سرمقاله روزنامه های کیهان،وطن امروز،حمایت و ...را میتوانید دراین قسمت بخوانید.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را میخوانید که به مطلبی با عنوان«نمایش شارلی ابدو در دو پرده!»نوشته شده توسط جعفر بلوری اختصاص یافت:


در جریان حادثه تروریستی هفته گذشته پاریس- که در نهایت با مرگ 20 نفر، از جمله دو عامل تروریست پایان یافت- و همچنین روزهای پس از آن، رسانه‌ها و مقامات غربی و حتی رژیم صهیونیستی، سر و صدای «بسیار زیادی» به پا کرده و مردم تحت تاثیر قرار گرفته از تبلیغات سرسام آورشان را، به مشارکت در یک تظاهرات میلیونی در قلب فرانسه کشاندند تا بدین‌ترتیب نشان دهند، مخالف «خشونت» و «تروریسم» و طرفدار «آزادی بیان» هستند.غرب با محکومیت «شدید» این حادثه تروریستی، به شکلی غیرمعمول، بر لزوم چاره‌اندیشی برای جلوگیری از وقوع مجدد حملات تروریستی و کشته شدن مردم تاکید می‌کند. حتی آمریکا و اروپا توافق کرده‌اند، طی روزهای آینده، با شرکت در یک جلسه مشترک در واشنگتن، راه‌های تکرار چنین جنایاتی را ببندند. این فضای ملتهب برای ملتهب‌تر شدن، فقط «اعلام آماده‌باش کامل نظامی» را کم داشت که مقامات امنیتی آمریکا، انگلیس و ایتالیا وظیفه اجرای آن را بر عهده گرفتند.

غرب با دفاع تمام‌قد از توهین یک نشریه گمنام و کم تیراژ به نام شارلی ابدو، توهین به مقدسات یک و نیم میلیارد مسلمان را عین آزادی بیان دانست. در اینجا به هیچ وجه قصد دفاع از اقدام تروریستی داعش در حمله به این نشریه را نداریم و فقط به دنبال این هستیم که اثبات نماییم، دول غربی- اگر خود در این حادثه دست نداشته باشند هم-  از وقوع چنین حادثه‌ای نه تنها ناراحت نیستند، چه بسا خیلی خوشحال هم هستند! و اینکه دغدغه غرب، نه حقوق بشر است، نه آزادی بیان است و نه حتی مبارزه با تروریسم. بخوانید؛

1- درست در بحبوحه حادثه پاریس، خبری در برخی رسانه‌ها منتشر شد که هم در «عمق» و هم در «بُعد» جنایت، بسیار وحشتناک‌تر از حادثه شارلی ابدوی پاریس بود. خبری که شاید حتی به گوش خیلی‌ها نرسید. شاید بسیاری ندانند، یکی دو روز پس از حادثه پاریس، تروریست‌های بوکوحرام در نیجریه 16 شهر و روستا را به آتش کشیده و دست کم 100 نفر را به وحشیانه‌ترین شکل به قتل رساندند!  اما نه رسانه‌ها و نه مقامات غربی، به صورت زبانی هم که شده علیه آن یک موضع خشک و خالی هم نگرفتند.طبق گزارش‌های رسمی، طی ماه‌های گذشته فقط در نیجریه، تعدادی بالغ بر 2000 نفر به دست تروریست‌ها قتل عام شده‌اند. غیرنظامیانی که در افغانستان، یمن، لیبی، سوریه، عراق و ... از سوی تروریست‌ها قتل عام می‌شوند، بماند. در مواجهه با این جنایات ضد بشری، غربی‌ها در بهترین حالت ممکن، اقدام به انتشار خبر آن کرده و از کنار آن گذشته‌اند. در جاهایی هم که ورود کرده‌اند، نه برای ریشه‌کنی تروریسم که برای رسیدن به اهداف استعماری خود وارد شده‌اند. یعنی، برای بهره‌برداری سیاسی، ترجیح داده‌اند ضمن انتصاب این جنایات به اسلام، از آن در راستای سیاست  کهنه اسلام‌هراسی بهره‌برداری کنند. غرب حتی در موارد فراوانی اقدام به حمایت، تسلیح، آموزش و تجهیز این جنایتکاران کرده است. بنا بر این بدیهی است که شعار مبارزه با تروریسمِ غرب را نمی‌توان پذیرفت.

2- دو روز پس از تظاهرات ضد تروریستی و میلیونی پاریس، که با مشارکت غیرمعمول رهبران چهل، پنجاه کشور جهان برگزار شد (البته این رهبران از ترس حملات تروریستی در خیابانی جدا و دور از مردم، تحت تدابیر شدید امنیتی تظاهراتی برگزار کردند)، عده‌ای با مشاهده دورویی‌های غرب در مواجهه با مسئله تروریسم و حقوق بشر، در پاریس با شعار مرگ بر شارلی ابدو تظاهرات کردند. پلیس فرانسه ضمن سرکوب این عده، شماری از آنها را دستگیر کرد تا بدین‌ترتیب معنی آزادی بیان موردنظر غرب بهتر درک شود. باید پرسید این چگونه آزادی بیانی است که اجازه هتاکی به پیامبر همه خوبی‌ها را می‌دهد، اما اجازه تظاهرات علیه یک نشریه هتاک را نمی‌دهد؟! لااقل در همین کشور فرانسه، می‌توان موارد زیاد دیگری برای زیر سوال بردن ادعای آزادی بیان برشمرد. مثلا محدودیت‌ها و قوانین عجیب و سخت درباره تحقیق درباره هولوکاست؛ تاکید می‌شود، «تحقیق» درباره هولوکاست که بررسی این موارد از حوصله این یادداشت خارج است. فقط برای نمونه به گزارش دیروز فارین پالیسی اشاره‌ای کوتاه می‌کنیم:

«آزادی قلم در فرانسه علیه مسلمانان آری اما علیه یهودیان نه... در فرانسه 6 میلیون مسلمان زندگی می‌کنند که آزادی بیان ندارند اما برای 500 هزار یهودی این کشور، آزادی به وفور یافت می‌شود.... انکار هولوکاست در فرانسه جرم است و انکار نسل‌کشی ارامنه از سوی امپراتوری عثمانی نیز در سال 2012 نزدیک بود که جرم تلقی شود. تاریخ قضایی فرانسه پر است از این موارد و....»بنابراین، اینکه گفته شود، دلیل واکنش‌های بسیار گسترده غرب علیه حادثه تروریستی پاریس، به خاطر دفاع از «آزادی بیان» و «حقوق بشر» یا مبارزه با تروریسم است هم پذیرفتنی نیست. اما اگر هدف غرب از این همه سروصدا برای بیش از حد برجسته کردن این حادثه، آنچه می‌گوید نیست، پس چیست؟

یافتن پاسخ این سوال کار سختی نیست. کافی است ببینیم، موضع‌گیری‌ها و اقدامات غرب در مواجهه با این حادثه، افکار عمومی دنیا- به ویژه غرب را- به چه سمتی می‌برد. پاسخ همانجاست. نفس وقوع این حادثه، واکنش‌ها و اقدامات غرب و «نتایج» حاصل از این سه، می‌تواند به خوبی در یافتن پاسخ این سوال مهم راهگشا باشد. پررنگ‌ترین نتیجه واکنش‌های عملی و رسانه‌ای غرب و حتی داعش، به «اسلام‌هراسی» و «جلوگیری از افزایش گرایشات به اسلام در غرب» ختم می‌شود. ماموریتی که غرب در طول صدها سال سیاست استعماری خود نتوانست به تنهایی از عهده آن برآید و امروز داعش و تروریست‌ها - خواسته یا ناخواسته- به کمک آنها آمده است.نتیجه دیگر این حادثه که- در خدمت اسلام‌هراسی و جلوگیری از گسترش گرایش به اسلام قرار دارد- وضعیتی است که این نشریه پس از حادثه، با حمایت‌های مالی و سیاسی غرب در آن قرار گرفت.طبق برخی گزارش‌ها، تیراژ فکاهی شارلی ابدو، پیش از حمله تروریست‌ها، حداکثر 60 هزار نسخه بود اما پس از این حادثه تعداد 3 میلیون و بنا به برخی گزارش‌ها، 5 میلیون نسخه از آن در حالی که کاریکاتور موهن علیه پیامبر اسلام(ص) را روی جلد آن باز نشر داده‌اند به چاپ رسیده‌ است، آنهم به 16 زبان!

داستان شارلی ابدو، به رغم همه تلخی‌ها، داستان همیشگی غرب است در مواجهه با اسلام، و از دشمنان خونی اسلام نیز همین انتظار می‌رود. اما این داستان وقتی تلخ‌تر و دردناک‌تر می‌شود که عده‌ای «مسلمان‌نما» در کشور، به اشکال مختلف از این سیاست کثیف غرب پیروی کنند.عده‌ای که با در اختیار داشتن تریبون و رسانه، و با شعار فریبنده «دانستن، حق مردم است» در پوشش حوادثی همچون حادثه پاریس، دانستن را حق مردم نمی‌دانند و دقیقا همان خطی را می‌روند که غرب می‌رود.این قماش حتی بدون اینکه هتاکی به پیامبر اکرم(ص) را محکوم کنند، در ژستی روشنفکرمآبانه، فقط حادثه تروریستی را محکوم کردند و یکی از همین نشریات زنجیره‌ای زرد، حتی، حرف دل خود را از زبان امثال«جرج کلونی»‌ها تیتر کرد که: «من شارلی هستم»!  


محمد ایمانی در مطلبی که با عنوان«چرا نتانیاهو خوشحال است؟»در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز در رابطه با حمله مشکوک به شارلی ابدو و حواشی آن به چاپ رساند اینگونه نوشت:

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در پی حرف و حدیث‌های صورت گرفته درباره هزینه و امنیت، سرانجام تصمیم به حضور در راهپیمایی موسوم به «همبستگی» در پاریس در یکشنبه گذشته در حمایت از «آزادی بیان» و «ارزش‌های غربی» گرفت تا از این فرصت مغتنم بهره‌برداری‌های لازم را بکند.این راهپیمایی که در پی حمله 2 فرد مسلح به نشریه فرانسوی شارلی ابدو در پاریس و حمله مهاجم سوم به یک فروشگاه یهودی صورت گرفت، فرصتی را برای نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی فراهم کرد که نمی‌توانست در برابر حضور در انظار عموم به دلیل آنکه فصل انتخابات در سرزمین‌های اشغالی فرارسیده مقاومت کند ضمن آنکه وی نمی‌خواست در اوضاعی که رقبای سیاسی سرسختی چون آویگدور لیبرمن، وزیر خارجه نژادپرست و نفتالی برنت، وزیر دارایی اعلام حضور در عرصه انتخابات کرده‌اند، خطر به حاشیه رانده شدن را به جان بخرد و این در حالی است که رسانه‌های صهیونیستی اینگونه گزارش دادند که نتانیاهو به‌رغم درخواست فرانسوا اولاند، رئیس‌جمهوری فرانسه مبنی بر عدم حضور در این راهپیمایی، با سرکشی از این درخواست، خود را به پاریس رساند تا در راهپیمایی یادشده شرکت کند.

نگاهی به تصاویر رهبران حاضر در این مراسم که با بازوهایی حلقه کرده نتانیاهو را در صف نخست در کنار خود می‌دیدند، یادآور این واقعیت دردناک است که چگونه این رهبران که خود در نقض حقوق بشر و به خاک و خون کشیدن بیگناهان و نقض آزادی دیگران دست دارند در حمایت از «آزادی» و مخالفت با «تروریسم» دست در دست یکدیگر در چنین راهپیمایی‌ای شرکت می‌کنند که فردی چون نتانیاهو در میان آنها حضور دارد که عامل حمام خونی است که تابستان گذشته در غزه روی داد هرچند خود این رهبران نیز با حمایت از نتانیاهو، در نقص آزادی‌ها و به خاک و خون کشیدن بیگناهان به بهانه مبارزه با تروریسم از نتانیاهو چیزی کمتر ندارند.

در حالی که مردم غزه به دلیل پیامد مستقیم ویرانی و محاصره مستمر در حال جان دادن هستند، سناریوی به‌دقت طراحی شده از سوی نتانیاهو به ظرافت در حال انجام است به گونه‌ای که «دیما الیوا» ناظر مستقل در غزه در توضیح این امر که چرا رهبران دنیا که نتانیاهو را در کنار خود می‌دیدند، نسبت به مشکلات و گرفتاری‌های ساکنان غزه سکوت کرده‌اند، می‌گوید: در حالی که نتانیاهو به‌دقت در حال بازی در برابر مخاطبان داخلی است، حضور وی در پاریس نیز بخشی از چرخش سریع اسرائیل به منظور بهره‌برداری از وحشت بروز کرده در فرانسه در چند جبهه است؛ زمینه‌سازی حمله به فلسطینیان به بهانه اقدامات تروریستی، بهره‌برداری از گفتمان خطرناک «نبرد تمدن‌ها» و تسریع انتقال جمعیت یهودی از اروپا. این امر که رژیم صهیونیستی هدف طولانی مدتی را برای انتقال جمعیت 5/0 میلیونی یهودیان فرانسه به سرزمین‌های اشغالی به‌عنوان بخشی از تلاش‌هایش به منظور مقابله با به‌اصطلاح «تهدید ناشی از پراکندگی جمعیت» فلسطینیان طراحی کرده، غیرقابل کتمان است.

در این بافت، به قتل رسیدن یهودیان در فروشگاهی یهودی در پاریس مانند دیگر حملات به یهودیان دستاویزی است که مقامات رژیم صهیونیستی را برای اقناع و متقاعد کردن یهودیانی که از حضور در فرانسه دچار هراس شده‌اند، هیجان‌زده کرده و آنها این فرصت را برای پیشبرد هدف طولانی مدت خود در اختیار دارند به گونه‌ای که نتانیاهو از این فرصت استفاده کرده در پیامی در توئیتر خطاب به یهودیان فرانسه و اروپا نوشت: «اسرائیل صرفا جایی نیست که شما به سمت آن عبادت می‌کنید بلکه اسرائیل خانه شماست».یائیر لاپید، سیاستمدار اسرائیلی نیز در موضعی مشابه اعلام کرد: من نمی‌خواهم در ارتباط با هولوکاست صحبت کنم اما...یهودیان اروپا باید درک کنند که تنها یک مکان برای یهودیان وجود دارد و آن نیز اسرائیل است.

براساس گزارش روزنامه صهیونیستی هاآرتص، «نتانیاهو در حال تشکیل یک کمیته وزارتی ویژه است که هفته آینده تشکیل جلسه خواهد داد تا درباره مهاجرت یهودیان از فرانسه به طور خاص و از اروپا به طور عام بحث شود».درخواست‌ها برای مهاجرت یهودیان و خانواده‌هایی که در اروپا زاده شده‌اند از جمله طرح‌هایی است که از سوی رژیم صهیونیستی پیگیری شده و این خانواده‌ها متهم می‌شوند از پیوستن و همبستگی با جامعه یهودی در سرزمین‌های اشغالی امتناع می‌کنند اما آنهایی که تاکید دارند جامعه یهودی اروپا باید برای حفظ امنیت خود اروپا را ترک کند، برای این سوال که آیا این افراد در سرزمین‌های اشغالی از امنیت لازم برخوردارند، پاسخی ارائه نداده‌اند.

در واقع این ایده که یهودیان همواره بیگانه محسوب شده و دیگران از آنها متنفر هستند از جمله گفتمان‌های نژادپرستانه‌ای است که از سوی رژیم صهیونیستی به‌عنوان رژیمی که از بنیاد ضدیهود است، مطرح می‌شود به‌گونه‌ای که هاآرتص انتقاد شدید خاخام «مناخم مارگولین» مدیر اتحادیه یهودی اروپا که او را بزرگ‌ترین حامی سازمان‌ها و جوامع یهودی در اروپا توصیف می‌کند را مطرح می‌کند که درخواست اخیر نتانیاهو مبنی بر اینکه یهودیان باید فرانسه را ترک کنند، به باد انتقاد می‌گیرد. مارگولین در این باره ابراز تاسف می‌کند که «در پی هر حمله ضدیهودی در اروپا، دولت اسرائیل بیانیه‌های مشابهی را درباره اهمیت مهاجرت به اسرائیل صادر می‌کند به جای آنکه از هر ابزار دیپلماتیک و اطلاع‌رسانی که در اختیار دارد برای تقویت امنیت یهودیان در اروپا بهره بگیرد».


آنگونه که هاآرتص نوشته است: «یک مقام اسرائیلی به کانال 2 این رژیم اعلام کرده فرانسه از نتانیاهو خواسته از حضور در پاریس خودداری کند از هراس اینکه نخست‌وزیر اسرائیل از حادثه [شارلی ابدو] برای بهره‌برداری‌های انتخاباتی و ایراد سخنرانی بویژه درباره یهودیان فرانسه استفاده کند.کاخ الیزه می‌هراسد که چنین اظهاراتی به همبستگی‌ای که دولت فرانسه تلاش می‌کند به‌عنوان بخشی از راهکار برخورد با حملات تروریستی ارتقا دهد، آسیب بزند.»به نوشته هاآرتص، سرپیچی نتانیاهو از عدم حضور در پاریس باعث خشم اولاند شده به‌گونه‌ای که «وی هنگامی که نتانیاهو به منظور سخنرانی در مراسم یادبود در پاریس از جا برخاست، سریعا از صندلی خود بلند شده و بیرون رفت». رژیم صهیونیستی طرحی را پیگیری می‌کند که براساس آن آینده‌ای برای همزیستی مسالمت‌آمیز یهودیان در کنار دیگر ادیان در اروپا وجود ندارد و برعکس در حال دعوت از آنها برای حضور در سرزمین‌های اشغالی است که با زور سلاح و به خاک و خون کشیدن فلسطینیان بی‌گناه از آن خود کرده است. آینده‌ای که صهیونیسم برای یهودیان ترسیم کرده، راه به ناکجاآباد خواهد برد. سخنان روز شنبه «مالک مرابط» برادر «احمد مرابط» پلیس مسلمانی که جان خود را در حمله به شارلی ابدو از دست داد، خود گویای همه چیز است: من اکنون به تمام نژادپرستان، اسلام‌هراسان و ضدیهودیان می‌خواهم بگویم که نباید افراط‌گرایان را با مسلمانان یکی دانست. از آمیختن مسائل، دست زدن به جنگ و آتش زدن مساجد و کنیسه‌ها دست بردارید.

رهبرانی که روز یکشنبه در پاریس پهلو به پهلو به نشانه «همبستگی» در راهپیمایی حضور داشتند باید در مواجهه با نژادپرستی و توهین به مقدسات و کشته شدن انسان‌های بیگناه در سراسر جهان دست در دست هم دهند نه آنکه پذیرای جنایتکاری چون نتانیاهو باشند که خون هزاران زن و کودک فلسطینی بر دستانش خشکیده است؛ رهبرانی که برای کشته شدن 12 نفر در یک نشریه راهپیمایی برگزار کردند اما برای صدها انسانی که هر روز به واسطه جنگ‌ها و خشونت‌هایی که آنان بانی شده‌اند، در حال جان دادن هستند، ذره‌ای توجه ندارند. ظاهرا همبستگی نیز معنایش در برابر ارزش‌های غربی دگرگون شده است. همبستگی یعنی آنچه رهبران غربی برای خود می‌پسندند!

روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«کاراترین شیوه های مبارزه با فساد»در ستون یادداشت خود به قلم دکتر عادل پیغامی به چاپ رساند:

مقوله فساد، بحثی چندوجهی و دارای مراتبی است که قاعدتاً همه ارکان حکمرانی یک نظام در آن دخیل هستند و لازم است سایر نقش آفرینان غیر دولتی و مردمی نیز در این میان ایفای نقش کنند. در بحث فساد اولین سؤال این است که اساساً به چه روندی و جریانی عنوان «فساد» اطلاق می شود. این امر، نیازمند مقوله جرم انگاری است زیرا مستلزم اثبات فسادآمیز بودن عمل است. بسیاری از امور هستند که فساد تلقی می شوند در حالی که می‌توان آن را فساد تلقی نکرد و یا بر عکس. در اینجا هم گروه ها و تشیکلات علمی -دانشجویی و هم دستگاه های اجرایی که نسبت به فضای کار دولتی وقوف دارند و هم نهایتاً قوه مقننه، باید نقشی جدی را برای بحث جرم انگاری یا کریمینالیزیشن (Criminalization) ایفا کنند. نکته بعدی، مقوله پیشگیری است. بسیاری از محل‌های فسادخیز، جایی است که اتفاقاً قانون و مقررات تصویبی یک نهاد دولتی موجب فساد و ایجاد رانت شده و انگیزه های مثبت برای حرکات و رفتارهای مفسده انگیز را به وجود آورده است.

 تبعات سنجی و اثرسنجی تک تک مقررات و قوانینی که وضع می شود به لحاظ پیشگیری، کاری است که تمام قوا باید در آن وارد شوند. اگر گام ها و قدم های نخستین، به خوبی برداشته نشوند، حجم کار به قدری زیاد می شود که از توان یک قوه خارج می گردد. در این فرایند، دولت نقشی بسیار اساسی برای عدم وقوع فساد، رصد و پیشگیری از آن،
 بر عهده دارد. در بحث مبارزه با مفاسد، عملیاتی کردن مقررات و مصوبات بسیار مهم است. کشوری که دارای بهترین قوانین باشد و مترقی ترین روش ها را برای مبارزه با فساد تدوین نموده باشد، مادامی که به آن عمل نشود و در حدّ شعار و حرف باقی بماند و بار برخورد با متخلفین فقط بر دوش یک قوه قرار گیرد، باید آن مجموعه قوانین و مصوبات را به مثابه ویترینی دانست که در حدّ نمایش و ظاهرآرایی تنزل کرده است. چنانچه برخورد جدی و در عین حال متفکرانه با منافذ و زمینه های فسادخیز مانند قوانین بانکی و ساز و کارهای اداری مسئله ساز از سوی قوای مجریه و مقننه صورت بگیرد، در نتیجه باید شاهد رشد سرمایه گذاری و رونق تولید داخلی باشیم.

 زیرا سرمایه های کوچک و بزرگ در جایی امکان رشد و نمو دارند که فرصت بالندگی در فضایی سالم و عاری از رانت و فساد را 
پیدا می‌کنند. دلایل گوناگونی را برای فساد اداری درجوامع مختلف بر شمرده اند: فقر اقتصادی و نابسامانی های درآمدی کارکنان سازمان ها، فقر فرهنگی و عدم وجود باورهای استوار اخلاقی، فقدان مقررات و قوانین بازدارنده و نبود نظام های کنترلی موثر از زمره دلایل اصلی بروز فساد اداری است اما شاید مهمترین دلیل اشاعه فساد اداری نبود ساختار‌های شفاف انجام امور در سازمان‌هاست. در محیط های اداری غیر شفاف و مبهم، امکان کجروی‌های اداری افزایش می یابد و انجام رفتارهای فساد آلود تسهیل می شود؛ بنابراین شاید به جرات بتوان گفت که مؤثرترین و کاراترین شیوه‌های مبارزه با فساد اداری شفاف سازی محیط و ساختارهای اداری و نظارت دقیق بر جریان امور است.

گاهی اوقات، مفاسد اقتصادی در جایی اتفاق می افتد که نقش مردم چشمگیر می شود. به عنوان مثال اگر یک موسسه اعتباری و یا آموزشگاه آزاد، بدون مجوز مشغول فعالیت شود در اینجا باید به تقاضای مردم به سرویس و محصولات این موسسات توجه کرد زیرا ایجاد فضای فساد در این مورد، به علت تقاضای مردمی و استقبال آنان بوده است. اگر مردم با مراجعه به مسئولین ذیربط و نهادهای قانونی، از صحت و سقم فعالیت آنان مطلع شوند، طبیعتاً چنین فضایی برای فساد به وجود نخواهد آمد. در گذشته نه چندان دور در پروژه های مسکن و یا فعالیت های موسسات مالی اعتباری شاهد مفاسدی بوده ایم که اولین مالباخته آن مردم بودند. در حالی که اگر با استفاده شیوه های نوین الکترونیک از طریق کدهای رهگیری تمام فعالیت ها ثبت شود و نظارت دقیق صورت گیرد، چنین مشکلاتی به وجود نخواهد آمد. همانطور که خشکاندن بسترهای فساد و مبارزه عملی با آن از فواید بسیار زیاد در جامعه برخوردار است، ‌آثار و نتایج ناشی از فساد در جامعه نیز بسیار گسترده است. فساد همچون غده‌ای سرطانی است که آسیب‌های بسیاری را بر جامعه و کشور وارد می آورد. تضعیف ساختار اداری، تخریب مشروعیت حاکمیت قانون، کاهش احترام به قانون اساسی، از بین رفتن شفافیت و حساب پس دهی، کاهش فرصت‌های سالم پیشرفت برای افراد، موسسات و سازمان ها، افزایش هزینه زندگی سالم و کاهش بهره وری تنها گوشه‌ای از لطماتی هستند که بیماری عفونی فساد، مسبب و عامل آن است. همانگونه که موضوعاتی مانند بستن کمربند ایمنی ابتدا با مقاومت اما با فرهنگ سازی تبدیل به یک عادت پسندیده گردید، در بحث مبارزه با فساد نیز اگر فرهنگ سازی شده و مسئولین و مدیران میانی و رده بالای دستگاه ها به جدّ همت کنند، قطعاً در آینده ای نه چندان دور، ریشه فساد در کشور خشکانده می شود و محیطی رقابتی و سالم برای پویایی اقتصاد اسلامی به وجود خواهد آمد.

امیر حسین یزدان پناه ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«سختي های تيم هسته ای در ژنو»اختصاص داد که دز ادامه میخوانید:

هشتمین دیدار 2 جانبه هسته ای ایران و آمریکا در 16 ماه اخیر که دیروز در ژنو میان ظریف و کری انجام شد، نقطه آغاز دور جدید مذاکرات ایران و 1+5 در سال جدید میلادی در سوئیس زمستانی و سرد بود
. این دور از مذاکرات اما از چند جنبه دارای اهمیت است و از همین منظر نیز می توان گفت که تیم هسته ای کشورمان پای میز مذاکره کار سختی را پیش رو خواهند داشت.

اول: از این بابت که براساس آن چه پس از تمدید توافق ژنو اعلام شد، دو طرف(ایران و 1+5) باید تا قبل از 10 اسفند (کمتر از 50 روز دیگر) مقدمات یک «توافق سیاسی» را فراهم کنند. توافقی که حصول اطمینان در آن به مراتب از «توافق فنی» سخت تر است؛ چرا که فناوری هسته ای، حیطه اعداد و ارقام و محاسبات و ... است از آن جایی که ایران به دنبال سلاح هسته ای نیست، با وجود همه پیچیدگی ها توافق بر سر جزئیات فنی، قابل دسترسی است. اما آنجایی که پای توافق سیاسی به میان می آید، مولفه های بسیاری مانند تضادهای ایدئولوژیکی غرب با ایران، مسائل منطقه ای، منافع متحدان آمریکا و... مطرح می شود که حصول توافق سیاسی را سخت و غیر ممکن می کند.

بنابراین اگر قرار است در 50 روز آینده توافقی در این سطح به دست آید، پالس های مثبت آن باید همین روزها، که طرف ها حدود 2 ماه برای بررسی مواضع خود و طرفین فرصت داشته اند، در ژنو دیده شود. در غیر این صورت همان طور که مرضیه افخم سخنگوی وزارت خارجه گفته باید منتظر «تصمیم های جدید» ایران باشیم که در این صورت به گفته دکتر روحانی «1+5 ضرر می کند».

دوم: این مذاکرات درحالی برگزار می شود که بیش از 5 ماه است اقتصاد ایران و دورنمای اقتصادی سال آینده کشور به خاطر «بحران قیمت نفت» و «خیانت نفتی» عربستان و برخی متحدان منطقه ای و غیر منطقه ای اش با آسیب هایی مواجه شده است.

این فشارها البته در هفته های اخیر به صورت روز به روز با کاهش قیمت نفت بیشتر می شود. فشارهایی که برخی ناظران می گویند پس از دیدار جان کری و سعودالفیصل (وزیرخارجه عربستان) در جریان مذاکرات ژنو در آذر گذشته، سرعت بیشتری هم گرفته است و هدف آن کوتاه آمدن ایران پای میز مذاکرات هسته ای است و با همین تصور واهی از تأثیرگذاری این اهرم ممکن است غربیها پای میز مذاکره حضور جدی نداشته و به دنبال نتیجه همین فشارهای نفتی باشند.

سوم: برخی اظهارنظرها در داخل کشور، غربیها و به خصوص اندیشکدهها و رسانه های مطرح غربی که نقش تعیین کننده ای در تصمیم سازیهای مقامات غرب دارند را به این نتیجه رسانده که ایران برای توافق هسته ای عجله دارد و دولت می خواهد به هرنحو ممکن به یک توافق هسته ای دست یابد.

به عنوان مثال مارک فیتزپاتریک در تحلیلی برای اندیشکده مطالعات راهبردی، تعبیر رئیس جمهور از طرح موضوع «همه پرسی» را به عجله ایران برای توافق هسته ای تعبیر کرد. نیویورک تایمز نیز در تحلیلی مشابه نوشت که دولت با طرح موضوع رفراندوم در حقیقت می خواهد بقیه را دور بزند و به این وسیله «اشتیاقش» برای توافق را نشان داد. این موارد نشان میدهد اظهارات با هر نیتی که صورت گرفته باشد باعث شده است، دستگاه محاسباتی دشمن را به غلط انداخته و فشار و زیاده خواهی خود را بیشتر کنند.

از این رو باید گفت، دیپلمات های ایران که به گفته منابع آگاه، بارها مقابل زیاده خواهی های غربی پای میز مذاکرات ایستاده اند و اجازه نداده اند غربی ها به حقوق مردم دست اندازی کنند، این روزها در ژنو برای این ایستادگی کار سختی در پیش دارند.

چهارم:طرح مداوم احتمال تصویب تحریم های سختگیرانه تر بر اقتصاد ایران در کنگره آمریکا نیز عامل دیگری است که ایران را در مذاکرات تحت فشار قرار داده است و شاید غربی ها را به این فکر انداخته که ایران در مقابل این فشار باید زانو بزند.

به خصوص این که کنگره جدید تقریبا هر روز این تهدید را تکرار می کند و بعید نیست، به رغم مخالفت هایی که کاخ سفید می گوید با این تحریم ها دارد، این طرح همین روزها در سنا مصوب شود.به این عوامل می توان مواردی دیگر را نیز اضافه کرد؛ مثل قابل اعتماد نبودن غربی ها و عمل نکردن به تعهدات توافقات قبلی و... اما این عوامل شرایط مذاکرات را برای بچه های ما سخت تر کرده است. چرا که باید هم نشان بدهیم ایران با فشارهای اقتصادی چند کشور عربی و غربی کوتاه نمی آید، هم نشان بدهیم که اختلافات تاکتیکی در داخل کشور ربطی به راهبردهای اصلی و عزتمندانه انقلاب ندارد و هم ثابت کنیم تحریم های بیشتر مسیر ایستادگی و استقلال ما را گرچه سخت تر اما روشنتر میکند و غیرت مان اجازه کوتاه آمدن از منافع کلان و عزتمان را نمی دهد. البته در این سی و چند سال از این سختی ها کم نداشته ایم و پیروزیهای شیرین و ماندگار از دل همین سختی ها و آن جایی حاصل شده که پای منافع کشور و انقلاب غیرتمندانه ایستاده ایم.


روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«دوران رکود حس و حال سياسی»در ستون سرمقاله خود به قلم دکتر حامد حاجی حیدری به چاپ رساند:

برخی معتقدند که هم در پایان قرن نوزدهم و هم در فرجام سده بیستم، حسی از بی تفاوتی «از سر سیری» یا «از سر توهم سیری» همه گیر شد. این بی تفاوتی، مانع از فعالیت مثبت می‌شد، و پس از مدتی، این تحلیل را نزد شمار دیگری از تحلیلگران اجتماعی پدید آورد که یک تمدن از سر سیری و از فرط بی تحرکی، در حال گندیدن و مضمحل شدن است
.در واقع، بینش ها و تکنیک‌های زیست انسانی و اجتماعی، همواره تا حدی از فعالیت انسانی را می‌تواند هضم کند، و پس از رسیدن به این حد و حدود، رکود و رخوت فراگیر می‌شود.این وضع و حال رکود فعالیت اجتماعی و سیاسی، به قدری هر چند کمتر به جامعه ما هم رسیده است، و مردم دیگر مانند گذشته پیگیر و مشتری بحث ها و گفتگوها و افکار و خط مشی‌های سیاسی نیستند. این یک روند جهانی و همه جانبه است، و در کشور ما هم با میزان کمتری در حال روی دادن است. جهانی و همه جانبه است، به این معنا که محدود به ملت ما نیست، و هم چنین تنها در سیاست نمود ندارد. ما با نحوی رکود سراسری در فعالیت‌های انسانی مواجهیم که خود را در اقتصاد، علم، سیاست، اخلاق، هنر، و... نشان می‌دهد. مجموع شرایط و دانش و تکنولوژی زمانه، مردم روزگار ما را به نتایجی رسانده که انگار گمان می‌کنند که دیگر کار چندانی برای بهبود نمی‌توان کرد.

کار تشکل‌های سیاسی، تجمیع توقعات و خواست‌های مردم و پمپاژ آن ها بر تارک هرم قدرت است. تجمیع توقعات در دوران رکود فکر سیاسی، کاملاً متفاوت از زمانه‌های انقلابی و پر رونق فعالیت سیاسی است.موضوع کاوش این گفتار این است که واکنش احزاب و تشکل ها در قبال ورود جامعه به دوران رکود حس و حال سیاسی چه می‌تواند باشد؟

واکنش سنخ اول: ابتذال فکر سیاسی

تنها قانونی که هیچ کس نمی‌تواند آن را از بین ببرد، قانون عرضه و تقاضا است، و کسانی که بخواهند با این قانون مبارزه کنند، خود را به دردسر بزرگی افکنده‌اند.وقتی زندگی مردم از فکر سیاسی خالی شد، بر وفق قانون عرضه و تقاضا، برخی گروه‌های سیاسی، تصمیم می‌گیرند تا از سیاست، سیاست زدایی کنند؛ اخلاق زدایی کنند؛ سیاست زدایی و اخلاق زدایی کنند، تا توجهات دور شده از امر سیاسی را به سمت خود معطوف دارند، و از این توجهات، بموقع، و در وقت انتخابات استفاده کنند؛ تنها یک استفاده ابزاری.این جا است که رقابت اهمیت می‌یابد، زیرا، ممکن است که ابتدا شما به ابتذال تن ندهید، اما، رقبای شما برای حفظ رأی دهندگان دست به این کار بزنند. در گام بعد، بوضوح مسابقه ابتذال راه می‌افتد.

برخی از روندهای سیاسی جاری را می‌توان در این راستا تحلیل کرد.

واکنش سنخ دوم: تمایز بخشی

به طور کلی، برای یک فعالیت سیاسی در دوران بی حسی سیاسی مردم، یا این که به ابتذال تن دهید، یا این که متفاوت باشید. اگر نمی‌توانید به ابتذال تن دهید که نباید تن دهید، برای فرار از ابتذال، باید متفاوت باشید.متفاوت بودن، یعنی، اینکه ایده و خط مشی سیاسی کارآمدتری در قیاس با رقبا به مردم ارائه دهید، طرح ها و سناریوهای حساب شده تر و شفاف تری ارائه دهید و از این طریق ریسک کمتری را به جامعه تحمیل کنید.

واکنش سنخ سوم: تجمیع توقعات مردم در عمق زندگی روزمره

اغلب رهبران سیاسی، تجمیع توقعات مردم را جدی نمی‌گیرند. آنها بیشتر به طراحی شعارهای رأی آور یا ایدئولوژی‌های متعالی گرایش دارند؛ این در حالی است که تجمیع توقعات مردم است که بقای سازمان و تشکل سیاسی ها را تضمین می‌کند. و در شرایطی که مردم از فعالیت سیاسی، به سوی عمق زندگی روزمره خود عقب نشینی کرده‌اند، واکنش برازنده یک تشکل سیاسی می‌تواند این باشد که دستور کارهای سیاسی را از اعماق زندگی روزمره طوری استخراج کند تا مردم و دولت مردان دریابند که چطور اتحادهای اجتماعی می‌تواند مسائل عمیق زندگی روزمره را بهتر حل نماید.

در دوران رکود فکر سیاسی، هر کسی می‌تواند سطح فکر و عمل سیاسی خود را به حدی از ابتذال نازل سازد و فکر سیاسی خود را در مقابل رأی بفروشد، ولی این نازل سازی حد و حدودی دارد. وقتی نازل سازی از حد تجمیع توقعات مردم پایین تر رفت، آن وقت به ضد خود تبدیل می‌شود. نازل سازی فکر و راهبرد سیاسی، طریقه پایداری برای جلب مشارکت سیاسی به نفع احزاب و تشکل‌ها نیست. مهارت رهبران سیاسی آن است که بتوانند در تجمیع توقعات مردم با حذف حشو و زواید، وجه اخلاقی ایده‌ها و خط مشی‌های اصولی در سیاست را حفظ کنند، و نحوی از آموزش سیاسی را هم پی بگیرند.اگر با لحاظ شرایط، تجمیع توقعات مردم، به عنوان کارکرد پایدار احزاب و تشکل‌های سیاسی بهتر انجام شود، معلوم خواهد شد که این کارکرد، برای مردم این زمانه هم مهم و مهم تر شده است؛ زیرا، اینجا همان جایی است که اگر درست شود، اتحاد مردم برای حل دشواری‌های فزاینده عمیق زندگی روزمره میسر می‌شود؛ و این اتحاد، همانا جوانه‌های نوین امر سیاسی خواهد بود، و گفتن ندارد که امر سیاسی، بالاترین افق زیست متمدنانه انسانی است.به رغم اهمیت دو جانبه‌ای که مبحث تجمیع توقعات مردم برای تشکل‌های سیاسی و همچنین مردم تک افتاده در گوشه و کنار زندگی شهری دارد، درک درستی از این بحث نزد اصحاب فعالیت سیاسی وجود ندارد، و نگاه به مراودات مردم و احزاب بسیار ساده انگارانه و آمرانه است.

الحاصل، در یک موقعیت غـلـیان علایق انقلابی به امر سیاسی، کمتر کسی به کارکرد نهادهای سیاسی در تجمیع توقعات مردم فکر می‌کرد؛ در این نحو موارد کار تشکل‌های سیاسی تولید ایده‌های سیاسی «خوب» و خواست همراهی مردم بود؛ اما، با پیچیدگی فزاینده راه حل ها و همچنین مسائل فراروی مردم، فکر سیاسی اسیر رکود بی سابقه‌ای می‌شود، و مردم تقاضای کمتری به سمت امر سیاسی روانه می‌کنند، شاید از آن رو که راه حل‌های سیاسی، زیادی کلی هستند، و به مسائل ملموس زندگی آنان نمی‌پردازند.

«تحلیل سیاسی هفته»روزنامه جمهوری اسلامی که در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید در زیر میخوانید:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

در هفته جاری حوادث متعددی در عرصه داخلی و بین‌المللی روی داد که نیاز به بررسی و تجزیه و تحلیل دارد. حوادث تروریستی پاریس و موج سواری‌های هتاکانه و صهیونیستی پس از آن، ادامه توطئه آتش بازی با قیمت نفت در سردترین زمان ممکن و عملکرد غیرقابل توجیه برخی نمایندگان مجلس در برخورد با سخنان دکتر علی مطهری از جمله آنهاست.در این هفته تهران میزبان رئیس‌جمهور ونزوئلا بود که به عنوان یکی از کشورهای تولید کننده نفت عضو اوپک برای رایزنی با مقامات کشورمان جهت بررسی راه‌های جلوگیری از کاهش قیمت نفت به کشورمان سفر کرده بود. آقای نیکلاس مادورو در جریان این سفر با رهبر انقلاب اسلامی ایران نیز دیدار کرد. در این دیدار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تجلیل از مواضع و اقدامات ونزوئلا بخصوص در مقابله با رژیم صهیونیستی، علت دشمنی جبهه استکبار با ونزوئلا را پافشاری بر همین مواضع شجاعانه و اثرگذاری راهبردی در منطقه آمریکای لاتین خوانده و خاطرنشان کردند: «تصمیم قطعی جمهوری اسلامی ایران، ادامه و افزایش همکاری‌های همه‌جانبه با ونزوئلاست.»

رهبر انقلاب همچنین کاهش عجیب قیمت نفت در یک مدت کوتاه را حرکتی سیاسی و غیراقتصادی دانسته و افزودند: «دشمنان مشترک ما از نفت به عنوان یک حربه سیاسی استفاده می‌کنند و قطعاً در این کاهش شدید قیمت نفت نقش دارند.» ایشان با تایید توافقات صورت گرفته میان روسای جمهور ایران و ونزوئلا برای مقابله هماهنگ با کاهش قیمت نفت خاطرنشان کردند: البته همکاریهای دو کشور منحصر به مسائل نفتی نیست و باید سطح مبادلات و سرمایه‌گذاری‌های میان دو کشور را که اکنون کمتر از حد انتظار است، افزایش داد.»واقعیت اینست که این روزها بر همه آشکار شده که محور «آمریکایی – سعودی» تصمیم گرفته تا از نفت به عنوان سلاح در رویارویی با محور ضد استکبار جهانی استفاده کند و کاهش غیرمنطقی بهای این فرآورده بهترین دلیل آن است. قطعاً «بازی آتشین» با نفت یک اقدام بدون نتیجه است که آتش آن قبل از دیگران، بازیگرانی را می‌سوزاند که این آتش را شعله‌ور کرده‌اند، زیرا اقتصاد این کشورها امکان تحمل شرایط دشوار را نداشته درحالی که کشورهای مستقل و ضد استکبار وضعیت‌های سخت بسیاری را تجربه کرده و آنرا پشت سر گذاشته‌اند.

وزیر امور خارجه کشورمان در این هفته در راس تیم مذاکره کننده هسته‌ای وارد ژنو شد تا ضرباهنگ گفتگوها تندتر جریان یابد و به همین منظور شش هفته پس از تمدید توافق ژنو، ظریف و کری با یکدیگر ملاقات کردند تا راه‌های کوتاه کردن زمان دستیابی به توافق جامع را مورد بررسی قرار دهند.یک منبع نزدیک به تیم مذاکره کننده آمریکا به خبرگزاری‌ها گفت امیدهایی وجود دارد که برای گام‌های نهایی تصمیم‌گیری شود. به گفته وی پس از آن که طرفین تا پایان مهلت مقرر در ماه گذشته نتوانستند به توافق برسند، کشورهای 1+5 امیدوارند تا اسفند ماه بر سر اصول به توافق برسند و سپس جزییات را تا خرداد روی کاغذ بیاورند. از همین جهت کری گفته بود که تا پیش از پایان مهلت مقرر می‌توان به توافق رسید اما اوباما و سایر مقامات آمریکایی محتاطانه‌تر در این زمینه اظهارنظر می‌کنند.

رسانه‌های آمریکایی این روزها از عنصری سخن به میان می‌آورند که مایه دلخوشی تندروهای کنگره است؛ عنصری که آن را فشارهای اقتصادی ناشی از کاهش شدید بهای نفت می‌نامند ولی با این حال مردم ایران نشان داده‌اند که این کاهش قیمت، نه تنها تاثیری بر مواضع بحق ما ایجاد نخواهد کرد بلکه آتش بازی با قیمت نفت، بیش از همه، طراحان آن را خواهد سوزاند.در این هفته سرزمین رئیسعلی دلواری و حافظان مرزهای آبی ایران میزبان رئیس‌جمهور بودند که در قالب دوازدهمین سفر استانی کاروان تدبیر و امید وارد استان بوشهر شده بود. این استان مهم و دارای ویژگی‌های ارزشمند، متاسفانه هیچگاه نتوانسته در جریان توسعه همه‌جانبه به جایگاه واقعی خود در کشور دست یافته و ظرفیت‌های خویش را آشکار سازد از این رو لازم است که با همت ویژه دولت و سایر مسئولین تصمیمات مناسبی برای آینده بهتر استان اتخاذ شود که شاید به همین منظور بوده باشد که دکتر حسن روحانی برای دومین بار از زمان عهده‌دار شدن مسئولیت ریاست جمهوری به این استان سفر می‌کند.

در این هفته یکی از جلسات علنی مجلس شاهد حادثه‌ای بود که این اتفاق ناخوشایند، هرگز در شان مجلس و رعایت آزادی بیان نبود و ناملایمات بسیاری را در سطح جامعه برانگیخت. حمله چند تن از نمایندگان به تریبون سخنران مجلس و ناتمام گذاشتن نطق دکتر علی مطهری نشان داد که متاسفانه سعه صدر و آستانه تحمل لازم در شنیدن نظرات متفاوت در میان عده‌ای از مجلسی‌ها وجود ندارد و این نمایندگان باید این نقطه ضعف جدی را در خود به فوریت اصلاح کنند. طبعاً نمایندگانی که خود را متخلق می‌دانند باید بتوانند علاوه بر سخنوری، شنونده خوبی نیز باشند و تاب شنیدن سخنان مخالف را داشته و اگر نقطه نظراتی نیز دارند آنرا آرام و مسالمت‌آمیز بیان کنند و به موکلین خود اعتماد داشته باشند، زیرا مردم قضاوت کنندگان خوبی برای عملکرد افراد و جریانات بوده و هستند.

در موضوعات خارجی، این هفته شاهد تحولات متعددی بودیم که مهمترین آنها را مرور می‌کنیم. حادثه تروریستی در فرانسه که با حمله افراد مسلح به دفتر مجله فکاهی «شارل ابدو» و کشته شدن 12 نفر در این حمله همراه بود، فرانسوی‌ها را در بهت و شوک فرو برد و بخش عمده اخبار و گزارش رسانه‌ها را به خود اختصاص داد.حمله به دفتر نشریه «شارل ابدو» درحالی صورت گرفت که این نشریه در گذشته کاریکاتورهای موهنی را از پیامبر اسلام(ص) به چاپ رسانده بود و آنگونه که گردانندگان این نشریه اعلام کرده‌اند پیشتر نیز تهدید به حمله شده بود.تردید نیست که حادثه حمله به دفتر نشریه و کشتار کارکنان این نشریه، اقدامی تروریستی بود که توسط بسیاری از کشورها و شخصیت‌ها، از جمله شخصیت‌های مسلمان و رهبران کشورهای اسلامی محکوم شد. آموزه‌های دینی اسلام، کشتار مردم را از هر دین و ملیت تقبیح می‌کند.

جریان‌هایی درصدد هستند این حادثه را به کل مسلمانان و اساس دین اسلام نسبت دهند که اتهامی غیرواقعی است. توجیه آنها نیز این است که هویت عاملان حادثه، مسلمان بوده است. در این باره دو نکته مهم قابل تامل است، نخست اینکه عاملان حادثه، از عناصری افراطی بوده‌اند که سابقه فعالیت تروریستی در عراق و سوریه داشته‌اند و در فضایی رشد کرده‌اند که خود غربی‌ها از جمله فرانسوی‌ها، در ایجاد آن نقش اصلی را داشته‌اند. دوم اینکه شبکه‌های ضداسلامی در غرب که توسط صهیونیست‌ها کارگردانی می‌شوند با اهانت به مقدسات مسلمانان، فضایی را به وجود می‌آورند که در آن فضا، افراطی‌ها مجال فعالیت پیدا می‌کنند. اهانت به مذهب و مقدسات بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان نمی‌تواند با دستاویز «آزادی بیان» توجیه شود و این واقعیت را باید عقلای غرب تشخیص داده و در دامی که صهیونیست‌ها برای آنها پهن کرده‌اند و هدف از آن رویارو قرار دادن غرب و اسلام است، نیفتند.

این هفته، کابینه افغانستان پس از 106 روز معرفی شد که می‌تواند تا حدودی به بلاتکلیفی و ابهام در صحنه سیاسی این کشور پایان دهد.لیستی از 25 وزیر که در میان آنها سه زن نیز وجود دارد دوشنبه گذشته توسط اشرف غنی، رئیس‌جمهور افغانستان معرفی شد. طولانی شدن معرفی کابینه افغانستان، نگرانی‌هایی را مبنی بر سقوط دولت وحدت ملی ایجاد کرده بود. اشرف غنی احمد زی و عبدالله عبدالله دو کاندیدایی که در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت داشتند هر کدام مدعی پیروزی بودند که این امر، بحران سیاسی عمیقی را ایجاد کرده بود.اوایل مهر ماه، سرانجام دو کاندیدا به تشکیل یک دولت وحدت ملی تن دادند به این صورت که اشراف غنی پست ریاست جمهوری را در اختیار بگیرد و عبدالله عبدالله نیز رئیس تشکیلاتی موسوم به «شورای اجرایی» باشد که قدرت قابل ملاحظه‌ای در ساختار سیاسی افغانستان دارد.
با اینحال، مشخص بود که این توافق، نه از روی تمایل، بلکه به دلیل مصلحت حاصل شده بود و گفته شده است که فشار آمریکا نیز در آن تاثیر داشته است.

به هرحال، معرفی کابینه هر چند امیدواری برای اعاده ثبات سیاسی در افغانستان را پدید آورده است ولی هنوز مسائلی وجود دارد و اختلافات پنهانی هست که می‌تواند این امیدواری را مورد تهدید قرار دهد.این هفته، اوباما رئیس‌جمهور آمریکا اذعان کرد که بشار اسد باید در مذاکرات برای آینده سوریه حضور داشته باشد. هر چند اوباما مدعی شد که بشار اسد نباید در قدرت نقش داشته باشد ولی تا این حد نیز، اعتراف بزرگی از سوی آمریکا به اشتباه آن کشور در سوریه می‌باشد. آمریکایی‌ها که تا چندی قبل حتی تا یک قدمی اقدام نظامی برای سرنگونی حکومت بشار اسد پیش رفتند اکنون به این واقعیت رسیده‌اند که بدون حضور بشار اسد، بحران سوریه قابل حل نمی‌باشد. غربی‌ها و در راس آن آمریکا در طول چهار سال گذشته با در پیش گرفتن سیاست خصمانه علیه حکومت سوریه، در بروز جنگ خونین این کشور که نزدیک به 200 هزار نفر در آن کشته شده‌اند نقش داشتند.

غرب با به خدمت گرفتن متحدین منطقه‌ای خود که آنها نیز به دلایل سیاسی با حکومت سوریه خصومت داشتند زمینه فروپاشی سوریه و ویرانی آنرا فراهم کردند و از همه مهم‌تر، بستری ساختند که گروه‌های تروریستی بسیار خطرناک در آن رشد کردند که آتش این توطئه اکنون دامن خود غربی‌ها را نیز گرفته است. چندی قبل شورای اتحادیه اروپا اذعان کرد که غرب باید بشار اسد را به رسمیت بشناسد و اکنون نیز اوباما به این واقعیت اعتراف می‌کند.این هفته، گزارش‌های ضد و نقیض از وضعیت ملک عبدالله، پادشاه عربستان منتشر شد ولی خبر دقیقی در این باره اعلام نشد. اساساً حکومت عربستان، همچنانکه در گذشته نیز رایج بوده است در چنین شرایطی، همواره سیاست سکوت پیشه کرده است.

بیماری ملک عبدالله، از آن جهت حائز اهمیت است که طبق ساختار حکومت عربستان، پادشاه، بازیگر اصلی می‌باشد و تقریباً تمام قدرت را دردست دارد. اگرچه شاهزاده سلمان از چند سال قبل به عنوان ولیعهد معرفی شده است که می‌تواند جانشین پادشاه باشد ولی این موضوع نمی‌تواند منکر جنگ قدرت پنهان در خاندان سعودی باشد. دو جریان «سدیری»‌ها و «غیرسدیری‌»ها به عنوان رقیب اصلی در تصاحب قدرت در عربستان مطرح هستند که هر کدام از وزن سیاسی و قدرت ویژه‌ای برخوردار هستند و در گذشته نیز این کشور شاهد رقابت این دو جریان برای تصاحب قدرت بوده است. تردید نیست درحال حاضر نیز این رقابت وجود دارد هر چند آشکار نمی‌شود.


مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«رمزگشایی از رفتار نفتی عربستان»و به قلم حسین راهداری به چاپ رساند به شرح زیر است:

پای صحبت‌های زکی یمانی، وزیر سابق نفت عربستان در خلال سال‌های 1962 تا 1986 که بنشینید، حرف‌های یک ضدغرب را خواهید شنید. او مدام از دستکاری قیمت نفت توسط شرکت‌های بزرگ نفتی غربی، استعمار کشورهای نفت‌خیز توسط آنها و از زیاده‌خواهی و زورگویی کشورهای غربی شکایت می‌کند، اما او تنها عضو خانواده سعودی نیست که این‌گونه سخن می‌گوید. حدود 60 سال قبل هم ابن‌سعود، اولین پادشاه سعودی، در ملاقات خود با روزولت روی ناو کوینسی، این حرف را به او زده بود که اگر به یهودی‌ها در آلمان و اروپا ظلم شده است، باید به آنها جایی در همان ممالک داده شود.

یا در سال 1973 این کشور همراه دیگر کشورهای عربی صادرکننده نفت، در پاسخ به شکست مصر و سوریه در جنگ یوم کیپور و در حمایت از فلسطین، دست به تحریم نفتی غرب زدند و ملک فیصل، پادشاه وقت عربستان نیز از این موضوع به شدت دفاع کرد؛ اما اسناد تاریخی در دهه 70 میلادی که به خوبی در کتاب پادشاهان نفت مدون شده است، روایت دیگری از این ظاهر غرب ستیز خانواده سعودی ارائه می‌کند. در حقیقت در دهه هفتاد میلادی، ایران طبق توافقی پنهانی با نیکسون، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، شروع به افزایش قیمت نفت کرد. تحریم نفتی اعراب در سال 1973 نیز آتش قیمت نفت را شعله‌ورتر کرد، اما این شوک قیمتی نفت، سبب رکود اقتصاد جهانی شد و به همین دلیل آمریکا نظرش را در مورد افزایش قیمت نفت عوض کرد و سعی کرد که ایران را نیز متقاعد کند که قیمت نفت را کاهش دهد؛ اما ایران بنا به توافق قبلی و نیز به‌دلیل پیشاپیش خرج کردن دلارهای نفتی، از این موضوع سر باز زد. عربستان نیز که تقابل نفتی ایران و آمریکا را فرصتی تاریخی برای گسترش روابط خود با آمریکا می‌دید، از آن بهره جست و آرمان آزادی فلسطین، انتقام حقارت اعراب در جنگ با اسرائیل و تحریم کشورهای حامی اسرائیل را به کل کنار گذاشت تا پایه‌های رابطه‌ای استراتژیک را با آمریکا بنا کند که تا امروز پابرجا است.

البته همیشه عربستان برای شکستن قیمت نفت، بهانه‌های معقولی هم داشته است. مثلا مورد سال 1976 جالب است. در این سال وقتی که شاه ایران دوباره اصرار به افزایش بیش از ده درصدی قیمت نفت می‌کند و درخواست آمریکایی‌ها را برای کاهش قیمت نفت نادیده می‌گیرد، عربستان به کمک آمریکا می‌آید و با افزایش عرضه نفت در بازار، مانع افزایش قیمت نفت تا سطح موردنظر ایران می‌شود؛ اگرچه عربستان در آن زمان قیمت نفت را کاهش نمی‌دهد. در جلسات اوپک در آن زمان، دلیل زکی یمانی برای افزایش عرضه و ممانعت از افزایش شدید قیمت نفت، نگرانی از عمیق شدن رکود اقتصادی در بازارهای مصرف بوده است و اینکه اگر اقتصاد دنیا بیش از این در رکود بماند، بخشی از بازار نفت از بین می‌رود. اگرچه ظاهر صحبت عربستان درست است، اما اسناد تاریخی از طبقه‌بندی خارج شده نشان می‌دهد که در پشت این ماجرا، آنها در حال شکل‌دهی رابطه خود با آمریکا و گرفتن جای ایران به عنوان متحد آمریکا در منطقه بوده‌اند و نفت در کانون این سیاست قرار داشته است. عربستان همین رفتار را در سال 1986 تکرار می‌کند. در حقیقت در اثر شوک‌های نفتی دهه 70 میلادی، قیمت نفت به قله‌های تاریخی رسید و قیمت بالای نفت سبب شد که استخراج نفت از برخی مناطق که قبلا صرفه اقتصادی نداشته است، به صرفه شود و عرضه نفت به یکباره افزایش یابد. نفت دریای شمال از جمله این نفت‌های جدید بوده است. البته که افزایش تولیدات دریای شمال و مناطق دیگر یک‌شبه اتفاق نیفتادند، اما عربستان یک‌شبه اعلام کرد که برای حفظ سهم خود در بازار و مبارزه با رقبای جدید، عرضه به بازار را افزایش خواهد داد و به این طریق قیمت نفت تگزاس از متوسط حدود 22 دلار در هر بشکه، درعرض چند ماه به 11 دلار در هر بشکه رسید و برای سه سال نیز در میانگین زیر 20 دلار در هر ماه باقی ماند. اگرچه دوباره دلیل اعلام شده توسط عربستان، حفظ سهم بازار نفتش بود؛ اما تبعات این تصمیم عربستان این بود که ایران در جنگ با عراق به شدت تحت فشار مالی قرار گرفت. شوروی نیز که به شدت به درآمدهای نفتی وابسته بود، بعد از سه سال از هم فروپاشید. نه اینکه سقوط قیمت نفت تنها عامل این اتفاق بوده است، اما مسلما تاثیر مهمی داشته است.

حالا گویی تاریخ دوباره تکرار شده است. عربستان عرضه نفت را با کمک کشورهای حاشیه خلیج‌فارس در اوپک ثابت نگه داشته است و این در حالی است که بازار نفت اشباع شده است و به این طریق قیمت نفت را شکسته تا سهم بازار خود را در برابر رقبای جدید حفظ کند، اما تا چه حد این دلیل درست است؟ در شرایط فعلی، عربستان وانمود می‌کند که نگران سهم بازار نفتش است که قابل‌قبول جلوه می‌کند. استخراج نفت به روش‌های غیرمتداول مهم‌ترین تهدید بازار نفت کشورهای صادرکننده از جمله عربستان است. مثلا نفت شیل دو خصوصیت دارد که بیش از همه عربستان را می‌ترساند. یک مساله اینکه نفت شیل، نفت سبکی است که به مشخصات نفت عربستان نزدیک است و می‌تواند وارد بازار نفت این کشور شود. دومین خصوصیت نفت شیل این است که ذخایر عظیم آن در کشورهایی است که مشتریان فعلی نفت عربستان به حساب می‌آیند و افزایش تولید آنها به معنای کاهش خرید آنها از عربستان است. مهم‌ترین مشتری عربستان با این خصوصیت، آمریکا است. واضح است که استقلال نفتی آمریکا به معنای کاهش اهرم قدرت عربستان در سیاست ایالات‌متحده به‌خصوص در خاورمیانه است.

اما نفت شیل یک‌شبه و یک ماهه شکل نگرفته است و اگر عربستان قصد جدی برای برخورد با آن را داشت باید مدت‌ها قبل دست به کار می‌شد. مثلا حدود ماه جولای سال 2013، خالد بن ولید، میلیاردر سعودی، هشدار داد که نفت شیل خطری جدی برای آینده خانواده سعودی است. جالب آنکه در آن زمان نه تنها آقای النعیمی، وزیر نفت عربستان، بلکه وزیران نفت کشورهای دیگر حوزه خلیج فارس از جمله امارات، این تهدید را رد کردند و نفت شیل را رقیب جدی ندانستند. در ضمن در جلسه اوپک در ماه دسامبر 2013، وقتی که آقای زنگنه، وزیر نفت ایران، در اجلاس اوپک گفت که ایران سهم چهار میلیون بشکه‌ای خود از تولید نفت را به دست خواهد آورد، حتی اگر نفت 20 دلار شود، واکنش آقای النعیمی «تعجب» بود. او در ادامه گفت که با این کار، بسیاری از تولیدکنندگان نفت از بازار خارج خواهند شد. هر دوی این اتفاقات نشان می‌دهد که تا همین اواخر، انقلاب نفت شیل و نفت ارزان حتی برای خود سعودی‌ها نیز گزینه جدی نبوده است. اما پس چه شد که حالا نفت ارزان مهم‌ترین استراتژی سعودی‌ها شده است؟

رفتار سعودی‌ها در دهه‌های اخیر نشان داده است که آنها استاد استفاده از فرصت‌ها برای حفظ سهم خود در ساختار قدرت آمریکا و حفظ رابطه استراتژیک خود با این کشور هستند. شاید حتی بتوان گفت برای سعودی‌ها، مهم‌تر از حفظ سهم بازار نفت، حفظ رابطه‌ استراتژیک آنها با آمریکا است. تا همین اواخر آنها بیش از نفت شیل و سهم بازارشان، نگران توافق هسته‌ای ایران با آمریکا بودند. کارشکنی آشکار آنها در مساله هسته‌ای ایران، نشان‌دهنده نگرانی آنها از شکل‌گیری رابطه ایران و آمریکاست که قدرت آنها را کاهش می‌دهد. بی‌دلیل نیست که در آخرین دور مذاکرات، وزیر امور خارجه عربستان شخصا به وین رفت تا در دیداری با وزیر امورخارجه آمریکا تاثیری بر روند مذاکرات داشته باشد. تاریخ شاید دهه‌ها بعد بگوید که در آن جلسه چه گذشت؛ ولی هر چه که هست، مسلما ایران، قیمت نفت و قدرت چانه‌زنی ایران در مذاکرات هسته‌ای، محور این دیدار بوده است.
در کل به نظر می‌رسد عربستان برای خود معادله‌ای دارد که خروجی آن حفظ رابطه استراتژیک با آمریکاست. جواب این معادله کاهش قیمت نفت است. دلیل موجه کاهش قیمت نفت، حفظ سهم بازار است. تبعات آن برای ایران و روسیه هم فشار مالی در شرایط تحریم با هدف کاهش دادن قدرت چانه‌زنی آنها در برابر آمریکا است. در مجموع یعنی نفت ارزان، یک تیر و چند نشان برای عربستان است.

جواد حیدریان ستون سرمقاله روزنامه ی ابتکار را به مطلبی با عنوان«سوخت ديپلماسي يا ديپلماسي سوخت»نوشته شه توسط
»اختصاص داذ که در ادامه میخوانید:


سوخت مذاکرات ايران و غرب رو به پايان است. در عين حال به نظر مي‌رسد مذاکره براي سوخت درحال آغاز شدن است! مذاکرات هسته اي ايران و غرب (ايران و آمريکا)در حالي با اظهارات اميدوار کننده طرفين بر سر مساله هسته اي، آرام آرام در حال به نتيجه رسيدن است و احتمال تفاهم نهايي را نزديک تر مي‌نماياند؛ بوي تخاصم نفت به مشام مي‌رسد. بازي عربستان با لوله هاي نفت اوپک، نه تنها پاي مادورو رئيس جمهوري ونزوئلا را براي خواهش به خاورميانه کشاند بلکه رفتار روسيه با شريک هاي استراتژيکش را در معادله اي خارج از اوپک به چالش طلبيد و مهمتر از آن بر مذاکره ديپلماتيک ايران و آمريکا نيز سايه افکند و به نظر مي‌رسد بر خلاف گفته ها، تنها موضوع هسته اي نيست که مي‌تواند مذاکرات را به توافق برساند.سرنوشت ديپلماسي هسته اي و تدبير نفتي که استراتژي اساسي دولت براي برون رفت از شرايط سخت کشور در يکسال گذشته بود در مرحله اي حساس و همزمان با گفتگوي مهم ايران و آمريکا، به هم گره خورده است.

هش بي سابقه قيمت نفت طي 6 سال گذشته، ديپلماسي نفتي ايران را به چالشي جدي طلبيده است که خيلي زودتر از آنکه انرژي هسته اي جايگزينش شود، نبود آلترناتيو غير نفتي و انديشه درامدزايي در اقتصاد ملي را نشان مي‌دهد و ضعف دور انديشي اقتصاد سياسي ايران را يکبار ديگر يادآور مي‌شود.به هم آميختگي و البته نه درهم ريختگي دو مولفه اقتصادي – سياسي ايران (يعني مساله هسته اي و قيمت نفت) البته چندان هم اتفاقي نيست چرا که نزديکي نگاه دولت هاي ايران و آمريکا حتي بر پايه به رسميت شناختن منافع ملي ايران و البته مطابق استانداردهاي سياست خارجي طرف غربي، نه تنها عده اي در داخل کشور را خوشحال نمي‌کند، بلکه دولت هاي زيادي را نيز هراسان مي‌سازد و آنها را به تکاپو مي‌اندازد که توافق هسته اي را بر هم بزنند و براي ممانعت از نزديکي ايران و غرب مثل گذشته ديوارهاي بلند بي اعتمادي را همچنان استوار نگه دارند.

در هياهوي مذاکرات رو به تفاهم ايران و غرب، سياست هاي دولت عربستان سعودي، قطر و ديگر کشورهاي حوزه خليج فارس، در وضعيت راديکال – سلفي گري منطقه قابل تامل و البته بسياري را در جهان به خودش مشغول کرده است. سياستهايي که خاورميانه را در ابتلا به تروريسم داعش و در آشوب کشتار و وحشت عمومي فرو برده و برخي از دولت هاي عربي را در نقطه مقابل سياست هاي دولت ايران در حمايت از دولت هاي سوريه و عراق در برابر تروريسم و مخالفان اين دولت ها قرار داده است. اين اختلاف استراتژي و تضاد منافع، در خاورميانه چرخيده و حالا با اعمال تعمدي کاهش قيمت نفت در ازاي کاهش نيافتن فروش بشکه هاي عربي در بازارهاي جهاني، در تلاش است سايه سنگين خود را بر مذاکرات اتمي بيندازد تا قدرت چانه زني براي نتيجه مطلوب طرف ايراني را به حداقل برساند و در موضعي ضعيف تر مذاکرات را در نهايت به شکست نزديک کند.

البته به نظر مي‌رسد، حمايتي که رئيس جمهورهاي دو کشور ايران و آمريکا از مذاکره وزراي خارجه خود در ژنو انجام داده اند - و احتمالا در رده هاي کارشناسي اين گفتگو ها به درازا هم بکشد- تلاشي نه تنها براي آرام کردن منتقدان داخلي، بلکه عزمي جزم براي نتيجه نهايي و توافق موعود است تا براي هميشه پرونده پيچيده هسته اي ايران به تاريخ پيوند بزند. اما اين توافق هرگز پايان ماجرا نيست چرا که موقعيت اقتصادي ايران در تقابل منافع با عربستان و برخي ديگر از دولت هاي منطقه البته با سياست کج دار و مريز روسيه و در شرايط توافق ناپايدار با غرب، ضرورت در انداختن طرحي نو در ساختار اقتصاد ملي را روشن مي‌سازد. طرحي که بتواند در توفان هاي مشابه آنچه اين روزها در بازارهاي نفت و مذاکره در جريان است، منافع کوتاه مدت و بلند مدت ايران را محافظت و باعث شود منافع ملي آنقدرها آسيب نبيند که سفره هاي تنگ مردم را تنگتر و بي رنگتر از گذشته کند.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار