شعر این ترانه به این شرح است:
زمین گم بود و سرگردون و بی صبر
تبش بالا... سرش رو شونه ی ابر
هجوم فتنه و رنج و تباهی
دروغ و کفر و ظلم و روسیاهی
تمام سهم انسان اخم بود و
تن دنیا دچار زخم بود و
حواس آدما پرت زمین بود
یه دنیا تشنه ی روحی امین بود
دلا با اینکه سرد و سنگ می شد
واسه روی خدا هم تنگ می شد
که آخر آه مظلومین اثر کرد
ندایی اهل عالم رو خبر کرد
خطاب آمد: «محمد(ص) آفریدم
جهان را بهر احمد(ص) آفریدم»
کسی که توشبا فانوس باشه
یه رویا بعد اون کابوس باشه
کسی که صاحب خُلق عظیمه
پناه بی کس و یار یتیمه
زمین و آسمون ها از سپاهش
شکاف ماه از آشوب نگاهش
امید و تکیه گاه بی پناها
رسول آخرین، یاسین و طاها
شکوه آسمون ها زیر پاشه
تموم عرش، گَردی از عباشه
***
به هرمذهب نگهبانان دینیم
شکوه امت حبل المتینیم
به ماه مصطفى(ص) روشن شد این راه
به نور آیه نصرمن الله
دلامون سخت وپابرجاست مردم
ته این رودها دریاست مردم
نمی لرزه دل این شعله با باد
فناشد هرکسی با حق درافتاد
قسم خوردیم باهم یار باشیم
اشداء علی الکفار باشیم
برادر شک نکن فرجام با ماست
خدا با ماست تا اسلام با ماست
اي كاش گزارشش رو ازشبكه 1 پخش ميكرديد.