به
گزارش گروه استانهای باشگاه خبرنگاران؛ در اواخر دوران قاجار به دلیل ضعف حکومت مرکزی آشفتگی زیادی در مملکت به وجود آمده بود که این امر موجب شده بود برخی با جمع آوری افراد و مهمات به غارت و یاغی گری روی آورند که تقی یاغی از همین دسته بود.
تقی از اهالی حدود رجه و دهمیان بود، او پس از مدتی منطقه کسلیان را برای قُرُق خود انتخاب کرد. وی با تهدید از مردم، مالداران و کشاورزان بومی منطقه، از آنان اخاذی می کرد.
وی همچنین یک برادر با نام جعفر داشت که با او همدست بود، که به گفته ی قدیمی ها، از تقی شرورتر بود و حتی نوامیس مردم از دست او در امان نبودند.
مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه با روی کار آمدن رضا پهلوی دولت مرکزی جان میگیرد و اقدام به سرکوب یاغیهایی که در سراسر کشور قد علم کرده بودند، میکند و با مخابره تلگرافی از تهران، ژاندارمری سوادکوه مامور سرکوب تقی میشود.
ژاندارمری و سربازانش با همکاری خانین و همچنین مردم بومی که دوره خدمت را گذرانده بودند و کار با اسلحه را می دانستند، اقدام به سرکوب این یاغی کرد.
تقی یاغی یکی از شکارچیان اهل روستای پیرنعیم با نام چراغعلی را با تهدید اجیر کرده بود تا برای او خوراک و مایحتاج روزمره را فراهم کند.
ژاندارم ها به نزد او رفته و از او خواستند تا محل اختفای تقی را فاش کند اما او بسیار بیمناک بود و پافشاری کرد تا چیزی نگوید اما سرانجام محل اختفای او را افشا می کند و به مازندران(مناطق جلگهای و پایین دست) می گریزد.
در یکی از روزهای بسیار سرد زمستانی ژاندارم ها، سربازان و بومی های منطقه به نزدیکی منطقه اختفای او (جنگل های بین اتو ولاجیم) می روند و مدتی طولانی را کمین می کنند.
مرحوم میرزابابا شهابی که در آن روز حضور داشتند، نقل کردند: مدت طولانی به حالت درازکش روی برفها کمین کرده بودند طوری که بدن هایشان از سرما کرخت شده بود ناگهان یکی از سربازان که از ترس می لرزید، به اشتباه ماشه تفنگ را فشار می دهد و گلوله شلیک می کند و به دنبال آن با پاسخ افراد تقی، درگیری آغاز می شود و تقی با شنیدن صدای گلوله فرار را بر قرار ترجیح داده و به روستای ولیلا می گریزد.
تعداد زیادی از یاغیان کشته و مجروح می شوند و منزلگاه تقی به رگبار بسته شده و همسرش کشته می شود.
او یک فرزند نوزاد داشت که در منزل بود اما از بارش گلوله جان سالم به در برد البته شدت گلوله باران به حدی بود که گهواره ی نوزاد کاملا پوشیده از گرد و خاک شد اما نوزاد به وسیله چیزی که شبیه به معجزه میماند از بارش گلوله جان سالم به در برد و سرپرستی نوزاد را حسن دادوی کدخدای وقت اتو که فرزندی نداشت به عهده گرفت و نوزاد با نام رقیه مسما گشت.
یاران مجروح شده تقی را با اسب به اتو آوردند و سپس به زیراب برای پیگیری قضایی انتقال دادند اما تقی مجددا با تهیه یک مسلسل قصد داشت که از منطقه کِل تلی، اتو را به رگبار ببندد که البته از این کار منصرف می شود.
برخی معتقدند چون فرزند نوزادش در اتو بود اقدام به این کار نکرد اما به نظر چون شکست خورده بود و افرادش تار و مار شده بودند دیگر مجالی و رمقی برای این کار نداشت.
ژاندارم ها همچنان درتعقیب تقی بودند تا اینکه او به آلاشت، نزد زنی با منصب و اهل نفوذ می رود و از او می خواهد با ژاندارمری رایزنی کند تا با او کاری نداشته باشند.اما کارساز واقع نشد، و او را دستگیر کرده به تهران انتقال دادند و سرانجام پس از چند روز اعدام شد.
انتهای پیام/ا