سرمقاله روزنامه های کیهان،وطن امروز،حمایت و...را میتوانید در این قسمت بخوانید.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

در ابتدا ستون یادداشت مهمان روزنامه کیهان را میخوانید که به مطلبی با عنوان«هوای فرهنگ را داشته باشید!»نوشته شده توسط علی اکبری اختصاص یافت:


این حق مردم است که در یک هوای پاک و تمیز تنفس کنند. هوایی که بدون بنزن و گوگرد و سرب و ... و دیگر عوامل سرطان‌زا و آلوده و یا ریزگردهای مهاجم، نه باعث بیماری که باعث فرح و سلامت مردم گردد؛ چرا که «هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات است و چون برآید مفرح ذات» و نباید نفسی که فرو می‌رود مخل حیات باشد و مولد سرطان، به همین دلیل است که رئیس سازمان حفاظت محیط‌زیست، این مهم را در اولویت امور خویش قرار داده و وقت و بی‌وقت از آلودگی بنزین پتروشیمی و سرطان‌زا بودن آن سخن می‌گوید و یک تنه در مقابل مستندات دیگر مراجع در انکار این ادعا ایستاده و اعلام می‌کند مشک آن است که ما بگوییم نه آن که خود ببوید و بر همین مبنا موضوع واردات بنزین بی‌کیفیت با عنوان یورو 4 را فراهم می‌سازد. در روزهایی که هوا پاک است، آفتابی می‌شود و توزیع این بنزین وارداتی را عامل پاکی هوا معرفی کرده و در روزهای غیرپاک، پشت ابرها مخفی شده و انگار نه انگار که رئیس سازمان محیط زیستی در این کشور وجود دارد.
فرهنگ مشابه هوایی است که در آن تنفس می‌کنیم و باید مراقب بود که این هوا آلوده نگردد و با عوامل آلودگی هوا مبارزه کرد.

 اگر همین رفتار برخی مسئولین دولتی در موضوع هوا و محیط‌زیست را به عرصه فرهنگ تعمیم دهیم مشاهده می‌شود ظاهرا مشکلی که در سازمان محیط‌زیست وجود دارد، در سازمان محیط‌زیست فرهنگی کشور نیز وجود دارد. برخی آقایان از دغدغه و نگرانی درخصوص فضای فرهنگی کشور سخن می‌رانند اما زمانی که به موارد و عوامل این آلودگی می‌رسیم، مواردی مشابه بنزین آلوده مطرح می‌گردد. اجازه دهید به برخی از این موارد اشاره کنیم:

بزرگ‌ترین تهاجم فرهنگی، حمله به شعار «ما می‌توانیم» است. نمونه‌هایی از اقدامات چند ساله کشورمان در عرصه علم و دانش و فناوری از قبیل دانش هسته‌ای، فضایی، نانو، پزشکی، دفاعی و... نشان داده که می‌توانیم خود را در عرصه برترین‌های این حوزه در جهان مطرح سازیم و به اذعان مجامع جهانی که برخی این آمار را بیشتر از آمارهای داخلی قبول دارند، رشد دانش در کشورمان بالاترین است. با این حال روحیه قجری و غرب‌زدگی در افکار و اظهارات برخی از مسئولین دولتی موج می‌زند. یکی از مسئولین اظهار می‌دارد ایرانی جماعت را چه به صنعت، ایرانی جماعت فقط در آبگوشت و قورمه‌سبزی تخصص دارد. مسئول دیگری از قدرت نظامی دشمن می‌گوید که با یک بمب، هستی ما را نابود سازد. برادر دیگری که به دلیل نامعلومی اخبار پیشرفت کشور را نشنیده سخن از دانش و تخصصی در علم پزشکی می‌گوید که شاید هشتاد سال دیگر به ایران وارد شود. حضرت امام خاطره‌ای از زبان آیت‌الله حائری نقل می‌فرمود که برای بالا بردن روشنایی چراغ لامپا باید یک فرد غربی این کار را می‌کرد و ایرانی را عاجز از این کار معرفی کرده بودند.

 حضرت امام در ادامه با کنایه به رزم‌آرا در مورد این که ایرانی جماعت را آفتابه‌ساز معرفی کرده بود، می‌فرماید: «ما را در غفلت و در خواب نگه داشتند که ما هیچ یک از امور صنعتی را قادر بر تحققش نیستیم. ملت ما فقط لولهنگ می‌تواند بسازد. کار دیگر از او نمی‌آید. باور کرده بود این ملت بیچاره روی تبلیغاتی که قدرت‌های پیشرفته و بزرگی کرده بودند. تبلیغات داخلی که وابستگان به آن‌ قدرت‌ها کرده بودند به اینکه ما باید همه چیزمان از خارج باشد؛ و ما باورمان آمده بود یا بسیاری از ما، که غرب یک نژاد برتر است... اعتقادمان این بود که اصلاً از ما کاری ساخته نیست. ارتش ما اگر بخواهد ارتش بشود مستشار لازم دارد. از آمریکا یا از اروپا باید مستشارانی بیایند تا ارتش ما را بتوانند سر و سامان بدهند. ما راجع به صنایع اصلاً نباید صحبتش را بکنیم. ما یک ملت لولهنگ‌ساز هستیم. ما نسبت به صنایع اصلاً نباید صحبت بکنیم. این صنایع دربست به عهده اروپایی‌ها و آمریکایی‌هاست.» (صحیفه امام، ج 13، ص 533)

در موضوع فرهنگی دسته‌بندی خودی و غیر خودی به فراموشی سپرده می‌شود و دسته‌بندی هنرمند ارزشی و غیر ارزشی انکار می‌شود. خوب بود در همین ادعا نیز صداقت به خرج داده می‌شد زیرا در مرحله عمل ظاهراً برخی هنرمندان غیر ارزشی، مقبولیت و محبوبیت بیشتری در نزد برخی دولتمردان کنونی داشتند و به بهانه جذب حداکثری و دفع حداقلی، سیاست حذف حداکثری و جذب حداقلی در دستور کار قرار گرفتند. البته در جذب حداقلی نیز بعید است که توفیقی حاصل شود. از دعوت از عناصر تملق‌گو و مدیحه‌سرای رژیم پهلوی به عنوان شاعران انقلاب، دفن خوانندگان معلوم‌الحال به عنوان هنرمند در قطعه هنرمندان به بهانه این که دارای خانواده فرهنگی بوده‌اند.

ادعای واگذاری ممیزی به هنرمندان و جامعه و در عین حال مخالفت با اقدامات جوانان انقلابی و نوظهور در عرصه فرهنگ به بهانه توهین به فلان شخصیت سیاسی و یا تورق خاطراتی که ظاهراً کسی حق استناد به آن را ندارد. لغو همایش و اجلاس‌های ضد استکباری به بهانه‌های واهی و انکار مسئولیت خود در این اقدامات و همزمان پشتیبانی از برنامه‌هایی که تنها اسم و نامی از انقلاب و ایران دارند و در واقع توهین به ایران و ایرانی و سیاه‌نمایی اوضاع کشور و نظام اسلامی هستند. انتشار کتب افراد معلوم‌الحال، مصاحبت و هم‌نشینی با برخی از این نویسندگان غرب‌زده به گونه‌ای که حتی جرأت ندارند به ایشان بگویند لااقل آشغال سیگارشان را روی لباس ایشان نریزند و نهی از منکر «سیگار کشیدن» پیش‌کش. از انکار وجود دشمن تا مقابله با شعار استکبارستیزی که در گفتار و رفتار برخی از مسئولین و به ظاهر هنرمندان وجود دارد. حمله و تهاجم به اصل آسمانی امر به معروف و نهی از منکر به بهانه اقدامات مشکوک در اصفهان و عدم برخورد با رسانه‌های داخلی که خط این حرکت را به بیگانه دادند همان طور که در برخی امور دیگر نیز برخی رسانه‌های داخلی، تولیدکننده و یا بازنشر دهنده جنگ روانی دشمن شده‌اند. آقایانی که ادعای واگذاری مسئولیت به مردم را دارند حتی از برخی اسلاف خویش نیز تندروترند و به عنوان نماینده جامعه مطبوعاتی کشور، خود را انتخاب می‌نمایند تا شاهد اوج دموکراسی باشیم. در حالی که بالاترین فرهنگ در یک جامعه احترام به قانون است، توسط برخی مسئولین به صراحت در مقابل احکام و مراجع قانونی ایستادگی می‌شود.

 آقایان دغدغه خود را رفع فیلترینگ و افزایش پهنای باند می‌دانند و به صورت اخلاقی جامعه را دعوت به حفظ حریم‌ها می‌نمایند که تو را به خدا در این فضا از استفاده غیراخلاقی و یا تولید محتوای نامناسب خودداری فرمایید و خود را به غفلت می‌زنند که در این فضا، عموم مردم سالم رفتار می‌کنند و اقداماتی محدودساز از قبیل فیلترینگ برای حفظ سلامت این جامعه حداکثری و مقابله با اقدامات تبهکاران و مجرمان سایبری و یا سرقت اطلاعات شخصی افراد و نفوذ و گسترش فرهنگ منحط بیگانه است و اگر آقایان به جای تلاش برای رفع فیلترینگ، به حمایت از نخبگان سایبری کشور پرداخته بودند تاکنون مشکل مرتفع شده بود و شبکه اجتماعی داخلی و بومی در دسترس عموم افراد جامعه قرار گرفته بود.

به نظر می‌رسد دولت محترم باید نگاه دوباره‌ای به عرصه هوای فرهنگی که مردم مجبور به تنفس کردن آن هستند داشته باشد. باید با عوامل اصلی آلوده‌ساز این هوا مقابله کرد و در این میان به جای شعار دادن و یا آدرس‌های انحرافی و غیرحقیقی، باید با تلاش و همت مضاعف، مجاهدت نمود. نباید شرایط به گونه‌ای باشد که علی‌رغم تذکرات علنی به مسئولین فرهنگی کشور، همچنان شاهد راهبردهایی باشیم که دغدغه‌هایی غیر از رفع آلودگی از این فضا را دارند.

مهدی محمدی در مطلبی که با عنوان«دام تمدید»در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز به چاپ رساند اینگونه نوشت:


مذاکرات هسته‌ای در وضعیتی بسیار مبهم قرار دارد. وقتی به درون اتاق مذاکره نگاه می‌کنیم چند حقیقت بسیار مهم نمایان است:

1- مذاکرات با نقطه‌ای که بتوان آن را برد-برد نامید فاصله‌ای بسیار زیاد دارد.

2- جنس شکاف‌های موجود، مذاکراتی نیست، یعنی مساله این نیست که دو طرف باید مذاکره بیشتری کنند تا بتوانند درباره مسائل باقیمانده تفاهم کنند بلکه جنس شکاف‌ها کاملا سیاسی و راهبردی و ناشی از نوع خاص نگاه آمریکایی‌ها به نتیجه‌ای است که باید از این مذاکرات بیرون بیاید.

3- نشانه‌ای از اینکه آنچه اکنون در مذاکرات می‌گذرد، تاکتیکی برای امتیازگیری در دقیقه 90 باشد، وجود ندارد. در واقع نمی‌توان فرض کرد آمریکایی‌ها چیزی گفته‌اند که بناست بعدا از آن کوتاه بیایند. موضع فعلی آمریکا را براساس شناخت از اصولی که این موضع بر آن استوار شده، می‌توان موضع واقعی آمریکا دانست.

4- از دید آمریکا، ایران یک طرف مذاکره نیست که باید چیزی بگیرد و چیزی بدهد؛ ایران یک متهم است که باید هر چه دارد بدهد و در مقابل به هرچه گرفت راضی شود.

5- اصول حاکم بر مذاکرات، اصول هسته‌ای نیست. نگاه به مشروح مباحثات کاملا آشکار می‌کند آمریکایی‌ها به هیچ‌وجه –بر خلاف آنچه می‌گویند- روی بستن راه‌های حرکت ایران به سمت سلاح هسته‌ای متمرکز نیستند بلکه هدف واقعی که تعقیب می‌کنند این است که با ایجاد هراس از آینده، ایران را وادار به پذیرش یک توافق بسیار بد کنند که نه فقط برنامه هسته‌ای ایران را بشدت دچار آسیب می‌کند بلکه به نحو بی‌شرمانه‌ای محیط داخلی ایران را نیز هدف می‌گیرد.  براساس این 5 اصل که یک توصیف محتاطانه اما دقیق از محتوای مذاکرات هسته‌ای بویژه پس از مذاکرات مسقط است، نکات زیر دارای اهمیت اساسی است:

1- اولین و مهم‌ترین نکته این است که آمریکا در پی گرفتن یک باج بزرگ از ایران است. اتفاقی که در مذاکرات مسقط رخ داده هیچ معنایی جز این ندارد. اگرچه برخی معتقدند سفت شدن ناگهانی موضع مذاکراتی آمریکا در مذاکرات مسقط صرفا یک تاکتیک کلاسیک مذاکراتی است –که براساس آن دو طرف در دقیقه 90 باید چنان رفتارکنند که گویی هیچ ترسی از شکست مذاکرات ندارند و این طرف مقابل است که باید امتیاز بدهد- اما برخی نشانه‌ها به ما می‌گوید آنچه در حال رخ دادن است چیزی فراتر از ظاهرسازی است. آنچه در مسقط اتفاق افتاده عملا این بوده است که آمریکا از ایران خواسته برنامه غنی‌سازی خود را به طور بلندمدت واگذار کند و متقابلا تا زمانی بلند در آینده انتظار لغو واقعی تحریم‌ها را نداشته باشد. این نوع رفتار مذاکراتی، در حالی که عمق نیاز دولت اوباما به توافق با ایران روشن است، در واقع به این معناست که آمریکایی‌ها تصور می‌کنند طرفی که باید امتیاز بدهد و از شکست مذاکرات بترسد، ایران است. سوال این است که چه عواملی چنین وضعیتی را به‌وجود آورده است؟

2- این سوال بسیار اساسی است که چرا و چگونه مذاکرات به وضعیت فعلی رسیده است؟ شکل دیگر این سوال این است که بپرسیم چه چیز باعث شده آمریکایی‌ها تصور کنند می‌توانند امتیازی بسیار بزرگ از ایران بگیرند بی‌آنکه هیچ چیز درخوری ارائه کنند؟ چه چیز بده بستان را به باج‌خواهی و برد- برد را به برد- باخت بدل کرده است؟ من تصور می‌کنم اصلی‌ترین مساله این است که در مشی دولت آقای روحانی هیچ چیز وجود نداشته است که آمریکایی‌ها را متقاعد کند باید با این دولت به عنوان یک طرف قدرتمند مذاکراتی رفتار کنند و به آن امتیاز بدهند. اگر نگوییم همه، لااقل برخی بخش‌های دولت، آشکارا آمریکا را شریکی تصور می‌کرده‌اند که می‌توان با آن در حوزه نگرانی‌های مشترک به تفاهم رسید. همین بخش‌های دولت، دشمنی آمریکا با ایران را نگرانی‌هایی مشروع می‌خواندند که ایران خود نیز در به‌وجود آوردن آنها مقصر بوده و باید برای حل آنها به فرآیند اعتمادسازی تن بدهد. متولیان همین بخش‌ها بودند که شرط خروج ایران از فضای امنیتی را کوتاه آمدن در موضوع هسته‌ای اعلام می‌کردند.

همین بخش‌ها آمریکا را کم و بیش متقاعد کردند که در عمل، اعتقادی به یک استراتژی درون‌زای اقتصادی ندارند و می‌خواهند تمام بار اقتصاد کشور را به دوش یک توافق هسته‌ای بگذارند که تحریم‌ها را تعدیل می‌کند. و مهم‌تر از همه، همین بخش‌ها بودند که به آمریکا گفتند آینده سیاسی آنها در گرو توافق هسته‌ای است و بدون یک توافق – توافقی که تاکید شد محتوایش هر چه باشد بهتر از توافق نکردن است- از صحنه سیاسی کشور حذف خواهند شد. ارسال این آدرس‌های اشتباه بود که مذاکرات را به وضعیت فعلی کشاند و الا چرا آمریکایی که در منطقه درمانده شده و هیچ راهی جز آویختن از ریسمان ایران نمی‌بیند، باید در مسقط به خود جرات بدهد و از تعلیق همه چیز در ازای هیچ سخن بگوید؟ نتیجه این بحث یک جمله بیش نیست: آن روز که شما به چشم دوست به آمریکایی‌ها نگاه می‌کردید، آنها شما را دشمن‌ترین دشمنان خود می‌دانستند.

3- اکنون زمزمه‌هایی بلند شده است که مذاکرات تمدید خواهد شد. هنوز روشن نیست مکانیسم این تمدید چگونه خواهد بود ولی دو طرف می‌گویند هرگز تن به شکست کامل مذاکرات نخواهند داد. سوال اصلی و مهم این است که بر چه اساس تیم مذاکره‌کننده به این نتیجه رسیده است که تمدید مذاکرات به سود ایران است. آیا تعطیل شدن بخشی دیگر از برنامه هسته‌ای ایران در ازای چند صد هزار دلار پول، روندی است که منافع ایران در آن نهفته باشد یا آنگونه که پیش‌تر در یادداشتی نوشته‌ام کل این داستان بازی آمریکاست که به‌تدریج برگ‌های هسته‌ای ایران را از ایران بگیرد و در مقابل هیچ دستکاری جدی در تحریم‌ها نکند؟ مهم‌تر از این، واقعا چه تضمینی وجود دارد که در صورت تمدید مذاکرات و خرید زمان بیشتر، آمریکایی‌ها موضع خود را تغییر دهند و آینده مذاکرات بهتر از گذشته آن باشد؟ در حقیقت، موضوع کم و بیش روشن است: یا توافق کنید یا این روند را همین‌جا خاتمه دهید.

دکتر حسین بنیانیان مطلبی را با عنوان«پالایش هوشمند»در ستون یادداشت روز،روزنامه حمایت به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:


موضوع فیلترینگ هوشمند - که در جلسه اخیر شورای عالی فضای مجازی از سوی رییس جمهور مطرح شد- این هدف را دنبال می کند که  کاربران فضای مجازی برای استفاده از این رسانه، دغدغه وجود  محتوای مجرمانه در اینترنت را نداشته باشند. از همین روی ، برای مقابله با آسیب‌های فن آوری‌های نو، باید از  روش های جدید پالایش و تقویت و توسعه دائمی بهره گرفت.استفاده از این ابزار که در همه دنیا هم مرسوم بوده، لازم است مستمراً بر روی آن کار شود و به موازات آن کار فرهنگی برای توجیه افکار عمومی نیز صورت گیرد. ابزار فیلترینگ، در کشورهای غربی، روشی مقبول و پذیرفته است، به طوری که خانواده ها و مردم همراهی کامل دارند و هر چه افراد و گروه های مختلف برای بهره برداری اقتصادی سعی در دور‌زدن فیلترینگ دارند، بخش نظارتی فناوری های سایبری آن کشورها، راه های جدیدتری برای مقابله با آن ارائه می نمایند. اخیراً یکی از مقامات ارشدآمریکا، اعلام کرد حاضر است به خاطر حفظ امنیت کشورش، دستور قطع اینترنت را صادر کند و این طور نیست که هیچ کشوری در دنیا به موضوعات مربوط به فضای مجازی حساس نباشد.

بنابراین ما در داخل کشور که به لحاظ دینی و اخلاقی حساسیت بیشتری نسبت به کشورهای غربی داریم، باید در راستای یک جریان مستمر با 
بهره‌گیری از متخصصان داخلی، همواره بر روی روش‌های جدید فیلترینگ تحقیق و فعالیت کرده تا بتوانیم فیلترشکن هایی که هر از چندگاهی از سوی متخلفین داخلی و خارجی به روز می شود را بررسی کرده و به عبارتی پاتک دشمن را با روش های جدید پاسخ دهیم. در واقع عرصه سایبری، جنگی است که در هر زمان و متناسب با منطقه جنگی مورد نظر، باید اسلحه موثری را به کار برد و سلاح های ما هم به صورت فنی باید قابلیت مقابله با هجوم سایبری را داشته باشد. به لحاظ قانونی، بر اساس تصمیم کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، اعمال فیلترینگ هوشمند الزامی است اما متاسفانه وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات تاکنون این مصوبه را اجرایی نکرده است.

باید تصمیم قوه قضائیه، کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه و دستور العمل های شورای عالی فضای مجازی برای فیلترینگ سایت‌ها یا نرم ‌افزارهای شبکه ‌های اجتماعی، توسط وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات اجرایی گردد و هیچکس نباید خود را فراتر از قانون بداند.
مشکل بزرگ اینجاست که وقتی ما بر روی قسمتی از یک معضل متمرکز می شویم، بقیه راه حل ها را به دست فراموشی می سپاریم. یکی از داروهای شفابخش این بیماری، این است که رسانه ملی متناسب شرایط امروز، بر روی سطح آگاهی های مخاطبینش کار کند و اصطلاحاً سواد رسانه ای مردم را افزایش دهد. ترتیب دادن میزگردها در صدا و سیما، بخش کوچکی از پازل حل مسئله است. باید ده ها برنامه با زبان های مختلف برای مخاطبین مختلف، آسیب های فناوری های نو و جدید در تلفن های همراه و رایانه ها و ترفندهای مختلف دور زدن فیلترینگ را تبیین کنند.

در این میان، کاری که دولت علاوه بر تهیه و توسعه زیرساخت های فیلترینگ باید نسبت به اجرا کردن آن اهتمام بورزد این است که دانش آموزان از طریق دبیران توانمند به وسیله کتاب های درسی در حدّ مقدور به طور کامل واکسینه شوند.  لازم است در تمام وزارتخانه ها بخشی از اعتبارات، برای تهیه آموزش های لازم در این زمینه هزینه شده و کارکنان خود را طی جلساتی با حضور کارشناسان حوزه آی تی از خطرات و معضلات این فناوری ها آگاه نمایند، به طوری که قادر به مصونیت بخشی در مقابل آسیب های فناوری های جدید درچارچوب خانواده باشند. اگر چنین نهضتی در کشور رشد کند به نحوی که رسانه ملی، آموزش و پرورش، دانشگاه، ادارات مختلف دولتی موفق به ایجاد حرکت شوند، آن وقت می توان گفت که در کنار این حرکت فرهنگی، فیلترینگ هم کمک کننده است. اما اگر بحث فیلترینگ منجر به راحت شدن خیال و پایان یافته تلقی شدن رسالت سایر بخش های دولتی و دستگاه ها گردد، این امر را باید به داروی ناقصی تشبیه کرد که بیمار را با زجر و تاخیر خواهد کشت.

نابراین بحث فیلترینگ هم وجه مثبت دارد و هم وجه منفی. 
روی مثبت آن این است که جلوی ویروس های خطرناک فکری به وسیله فناوری گرفته می شود ولی شکل منفی آن این است که طرح این مسئله موجب می شود که بقیه نهادها و دستگاه ها ممکن است وظیفه خود را فراموش کرده و یا والدین به تصور اینکه فیلترینگ فعال است از انجام مسئولیت خود طفره بروند. شورای عالی فضای مجازی اصولاً به همین منظور با تدبیر رهبر انقلاب شکل گرفته است، جایی که با حضور رسانه ملی، آموزش و پرورش، دانشگاه و رئیس جمهور باید به دغدغه های مطرح شده، توجه گردد. شورای عالی فضای مجازی موظف است در اتاق های فکر به صورت کارشناسی شده، برنامه ای با جزئیات کامل و ریز به صورت عملیاتی برای آموزش و پرورش، آموزش عالی، رسانه ملی و کلیه ادارات دولتی را طراحی، مورد بحث و گفت وگو قرار دهد و در صورت ضرورت، منابع اعتباری در ردیف بودجه برای آن دیده شود. شورای عالی فضای مجازی باید پس از تعیین زمان برای اجرای این دستورالعمل ها، باید بر روند آن نظارت کرده و مانند ستاد فرماندهی جنگ، پیشبرد اهداف آن را مدیریت نماید.

در پایان، برای یاددآوری و تاکید مجدد بر ضرورت تسریع در اجرایی کردن فیلترینگ، به سخنان مقام معظم رهبری خطاب به شورای عالی انقلاب فرهنگی اشاره می کنیم که طی آن، وضعیت اینترنت را نابسامان عنوان کرده و ضمن هشدار، بحث کنترل و پالایش پایگاه‌های مخرب و برخورد با تخلفات اینترنتی را در راس اولویتهای فرهنگی دانستند و فرمودند: «اینترنت یکی از نعم بزرگ الهی است، اما در عین حال یک نقمت بزرگ هم هست؛ یعنی یک چاقوی دو دم و خطرناک... اینترنت الان مثل یک جریان افسار گسیخته است... این مثل آن است که کسی یک سگ وحشی را بیاورد، بگویند قلاده‌اش کو؟ بگویند سفارش کرده‌ایم آهنگر قلاده را بسازد!»

روزنامه خراسان ستون یادداشت روز خود را به مطلبی با عنوان«اروپا؛ رياضت بدون رضايت»نوشته شده توسط حبیب نیکجو اختصاص داد:

حدودا ده روز پیش بود که پایتخت بلژیک شاهد بزرگترین تظاهرات کارگری بعد از جنگ جهانی دوم بود. اعتراضاتی که بوی خشونت به خود گرفت و باعث ایجاد درگیری میان ده ها هزار معترض و پلیس بروکسل شد. البته بروکسل در این میدان تنها نبود و تظاهراتی در لهستان و یونان و انگلیس نیز به وقوع پیوست. در میان تظاهر کنندگان این شعار بیشتر از همه به چشم می خورد: «ریاضت اقتصادی را متوقف کنید».

بعد از بحران مالی 2007 بود که سیاست های ریاضت اقتصادی در اکثر کشورهای پیشرفته در دستور کار قرار گرفت. منظور از سیاست ریاضتی، کاهش مداوم کسری بودجه توسط دولت است. به این معنا که از یک طرف درآمدهای دولت نظیر مالیات افزایش یابد و از طرف دیگر هزینه و مخارج دولتی کاهش پیدا کند. اقتصاد اروپا بعد از آنکه وارد رکود ناشی از بحران مالی شد، با ناتوانی دولت در بازپرداخت اقساط اوراق قرضه هایی که قبلا در بازارهای بین المللی فروخته بود، مواجه شد. این ناتوانی خود را در بحران بدهی های مالی برخی از دولت ها نظیر یونان، اسپانیا و پرتغال نشان داد. این شرایط موجب شد که رتبه اعتباری این کشورها در بازارها کاهش یابد تا هزینه تامین مالی بین المللی آن ها افزایش یابد. بنابراین، عامل رکود اقتصادی در کنار ناتوانی در بازپرداخت بدهی ها و عدم امکان تامین مالی مجدد سبب گردید تا وضعیت بدهی های مالی دولت تضعیف گردد. این تضعیف خود را در نسبت بدهی های عمومی دولت به تولید ناخالص داخلی نشان داد که در اکثر کشورهای اروپایی مرز 90 را پیمود. یعنی بدهی های دولت های اروپایی به میزان تولید ناخالص داخلی آن ها رسید. در این شرایط سیاست های ریاضت اقتصاد در کشورهای اروپایی اجرا شد تا بلکه میزان بدهی های این کشورها کاهش پیدا کند.

برای مثال در یونان، کلیه حقوق و مزایای شاغلان دولت و مجلس کاهش پیدا کرد و پاداش و عیدی پایان سال یا همان حقوق ماه سیزدهم و چهاردهم سال حذف گردید علاوه بر این سن بازنشستگی افزایش پیدا کرد و امکان اخراج کارکنان تسهیل گردید. در این شرایط هرچند، وضعیت بدهی دولت بهبود پیدا کرد و دولت ها توانستند بدهی های خود را کاهش دهند اما این سیاست های ریاضتی باعث شد که رشد تولید ناخالص داخلی با چالش مواجه شود و این امر سبب گردید وضعیت بیکاری در کشورهای اروپایی افزایش یابد و موجبات نارضایتی توده مردم این کشورها را فراهم آورد. عملکرد این سیاست ها در کشورهای اروپایی تا جایی بد پیش رفت که اولیور بلنچارد، کارشناس ارشد صندوق بین المللی پول، عملکرد کشورهای اروپایی را نامناسب خواند و سیاست های ریاضتی یونان را بیش از حد شدید و توجیه نا پذیر خواند.

شاید ساکنان اروپا زمانی که می بینند، شواهد زیادی در مورد خروج موفق آمریکا از بحران مالی دیده می شود، بیشتر افسوس می خورند. آمریکا به تازگی نیز سیاست های تسهیل پولی (quantitative easing) خود را به پایان رساند و به گفته کارشناسان تا حد زیادی از رکود خارج شده است. این سیاست که به نوعی سیاست انبساطی محسوب می گردد، با موفقیت به پایان رسید اما اکنون و بسیار دیر بانک مرکزی اروپا به فکر به کار بستن این گونه سیاست های انبساطی افتاده است.

با این حال دلایل زیادی مبنی بر ادامه این وضعیت در منطقه یورو و اتحادیه اروپا وجود دارد. پایین تر بودن تورم(3/0 درصد) از حد هدفگذاری شده توسط بانک مرکزی اروپا(2 درصد) نشان می دهد خطر ورود به تورم منفی و رکود وجود دارد. از طرف دیگر رشد اقتصادی پایین آلمان سبب شده است که پیش بینی ها از آینده اقتصاد این کشور نیز تیره و تار شود تا لوکوموتیو رشد اقتصادی اروپا از کار بیفتد و ممکن است این کشور حتی وارد رکود شود. دلیل سوم، سطح بالای بدهی های این کشورها با وجود سیاست های ریاضتی است که به شدت سطح سرمایه گذاری در این کشورها را تحت تاثیر قرار می دهد. دلایل دیگر هم چون اقدام دیرهنگام بانک مرکزی اروپا در زمینه سیاست های تسهیل پولی، احتمال ورود مجدد به رکود و ... نیز برای این مدعا می توان در نظر گرفت.

از این ها که بگذریم، بنا بر جدیدترین گزارش کمیسیون اروپا،رشد اقتصادی کشورهای ناحیه یورو در سال 2014 تنها 8/0 درصد بوده که بسیار پایین تر از 2/1 درصدپیش بینی است. در این گزارش هم چنین، پیش بینی رشد اقتصادی این کشورها در سال 2015 از 7/1 درصد به 1/1 درصد تنزل یافته است. این گزارش هم چنین از خطر تورم منفی نیز سخن گفته است که خود خطری خطیر برای اقتصاد اروپا خواهد بود. با این حال، بعید به نظر می رسد در دو سال اخیر اتفاق خاصی برای وضعیت اقتصاد اروپا رخ دهد و اگر بهبودی هم رخ دهد، بسیار ناچیز خواهد بود.لذا هیچ بعید نیست که در سال های آینده نیز شاهد تظاهرات ضد دولتی و اقتصادی در کشورهای مختلف اروپایی باشیم. شاید چیزی فراتر از آنچه در بروکسل اتفاق افتاد.

سید مسعود علوی در مطلبی که با عنوان«به کجا می رويم؟!»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند اینطور نوشت:

چند آمار در حوزه عمومی و خصوصی، تکان دهنده است؛ چندی پیش مدیر کل پزشکی قانونی استان تهران خبر داده بود در شش ماه نخست امسال 60 هزار و 39 نفر به دلیل نزاع به مراکز پزشکی قانونی استان تهران مراجعه کردند. (1) هم او گفته بود نزاع در پایتخت 4/5 درصد رشد داشته است. همچنین بر اساس آمار دیگری از پزشکی قانونی، هر ساعت 72 درگیری منجر به جرح در کشور و 12 نزاع در تهران رخ می دهد و یا به عبارت دیگر، هر 5 دقیقه 6 درگیری و نزاع رخ می دهد. (2)این اخبار در حوزه عمومی، تکان دهنده است. در حوزه خصوصی گفته شده است از هر 5 ازدواج در شهرستان ها، یکی و از هر 3 ازدواج در تهران، یکی منجر به طلاق می گردد. (3) این آمار هم تکان دهنده است.ما به کجا می رویم؟! این نزاع ها برای چیست؟ منشأ منازعه کدام است؟ روایت داریم حضرت رضا علیه السلام در نامه ای به عبدالعظیم حسنی، سفارش های مؤکدی در مورد رها کردن ستیزه جویی و ترک جدال با یکدیگر، به مؤمنین فرمودند. این روایت هم تکان دهنده است. با هم آن را بخوانیم؛

«ای عبدالعظیم! از سوی من به دوستانم سلام برسان و به آنها بگو که شیطان را به خود راه ندهند و به آنان فرمان بده به خاموشی و ترک کردن در آنچه به کارشان نمی آید و رها کردن ستیزه جویی و روی آوردن به یکدیگر، چرا که این کار موجب نزدیک شدن به من است. نیز بگو که خود را به درافتادن با یکدیگر مشغول نسازند که من با خود عهد کرده ام هر که چنین کند و یکی از یاران مرا به خشم آورد، از خدا بخواهم سخت ترین عذاب را در دنیا به وی برساند و در آخرت در شمار زیانکاران باشد. آنها را آگاه ساز که خداوند، نیکوکار آنها را خواهد بخشید و از بدکارشان درخواهد گذشت، مگر کسی که به خدا شرک ورزد، یا دوستی از دوستان مرا بیازارد، یا بدخواهی او را به دل گیرد. که اگر چنین کند، خداوند او را نبخشاید تا زمانی که از این اندیشه بد باز نگردد. اگر بازگشت، چه بهتر، وگرنه روح ایمان از دلش رخت بربندد و از ولایت من بیرون رود و او را از ولایت ما بهره ای نخواهد بود و من از این سرنوشت بد به خدا پناه می برم.» (4)

امام رضا علیه السلام برای خروج از این بحران، نسخه شفابخش و عملی دارند. بحران خشونت، درگیری و منازعه را باید در کنترل خشم و غضب، جستجو کرد. شیطان، انسان را از وادی خشم و غضب به وادی نفرت می آورد. وقتی در این حوزه، خوب گرم شدیم به وادی انتقام و ستیزه جویی می رویم. آمارهای تکان دهنده حوزه عمومی و خصوصی در همین وادی ستیزه جویی و انتقام، رخ نمایی می کند.امام رضا علیه السلام به عبدالعظیم حسنی می فرماید شیعیان مرا در وادی غضب، امر به سکوت و خاموشی کن تا از این مرز، جلوتر نروند. به آنان بگو ستیزه جویی با هم را کنار گذاشته و اصل را بر گفتگو و مصالحه و آشتی بگذارند. به آنان بگو با درگیری با هم وقت خود را هدر ندهند، به هم مشغول نشوند. اگر چنین کنند در آخرت از زیانکاران خواهند بود. از خدا می خواهم

سخت ترین عذاب را در همین دنیا به آنان برساند.چنین کسانی از ولایت من بیرون خواهند رفت و من از این سرنوشت بد به خدا پناه می برم!خدا رحمت کند امام خمینی (ره) را که هر وقت برنامه عقد داشتند، پس از پایان مراسم، به عروس و داماد می فرمودند؛ «بروید با هم بسازید.» همین دو کلمه، جهانی از معنی را در خود دارد. ما در حوزه عمومی و خصوصی، راهی به جز سازش و ساختن با هم نداریم. هر راهی غیر از این، جز تباهی و سقوط اجتماعی، چیز دیگری نیست.اینکه ما چرا به اینجا رسیدیم؟ باید مورد واکاوی دقیق قرار بگیرد. چرا آستانه تحمل و قرار اجتماعی ما پایین است؟ اینکه با اندک اختلافی، بر روی هم تیغ نفرت و خصومت می کشیم، فوق العاده عجیب است.

ماه های محرم، صفر و رمضان، فرصتی است که روح خود را در چشمه زلال تعالیم قرآنی و معارف اهل بیت علیهم السلام، شستشو دهیم. امام حسین علیه السلام می فرماید: «با گذشت ترین مردم کسی است که دارای قدرت انتقام باشد اما عفو کند.» (5)اینکه مردم ما به امام حسین و اهل بیت پیامبر علیهم السلام عشق می ورزند و در ماه های محرم و صفر، هر روز تا پاسی از شب، در اندوه شهادت امام حسین علیه السلام و یاران باوفای او عزاداری می کنند، باید عامل به فرامین او هم باشند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «کمال دلیری آن است که انسان بر خشمش چیره گردد.» (6) چرا این دلیری ها در وجود ما کم شده است؟ امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «کسی که هنگام خشم، خوددار نباشد، از ما نیست.» (7) باید باور کنیم وقتی جلوی خشم خود را نمی گیریم و وارد یک نزاع می شویم که نتیجه اش آسیب به دیگران است، از حوزه ولایت معصومین علیهم السلام خارج می شویم. این متن حدیث است!

همین بساط در حوزه سیاسی هم وجود دارد. وجود تنافر و تخاصم بین گروه های سیاسی، چه در میان گروه های رقیب و چه در میان یک گروه همگن سیاسی، اعجاب آور است! عده ای نان خود را در تنور «تنافر» و «تخاصم» گروه ها و رجال سیاسی و مذهبی پخت می کنند. ظهور فتنه 18 تیر 78 و فتنه انتخابات سال 88 نتیجه یک بی تربیتی سیاسی بود. در سفارش های امام رضا علیه السلام به عبدالعظیم حسنی، این بیان بود که فرمود: «راهی برای شیطان نگذارید که بر نفس شما چیره شود.»راه شیطان در جامعه ما چیست؟ یکی از راه های نفوذ شیطان در جامعه ما همین پدیده ماهواره و بدآموزی های اینترنت و شبکه های مدرن اطلاع رسانی است. باید دید چگونه از آنها مصونیت پیدا می کنیم؟ همین هفته گذشته بود که جمعی از مردم زنجان به طور داوطلبانه آنتن های ماهواره ای خود را تحویل دادند. آنها در گفتگو با خبرنگاران گفتند منشأ نفوذ شیطان و رخنه در روح و جسم ما همین کانال های ماهواره ای

هستند که دشمن از این طریق، ارزش های الهی و اخلاقی ما را نشانه گرفته است. مسلمانی که در مکتب اهل بیت علیهم السلام تربیت شده باشد، نمی تواند آنتن ماهواره را بر پشت بام خود به علامت استیلای فرهنگ منحط غرب، نصب کند. به همین دلیل همه مراجع عظام تقلید، بدون استثناء، استفاده از آنتن های ماهواره ای برای برقراری ارتباط سیاسی و فرهنگی با دشمن را حرام می دانند.در فضای مجازی، دنیا اکنون متوجه این تبهکاری های سیاسی و اجتماعی شده است. هر کشوری به تناسب قدرت فنی و علمی خود اجازه استفاده ناصحیح از اینترنت را نداده و کنترل های خود را دارد. در کشور ما هم قرار است شورای عالی مجازی، تمهیداتی در این مورد داشته باشد که به همت دولت و شخص رئیس جمهور نیازمند است. دولت در بیرون راندن دشمن از آسمان کشور و نیز خانه های مردم، وظیفه اساسی دارد.نهادهای مدنی مثل حوزه های علمیه و ان.جی.او ها کار خود را می کنندو هیئت های مذهبی، علما، نخبگان دانشگاه و رسانه ها در این مورد، روشنگری های خوبی داشته اند. رئیس جمهور در تکمیل این تلاش ها باید به سوگندی که برای حراست از مرزهای فرهنگی نظام مقدس جمهوری اسلامی خورده است، عمل کند تا این آسیب ها به حد اقل کاهش یابد.

«توصيه‌ای به رئيس‌جمهور و مجلس درباره تصدی وزارت علوم»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:

طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، پیشنهاد وزیر به مجلس برای گرفتن رأی اعتماد، از حقوق رئیس‌جمهور است و رأی دادن یا ندادن به فرد پیشنهادی برای تصدی وزارت نیز از حقوق نمایندگان مجلس است. بنابر این، طبیعی است كه هرگاه رئیس جمهور، فردی را پیشنهاد كند، هر یك از نمایندگان مجلس نظر خود را درباره او در صحن علنی مجلس ابراز نمایند و آن نظر را در قالب رأی به گلدان بیاندازند و مجموع آراء نشان دهد كه اكثریت نمایندگان مجلس، فرد پیشنهادی را برای تصدی وزارت مورد نظر قبول دارند و تأیید می‌كنند یا نه. این، ظاهر قانون است و بر همین اساس می‌توان گفت رئیس‌جمهور حق دارد افراد مورد پسند و همفكر خود را برای تصدی وزارتخانه‌ها پیشنهاد كند كما اینكه نمایندگان مجلس هم حق دارند هر كس كه منطبق با نظر و میل و فكر و سلیقه آنها نیست را تأیید نكنند. اما هر قانونی، علاوه بر ظاهر، باطن هم دارد. باطن قانون مربوط به چگونگی انتخاب وزرا اینست كه رئیس‌جمهور باید افراد شناخته شده، كاردان، شایسته و متناسب با محتوای وزارتخانه‌ها را در نظر بگیرد و به مجلس معرفی كند و نمایندگان مجلس نیز باید به افرادی رأی اعتماد بدهند كه آنها را برای وزارتخانه‌های مورد نظر واجد صلاحیت‌های لازم می‌دانند.

عبور از ظاهر و ورود به باطن قانون، وظیفه حتمی رئیس‌جمهور و نمایندگان مجلس است و اگر چنین نكنند و بر همان ظاهر قانون جمود نمایند، یا به بن‌بست می‌رسند، یا كشور را دچار ناكارآمدی می‌كنند و یا به دلیل عدم رسیدن به توافق، وزارتخانه‌ها را بلاتكلیف رها می‌كنند، همان وضعیتی كه در دولت یازدهم برای وزارت علوم پیش آمده و مشكلات زیادی را برای دانشگاه‌ها پدید آورده است. عده‌ای تلاش می‌كنند نمایندگان مجلس را در ماجرای وزارت علوم مقصر معرفی كنند و عده‌ای نیز رئیس‌جمهور را عامل این وضعیت می‌دانند. گروه اول،‌ نمایندگان را به لجبازی با دولت متهم می‌كنند و گروه دوم می‌گویند رئیس‌جمهور با مجلس لجبازی می‌كند. این اتهام زدن‌ها، در عین حال كه هیچ مشكلی را حل نمی‌كند، از این واقعیت تلخ حكایت دارد كه بهرحال كشور به دلیل بی‌تدبیری یا عدم تفاهم و یا عدم مدیریت صحیح، دچار چنین مشكلی شده است.

ریشه این مشكل را می‌توان در جمود بر ظاهر قانون و عدم ورود به باطن آن جستجو كرد. در چارچوب جمود بر ظاهر قانون، نمی‌توان به رئیس‌جمهور ایراد گرفت كه چرا فلان شخص را برای تصدی وزارت به مجلس معرفی می‌كنید، زیرا در پاسخ خواهد گفت: این حق رئیس‌جمهور است كه فرد دلخواه و مورد پسند و همفكر خود را پیشنهاد نماید تا بتواند با او كار كند و اهداف خود را كه در جریان تبلیغات انتخاباتی خود به مردم وعده داده است محقق نماید، كما اینكه به نمایندگان مجلس هم نمی‌توان گفت چرا به فرد پیشنهادی رئیس‌جمهور رأی نمی‌دهید، زیرا آنها هم می‌توانند بگویند این حق قانونی نمایندگان مجلس است كه به هر كس كه او را واجد صلاحیت برای وزارت نمی‌دانند رأی ندهند. اما اگر از ظاهر عبور كنیم و به باطن قانون برویم، خواهیم دید كه حرف قانون چیز دیگری است.

فلسفه قانون‌گذاری، حل و فصل مشكلات، مدیریت كشور و تعامل و تفاهم قوا با یكدیگر است. تدوین كنندگان قانون اساسی، در نظر داشتند با اجرای قانونی كه می‌نویسند، كشور به آسانی اداره شود و مسئولان بتوانند با تفاهم و تعامل به مدیریت جمعی كشور بپردازند. روح قانون اساسی، تفرق قدرت است تا قوای سه‌گانه در امور اختصاصی همدیگر دخالت نكنند و مستقل عمل نمایند ولی هدف نهائی این قانون اینست كه كشور به درستی و سهولت و در سایه تفاهم، مدیریت شود. با این نگاه، نمی‌توان استدلال‌هائی از قبیل آنچه از رئیس‌جمهور و نمایندگان مجلس نقل كردیم را پذیرفت، زیرا قانون اساسی، ناظر بر نقطه‌ای بالاتر از نظر شخصی رئیس‌جمهور و نمایندگان مجلس است. این نقطه بالاتر، عبارتست از مصالح عمومی كشور كه نباید در گرداب كشمكش‌ها و اختلاف سلیقه‌ها بماند و غرق شود.

بر این اساس، رئیس‌جمهور باید به جای اینكه به سراغ افراد ناشناخته و احیاناً دارای سوابق نه چندان مقبول برود، افراد شناخته شده، توانا و دارای سوابق روشن مدیریتی را به مجلس معرفی كند و نمایندگان مجلس نیز باید از توسل به بهانه‌هایی كه آنها را در افكار عمومی به "كاسب فتنه" بودن متهم كند پرهیز نمایند و به جای این قبیل بهانه‌جوئی‌ها به سابقه مدیریتی، كاردانی، تدین، تعهد و شایستگی‌های لازم برای تصدی وزارت مورد نظر توجه نموده و این امور را مبنای رأی دادن قرار دهند. در مورد وزیر پیشنهادی جدید كه قرار است فردا در مجلس مورد بررسی قرار گیرد، درصدد ابراز نظر خاصی نیستیم، اما بر این نكته تأكید می‌نمائیم و به رئیس‌جمهور و مجلس توصیه می‌كنیم كه درباره تعیین تكلیف تصدی وزارت علوم راهی را در پیش بگیرند كه منطبق بر باطن قانون اساسی باشد.

مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«سیاست ارزی آتی؟»نوشته شده توسط دکتر پویا جبل عاملی به چاپ رساند به شرح زیر است:

پیش از این بارها بیان شده بود که هرچه زمان بگذرد، اعمال سیاست تک‌نرخی سخت‌تر خواهد بود، زیرا در گذر زمان، فشار تورمی، ثبات نرخ ارز را به هم می‌زند و این احتمال وجود دارد که فاصله نرخ ارز رسمی و بازار، بیشتر شود. سیاست هوشمندانه‌ای که از سوی بانک مرکزی اعمال شد آن بود که با توجه به ثبات نسبی ارز، می‌توان آرام‌آرام نرخ ارز رسمی را بالا برد؛ اما مساله این بود که سرعت تعدیل نرخ رسمی بسیار پایین بود. به‌نظر می‌رسد که پس از امضای توافق موقت، سرعتی 4 یا 5 برابر تعدیلی که اعمال شد، بر بازار اثری افزایشی نداشت، اما به هر رو سیاستگذاران راه محافظه‌کارانه را انتخاب کردند و نتیجه آنکه هنوز فاصله نرخ ارز رسمی و بازاری قابل‌توجه است و تغییر محسوسی را نشان نمی‌دهد.

اما مساله‌ای که شرایط را می‌تواند سخت‌تر کند، آن است که با توجه به عدم تعدیل قیمت ارز متناسب با تورم از یک سو و کاهش بهای نفت، وضعیتی فراهم شده که می‌تواند موجب تضعیف ناگهانی ریال شود. اگر این سناریو اتفاق افتد، تعدیل آرام عملا استراتژی ناکارآمدی خواهد شد. پس چه باید کرد؟ابتدا باید این نکته را در ذهن داشت که اگر واقعا می‌خواهیم شوک ارزی دیگری نداشته باشیم، اجازه دهیم تا نرخ ارز متناسب با تورم داخلی و خارجی تعدیل شود و سیاست ارزی خود را بر این محور قرار دهیم. به نظر می‌رسد که تصمیم‌گیرندگان در یک سال گذشته بر این نظر بودند که تا زمان تک‌نرخی شدن ارز، می‌توان از این اصل چشم‌پوشی کرد. به‌نظر می‌رسد به تعویق انداختن این اصل بیش از این سودمند نیست و هم‌اکنون نیز این امکان وجود دارد که شرایط بازار به خاطر چشم‌پوشی از آن بی‌ثبات شود؛ بنابراین تک‌نرخی شدن ارز باید همراه با تعدیل نرخ ارز بازار آزاد باشد. شاید برای بسیاری این دو جمع‌پذیر نباشد، اما اگر بپذیریم تعدیل بسیار آرام نتوانست به تک‌نرخی شدن ارز بینجامد، آن‌گاه می‌توان روی این گزینه بیشتر تمرکز کرد.

وقتی سیاستگذار به عموم نشان دهد که در دستیابی به اهداف تورمی موفق بوده است، آن گاه پایه‌های اصلی وجود نرخ ارز رسمی سست می‌شود. شاید در تورم شدید و افسارگسیخته بالای 30 درصد و با وجود بازار ارز آشفته، نیاز به وجود نرخ رسمی باشد، اما وقتی سیاستگذار نشان دهد که کاملا تورم را در دست دارد، دیگر اصولا نیاز به تعریف نرخ ارز رسمی نیست. به‌عبارت بهتر، تنها راه این است که اعلام شود نهاد پولی نرخ ارز بازار را پذیرفته است. درنهایت هم اگر ارز تک‌نرخی شود، چه با تدبیر و چه از سر اجبار، اینگونه سیستم تک‌نرخی احیا می‌شود. حتی اگر توافق کلی به جای توافق جامع به‌دست آید یا باز مهلت رسیدن به توافق تمدید شود، با وجود در دست داشتن لگام تورم با ابزار پولی، می‌توان به یکباره نرخ بازار را پذیرفت. شاید لازم باشد تا دیر نشده و تا زمانی که فشار تورمی بیشتر نشده، تجدیدنظری در سیاست تعدیل بسیار کند نرخ ارز رسمی داشت.

روزنامه ابتکار عنوان«شديپلمات هاي خاموش، پاشنه آشيل ظريف»را به مطلبی که در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار به چاپ رساند اختصاص داد:

پیام توئیتری محمد جواد ظریف قبل از مذاکرات وین 6 فضای عمومی خاصی به این نشست بخشید و وقتی ظریف در پیام خود مردم جهان را مورد خطاب قرار داد؛ گویی همگان را پای میز مذاکره نشاند.اما تا به حال ظریف به همراه همکارانش تنها گوشه ای از این ظرفیت دیپلماسی رسانه ای را مورد استفاده قرار داده اند. ظریف در مقام وزیر با راه اندازی یک صفحه رسمی در فیس بوک چهره جدیدی را به وزارت امور خارجه ایران پس از انقلاب اسلامی بخشید و موجبات تحول در دیپلماسی سنتی ایران را فراهم آورد. دیپلماسی که عرصه دیپلماتیک را با سری و پنهانی نگه داشتن امور تعریف می‌کرد.البته این فضای بسته و محدود قدرت مانور ویژه ای به دستگاه های دیپلماتیک می‌بخشید و حل و فصل امور در چنین فضایی سخت به نظر نمی‌رسد. اما ضرورت پاسخ گویی به افکار عمومی بهره گیری از رسانه را یکی از پایه های فعالیتدیپلماتیک تبدیل کرده است. با این حال بعد از ظریف سایر سفیران و دیپلمات ها نیز جرأت پیدا کردند و آهسته چهره دیپلماسی سنتی را در شبکه های اجتماعی متحول کردند. اما در موضوع مذاکرات هسته ای که ایران به تقابل با ابر قدرت ها پرداخت؛ دیپلماسی رسانه ای اهمیتی متفاوت یافت. قبل از شروع به کار دولت حسن روحانی این ظرفیت دیپلماسی رسانه ای از کمترین جایگاه برخوردار بود و همین باعث شد طرف مقابل یکه تاز عرصه بهره گیری از ظرفیت رسانه ها باشد.اما بعد از شروع به کار ظریف، اقدامات وی تا حدی عرصه را برای شش کشور مذاکره کننده تنگ کرد.

اما سخن این است که در مقابل حجم عظیمی از تدارک رسانه ای طرف مقابل، ایران کمترین اقدامات را انجام داده است. هرچقدر تیم ایرانی سکوت اختیار کند طرف غربی بنابر مقتضیات اجتماعی و سیاسی خودش ابتکار عمل را در ارتباط گیری با رسانه ها به دست می‌گیرد و افکار عمومی را به نفع خود شکل می‌دهد که این موضوع با توجه به نزدیک شدن به پایان مهلت توافقنامه ژنو از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ چرا که افکار عمومی نیاز بیشتری برای کسب اطلاعات پیدا کرده است. از طرف دیگر دیپلمات ها در عرصه رسانه های داخل ایران حضوری بسیار کمی دارند که همین زمینه را برای مانور افراطی های داخلی فراهم آورده است.جای خالی یادداشت ها و اظهار نظرهای مستقیم دیپلمات ها در مطبوعات داخلی دیده می‌شود. یادداشت نوشتن ظریف در روزنامه های بین‌المللی اقدام بسیار هوشمندانه ای است اما باید دریافت که توجه به افکار عمومی ایران می‌تواند پشتوانه ای بسیار قوی در مقابل افراطی های داخلی و خارجی فراهم آورد.

در واقع افراطی های داخلی در تلاشند تا از عدم پیوند میان دیپلمات ها و مردم بهره گیرند و افکار عمومی را در جهت تخریب مذاکره کنندگان شکل دهند.اینکه چقدر می‌توانند در این کار موفق شوند مهم نیست بلکه این نکته حائز اهمیت است که تلاش های ظریف و همکارانش به خاطر کم توجهی به عرصه دیپلماسی رسانه ای با چالش مواجه می‌شود. البته این کم کاری دیپلمات ها در رسانه ها می‌تواند در امر توافق نهایی نیز سنگ اندازی کند. دلواپسان و افراطی ها بارها از راه های مختلف، مذاکره کنندگان را به عدم ارائه اطلاعات صحیح متهم کرده اند و با جو سازی سعی داشته اند تا مسیری را که توسط سران نظام ترسیم شده، منحرف جلوه دهند. باید دانست که اهداف دیپلماتیک امروز بیش از آنکه بر دستیابی به توافقات مبتنی باشد بر ایجاد جاذبه و خلق پیروانی با انگیزه و تمایل بالا تأکید دارد. از این رو ضروری می‌نماید که دستگاه وزارت امور خارجه ظرفیت رسانه های داخل را برای همراه سازی افکار عمومی با اقدامات خود دریابد.

هرچند ظریف مقام عالی وزارت امور خارجه در هر مقطعی تلاش کرده تا خلاء دیپلماسی رسانه ای ایران را پر کند اما پیام های مقطعی وی نشان می‌دهد که شخص وزیر در این عرصه تنهاست. هرچند بعضا عراقچی عضو ارشد تیم مذاکره کننده مصاحبه هایی را با رسانه ها انجام می‌دهد اما این مصاحبه ها با ارتباط گیری مستقیم با مردم از طریق شبکه های اجتماعی بسیار تفاوت دارد و همچنان عرصه دیپلماسی رسانه ای برای مخاطبان داخلی و خارجی شاهد کم کاری سایر همکاران و دیپلمات های همراه با ظریف است. بهتر بود دیپلمات ها در کنار حضور بیشتر در شبکه های اجتماعی، خود دست به قلم شوند و از ظرفیت رسانه های داخلی برای تشریح اقدامات خود بهره گیرند. در این میان مرضیه افخم که به عنوان چهره رسانه ای وزارت امورخارجه کشورمان شناخته می‌شود و می‌تواند راهگشای رسانه ای برای پرونده هسته ای و سایر اقدامات وزارت امور خارجه باشد؛ فعالیت در خور توجهی ندارد.

افخم حتی نشست های عادی خبری این دستگاه را هم به طور نامنظم و با وقفه های نسبتا طولانی برگزار می‌کند. این کم کاری رسانه ای می‌تواند برای حسن روحانی و به ویژه ظریف که نگاه نوینی به سیاست خارجی دارند پاشنه آشیل باشد و تلاش های آنان را بر باد دهد. البته مسلم است که انجام این مهم نیازمند مشارکت همه گیر دیپلمات هاست که اگر هر چه زودتر در مورد آن اقدامی صورت نگیرد تلاش های ظریف در وزارت امور خارجه ایران نه تنها پیشرفت نخواهد داشت بلکه خود او و حامیانش را با چالش های جدی مواجه می‌کند.


اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار