در حالی انجام میگیرد که بنا بر توافق دو جانبه ایران
و آمریکا و نهایتا 1+5 در روزهای آتی در کاخ سلطان قابوس پادشاه میانجی پروندههای
دشوار ایران و آمریکا و غرب طرفین در صددند تا گامهای پایانی توافق جامع هستهای
را بردارند. جدای از هر گونه پیشداوری در خصوص نتایج این نشست که البته با پالسهای
نسبتا مثبتی از جانب طرفین همراه گردیده است ولیکن میبایست توفیق دولت یازدهم در
تصویر مقاومت در موضع مذاکره با ارائه تصویری مناسب و معقول از مواضع اصولی توام
با عزت، حکمت و مصلحت را مورد توجه قرار داد که پارادایمهای پیشین امنیت جهانی بر
محور تهدید ایران و ائتلاف جهانی بر ضدایران که بعضا با ضرب آهنگ جنگ همراهی میگردید
را مبدل به اجماع جهانی بر منظر توافق جامع نموده است.
دولت تدبیروامید علیالاصول برچنین
پایهای توانسته است تا اجماع جهانی بر ضدایران را مبدل به پایههای مذاکره بر
مبنای توافق نماید چیزی که حتی متحدین غربی را نیز از بیم حکومت تندروها بر سریر
قدرت بر آن واداشته است تا پیشاز تحصیل قدرت توسط تندروها، مذاکرهکنندگان جهانی
را بر شناخت ساخت قدرت و افراطگرایی در پهنه جهانی و همچنین قدرت گیری تندروها در
کاخ سفید بیمناک سازند .از سوی دیگر در ایران و با روی کار
آمدن دولت دکتر حسن روحانی نیز مذاکرهکنندگان و تیم دیپلماتیک در یک رابطه اعتدالگرایانه
حدواسط مذاکره، دیپلماسی و تنشزدایی با غرب بر آمده است و از حل بحرانهای غیرضرور
بین خود و جهان بینالملل سخن میگوید. این در حالیست که در مقابل منتقدین با
برداشتهای ارزشانگارانه و تاویل و تفسیرهای آرمانگرایانه منافع اساسی جمهوری
اسلامی بر مبنای یک نگرش آشتیناپذیر را ترسیم و هر گونه توافق را به منزله پذیرش
سلطه بیگانگان تلقی نموده و اساسا هر گونه مذاکرهای را منکوب و مذاکرهکنندگان را
سرکوب مینمایند. این در حالی است که چنین فراز و فرودهایی علی الاصول بر پایه ارزشهای
اساسی و ضرورتهای موثر نظام جمهوری اسلامی پایه رقابتهای ایدئولوژیک، انگارههای
دیپلماتیک کشور را در مقاطع مختلف تاریخی تحت تاثیر خویش قرار داده است.
هر چند مرز شناخت این دو برداشت گاها
منافع متعارضی را به بار آورده ولیکن شاید بتوان در مقابل پیام دیپلماتهای غربی
که عنوان میدارند «زمان توافق با ایران فرا رسیده» در داخل کشور نیز مدل اجماع
جهانی بر پایه توافق را مد نظر قرار داد واینچنین عنوان نمود که «زمان مدلسازی
اعتدالی در دیپلماسی کشور» که در بر دارنده ارزشهای اساسی نظام جمهوری اسلامیایران
و واقع نگری در ساختار نظام بینالملل میباشد فرا رسیده است. موضوعی که اگر در این
مقطع سرنوشتساز نتوانیم بر ساختارسازی و پارادایمسازی آن اقدام کنیم شاید فردا
هرگز نتوانیم آن را طرح نماییم. چرا که تندروی و افراطگرایی چیزی نیست که تنها در
منطقه خاورمیانه و گروههای تندروی همچون داعش ریشه دوانیده باشد که در اذهان برخی
از تاثیرگذاران امنیت جهانی و یا احزاب قدرتمند در کشورهای بزرگ دیگر نیز ریشه
دوانیده و کافی است تا زمینه و زمان ملاقات افراطگرایی منطقهای با افراطگرایان
جهانی در خاک حاصلخیز خاورمیانه فراهم گردد آن هنگام دیگر نمیتوان صلح را از ژنو
تا وین و از وین تا عمان و مسقط جستجو نمود بلکه این جنگ سالارانی خواهند بود که
دموکراسی را از دریچه دوربین سلاحهایشان جستجونموده و قدرت و جنگاوری را معیار حق
و دموکراسی قرار خواهند داد.
بنابراین و با چنین برداشتی اینک که
جهان و جهانیان نیز در گفتمانهای خویش مذاکره را جایگزین منازعه نمودهاند در
داخل نیز میبایست با درک منافع ملی با راهبرد واقع انگاری آرمانی میبایست در
جستجوی منافع خویش در مذاکرات آتی باشیم .اینک میبایست منتظر نشست و دید آیا
محصول مذاکرات عایدی برای مذاکرهکنندگان خواهدداشت و از فراز کاخ سلطان عمان دود
سفیدی برخواهد خاست و یا تند باد افراطگرایی شکوفههای امید را از بین برده و با
دست خویش اوباما را از قدرت کنار گذاشته و بار دیگر پارادایم جنگطلبان آمریکایی
را که انگارهای جز این ندارند که با ایران میبایست با زبان جنگ صحبت کرد را به
صحنه بازگردانده واعتدال را با مشت افراط پاسخ خواهند داد.فراموش نسازیم که این
بار زمین خاورمیانه توسط افراطگرایانی شخم گردیده و کاشته شده است که باران تندروی
بینالمللی به کوتاه زمانی میتواند از زمین آن گل خشونت را برویاند.