راهبرد ارائه شده از سوی دولت آمریکا به اهمیت منطقهی پاسیفیک و توجه به آن به عنوان ظرفیت عظیم اقتصادی و صنعتی توجه نموده و اشاره دارد که ایالت متحده آمریکا بایستی تا سال ۲۰۲۰ راهبرد اصلیاش در منطقه ی شرق آسیا باشد. در واقع وجود جمعیت بالغ بر دو میلیارد نفر٬ نیروی کار ارزان٬ ظرفیت بالقوهی طبیعی و از همه مهمتر رشد تولید ناخالص داخلی به بیست درصد در سال ۲۰۱۳ ٬ آمریکا را بر آن کرد تا نسبت به این منطقه نگاهی دیگر کند.
اما بررسی مواضع آمریکا نیز حائز اهمیت است.
اوباما برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم٬ بودجه ی نظامی ارتش کشورش را
کاهش داد و واردات نفت را به شدت کاهش داد. به طوری که میزان واردات از
۱۰۷۱۰ هزار بشکه در اوت ۲۰۰۶ به ۷۲۰۰ هزار بشکه در فوریه ۲۰۱۴ کاهش یافت.
تغییر این رویکرد در آمریکا به مناسبت افزایش قیمت حاملهای انرژی به خصوص
نفت صورت پذیرفته است. بر این اساس ارتباط با منطقه ی پاسیفیک و شرق آسیا میتواند راهبردهای استکباری آمریکا را در منطقه تقویت نماید.
اما
مشکل اساسی آمریکا قدرت گیری دولت چین در موضوعات مختلف است. کشوری که در
سال ۲۰۱۰ به قدرت دوم اقتصاد جهان بدل شد و توانست ثبات اقتصادی بالای خود
را با رشد مداوم ۷.۵ درصدی تجربه نموده و آن را تقویت نماید.
این رشد نه تنها میتواند مانع از حفظ نظام تکقطبی شود بلکه سبب میشود
تا هژمونی قدرتطلبی آمریکا به شدت افول نماید. افزایش شدید بودجه ی نظامی
دولت چین به عدد ۱۳۲ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۳ با رشد ۱۲ درصد٬ ترس از دست
دادن منطقه ی شرق آسیا را بیشتر در دولتمردان ایالت متحده ی آمریکا تقویت
می کند و آنان را وادار میسازد تا نسبت به این تهدید، فعالیت بیشتری از
خود نشان دهند. هر چند این کشور در مسئله ی اختلاف سرزمینی و دریایی
میان چین و کشورهای اطرافش نتوانست از راهبردهای خود دفاع کند اما
برنامهریزی برای نفوذ در این منطقه را به شدت در دستور کار خود قرار داده
است.
حال با توجه به این مسئله میتوان گفت که دولت آمریکا از ورود به منطقه ی شرق آسیا چند راهبرد اساسی را دنبال مینماید:
الف) جریان سازی و تقویت متحدان منطقه ای
دولت
آمریکا به دلیل ضعفهای اساسی درونی و هویتی به ویژه اقتصادی به شدت در
مسائل اساسی نیاز به همکاری بینالمللی و استفاده ابزاری از سرمایه ی دیگر
کشورها دارد. بر این اساس٬ برای مهار دولت چین٬ استفاده ابزاری از کشورهای
مختلف منطقه به ویژه کره جنوبی٬ ژاپن٬ ویتنام و.. میتواند نقش مهمی را
برای مهار قدرت نوظهور چین ایفا کند. به عبارت دیگر کمربند ژاپن٬ کره٬
ویتنام٬ کمربند مطمئنی برای مهار قدرت ژئوپلیتیک چین در آینده ی نزدیک
خواهد بود.
ب) کسب اقتصاد قدرتمند و حفظ قدرت اول اقتصادی
همانطور که بیان شد دولت آمریکا با دار بودن ۳۰ درصد تولید ناخالص جهانی در سال ۱۹۹۲ به نقطه ی اوج ۳۷ درصد در سال ۲۰۰۱ و در نهایت چشمانداز ۲۵ درصد در ۲۰۱۹ ٬ چشم داشت فراوانی به منطقه ی شرق آسیا دارد. منطقه ای که در آن از تولید ۷ درصد در سال ۱۹۹۲ به ۲۰ درصد در سال ۲۰۱۳ رسیده و چشمانداز ۲۶ درصدی را برای خود برنامهریزی نموده است. لذا توجه آمریکا به این مسئله میتواند بسیار برایش مهم باشد.
د) همراهی بینالمللی چین
دولت
چین پس از سیاستهای درهای باز از رویکرد ضد آمریکایی خویش کمی دست
برداشته است. اما هنوز ساختار و اهداف این کشور بر اساس مبارزه با
امپریالیسم طراحی گردیده است. کشوری که در آن ایدئولوژی سوسیالیستی به
عنوان ایدئولوژی اصلی پذیرفته شده است و آن را دنبال مینماید. در واقع
تعارض ایدئولوژی موجود میان دو کشور چین و آمریکا، قابلیت آن را دارد که
سبب شد این دو کشور با دارا بودن اقتصاد و عمق راهبردی٬ جنگ سردی نوین را
پیگیری نماید. لذا حضور اوباما در این نشست میتواند به نزدیکی این دو کشور
کمک نموده و سبب شود تا این دو کشور در یک راهبرد قرار گیرند.
اما
آنچه که باید به عنوان نتیجهگیری بیان داشت٬ توجه به مسئله ی شرق آسیا به
عنوان مسئله ی اساسی و چشمانداز مهم دولت آمریکا در افق ۲۰۲۰ این کشور
است. آمریکا به عنوان جریان استکباری و استعماری حضور خود را در شرق آسیا
از آن جهت دنبال مینماید که جهان تکقطبی از هم نپاشد و پسا آمریکا وقوع
عملی به خود نگیرد. لذا بررسی و تحلیل این موضوع بسیار اهمیت دارد؛ تا
جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور فعال در منطقه ی غرب آسیا و عضو
شورای همکاری شانگهای رابطه ی خود را با کشورهای شرقی آسیا افزایش داده تا
بتواند زمینه ی قدرت و نفوذ راهبردی خویش در این مناطق را بهبود ببخشد.