به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، جشنواره سی و سوم با تمام شوک های نشأت گرفته از تدبیر و امید مسئولان سینمایی کشور، به ایستگاه هفتم رسید و روز هفتم جشنواره با اثری غیر سردرگم در مغشوشات درون خانوادگی و دم دستی متداول این روزهای سینمای ایران آغاز شد.
مزار شریف عنوان اثری است که حداقل تکلیف اش با خود روشن بوده و به دور از هر گونه سردرگمی و بدون هر گونه غرض و مرضی در صدد تعریف خویش از جنایتی تاریخی برآمده است؛ تعریفی مبتنی بر برداشت های خود از حادثه ی کشتار دیپلماتهای ایرانی در کنسولگری ایران در شهر مزار شریف افغانستان؛ حادثه ای که در تاریخ ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ و دقیقا در دوران اتخاذ تدابیر رفرمیستی توسط دولت مردان به وقوع پیوست؛ حادثه ای که طی آن ۱۰ دیپلمات و ۱ روزنامه نگار به گونه ای مظلومانه و در اوج ناتوانی دستگاه دیپلماسی کشور به گونه ای وحشیانه به شهادت رسیدند.
مزار شریف بر خلاف آثار وقیح روز جمعه که با حمایت مستقیم و غیر مستقیم این و آن در پس پرده ی مؤسسات خصوصی معلوم الحال ساخته شده، اثری است که مستقیما برند و نشان حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی را به دوش می کشد؛ سازمانی که اصالت وجودی اش تولید و عرضه ی آثاری این چنین است.
در مجموع مزار شریف سوای تمام کاستی های بصری و پشتوانه ی تحقیقی خود، اثری نجیب است که بر خلاف بسیاری از آثار کوته نظرانه ی این دوره از جشنواره، دغدغه های فرا شخصی نویسنده و کارگردان خود را روایت می نماید؛ دغدغه هایی شریف که قطع به یقین تمایز ویژه ی این جماعت با آن جماعت خواهد بود که همانا کوته نظران را نبود جز غم خویش؛ صاحب نظران را غم بیگانه و خویش.
اما آزادی مشروط دومین اکران سینمایی روز پنجمین جشنواره ی سی و سوم، اثری خام و ضعیف بود؛ اثری که به غیر از بازی های غلط و ضعف شخصیت شخصیتپردازی و بی منطقی بسیار زیاد روایی برخوردار می باشد که هر یک به نوبه ی خود کافی است تا فیلم از اعتبار و جایگاه خاصی در سینمای ایران برخوردار نباشد.
با این همه آزادی مشروط را می توان همتی خوب از برای ساخت فیلم های نجیب اجتماعی دانست و آن را به عنوان اثری که توانسته به دور از پرده دری های رایج و قباحت زدایی های متعارف، معضلات اجتماعی نسل نوجوان را طرح و در حد بضاعت و گاهی خیلی سطحی به آن پاسخ دهد.
شیفت شب اثر ضعیف دیگری بود که در سانس سوم از این روز به نمایش درآمد؛ اثری ضعیف از کارگردانی که نشان داده در مقام کارگردانی هم از دانش و هم از تجربه ی کافی برخوردار نمی باشد و این همه در حالی است که در مقام بازیگری نیز به اعتقاد بسیاری افت بازی او در سال های اخیر موضوعی غیر قابل کتمان است.
در مجموع شیفت شب را می توان اثری اجتماعی و غیر دل نشین در تطبیق روابط بین زوج ها دانست که البته به گونه ای نسبتا نجیبانه به طرح موضوع و مسئله ی خود در عرصه ی سینما پرداخته است.
چهارمین اثر اکران شده امروز فیلم شریف دیگری با عنوان شرفناز بود؛ اثری قابل تامل که صرف نظر از ریتم شاید غیر خوشایند خود با سلیقه و نظر بسیاری از اهالی هالیوودی سینما، از شأنی ویژه و ارزشمند در تصویرگری و تصویر سازی سینمای انقلاب اسلامی برخوردار می باشد.
شرفناز اثری فاخر است که سوای داستان کم عمق و پراکنده ی خود، هر بیننده ی ایرانی را با واقعیت سبک زندگی جاری و سازی در کشور پاکستان، به عنوان همسایگی شرقی ایران آشنا ساخته و ابعاد گسترده ی فقر و انحطاط امنیتی و اجتماعی این کشور تنگاتنگ ایران را ترسیم می نماید؛ اثری با قاب بندی های حرفه ای و دقیق که به همراه فیلمبرداری و انتخاب لوکیشن های بی نظیر در این سال های سینمای ایران، حضور اثری دغدغه مند را در این عرصه روایت می نماید؛ اثری که حد و قواره های خود را از پیله ی در هم تنیده ی جوانب مختلف اجتماعی اطراف خود فراتر نهاده و با سرک کشی به محیط پیرامونی جامعه، در مسیر معرفی و حل بسیاری از معضلات اجتماعی کشور و منطقه برآمده است؛ اثری که البته می توانست خط داستانی فنی و درست تری را با قصه ای جذاب تر، پیگیری نماید؛ خط داستانی و قصه ای فنی و قابل فهم و درک از برای هر مخاطبی و در هر نقطه از جهان.
پدر آن دیگری پایان بخش اکران های روز هفتم برج میلاد بود؛ فیلمی که برای بار دیگر موضوع بِکر امسال سینمای ایران را البته در قاعده ی داستان فرعی زندگی فرشته به نحوی خاص روایت نموده بود و همچون آزادی مشروط سمت و سوی اجتماعی خود را بر موضوع نوجوانان متمرکز ساخته تا شاید بتواند هم در جشنواره ی آتی سینمای کودک و نوجوان نیز اقبالی و شانس حضور خود را امتحان نماید.
پدر آن دیگری ضعف های روایی و ساختاری بسیاری دارد که در برخی مواقع اثر صمدی را به یک تله فیلم فروکاست داده و تله فیلمی که به سبب دیالوگ خوانی های بیموقع و با موقع خود موجب می شود تا مخاطب نتواند تا به انتها این اثر سرگردان در دنیای کودک و غیر کودک را پیگیری نماید؛ با این همه شاید بتوان این اثر را با حذفیاتی نه چندان مهم و اساسی و با تدوینی مجدد اثری قابل عرضه در ژانر فقیر کودک و نوجوان دانست؛ اثری که با بازی های نجیبانه ی اهالی حقیقتاً محترم سینما، می تواند آموزنده ای مناسب از برای نوع تعاملات خانواده ی ایرانی با کودک و نوجوان خود باشد.
در نهایت روز هفتم از جشن و دوره همی سی و سوم نیز با موجی از امید و آرزو از برای سه روز پیش رو، همراه با کاهش چشمگیر نمایش عنصر لاینفک سینمای این سالها، یعنی سیگارکشی های زنانه و مردانه، البته به واسطه ی اعمال استراتژی قابل تقدیر سازمان محترم سینمایی و همچنین کاهش شدید سیاه نمایی و بعضا فحاشی به مذهب و حاکمیت نظام اسلامی به پایان رسید؛ روزی که صرف نظر از ساختار ضعیف و فرم مشکل دار بسیاری از آثار، روز سینمای نجیب ایران بود؛ روزی که شرافت سینمای اصیل انقلاب اسلامی با دو اثر مزار شریف و شرفناز به تصویر درآمد و زنده بودن و پویایی سینماگران نجیب ایران را روایت نمود؛ سینماگرانی که با تمام مشقات و معضلات این روزها، همچنان حیات دارند و به پیش می رود و با این تصویر های روز هفتمی، روز هشتم جشنواره با اکران صبح هنگامی طعم شیرین خیال آغاز گردید.
طعم شیرین خیال اثری متفاوت از کمال تبریزی است؛ اثری متفاوت نه از جهت ساختار و گونه ی کارگردانی، بلکه متفاوت از جهت محتوی و عرضه ی داشت های فکری که به نوعی در تمایز آشکار با آثار این سال های او، طعمی جدید از سینمای ملی را به نمایش گذاشت؛ اثری نسبتا خوب و رنگی که طعم شیرین شیرینی های کرمانی پدر شیرین همراه و این شیرینی را سوای برخی متلک پرانی هایی که انگار اگر نباشد، سینما، سینما نمی شود، تا به آخر از برای مخاطبان خود محفوظ می دارد.
طعم شیرین خیال با رویکردی اجتماعی، معضلی اجتماعی خود را با ساختار و فرمی نجیبانه و غیر سکشوال به مخاطب خود ارایه نموده و طعم شیرین و جود و حضور سبک زندگی ایرانی را به واسطه ی استادی محیط زیستی که طبیعت گرایی او همراه با باورهای اعتقادی و باورمندی به پدیدآورنده ی کائنات است را در ضمیر ذهنی مخاطب می نشاند.
در مجموع طعم شیرین خیال اگر چه مخاطب خود را به واسطه ی تصویر سازی های صورت گرفته از ابعاد روح بخش و آرامش بخش سبک زندگی اسلامی- ایرانی و آتش خوردن و نابودی دوباره ی این گونه پروژه سازی را نوعی وهم و خیال کلان، در نسبت با تحقق عینی و حتمی آن در افق و چشم انداز نظام متصور می شود، اما با این وجود اثری امید بخش و غیر سیاه در ظرف این روزهای سینمای ایران محسوب می شود؛ اثری که بیش از هر چیز نشان می دهد اگر بخواهیم، می توانیم.
طعم شیرین اکران های سانس اول روز هفتم و هشتم با اثری کاملا فرانسوی و البته خانوادگی خیالی دیگر را در ذهن مخاطب سینمایی تصویر نمود؛ خیالی که همراه با اکران دوم از روز هشتم بر سکوی نمایش برج میلاد حاضر و بعد گذشت بیش از چهل سال، بار دیگر بر پرده ی نقره ای سینما تصویر گردید.
در دنیای تو ساعت چند است؟ اثر ضعیف و شبه روشنفکری دیگری در دنیای فرانسوی شده ی این روزهای سینمای ایران بود؛ اثری که بیشتر به عنوان کارِگروهی و همت جمعی خاندان مرحوم علی حاتمی، جهت یادآوری خیال اولین گلشیفته ی پرورش یافته در بطن سینمای غیر نجیب ایران می باشد؛ اثری ضعیف که شاید قصه ی آن هیچ گاه شروع نمی شود و از منظر اولیه شاید اصولا صاحبان آن قصدی به جز اشتراک گذاری عکس ها و تصاویر خانوادگی کارگردان شهیر ایرانی، برای خویش متصور نمی باشند.
در مجموع در دنیای تو ساعت چند است؟ را می توان سوای تمامی ابعاد شبه فلسفی و شبه روشنفکری آن، که در لابلای موضوعاتی همچون فرار جوانان ایرانی به خارج از کشور و آرزوی بازگشت به گذشته ی ایران که دیگر آدمیت در آن پیر و ابتهاج های آن مرده اند، مرثیه ای در سوگ مام میهن دانست که اکنون مرده است و دختران آن که در دامان غرب آبستن شده و بارور گردیده اند، به گونه ای خاص در فراغ به سر برده و در وضعیتی ویژه به بازسازی خانه و کاشانه ی پیشین و زدودن رنگ و تیرگی از شیشه ی خانه ی مادری می پردازند.
دیگر فیلم امروز نزدیکتر بود؛ اثری کُند و اصولا بدون داستان که صرفا می توان هدف عوامل آن از ساخت این اثر را به نوعی در ساخت یک اثر سینمایی خلاصه نمود؛ اثری که با تم و ریتم فرانسوی و البته ادای دین دیالوگی خود به زبان و ادب فرانسه، نماینده ای دیگر از برای موفقیت مدیران سینمایی تدبیر و امید در حقنه ی روح سینمای فرانسه بر فیلم فارسی محسوب می شود.
قصه گویی نزدیکتر با حالتی غیر معمول و با رونقی در اوج بی رونقی، در نزدیکترین ایستگاه و در ثلث اول داستانی خود به پایان رسیده و پس از آن داستان سرگشته و بی منطق تر از گذشته و باز حول مادری که پس از خودکشی شوهر دلار فروش ورشکست خود که در وضعیت فلاکت بار جامعه ی ایران، دیوانه شده و سه فرزند بدبخت او هریک به گوشه ای رها، ادامه پیدا می کند.
البته داستان نزدیکتر شرح احوال مادر نیست، بلکه دیالوگ خوانی های تندی است که مادر در معرفی فرزندان خود برای مهتاب تازه نامزد نقل کرده و او را از وضعیت اجتماعی که قرار است عروس آن شود آگاه می سازد و سرانجام هم با مراسم آش پزی ایرانی و خواستگاری پسر عموی همیشه عاشق دختر عمو و بازگشت پسر کوچک به کارگاه هنرسازی به پایان می رسد.
در مجموع نزدیکتر را می توان اثری بدون اثر در فضای رسانه ای موجود دانست که سوای برخی نفهمی ها و کم سوادی های رایج برخی جماعت شبه روشنفکر که همچون آبستن سازی دختر ایرانی به عنوان عقیده از تفکر فرانسوی و مردان فرانسوی و بازگشت خفت بار او به ایران و ... چیزی جز اتلاف وقت یا همان سرگرمی متداول محسوب نمی شود.
چهارمین فیلم روز هشتم جشنواره ی سی و سوم، از سبکی نیمه مستند برخوردار بود که سازندگان آن سعی نموده بودند تا به هر ترتیب و با تمسک به هرچیزی، واقعیت مد نظر خود از خانواده ی مسلمان ایرانی را به تصویر کشیده و در قالبی مورد پسند جشنواره های بین المللی معلوم الحال، عرضه دارند.
روز مبادا عنوان اثری شبه سینمایی و البته مشتری مدار است؛ اثری که به نوعی مخصوص از تمامی فاکتورهای لازم غرب پسندی برخوردار است؛ اثری که زن بدبخت ایران و خانواده ی بیچاره و منافق مسلمان را به نحوی قابل باور به تصویر کشیده و ظاهر سازی ها و واقعیت های ناگزیر این خانواده ی از درون فروپاشیده را به مخاطب خود عرضه می دارد، اثری که با سیاه نمایی فوق العاده ی خود از مشقات و مشکلات موجود در ایران، پایان جامعه ی شهوت زده و بدون چشم انداز موجود را قبرستان و کنج عزلت یادها می داند و این تمام سخنی است که شاید بتوان از روز مبادا یاد گرفت.
اما پایان بخش روز هشتم جشنواره ی سی و سوم، اثری دیگر با موضوع کودک و نوجوان بود؛ اثری با عنوان دریا و ماهی پرنده که به نوعی کودک سازی زندان زنان را این بار در قاعده ی کودکان بزه کار، یادآور می نمود.
دریا و ماهی پرنده اثری نکبتی از وضعیت کودکان و نوجوانان معصوم ایران زمین است که با استعداد و هوش سرشار خود راه به جایی نداشته و هنرمندان ایشان نیز قادر به تکلم و گفتمان با دیگران نمی باشند؛ اثری کریه که تعلیق اصلی آن حول بازدید مجامع بین المللی از وضعیت ایران زندان و همزمان حضور بازرس هرکول مانند آن در این فضا طی و نهایتا جز اندوه و عصبیت چیزی برای مخاطب ایرانی به ارمغان ندارد؛ با این وجود قابل پیش بینی خواهد بود توفیق دریا و ماهی پرنده در جشنواره هایی که دریافت این جور تصاویر از ایران اسلامی را مطلوب و غایت انتظار خود از سینمای کشور می دانند.
و در نهایت روز هشتم از جشن و دوره همی سی و سوم نیز با موجی از امید و آرزو از برای تنها دو روز پیش رو و البته با تثبیت و موفقیت اعمال استراتژی عمل سکانداران سینمایی کشور در فرانسوی سازی سینمای ایران دانست؛ روز هشتم مصداقی بارز از برای سینمای مشتری مدار است؛ روزی که اگر چه انصافا پُر انرژی و با نشاط ناشی از طعم شیرین خیال آغاز شده بود، اما در امتداد مسیر خود به نحوی ویژه طعم آن به تلخی و تصویر آن به سیاهی گروید.