به گزارش خبرنگار
سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران در ادمه خبر قبلی
مبنی بر زمینه شکلگیری پیمانهایی چون " پیمان مرکزی" "سنتو" یا" بغداد" که به عنوان طرح ايجاد يك كمربند امنيتي از غرب اروپا تا جنوب شرق آسيا به ادعاي جلوگيري از نفوذ كمونيسم در سالهای پس از جنگ جهانی دوم منعقد شده بود و در توضیح کشورهای منعقد کننده این پیمان به کشور انگلیس میپردازیم؛
انگلیس: این کشور در پی کاهش قدرت و نفوذ و شکستهای مکررش، با تعهد دفاع از ناحیه خاورمیانه میخواست دوباره جای پایی در این منطقه داشته باشد، این کشور در تاریخ 24 مارس 1955 رسماً به پیمان بغداد پیوست و سرپرستی پیمان به عهده این کشور واگذار شد، در نتیجه رابطه انگلیس با کشورهای عضو پیمان نزدیکتر بود، در واقع پیمان مذکور علاوه بر پیمان دلایل دفاعی در برابر شوروی، به منظور حفظ کشورهای تحت نفوذ انگلیس از خطرات احتمالی بود.
عراق: در سیاست عراق در طی سالهای 1950 دو عامل مسلط وجود داشت: یکی جهت گیری رژیم سلطنتی به جانب غرب که منجر به شکل گیری پیمان بغداد شد و دیگری بالا رفتن درآمدهای نفت، رهبران عراق با وجود چنین ثروتی، امکان ایفای نقش فعال را در دنیای عرب به دست آوردند، نوری سعید، نخست وزیر عراق، در سال 1954 پارلمان را ساقط کرد و سانسور مطبوعات را برقرار ساخت و به شدت با کمونیستها و ناصریستها و ملیون داخلی به مخالفت برخاستف "نوری سعید" در سال 1955 عراق را به پیمان نظامی بغداد ملحق ساخت و این در زمانی صورت گرفت که ناصر، مصر را از وجود نیروهای انگلیس پاک می کرد و بلند گوی آزادی خواهان عرب شده بود.
ترکیه: در سراسر دوره جنگ سرد، ترکیه به دلیل موقعیت خود در جناح جنوب شرقی ناتو، نقش کلیدی در استراتژی غرب بازی کرد، اهمیت عمده این کشور از این بابت بود که جغرافیای این کشور این اجازه را به غرب می داد تا راههای دریایی شوروی از دریای سیاه به مدیترانه را ببندد،حکومت لائیک ترکیه شدیداً در زمینه سیاست خارجی متأثر از غرب بود، از این رو این کشور به اتفاق عراق، هسته اولیه پیمان بغداد را شکل دادند.
پاکستان: پاکستان مدتی بعد از استقلالش از هند، اختلافات بین این دو کشور آغاز شد و این کشور علاوه بر مسائل داخلی هم از جانب هند و هم افغانستان مورد تهدید بود و تلاش برای فائق آمدن بر این تهدیدها از اهداف اساسی سیاست خارجی این کشور به شمار می آمد، ظاهراً پیوستن به بلوک غرب، مؤثرترین روشی بود که سیاستمداران پاکستانی برای مقابله با مشکلات خود با هند و افغانستان اتخاذ نمودند.
ایران: حکومت پهلوی در ایران از همان آغاز تحت حمایت و نفوذ قدرتهای غرب بود. سیاست انگلیسیها در آن زمان ایجاد یک دولت مقتدر و قوی در ایران بود که بتواند از نفوذ کمونیسم به ایران و افغانستان و عراق و هند جلوگیری کند و لذا رضا خان با هدایت انگلیسیها روی کار آمد.
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، همه زمینهها برای نفوذ ابرقدرت جدیدی به نام امریکا در ایران به وجود آمد، چون که ایرانیها هنوز نظر مساعدی نسبت به ایالات متحده امریکا داشتند و خاطره مستشاران امریکایی مثل شوستر، لانسینگ و میلسپو، حمایت در برابر شوروی در سازمان ملل متحد و تشویقهای جرج آلن در بازپس گرفتن آذربایجان و موافقتنامه نفت با شوروی در اذهان زنده بود.
ایرانیان، امریکا را نیروی سومی می پنداشتند که حاضر است آنها را در برابر فشارهای همسایگان شمالی و جنوبی حمایت کند، آغاز سیاست امریکا در جلوگیری از نفوذ کمونیسم را می توان ایستادگی دولت امریکا در برابر شوروی در مورد تخلیه ایران دانست.
متن پیمان بغداد: پیمان بغداد در 24 فوریه 1955 بین ترکیه و عراق در شهر بغداد به امضا رسید، متن پیمان بغداد از این قرار است: نظر به اینکه روابط دوستانه و بردارانه موجود بین عراق و ترکیه پیوسته در حال توسعه است و به موجب عهدنامه دوستی و حسن همجواری، طرفین تصدیق کردند که صلح و امنیت بین دو کشور تفکیک ناپذیر از صلح و امنیت جهانی و به خصوص ملل خاورمیانه بوده و این امر اساس سیاست خارجی آنها را تشکیل می دهد.
به خاطر مسئولیتهای بزرگی که از لحاظ عضویت در سازمان ملل متحد به منظور استقرار صلح و امنیت در خاورمیانه برای آنها ایجاد شده و انجام اقدامات مقرر در ماده 51 منشور ملل متحد را بر عهده آنها گذاشته است، لزوم انعقاد یک پیمانی که هدفهای بالا را تأمین کند تشخیص داده و برای این منظور نمایندگان مختار خود را معین کردند.
کشورهای عرب به پیمان بغداد خرده می گرفتند که با قرار گرفتن عراق در صفوف آنها ،بر همبستگی کشورهای عرب خدشه عرب ضربه وارد آورده است.ناسیونالیستهای عرب از این جهت مخالفت می کردند که پیمان بغداد در طرفداری از غرب منعقد شده بود.
به تصویر جمال عبدالناصر ممالک عرب امضای این پیمان دردامان امپریالیسم غرب افتاده بودند و عربستان نیز به خاطر رقابت موروثی با سلسله هاشمی که بر عراق و اردن حکومت می کرد مخالفت خود را پنهان نمی داشتند.
سرانجام پیمان بغداد پیمان بغداد دامنه جنگ سرد را به خاورمیانه کشاند، این پیمان به عنوان یک اتحادیه نظامی _اطلاعاتی ضد روسها که در دهه 1950 تاسیس شده بود پس از پایان جنگ سرد و آغاز مرحله جدیدی از تنش زدایی اعتبار و اهمیت خود را از دست داد، در ژوئیه 1958 که رژیم عراق به وسیله کودتا از بین رفت این کشور عملاً از پیمان بغداد خارج شد و در 25 مارس 1950 تصمیم خود را به طور رسمی مبنی بر کناره گیری از پیمان بغداد اعلام داشت.
این کودتا توسط گروهی از افسران آزاد به رهبری ژنرال عبدالکریم قاسم صورت گرفت، در واقع رژیم عراق پادشاهی عراق چوب عضویت در پیمان بغداد را خورد، که بر اساس محور لندن _بغداد تشکیل یافته بود و درست نقطه مقابل عقاید پان عربیسم جمال عبدالناصر و مبارزه اش با امپریالیسم غرب قرار داشت ،سیاستی که در آن زمان مورد پسند و ستایش ملتهای عرب بود.
روز 19 اوت 1959 سایر اعضای پیمان بغداد ،اعلام داشتند که نام پیمان بغداد به سازمان پیمان مرکزی تغییر یافته و مرکز آن نیز به آنکارا پایتخت ترکیه منتقل گشته است،در اوایل دهه 1960 سه کشور مسلمان عضو سنتو از قدرتهای غربی دلسرد شدند و در صدد برآمدند مناسبات خود را با شوروی بهبود بخشند.
ایران احساس می کرد که به حد کافی جنگ افزار از متحدان دریافت نمی دارد و در جنگ سردش با جمهوری متحد عربی( مصر) حمایت لازم را دریافت نکرده است، ترکیه نیز از نگرش غرب در قبال منازعه با یونان بر سر قبر شکوه داشت و پاکستان نیز با تلخی مشاهده می کرد که چگونه متحدان غربی آن یعنی آمریکا و انگلیس ساز و برگ نظامی در اختیار هند قرار می دهند.
زمانی که آمریکا در کمیته نظامی بغداد حضور یافت، اظهار داشت که این مشارکت صرفاً برای مقابله برای تهدید کمونیسم بوده و هیچ تصوری دال بر درگیر شدن در مسائل خارج از منطقه با آن مرتبط نیست.
به دنبال آن نیز وزیر دفاع انگلیس اعلام کرد که آمریکا و شوروی از پیمان بغداد صرفاً در برابر تجاوز شوروی حمایت خواهند کرد، با اینکه سه کشور در پیمان نظامی غرب عضو بودند(ترکیه در ناتو و سنتو و پاکستان در سنتو و سیتو) و شدیداً تحت تاثیر سیاست خارجی امریکا قرار داشتند و با برخورداری از حمایت این کشور ،انتظار گسترش بیش از پیش همبستگی های فرهنگی و همکاریهای بازرگانی بین سه کشور نمی رفت.
شماری از منتقدان معتقد بودند که پیمان در ازای دور نگه داشتن شوروی از از خاورمیانه، موجب افزایش نفوذ آن گردید به درستی روشن نیست که این پیمان تا چه اندازهای توانست جلوی نفوذ شوروی را در منطقه بگیرد و فقدان آن تا چه اندازه میتوانست به تحقق مطامع مسکو در این ناحیه کمک کند.
با توجه به مرز طولانی این منطقه ،اتحاد شوروی که امتداد آن به چند صد مایل می رسد این احتمال می رفت که در نبود مانع بازدارندهای ،انقلاب های موفقیت کمونیستی سراسر خاورمیانه را درنوردد، همیشه نیروهای خارج از منطقه و قدرتهای بزرگ از کشورهای منطقه صرفاً برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کرده اند و کشورهای منطقه نیز با دیپلماسی که ناشی از ضعف بوده و تا حدودی ساده انگارانه آنها را در این جهت همراهی کرده اند.
همچنین دولت پاکستان با صدور اعلامیه ای در 12 مارس 1979 از این پیمان خارج شد، وزارت امور خارجه ایران نیز در تاریخ چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی طی اعلامیهای دلایل خود را برای خروج از پیمان اینگونه بیان کرد«بر همگان پوشیده نیست که پیمان سعد آباد در زمان خود ثابت کرد که تنها حافظ منافع امپراطوریهایی که قصدی جز استعمار و استثمار مردمان منطقه و منافع سرزمین آنها را داشتهاند نبوده است.
"پیمان سنتو" که در زمان خود با همان مقاصد و نظرات تعبیه شده ثابت کرد که نتوانسته تفصیلی موثر و قابل اتکاء و اعتماد برای کشورهای مهم عضو منطقه در بر داشته باشد و تنها مانند پیمان سعد آباد متضمن منافع ابر قدرتها بوده است.
از این رو به نظر وزارت خارجه ، دولت ایران نمی تواند متعهد مفاد قرارداد باقی بماند که منافع مردم ایران و هم پیمانان او را حفظ و حمایت نمی کند و به ضرر وزیان مردم منطقه است پاکستان نیز عقایدی مشابه و نظیر همین افکار را ابزار می دارد و بر این عقیده استوار است که مفاد پیمان نتوانسته و نخواسته است مشکلاتی که برای پاکستان از زمان استقلال به وجود حل نماید بلکه خطرات بین المللی بزرگی را متوجه کرده است.
علت اصلی ناموفق بودن پیمان بغداد به جهت آن بود که کشورهای عضو گمان می کردند که پیوستن به این پیمان موجب تقویت کشور و فراهم کردن زمینه رفع مشکلات و برخورداری از حمایت همه جانبه غرب می شود.
در حالی که آمریکا و انگلیس هدفی جز دستاویز قرار دادن این کشور برای رسیدن به اهداف استعماری و توسعه طلبانه خود نداشتند و لذا بدون اینکه نتیجهای برای کشورهای عضو در بر داشته باشد منحل گردید و چه بسا زمینه سرنگونی قدرتهای وابسته را فراهم کرد.
چنانچه چنین پیمانهایی برمبنای شناخت درست کشورها از اوضاع داخلی وخارجی و درک صحیح منافع و زمینههای همکاری و قرابتهای فرهنگی و جغرافیایی صورت بگیرد مطمئناً می تواند منافع کشورهای عضو را تامین نماید.
انعقاد چنین پیمان هایی وجود حکومتهای مستقل را میطلبد که به دور از مداخلات استعماری کشورهای امپریالیست، با درک شرایط ،اقدام به برقراری پیمان هایی در جهت منافع ملی کشورشان نمایند، در حالی که عضویت در پیمان بغداد در درجه اول به منظور خوش خدمتی حکومتهای وابسته ای است که حکومت خود را مدیون قدرتهای استعماری بودند صورت گرفت، نه در جهت تامین منافع کشورهایشان ولذا نتیجه ای جز ناکامی و زیان برای کشورهای عضو در بر نداشت .
به طور خلاصه، در نهایت فکر تشکیل اتحاد کشورهای اسلامی را می توان به دهه ی 1950 نسبت داد که در آن سالها دو جریان سیاسی در خاورمیانه باعث شدند که جرقه ی اولیه این تصمیم ایجاد گردد.
در سال 1958 کشورهای عراق ،ترکیه پیمان نظامی بغداد را امضا کردند ودر همان سال ایران پاکستان و انگلستان به آن پیوستند و آمریکا به عنوان عضو ناظر در کنار پیمان بودو در سال 1959 با دگرگونی وضع عراق و شروع حکومت عبدالکریم قاسم این کشور از این پیمان خارج شد به همین سبب آن را پیمان مرکزی نامیدند و مقر آن که در بغداد بود ، به آنکارا انتقال یافت.
در سال 1976 به دلیل آنکه سنتو در مورد مسأله بنگلادش از پاکستان حمایت نکرد این کشور از سازمان کناره گرفت، با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران آثار پیمان محو شد.
پس از بی اثر شدن سازمان پیمان مرکزی، پیمان یا اتحاد دیگری که به طور رسمی فارغ از نقش قدرتهای بزرگ باشد سازمان شورای همکاری خلیج فارس بود که البته این سازمان بنا به بعضی نظرات با جهتگیری و نظریات خارج از منطقه هدایت می شود.
انتهای پیام/