چند روزی است پروانه بوستان شقایق‌ها و لاله‌های رضوانی در هجر خورشید منا، بلورها و عقیق‌های ارغوانی‌اش را به عالمیان ارمغان می‌دهداو در هجر خورشید منا و با پرواز آسمانی‌اش عالمیان را سوزاند...!؟

به گزارش  خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران، ، تابش پرتو اشعه‌های روح‌بخش خورشید منا حال و هوای دلنشین و عجیبی به بوستان یاس‌های زهرا (س)، شقایق‌ها و لاله‌های رضوانی احاطه کرده بود.
 
چند روزی پس از همنشینی خورشید منا و یاس‌های زهرا (س)، شقایق‌ها و لاله‌های رضوانی با وقوع طوفانی سهمگین حال و هوای بوستان و دشت شقایق‌ها و لاله‌های رضوانی رنگ دیگری به خود گرفت.
 
پروانه‌ای از فراغ خورشید منا و عرش خدا از لحظه غروب خورشید منا دیوانه‌وار حول معشوق خود آن‌چنان چرخید که در عشق او سوخت و با پرواز آسمانی‌اش قاصد کربلا و خورشید زینت اسلام را ارغوانی کرد.
 
لحظات آخر پرواز آسمانی پروانه خسته خرابه شام قاصد کربلا حال و هوای عجیبی داشت.
 
او خورشید منا را طلب کرد. ابلیسان وسیله‌ی آسمانی شدنش را به او وعده دادند.
 
او در عشق خورشید منا و عرش خدا و در حول آن آسمانی شد و سوخت. آری امروز روز وصال دختر 3 ساله کربلا و شاه کربلا، روز وفات حضرت رقیه (س) است.
 
درود و سلام پروردگار عالمیان بر طفل 3 ساله کربلا حضرت رقیه (س)...
 
*آن‌چه باید درباره حضرت رقیه (س) بدانیم
 
امام حسین (ع) پس از وصیت امام حسن (ع) با ام‌اسحاق، همسر امام حسین (ع) به سفارش برادر گرامی‌شان ازدواج کرد و ثمره ازدواج حضرت اباعبدالله (ع) و حضرت ام‌اسحاق (ع) حضرت رقیه (س) است.
 
پس از چندی از ولادت حضرت رقیه (س) حضرت ام‌اسحاق (ع) درگذشت. امام حسین (ع) او را در آغوش پرمهر خویش بزرگ کرد و پیوسته خواهر گرامی‌شان حضرت زینب (س) را سفارش می‌فرمود: برای حضرت رقیه (س) مادر باشد و به او محبت کند.
 
بی‌مادری حضرت رقیه (س)، پرستاری‌های حضرت زینب (س) و سفارش‌های امام حسین (ع) باعش شده بود، پیوندی عمیق بین حضرت زینب (س)، امام حسین (ع) و حضرت رقیه (ع) به وجود بیاید.
 
از لحظه ورود کاروان امام حسین (ع) به کربلا، حضرت رقیه (س) لحظه‌ای از پدر گرامی‌شان جدا نمی‌شد، آن حضرت (س) شریک غم‌ها و مصیبت‌های حضرت سیدالشهدا (ع) بود و با یاران دیگر امام (ع) از درد تشنگی می‌سوخت.
 
بنابر روایتی از یکی از افراد سپاه یزید، در هنگام مبارزه امام حسین (ع) و سپاه یزید ملعون، کودکی از حرم حضرت اباعبدالله (ع) به بیرون آمد، دوان‌دوان خود را به امام رساند، دامن آن حضرت (ع) را گرفت و گفت: ای پدر، به من نگاه کن! من تشنه‌ام. این تقاضای جان‌سوز حضرت رقیه (س) دختر تشنه و شیرین زبان کربلا، مانند نمکی بر زخم‌های امام (ع) بود و ایشان را منقلب کرد، بی‌اختیار اشک از چشمان حضرت سیدالشهدا (ع) جاری شد و با چشمانی اشک‌بار فرمود: دخترم، رقیه! خداوند تو را سیراب کند، زیرا او وکیل و پناه‌گاه من است. سپس دست کودک را گرفت و او را به خیمه آورد و به خواهرش سپرد و به میدان برگشت.
 
حضرت رقیه (س) هنگام نماز سجاده امام حسین (ع) را با دستان کوچک خود پهن می‌کرد و امام (ع) در آن سجاده به نماز می‌ایستاد.
 
حضرت رقیه (س) از رکوع و سجود حضرت اباعبدالله (ع) لذت می‌برد. در کربلا نیز حضرت رقیه (ع)، هر بار هنگام نماز سجاده امام (ع) را می‌گشود.
 
ظهر عاشورا به عادت همیشگی منتظر پدر گرامی‌شان بود ولی پس از مدتی شمر وارد خیمه شد و حضرت رقیه (س) را کنار سجاده پدر دید که سراغ ایشان را می‌گرفت. آن ملعون نیز جواب این سؤال را با سیلی محکمی که به صورت کوچک آن حضرت (س) نواخت پاسخ داد.
 
حضرت رقیه (س) هنگام اسارت و در طول مسیر کربلا تا کوفه – کوفه تا شام، از شام تا خرابه شام با دیدن سر مبارک امام حسین (ع) بر سر نیزه سپاه یزید به سوگوار و عزاداری برای پدر بزرگوارشان پرداخت.
 
کاروان کربلا از کوفه راهی شام شد، در طول مسیر سختی و مشکلات بسیاری بر حضرت رقیه (س) فشار آوره بود، شروع به گریه و ناله کرد. یکی از سپاهیان دشمن هنگامی که فریاد و ضجه ایشان را شنید، به حضرت رقیه (س) گفت: این کنیز، ساکت باش، زیرا من به گریه تو ناراحت می‌شوم.
 
آن حضرت (س) بیشتر اشک ریخت، بار دیگر آن ملعون گفت: ای دختر خارجی، ساکت باش، حرف‌های زجردهنده آن مرد، قلب حضرت رقیه (س) را شکست.
 
رو به سر پدر فرمود: ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند. بعد از این جمله‌ها، آن ملعون، غضب کرد و با عصبانیت حضرت رقیه (س) را از روی شتر بر زمین انداخت.
 
هنگام ورود اهل بیت (ع) به شام آنان را در خرابه‌ای نزدیک کاخ سبز یزید اقامت گزیدند. روزها آفتاب و شب‌ها، سرما به شدت آنان را اذیت می‌کرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه‌نشینان می‌آمدند، داغی جان‌سوز بود.
 
روزی حضرت رقیه (س) به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه‌های خود بودند، اشاره کرد و ناله‌ای دردناک از دل برآورد و به عمه گرامی‌شان گفت: ای عمه، اینان کجا می‌روند؟
 
حضرت زینب (س) فرمود: ای نور چشمم اینان ره‌سپار خانه و کاشانه خود هستند. حضرت رقیه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداریم. حضرت زینب فرمود: ما در این جا غریبه‌ایم و خانه‌ای نداریم. خانه ما در مدینه است.
 
با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه حضرت رقیه (س) بلند شد. سختی‌های اسارت حضرت رقیه (س) را به شدت می‌رنجاند و ایشان یک سره بهانه پدر گرامی‌شان را می‌گرفت.
 
شبی در خرابه شام و در خواب، پدر بزرگوارشان را دید، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید. از عمه سراغ پدر را گرفت، حضرت زینب (س) بسیار گریه کرد و حضرت رقیه (س) نیز با عمه گریست.
 
آن شب باز صدای عزاداری بانوان اهل بیت (ع) بلند شد. مجلسی که نوحه‌سرایش حضرت رقیه (س) بود. از سر و صدای اهل بیت (ع)، یزید از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند: کودکی سراغ پدرش را گرفته است.
 
یزید ملعون دستور داد: سر مبارک امام (ع) را برای ایشان ببرند. هنگامی که به دستور یزید ملعون سر مبارک امام حسین (ع) را برای حضرت رقیه (س) آوردند. حضرت رقیه (س) سر را در بغل گرفت و عقده‌های دل را باز کرد و هر چه می‌خواست با سر مبارک پدر گرامی‌شان گفت: آن شب حضرت رقیه (ع) گم شده خود را یافته بود.
 
اما بی‌نوازش و آغوش گرم، سپس لب‌هایش را بر لب‌های پدر بزرگوارشان گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم گفت.
 
پشت خمیده حضرت زینب (س) شکست، رو به سر مبارک برادر گرامی‌شان فرمود: آغوش بگشا که امانتت را بازگرداندم دیگر کسی ناله‌های شبانه حضرت رقیه (س) را در فراق پدر نشنید.
 
سرانجام حضرت رقیه روز 5 صفر سال 61 هجری قمری در خرابه شام و در 3 سالگی وفات نمود.

گزارش از زهره کلهر

انتهای پیام/
 

برچسب ها: خورشید ، پروانه ، ارغوانی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار