این قصه جوانی است که از یراق کوبی و لولاکاری در شمیران شروع کرد و سرنوشت وی را زیر چرخ‌های پاترول هم برد اما دست آخر باز هم همدم توپ و چمن شد.

 
بعد از کلی بالا و پایین کردن خیابان‌ها بالاخره به زمین فوتبال رسیدم، زیر سایبان حاشیه زمین نشسته بود، با یکی از مسئولان آنجا به دنبالش رفتم و بعد از سلام و احوالپرسی از آن مسئول خواست تا مرا به دفترش هدایت کند، گویا بازی نوجوانان بین دو تیم بود. وارد دفترش شدم، روی دیوارهایش عکس‌هایی از مراحل ساخت و آماده سازی زمین و بازی‌های اولیه‌اش در قابی بزرگ بود، روی دیوار رو به رویم یک عکسی از سالیان نسبتا دور دسته جمعی فوتبالیست‌ها بود.

بعد از چند دقیقه انتظار وارد اتاقش شد، کسی که موهایش را در فوتبال کشورمان سفید کرده و خیلی‌ها او را پدر فوتبال ایران می‌دانند، پدری که 25 فروردین و در خانواده‌ای هشت نفره متولد شد، و 2 خواهر و 4 برادرند و جز او برادر کوچکش مصطفی از دروازه‌بانان خوب بود و دیگر برادرهایش هم در حد گل کوچک در کوچه بودند، از کودکی فوتبال بازی کرده و در دوازده سالگی دویست شاگرد هم سن خودش در شاهین داشته، او از بنیان گذاران شاهین بوده و بعد از منحل شدن به باشگاه توسط آقای خسروانی خیلی ناراحت شد.

سال 48 ازدواج کرد و سال 49 فرزند اولش به دنیا آمد. حاصل زندگی او 5 فرزند که 3 دختر و 2 پسر است که حسین 44 ساله مهندس عمران، زهرا 46 ساله، امیر 35ساله رزمی کار و ...

او خیلی مایل نبوده فرزندانش سمت فوتبال بروند و بیشتر آنها را تشویق به درس خواندن می‌کرده. او معتقد است در 2 دوره 4 ساله‌ای که رئیس هیأت فوتبال تهران بوده، بهترین دوران فوتبالی کشور بود.


 مهدی اربابی که همه او را در زمین حاج مهدی صدا می زنند در حال حاضر رئیس هیأت فوتبال شمیرانات است که خودش به عنوان رئیس، محمد جودان دبیر و رضا صبوری رئیس کمیته داوران در این هیات مشغول فعالیت هستند.

حاج مهدی هر روز از ساعت 7صبح تا 7عصر در زمین حضور دارد و تمام بازی‌ها را تماشا می‌کند، حاج مهدی می‌گوید: استادیوم سرداران شهید شمیرانات تنها استادیومی است که به علت وجود امنیت بالا نیازی به حضور پلیس ندارد و داوران این جا را خیلی دوست دارند  ، ما به حساب تمام داورانی که اینجا قضاوت می‌کنند بعد از بازی سریع پول واریز می‌کنیم به قول معروف تا عرق کارگر خشک نشده حقوقش را می‌دهیم.


آقا مهدی از گذشته‌اش بیشتر برایم گفت: خیلی‌ها فکر می‌کنند آنهایی که در شمرون زندگی می‌کنند، آدم‌های طاغوتی هستند اما این طور نیست، پدر بزرگم 110 سال اینجا زندگی کرد و من هم از کودکی ام شمرون بودم، پدرم نجار بود و من هم وقت‌های اضافه‌ام را نزد او می‌رفتم و کمکش می‌کردم و یراق کوبی و لولاکاری را هم از او یاد گرفتم.


اگر خدا عمر دوباره‌ای به من می‌داد، هرگز سمت فوتبال نمی‌رفتم، احتمالا تنیس یا اسکی را انتخاب می‌کردم؛ بزرگترین مشکل ورزش ما دلالان هستند و تا زمانی هم که هستند ورزش‌ ما کثیف‌تر خواهد شد، من نمی‌گویم از پول بدم می‌آید، هر چیز به اندازه‌اش خوب است، خود بازیکنان اروپایی موهایشان را مثل خروس چهل تاج درست نمی‌کنند به جز بازیکنان آفریقایی، این جور مسائل به اسم شیعه نمی‌خورد، به قول آقای دادکان:« ما برای تیم داری در فوتبال نیامده‌ایم بلکه برای دین داری آمده‌ایم»


از یک خاطره عجیب برایم گفت: پاییز سال 64 بود و باران نم نم می‌بارید و زمین خیس بود آن زمان موتورهزار آبی رنگی داشتم، کلاه کاسکت بر سرم و شلوار موتورسواری پایم راه افتادم تا بروم کمیته ملی المپیک که در گاندی بود. وارد خیابان ظفر شدم خیلی عادی داشتم حرکت می‌کردم جلوتر یک پاترول که راننده‌اش مرد جوانی بود و یک خانم هم داخل ماشین نشسته بود کم کم دیدم که دارد به طرف من می‌آید، جایی رسیدم که داشتم می‌رفتم داخل جوی آب باز هم ماشین به طرف من حرکت می‌کرد سرعتم را کم کردم، با موتور چند متر به حالت خوابیده روی زمین حرکت کردم طوری شد که دستم دیگر حس نداشت. مردم جمع شدند دورم و کلاهم را برداشتند و از دیدن من خیلی تعجب کردند، تمام کتف و آرنج و پایم زخمی شد، راننده پاترول ترمز دستی ماشین را کشید و پیاده شدند و به طرف من آمدند.
دلیلش را که پرسیدم گفت: ما شما را شناختیم و خواستیم سلامی بدهیم که این طور شد گفتم مرد حسابی داشتی جانم را می‌گرفتی!
این ماجرا اولش تلخ بود و آخرش برایم شیرین شد ، تنها شانسی که آوردم این بود که هیچ ماشینی از پشت سرم نمی‌آمد.

از عکسی که روی دیوار اتاقش بود پرسیدم: عکس متعلق به 1994 در بادن بادن آلمان که قبل از رفتن به قطر انداختیم. در آن عکس زرینچه، دایی، استیلی، مایلی کهن، باقری و ... حضور داشتند.

و در آخر از آرزوهایش گفت: آرزو می‌کنم هیچ کجای دنیا جنگ و کشتار نباشد و بهبود وضعیت مالی مردم، شفای تمام بیماران دنیا از خداوند خواستارم، فقر آفت تمام مشکلات است و از کسانی که اگر برخورد خوبی با آنها نداشته‌ام عذر می‌خواهم و در آخر سلامتی و طول عمر مقام معظم رهبری و تمام کسانی که برای این نظام خالصانه زحمت می‌کشند را خواهانم .

گفتگو از فائزه رضایی
برچسب ها: سرگذشت ، مردی ، فوتبال
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۵۳ ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
آدمي خيلي آشغاليه كه اگر از مربيان شمرون سوال كنين كاملاً به تون ميگن!
در زمينه سرداران شميران براي خود دارو دسته اي درست كرده كه بيا و ببين!
كافيه در مورد اين آقا از حسين قدسي و مربيان ديگري سوال كنينن
ايشون با زمين سردارن خودشو هفت نسل خودشو آباد كرد!
Iran (Islamic Republic of)
سعید حق وردی
۱۹:۰۷ ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۴
با سلام واحترام
مراتب قدردانی وتشکررا از شما عزیزان خدوم عرصه خبر ورسانه که با تلاشهای وافر خویش سعی در اعتلای جایگاه رفیع مفاخر واسطوره ها دارید داشته واز خداوند متعال برای همه شما عزیزان بزرگوار که فرهنگ احترام به کسوت را متجلی می سازید مسئلت میکنم.
در مصاحبه با عزیزی درد دل کرده اید که آبروی فوتبال تهران در سطح مدیریت اجرایی بود.حاج مهدی اربابی سرو راست قامتی است که همیشه با دستگیری از محرومان حافظ ارزش در ورزش مابوده است .همیشه در خفا به ورزشکاران محروم با یارانش کمک میکردودر سخت ترین شرایط بیشترین راندمان مثبت کاری را داشت .اگربازی دربی سال 1362 را در تلویزیون ببینید تا کنار زمین تماشاگر درآزادی نشسته بود .نه از لیدر خبری بود ونه مسئول اضافی ونه هتک حرمت ......
نا از هزینه های گزاف برگزاری خبری بود ونه از کنفرانس مطبوعاتی ..فقط عشق بود وعشق بود وعشق خدمت به مردم وحاج مهدی اربابی ویاران باوفایش همچون مرحوم اکبری قاسمی روانشاد که خدمت میکردند.
امیدواریم خداوند این بزرگان بی ادعای عرصه ورزش وارزش را سلامت بدارد انشالله وعمر با عزت بدهد.
از همین نوشته میخواهم به حاج مهدی اربابی که جوانیش راوقف خدمت به انقلاب ومردم وورزش کرد عرض کنم حاج آقا خداقوت وبدان که همیشه چشم وچراغ ورزش کشوری
با تشکر -شاگرد کمترین سعید حق وردی
آخرین اخبار