به گزارش
خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران،ابومخنف گفته است: زمانى كه حر براى كسب تكليف در مورد امام حسين (عليه السلام) نامه اى به ابن زياد نوشت و در مسير، امام را همراهى مى كرد، مالك بن نسر بدى كندى، پيك ابن زياد نزد حر آمد و حر، او و نامه اش را نزد امام (عليه السلام) آورد و چنان كه در شرح حال حر يادآورى خواهد شد و قبلا نيز بدان پرداختيم، مالك متوجه يزيد بن زياد شد.
يزيد گفت: مالك بن نسر، تويى؟
گفت: آرى!
يزيد گفت: مادرت به عزايت بنشيند چه آورده اى؟
گفت: چه آورده ام؟ از پيشوايم فرمان برده ام و به بيعتم وفا كرده ام!
ابوشعثا به او گفت: خداى خود را نافرمانى نموده اى و از پيشوايت در راه نابودى خود، اطاعت كرده اى و با اين كار، ننگ و عار نصيب خود ساختى، آيا فرموده خداى متعال را نشنيده اى كه فرمود:
و جَعَلنَاهُم اءَئِمَّة يَدعُونَ الَى النَّارِ و يَومَ القِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ؛
((آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به آتش دوزخ فرامى خوانند و روز رستاخيز، يارى نخواهند شد)).
مالك به وى پاسخى ابلهانه داد.
به روايت ابومخنف: ابوشعثا، ابتدا سواره به كارزار پرداخت و زمانى كه اسبش را پى كردند، در برابر ديدگان حسين (عليه السلام) بر سر زانو نشست و يكصد تير به سوى دشمن شليك كرد كه پنج تير از آن تعداد به خطا رفت. وى تيراندازى چيره دست و ماهر به شمار مى رفت و هرگاه تيراندازى مى كرد، مى گفت:
انا ابن بهدله
فُرسانِ العرجلة
((من از قبيله بهدله ام كه ميان پيادگان و سواره نظام، يكه سوارند)).
زمانى كه تيرهايش تمام شد، به پا خاست و گفت: جز پنج تير، ساير تيرهايم به هدف خورد. سپس در حالى كه اين رجز را مى خواند، با شمشير بر سپاه دشمن حمله برد:
انا يزيد و ابى مهاصر
كاننى ليث بغيل خادر
يا رب انى للحسين ناصر
و لابن سعد تارك و هاجر
يعنى: من يزيدم و پدرم مهاصر است. من از شير جاى گرفته در بيشه، شجاع ترم.
پروردگارا! من از ياوران حسينم و از ابن سعد، بريده و او را رها كرده ام.
يزيد همواره شمشير مى زد تا اين كه به درجه رفيع شهادت نايل شد.
كميت اسدى در اين خصوص گفته است:
و مال ابوالشعثاء اشعث داميا
و إن اباحجل قتيل مجحل
يعنى: ابوشعثا به خاك و خون كشيده شد و ابوجحل آغشته به خون گرديد.