به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران؛ ساعت 11 از خانهشان در لواسان بیرون میآید و به دفتر کارش در تقاطع نیایش ولیعصر میرود، کافی است فوتبالی شروع شود تا روبهروی السیدی بر کاناپه بنشیند و فوتبال ببیند، مردی که سالهای پیش خیلیها برای تماشای پا به توپ شدنهایش نه روی کاناپه مینشستند و نه کنار مبل لم میدادند، او در میانه میدان بر توپ حکومت میکرد و مردم محکوم به ایستادن بر روی سکوها بودند، بایستند و نام پدیدهای را فریاد بزنند که نامش پیکره حریفان را میلرزاند. دریبلهای درجا و ضربات ایستگاهی هافبک کوتاه قامت فوتبال ایران دلنواز بود و دوست داشتنی، نامی پرآوازه که سالها شعار سکوهای آزادی بود. به دفتر کار علی پروین در تقاطع ولیعصر نیایش رفتیم تا بسیاری از خاطرات فوتبالی که با او برای خودش و مردم رقم خورده بود را زنده کنیم. از شماره "7" بگوید، و خانواده "10" نفرهاش، از بهترین بازیکن تاریخ فوتبال ایران، یاد هم اتاقیهایش را زنده کند، درباره بازی با شیاطین سرخ و تکگلی که برای پرسپولیس در این بازی به ثمر رساند، بهترین و بدترین خاطره فوتبالیاش را بازگو کند، ماجرای ورودش به عرصه مربیگری را تعریف و از سیستم علیاصغری تمام قد دفاع کند، اینکه از او خواستگاری کردند تا پای سفره عقد بنشیند، از پسری بگوید که اجازه ندادند فوتبالیست شود، از برد و باخت مقابل حریف سنتی تا المپیک مونیخ و مونترال، اما در کنار تمامی اینها هرگز حاضر نشد کلامی از راز حذف تیم ملی از مقدماتی جام جهانی آمریکا در قطر بگوید و سرِّ محرمانهای را که مربوط به این رقابتها بود فاش کند. در ادامه گفتوگوی ایسنا با هافبک بینظیر سالهای دور فوتبال ایران، باشگاه شاهین و پرسپولیس را میخوانید. شماره واحد و پلاک دفترتان "7" شده است، شما در مهرماه نیز به دنیا آمده اید، گویا سرنوشت شما با هفت گره خورده است. نه! همه اینها اتفاقی بوده است. پلاک هفت، واحد هفت. ما که نمی توانیم پلاک سفارش دهیم. زمان ما کسی تولد نمیگرفت. کسی نمی دانست تولد چیست. این چیزها تازه مد شده است. من متولد سوم مهر 1325 هستم. من از بچگی که فوتبال را در محلات شروع کردم پیراهن شماره "7" را میپوشیدم و به ترتیب با گذراندن سلسله مراتب این شماره هفت بر تنم ماند. من از بچگی با شماره هفت بزرگ شدم و این شماره را دوست داشتم. پیراهن شماره هفت دقیقا همانند خانهای بود که من در آن زندگی کردم. من اصلا حساسیتی ندارم که کسی شماره هفت پرسپولیس را بر تن کند. می گویم هر کس که به پرسپولیس میآید باید این پیراهن را بپوشد. اصلا این مساله چیز مهمی نیست و این شماره و پیراهن ارث پدری من نیست و این موضوع فرقی نمیکند. از خانوادهتان بگویید چند نفر بودید. شغل پدرتان چه بود و چه شرایطی را پشت سر گذاشتید؟ پدر من کله پزی داشت و در همان بازار صاحب مغازه بود. همان مغازه اگر الان وجود داشت 200، 300 میلیارد تومان میازرید. 250 متر مغازه در چهار سو بزرگ بازار، خدا پدرم را بیامرزد. ما با کله پاچه شدیم بازیکن تیم ملی فوتبال ایران. پدرم و مادرم مخالف فوتبال کردن من بودند اما برادر بزرگم از من حمایت میکرد و دائما به من میگفت که فوتبال کنم. ما در مجموع هشت نفر بودیم و دو نفرمان هم ناتنی بود که 10 نفر میشدیم. خدا بیامرز پدرم دو زن گرفته بود. قبلا همه دو زن میگرفتند. یکی از برادرانم از بزرگترین جواهرسازان ایران است. او وضعش از من خیلی بهتر است و شاید 100 برابر من اوضاع مالیاش خوب باشد. چگونه شد که فوتبالیست شدید؟ من بچه بازار تهران و اهل کوچه غریبون هستم. 12، 13 ساله بودم که به سمت غیاثی رفتیم. آن زمان توپهای پلاستیکی تازه مد شده بود و ما در زمینهای خاکی که جالیزکاری بود صافکاری انجام دادیم و زمین فوتبال ساختیم. ما در همان زمینهای خاکی تیمی به نام عارف تشکیل دادیم و از یک بازی هفت نفره کار خود را آغاز کردیم. من از همان ابتدا کاپیتان این تیم شدم. خدا بیامرزد مادر "نصرت" ام را، من لباسهای تیم را به خانه میبردم و او آنها را هفته به هفته میشست. زمان گذشت و تیمها روز به روز بیشتر شدند و در حوالی آن تپه شنی حدود 50 زمین ساختند. هر کس در محل خود زمینی را صاف کرد و در آن به فوتبال کردن پرداخت. ما یک روز در حال تمرین بودیم که خدا بیامرز امیر آصفی و الهی هم آنجا بودند. آنها به من گفتند فردا به زمین شماره هشت مه سر بیسیم قرار داشت بروم. گفتند که فردا تمرین تیم البرز و کیان است اما من نرفتم. نمی دانستم که او چه میگوید و تیم کیان و البرز چیست! هفته بعد خدا بیامرزد آقای الهی باز هم آمد و گفت چرا سر تمرین نیامدی؟ گفتم بیایم آنجا چه کار کنم؟ اصلا نمی دانستم که چه میگویند. خلاصه هفته بعد رفتم، به من گفتند که شورت ورزشی بپوشم، من هم گفتم که شورتی نیستم. گفتم من با همین لباس و با همین کفشها تمرین میکنم اگر میخواهید بمانم و اگر نمی خواهید هم بروم. خلاصه من یک جلسه تمرین کردم و به من گفتند که فردا باز هم بروم. به همین ترتیب روزهای بعد هم برای تمرین رفتم و زمان آنقدر گذشت که 15 ساله شدم و در نهایت مرا به تیم البرز که تیم دوم کیان بود بردند. شش ماهی آنجا بودم و در نهایت به تیم کیان رفتم. پس از آن نادر لطیفی که هم اکنون سرزنده و سرحال مانده است به درب منزل ما آمد و گفت اگر میشود به تیم پیکان بیا. من باز هم گفتم که دیگر پیکان کجاست؟ گفتند تیمی درست شده که متعلق به ایران ناسیونال است. خلاصه به پیکان رفتم و پس از یک دوره بازی برای این تیم در لیگ باشگاههای تهران قهرمان شدیم. 10 15 روز که گذشت زمزمه منحل شدن تیم پیکان به گوش میرسید. این تیم قهرمان شده بود و برای چه قرار بود منحل شود؟ نمی دانستیم. آن زمان بچه بودیم و نمیدانستیم اصلا منحل چیست؟ تیم در نهایت منحل شد و گفتند که همه پرسپولیسیها به پیکان میآیند. ما هم گفتیم که خب بیایند. همایون بهزادی، حسین کلانی، کاشانی و سایرین بودند که همه به پیکان آمدند. من و خدا بیامرز حسین همیشه جوان و یک نفر دیگر را در تیم نگه داشتند. اما در نهایت پیکان پس از دو ماه منحل شد و همه ما در سال 47 به پرسپولیس رفتیم و از آن زمان نیز من در پرسپولیس بوده و هستم. شما در زمان فوتبال کردنتان با پرویز قلیچ خانی هم دوره بودید. خیلیها او را فوتبالیستی بینظیر می دانند که دیگر همانند او در ایران نخواهیم دید. نظر شما درباره او چیست؟ بله! ما هم دوره بودیم، او اواخر فوتبالش بود و من در ابتدای کار قرار داشتم. قلیچخانی هشت سالی از من بزرگتر بود. او نفر اول فوتبال این مملکت است. یادش بخیر یک تنه تیمهای شاهین و پرسپولیس را حریف بود. تمام تیمها از دست او عاجز بودند، ولی حیف شد. ویژگی بارز فوتبال او چه بود که به این میزان از او تمجید میشود؟ او از همه نظر در فوتبال کامل بود. با هر دو پا شوت می زد و قدرت شوت زنیاش بسیار بالا بود، علاوه بر این سرزنی بسیار قدرتمند و بیرقیب بود. قلیچخانی فوتبالیست عجیب و غریب و بی همتایی بود. خیلیها معتقدند که او بهترین بازیکن تاریخ فوتبال ایران است. شما هم همین عقیده را دارید؟ حتی بعضیها شما دو نفر را با یکدیگر مقایسه میکنند و رقبای یکدیگر میدانند. حال که پرویز قلیچ خانی نیست شما فکر میکنید که از نظر فوتبالی او بهتر بود یا شما؟ من و همایون بهزادی خیلی بر سر این مسائل صحبت می کردیم و حتی دعوایمان میشد . همایون بهزادی به من میگفت که تو نفر اول فوتبال کشور هستی. من هم به او می گفتم که پرویز قلیچ خانی و همایون بهزادی نفرات اول فوتبال ایران هستند. همایون بهزادی هم فوتبالیست کمی نبود. او جزو سه فوتبالیست اول این مملکت بود. قدرت سرزنی بسیار بالایی داشت و دو پا بود. خیلی مهم است که یک فوتبالیست این ویژگیها را داشته باشد، اما من می گویم که پرویز قلیچ خانی بهترین فوتبالیست تاریخ این کشور است. شما پس از رفتن به پرسپولیس به تیم ملی جوانان نیز دعوت شدید. تصورش را می کردید که یک روز به پرسپولیس بروید و با این تیم در تاریخ فوتبال ایران ماندگار شوید؟ من از همان زمان که فوتبال را شروع کردم حتی فکرش را هم نمی کردم که چنین اتفاقی برایم بیافتد. در هر باشگاهی که بودم نفر اول بودم. هرگز دوست نداشتم مربی شوم، اما به این سمت و سو کشیده شدم و این اتفاق برایم به تدریج افتاد. فوتبالم را سلسله مراتبی پیش بردم و بدون هیچ گونه باند بازی به این جا رسیدم. بچه ای بودم که در محله دولاب و غیاثی رشد کردم و پله پله مراحل را پشت سر گذارندم. سه دوره در سالهای 51، 52 و 53 مرد سال شدم. زمانی که به من گفتند باید مربی شوی من دو روز با محمد مایلی کهن، دادگان و محمد پنجعلی دعوا کردم و گفتم که نمیتوانم. آنها اصرار میکردند که باید مربی شوم و من هم به تدریج به این سمت کششیده شدم. سال 49 برای شما خوش یمن بود،از دعوتتان به پرسپولیس و اولین گل ملی به پاکستان. به یاد دارم که در این بازی 40 دقیقه بازی کردم. استاد نصیری، مربی بود و به من گفت که آماده شوم و گرم کنم. به زمین رفتم و یک گل به ثمر رساندم و پس از آن با ترکیه بازی داشتیم و از همان موقع در ترکیب تیم ملی فوتبال ایران قرار گرفتم. آن زمان آغاز اوجگیری شما در فوتبال ایران بود. جوانی که تا دیروز در کوچه و خیابان فوتبال بازی میکرد با شروع جوانی اتفاق بینظیری برایش افتاده بود و در کوچه و خیابان مردم از او صحبت میکردند. اصلا حدس می زدید که با چنین شرایطی در جوانی روبرو شوید؟ من آن زمان غرق شده بودم. سال 51 مرد سال شدم و یک پیکان به من دادند. آن زمان به من گفتند که اگر سال بعد هم مرد سال شوم یک تویوتا به من میدهند. زد و ما مرد سال شدیم. آن زمان یک تویوتا 60 هزار تومان ارزش داشت. گفتند دوست داری ماشین را بگیری یا یک چک 60 هزار تومانی؟ من گفتم که چک را به من بدهید. من همیشه به دنبال نقدیام (می خندد). خیلی پول بود. 60 هزار تومان را چه کار کردید؟ 60 هزار تومان را خوردیم. نان خامهای، کله پاچه و سیرابی. درباره استقلال و بردها و باختهایتان به این تیم بگویید. من همواره معتقد بودم و تاکید داشتم که پرسپولیس فقط باید به استقلال ببازد. همه تیمها خوب هستند و من نمی گویم که تیمهای به جز استقلال و پرسپولیس بد هستند اما آنها جرقهای عمل میکنند و یک سال خوباند و دو سال نه، اما این سرخآبیها همواره خوب هستند. خاطره خوبتان از اولین قهرمانی با تیم پرسپولیس چه بود؟ سال 49 بود که با پرسپولیس قهرمان شدیم. یک خواننده معروف را آوردند و برایمان خواند. یادش بخیر. از المپیک مونیخ و مونترال بگویید. فوتبال ایران 40 سال است که میدان المپیک را به چشم ندیده است درحالی که شما به سادگی المپیک میرفتید. قبل از المپیک همه تیمها را بردیم و به المپیک صعود کردیم. اما در المپیک مونیخ دو بازی اولمان را با اختلاف دو و سه گل باختیم اما بازی سوم را مقابل برزیل پیروز شدیم. گل این بازی را نیز برای ایران محمود خوردبین به ثمر رساند. در المپیک مونترال نیز وقتی با روسیه بازی داشتیم در مقابل بزرگان فوتبال این کشور به رقابت پرداختیم. دو گل به ما زدند و فکر کردند که کار تمام شده است دو، سه تعویض انجام دادند و بازیکنان سرشناس خود را بیرون بردند تا خسته نشوند. ما هم حملههای علی اصغری را آغاز کردیم. دقیقه 80 یک گل زدیم و تا دقیقه 90 فشار آوردیم. یک تیرک هم در همین دقایق به روسیه زدیم و تمامی بازیکنان دو تیم روی خط دروازه آنها جمع شده بودند. نزدیک بود مساوی کنیم اما در نهایت دو بر یک این بازی را باختیم. کوبا را هم در بازی بعدی یک بر صفر پشت سر گذاشتیم اما مقابل لهستان سه بر دو باختیم. ما مونترال را نسبت به مونیخ خیلی جدیتر گرفته بودیم. در مونیخ به عنوان زنگ تفریح پا گذاشتیم اما مونترال را جدی گرفته بودیم و شرایط برای ما فرق میکرد. هم اتاقی شما در تیم ملی چه کسی بود؟ خدا بیامرزد ناصر حجازی را. من با او هم اتاقی بودم. صادقی، حسین کازرانی و چند تن دیگر از بچهها بیشتر به اتاق ما میآمدند. دور هم جمع می شدیم و یک تیم بودیم. تمام وقایع مرتبط با ناصرخان جلوی چشمم است. خدا رحمتش کند. هر وقت بهشت زهرا(س) می روم به مزار او سر می زنم. من هر هفته چهارشنبه به بهشت زهرا(س) می روم. ناصر دروازهبانی عجیب و غریب بود. یکی از حسنهای او این بود که بی خود شیرجه نمی رفت. اگر به طور مثال توپ دو متر از کنار دروازه او به بیرون میرفت هرگز شیرجه نمیزد. آنقدر دید خوبی داشت که بی جهت به سمت توپ حرکت نمیکرد. درباره بازیتان با منچستریونایتد و گلی که به این تیم زدید بگویید. آنها به ایران آمدند و یک بازی مقابل ما انجام دادند که نتیجه بازی یک بر یک شد، یک بازی هم مقابل پاس انجام دادند که نمیدانم این بازی چند چند شد. اصلا نمی دانستم که آنها چه میگویند. گفتند که 500 هزار تومان به تو میدهیم تا به منچستریونایتد بیایی. گفتم که چه میگویید؟ من تیم محلهام را به هزار تا از این 500 هزار تومانیها عوض نمیکنم. از منچستریونایتد پیشنهاد داشتید و به این تیم نرفتید! چرا چنین پیشنهاد بینظیری را رد کردید؟ عقلمان نمیرسید. بعضی وقتها که به تیم ملی دعوت میشدم نمیرفتم، اصلا نمی دانستم که تیم ملی چیست، به قرآن! آن زمان یک مصاحبه با روزنامه انجام میدادیم تازه یک هفته بعد چاپ میشد. الان تا میگویی حالت چطور است زنگ میزنند و میگویند چنین صحبتهایی را مطرح کردهای. چه سالی از منچستریونایتد پیشنهاد داشتید؟ فکر کنم حدود سال 51 و در آن برههای بود که خیلی خوب بودم. من بین سالهای 50 تا 55 بینظیر بودم. همواره جزو نفرات اول و دوم بودم و تیممان نیز همواره قهرمان بود. از تیمهای دیگر هم پیشنهاد داشتید. تیمهای عربی هیچ وقت به دنبال شما نیامدند؟ من در دوران فوتبالیام همان یک پیشنهاد را از منچستریونایتد داشتم. زمانی که حشمت مهاجرانی به امارات رفت چند نفری از بازیکنان ایرانی به آنجا رفتند. حسن روشن، نظری و... درباره جام ملتهای آسیا و سه دوره قهرمانیتان با تیم ملی فوتبال ایران بگویید. کدام قهرمانی برای شما خاطره انگیزتر بود؟ همان دوره ای که به کویت یک گل کاشته زدم. یک گل مشابه همین را نیز در سوریه به تیم ملی سوریه زدم. این ها جزو خاطرات بسیار خوب دوران فوتبالم است. در جام جهانی نیز خاطرات بسیاری دارم که برایم لذت بخش است. آن زمان یک تیم از آسیا به جام جهانی می رفت و حس بینظیری بود. الان پنج تیم به جام جهانی میرود و تازه با هزار دردسر صعود میکنند. هزار اگر و اما وجود دارد و میگویند اگر این طوری شود و یا آن طوری شود اما آن زمان یک تیم بودیم و همه تیمها را شکست می دادیم. بهترین و بدترین خاطره دوران فوتبالیتان مربوط به چه زمانی است؟ زمانی که با تیم ملی در پکن قهرمان شدیم. قهرمانی در پرسپولیس جداست و قهرمانی در تیم ملی هم جدا از این مساله است. خدا قایقران را بیامرزد. چه تیمی داشتیم. کره جنوبی چه تیم خوبی داشت. تیم ما آماده بود. برعکس در قطر تیم خوبی نداشتیم اما در پکن تیم از همه نظر آماده بود. در قطر اشتباه خود من بود. میخواستم بچهها را بدوانم تا دوندگیشان بالا برود اما ناصر ابراهیمی نمیگذاشت. بچه ها یه خرده پا به سن گذاشته و چاق شده بودند. همین بود که رفتیم آنجا و حذف شدیم. در کنار قهرمانی در پکن که بهترین خاطره دوران فوتبالی من است حذف شدن در قطر نیز بدترین خاطره فوتبالیام بود. تیم به طور کلی ضعیف بود. از هر جا که توپ را ارسال میکردند به درون دروازه میرفت. همانجا به ناصر ابراهیمی گفتم که ما مرخصیم. تیمهایی مثل عراق بازیکنانشان ترکهای بودند اما بازیکنان ما با اضافه وزن پا به این رقابتها گذاشتند. تمرینات تیم تقسیم شده بود. اول قرار بود کماسی 20 دقیقه تیم را گرم کند و پس از آن ابراهیمی تا دقیقه 50 با تیم کار گروهی و تاکتیکی را انجام دهد، از زآن زمان به بعد تیم در اختیار من بود تا هر برنامهای که دارم انجام دهم و تیم را بدوانم. کار من فقط دواندن تیم بود تا میآمدم کارم را انجام دهم بچهها غر میزدند. مهدی فنونیزاده، ابطحی، حسنزاده و ...نق میزدند و می گفتند که خسته شدیم. ناصر ابراهیمی هم می آمد می گفت علی آقا بس است. من هم به حرف او گوش کردم و همین به تیم لطمه زد. تیم ناآماده به رقابتها پا گذاشت و حذف شد. همواره تمامی بازیکنان تیم چه در دوره بازیکنی و چه در دوره مربیگری شما به صورت خاصی از شما حساب میبردند. علت این موضوع چه بود؟ از ما حساب نمیبردند ما با بازیکنان رفیق بودیم. ما این گونه تیم را نگه میداشتیم. این نبود که سایر بازیکنان از من بترسند یا بحث حساب بردن وجود داشته باشد. محمد مایلیکهن، دادگان، پنجعلی اینها همه شاگردان من هستند و ما دهها مسافرت با هم رفتهایم. با برخی از آنها در سفرهای تیم ملی همراه بودهایم و با برخی دیگر در پرسپولیس، بازیکنانی همچون مجتبی محرمی، کرمانی مقدم، عاشوری، نادر محمدخانی و... به طور مثال در پکن 7 نفر از حراست تیم را همراهی میکردند. 8 تا از بازیکنانمان در آن زمان ممنوع الخروج بودند. زمانی که به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب شدم، اولین کاری که کردم این بود که درخواست کردم این 8 نفر بخشیده شوند و بلافاصله صبح روز بعد آنها را بخشیدند. اعضای حراست در این سفر به من گفتند آیا این بازیکنان همانهایی هستند که ممنوعالخروج شده بودند؟ دیگر خودتان تصور کنید که آنها از نظر اخلاقی چقدر تغییر کرده بودند. آنها 180 درجه عوض شده بودند. زمانی که قهرمان شدیم، به آنها گفتم خوش آمدید؛ گفتم سه روز دیگر و راس چه ساعتی به محل تیم بازگردید. من هم دیگر آن سه روز آنها را ندیدم و رفتند که رفتند. چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید به عرصه مربیگری پا بگذارید؟ سال 58 بود که پنجعلی، دادگان و مایلیکهن عنوان کردند که خدا بیامرز محراب شاهرخی نباید مربی شود. آنها دلایلی داشتند که شاهرخی مربی نشود. من گفتم که چه کار کنیم که حالا میگویید او نباشد؟ آن زمان بازیکن بودم و با آنها همبازی، فقط سابقه بیشتری داشتم. به این نتیجه رسیدیم که عسگرزاده را بیاوریم. به سراغ او رفتیم و او گفت که من دو تا محافظ میخواهم و چه میخواهم و چه نمیخواهم. در راه بازگشت بودیم که محمد مایلیکهن گفت علیآقا خودت سرمربی شو. خودت بشو بشو به گردن من افتاد و ما مربی تیم پرسپولیس شدیم، تا همین اواخر که دعواها بالا گرفته است، در پرسپولیس مربی بودیم. تیم آن زمان دست خودمان بود و هر کس را که دلمان میخواست میگذاشتیم. کسی به عنوان رییس در سازمان وجود نداشته که بخواهد تصمیمگیری کند. شرایط آن موقع که سازماندهی وجود نداشت بهتر بود یا این روزها که شاهد اتفاقات حاشیهای بسیاری در تیم هستیم؟ آن زمان پولی در کار نبود و همه چیز رفاقتی بود. عشق به پیراهن بود و هر کس میآمد برای پیراهن جان میداد اما متاسفانه هماکنون یک تیم زمانی در لیگ برتر قهرمان میشود و سال بعد به لیگ قهرمانان آسیا میرود میبینید که 8-7 تا از بازیکنان آن دیگر در تیم نیستند. این نشان میدهد که پول نسبت به پیراهن برای آنها ارزش بیشتری دارد. بعید میدانم حتی اگر پولی هم در کار بود، بازیکنان به آن تن میدادند، چرا که عشق به پیراهن حرف اول و آخر را میزد. از زمانی که فراهانی آمد زمزمههای حرفهای شدن فوتبال به گوش رسید. من فکر میکنم ما نیمه حرفهای هم نیستیم چه برسد به اینکه حرفهای باشیم. انتقادی که به رویه مربیگری شما وارد میکنند این است که از سیستم علیاصغری دفاع کردید و آن را در فوتبال ایران باب کردید و حتی این روزها نیز مدافع این روش هستید. بگذارید این را به شما بگویم که حتی بارسلونا هم رفته رفته از جناحین سانتر میکند. تیم استقلال را ببینید. زمانی که 20 تا 25 دقیقه به پایان بازی مانده است، بلافاصله دو تا مدافع را به خط حمله میفرستد و هر توپی که در اختیار تیم قرار میگیرد، مستقیم آن را به درون محوطه جریمه حریف میفرستند. من از این شیوه نتیجه گرفتم. زمانی که شما نتیجه نگیرید، میتوانید انتقاد کنید اما وقتی که ما با همین شیوه از تیمها سه گل سه گل جلو میافتادیم چه ایرادی داشت که چنین کاری کنیم. زمانی که ما پرسپولیس را در اختیار داشتیم، سر زنانی همچون کلانی، همایون بهزادی و صفر ایرانپاک را در اختیار داشتیم. ما از دو طرف حدود 300 سانتر میکردیم. همین که سه تا از آنها را به درون گل میفرستادیم برای ما کافی بود. من هنوز هم معتقدم فوتبالمان در آن زمان بسیار عالی بود. شما هماکنون هم به تیمهای خارجی نگاه کنید. بلافاصله که عقب میافتند بلافاصله شروع میکنند به بلند ارسال کردن. من صد در صد مدافع این شیوه هستم. شما هیچ وقت علاقه نداشتید که به شیوههای تاکتیکی روی بیاورید و روشهای دیگری را امتحان کنید؟ شما وقتی از یک شیوه نتیجه میگیرید، چرا باید آن را عوض کنید و تاکتیک دیگری را در پیش گیرید؟ ما در پکن و بازی مقابل کره جنوبی، هیچ تعویضی انجام ندادیم و 120 دقیقه با همان بازیکنان کار را ادامه دادیم چرا که همه بچهها عالی بازی کردند. من زمانی میدیدم تیمم نتیجه میگیرد، برایم چه فرقی میکرد چه روشی باشد و از چه بازیکنانی استفاده کنم، ما قرار بود بازی را ببریم. پس از مقدماتی جام جهانی آمریکا در قطر شما از تیم ملی برکنار شدید. پیش از آغاز رقابتها عنوان کرده بودید که تیم با مشکلات عدیدهای روبهرو است. پس از آنکه شما را با پایان این رقابتها از تیم ملی کنار گذاشتند، گویا شما نامهربانیهایی را از جانب برخیها با خود دیدید. اینها بماند. اینها گفتنی نیست. اینها مسائلی محرمانه است و نمیشود آنها را دنبال کرد. با این سوالها خودتان را گیر میاندازید. پس این شائبه که عنوان میکردند برخی میخواهند تیم ملی به جام جهانی نرود، درست است؟ (میخندد). حالا دیگر اینها بماند. بهتر است به سراغ سوال بعدی برویم. چه سالی ازدواج کردید؟ همسرتان را خودتان انتخاب کردید یا برایتان انتخاب کردند؟ اواخر سال 53 بود که ازدواج کردم. همسایهای داشتیم که با مادرم در این رابطه صحبت کرد. مادرم نیز اصرار داشت که من ازدواج کنم، دور و برم هم آن زمان به اندازه کافی شلوغ بود. در نهایت هم زن گرفتم. یعنی در واقع از شما خواستگاری کردند. بله دیگر. به هر حال قیافهتان نیز خوب است. بله، خوشگل بودم. از زندگیتان راضی هستید؟ بله، چرا راضی نباشم؟ خدا را شکر خیلی پولدار نیستیم ولی زندگی خوبی داریم. اما تصور عامه بر این است که شما شرایط مالی خوبی دارید. ما به اندازه خودمان هستیم و بیشتر از این هم نمیخواهیم. حرص هم نمیزنیم. این روزها به چه شغلی مشغول هستید؟ من کار آزاد میکنم و بیشتر بساز و بفروش انجام میدهم. الان اوضاع خیلی خراب است. اگر این روزها ماشینی بخرید به مبلغ 150 میلیون تومان باید فردا 140 میلیون تومان آن را بفروشید. بهترین راه این است که افراد کاسب که فکر خوبی دارند از جیب بخورند. به خدا! اما یک روز پولتان تمام خواهد شد. آنقدر داریم که تمام نشود. شش ماه از جیب بخورید بهتر از این است که ضرر بدهید. ضرر از روی ملک انسان را از این رو به آن رو میکند و اگر بخواهید سود هم کنید زندگی شما را از این رو به آن رو میکند و به فردی ثروتمند تبدیل میشوید. از یک طرف اگر ضرر کنید بدبخت می شوید و از طرف دیگر اگر سود کنید خوشبخت خواهید شد. ما قبلا ماشین میخریدیم 500 میلیون تومان و فردای آن روز با 100 میلیون تومان فایده آن را میفروختیم اما اگر امروز بخواهیم ماشین 500 میلیون تومانی بخریم فردا باید آن را 400 میلیون تومان بفروشیم. وضع خیلی خراب است، خیلی. خوش به حال شما که اداری هستید. ماهی یک میلیون تومان حقوق میگیرید و به آن عادت کردهاید، بس است دیگر! اما در کار آزاد مثلا در میدان شهدا مغازه دارید شب میخوابید و صبح بیدار میشوید و میبینید که یک پل روبروی مغازهتان ساختهاند و ملک دو میلیارد تومانی شما تبدیل به 100 میلیون تومان شده است و دائم باید به سر و کله خودتان بزنید. انشاءالله که کاسبیها بچرخد و چرخش ایجاد شود. یک زمانی وضعیت دلار خراب بود، اما چرخه خرید و فروش ماشین میچرخید یا بالعکس و یا این که خرید و فروش ملک و املاک خوب بود و چیز دیگری خراب بود. در هر حال یک مورد خوب بود و یک مورد بد، اما الان همه چیز با هم خراب است. بهترین شاگردتان چه در تیم ملی و چه در رده باشگاهی چه کسی بود؟ آنقدر شاگرد دارم که نمیدانم کدامشان را بگویم. من اصولا بازیکنان دریبل زن را خیلی دوست دارم. علی کریمی، ناصر محمدخانی و حمید درخشان اینها بازیکنانی بودند که دریبل زن بودند و چون خودم هم دریبل زن بودم آنها را خیلی دوست داشتم. مردم هم فوتبالیستهای دریبل زن را خیلی دوست دارند. مجتبی محرمی هم از بازیکنانی بود که او را دوست داشتم اما در کل تمامی شاگردانم را دوست دارم. به نظر من ناصر محمدخانی و علی کریمی تکنیکیترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران هستند. محمدخانی اعجوبهای بود. منزل خودتان کجاست؟ ما دهاتی هستیم و همه می دانند که در لواسان زندگی میکنیم. چرا محمد پسرتان آن گونه که باید نتوانست جایگزین خوبی برای پدرش باشد؟ او فوتبالیست خوبی میشد. تمام مایه های فوتبالی را داشت. هر جا که می رفت مربیان بالای سر او میرفتند و میخواستند عقده علی پروین را سر او خالی کنند. حساسیتی بین مربیان و حتی مردم نسبت به او ایجاد شده بود و دائم میگفتند پسر علی پروین است. در حالی که خوب هم بازی میکرد. او زمانی که این فشارها برایش ایجاد شد سال گذشته آمد و گفت که میخواهد به دنبال کاسبی برود. من از او پرسیدم چه کاسبی؟ گفت که میخواهد به کار تولید نان صنعتی بپردازد و شش ماه دوره آن را ببیند. من هم گفتم برو، ولی نمی دانستم که چیست. مدتی گذشت و محمد به من گفت که میخواهم تو را به جایی برم. گفتم کجا؟ مرا به محل کارخانهاش برد و کارخانهای را دیدم که خداوند انشاءالله قسمت شما هم بکند. ما این کارخانه را در همان جلسه دوم به صورت آماده خریدیم. الان شش و نیم صبح به کارخانه میرود و 8 یا 9 شب به خانه میآید و من هم خیلی راضی هستم. تا اسم فوتبال میآید پشت میکند و میگوید اصلا اسم فوتبال را نیاورید. چرا تا این میزان فوتبال زده شده است؟ او را فوتبال زده کردند. هر کاری که میکرد میگفتند پسر علی پروین است. او هم اکنون 26 سال دارد و در اوج دوران فوتبالیاش از نظر سنی به سر می برد، اما کاری کردند که این اتفاقها برایش افتاد. در برههای نیز میگفتند که سن شناسنامهای او کوچک شده است و شناسنامهاش را دست کاری کردهاند؟ واقعا نمیدانم این مسائل از کجا میآمد. حتی در یک بازی که مربوط به رده جوانان بود روی او اعتراض زدند که بی نتیجه ماند. خودتان نیز بر روی این حواشی بی تاثیر نبودید. پسر جوانتان ماشین آخرین مدال سوار میشد و این مسائل حساسیتهای زیادی را در جامعه ایجاد کرده بود. آن روزی که محمد پروین پورشه سوار شد درست زمانی بود که تازه پورشه به ایران آمده بود. قیمت پورشه آن زمان 200 میلیون تومان بود. همین الان پورشه الان یک میلیارد تومان قیمت دارد. آن زمان محمد عشق به ماشین و مقداری هم پول داشت. خودش میرفت و ماشین میخرید و پس از این که دو، سه ماه از آن سواری میکشید، به سراغ مدل دیگری میرفت. همین مسائل که خودتان هم به آن اشراف دارید حساسیتهای زیادی ایجاد کرده بود و حواشی را به میزان زیادی افزایش داد. چرا باید من سن محمد پروین را کوچک میکردم؟ این حرف ها را درآورده بودند. سفارش او را به مربی یا فرد خاصی کرده بودید تا در فوتبال از او حمایت کند؟ من به هیچ کس در این رابطه کوچکترین کلمهای نگفتهام. من باید میرفتم و شناسنامهاش را کوچک میکردم تا بتواند بازی کند؟ این حرفها یعنی چه؟ علاوه بر پسرتان، داماتان نیز در برههای از زمان حواشی خاصی را ایجاد کرده بود. به ویژه بحث ترجمهای که در مقابل دوربین برای زوبل، مربی آن زمان پرسپولیس انجام داد. من در آن بازی به دلیل باخت مقابل ملوان خیلی ناراحت بودم و به زوبل حرفهایی را زده بودم که او نمیتوانست این حرفها را منتقل کند. به همین دلیل این اتفاق افتاد. خیلیها معتقد بودند شما در تمرینات و یا در رختکن اخلاق خاص و یا تندی به هنگام باختن و ناراحتی داشتید. به همین دلیل به بازیکنان فحاشی میکردید و یا حرفهایی میزدید که سبب آزار آنها میشود. من هیچ وقت به شاگردانم بی احترامی نکردم. اصلا نمیشود به بازیکنان بزرگ بی احترامی کرد. مگر می توانستی به مایلیکهن و دادگان حرف بدی بزنی؟ بزرگترین حرف بدی که من به آنها میزدیم این بود که خاک بر سرت که چنین تماشاچی برای دیدن فوتبالت میآید. شما حداقل به خاطر این تماشاگران و هواداران بازی کنید. به عنوان یک پیشکسوت درباره شکایت و شکایت بازی در فوتبال ایران که اخیرا هم خیلی باب شده است صحبت کنید؟ چنین اتفاقاتی را چگونه میبینید؟ شکایت اصلا یعنی چه؟ آخر این شکایت بازیها می دانید چیست؟ پایان شکایت آشتی است. دو بزرگتر در نهایت میآیند و با وساطت دیگران آشتی میکنند. پایان تمام شکایتهایی که در همین مدت اخیر اتفاق افتاده چه بوده است؟ محمد مایلی کهن شاگرد شما بوده است، رفتار این روزهای او را تایید میکنید؟ من این که او هر چند یک بار با کسی دعوا میکند را دوست ندارم، اما او خیلی بچه خوبی است. فرد بسیار سالمی است. من تمامی شاگردانم سالم هستند، اما آقاشیخ و محمد مایلی کهن از بقیه متمایزند. من به محمد دادگان آقاشیخ می گویم و از همان اول او را با همین نام صدا میزدم. تمامی شاگردانم خوب هستند اما این دو تا نمونهاند. اما محمد مایلی کهن گفته بود که دوستی با علی پروین جاده یک طرفه است. از این صحبتها زیاد شده است. اگر قرار باشد جواب بدهیم که دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. نظرتان نسبت به علی دایی و اتفاقاتی که در مورد او و مایلی کهن افتاد چیست؟ به هر حال دایی نیز شاگرد مایلی کهن است و باید کوتاه میآمد. اگر او در آن زمان نظرش را عوض میکرد، همه چیز حل میشد. در مقطع زمانی نیز علی دایی با شما به مشکل خورده بود. من هیچ وقت جواب شاگردانم را نمیدهم. اگر اتفاقی هم آن زمان افتاد سوء تفاهمی پیش نبود. شما همانند بعضیها با این نظر موافقید که علی دایی نباید سرمربی میشد و باید به عنوان یک برند در فوتبال ایران یا رییس فدراسیون فوتبال و یا وزیر ورزش میشد؟ من با این نظر موافقم. او باید وزیر ورزش یا رییس فدراسیون فوتبال میشد. هم شخصیتش را داشت و هم سوادش را. اشتباهی بود که علی دایی انجام داد. هر چند که از نظر فنی نیز در عرصه مربیگری خوب بود. درباره عملکرد تیم پرسپولیس در فصل اخیر صحبت کنید. این تیم از ابتدای فصل با مشکلات عدیدهای روبرو بود و به هیچ وجه این روزها جایگاه خوبی در فوتبال ایران ندارد. اجازه دهید یک چیز را خیلی صریح بگویم. تا زمانی که استقلال و پرسپولیس تحت پوشش وزارت ورزش و جوانان هستند این مشکلات ادامه خواهد داشت. هر زمانی که این دو تیم خصوصی شدند بدانید که تبدیل به تیمهای واقعی خواهند شد. در غیر این صورت همواره همین بساط پا برجاست. بهترین بازیکن خارجی که دوست داشته و دارید چه کسی است؟ مسی و مارادونا را خیلی دوست دارم. همین مسی را میبینید به گونهای دریبل می زند که آدم شاخ در میآورد. آنها قبل از بازی مدتها توسط تیم حریف آنالیز شدهاند اما در زمان بازی باز هم نمی توانید چنین بازیکنانی را کنترل کنید. مدافعان گردن کلفت دنیا را به راحتی پشت سر می گذارند و از آنها عبور میکنند. در مورد بازی شش تایی شهریور 52 هم برایمان بگویید. فکر میکنید باز هم چنین بازی در تاریخ فوتبال ایران شکل بگیرد؟ تیم تاج در آن بازی گیر افتاد. آنها گل اول را دریافت کردند و شیرازه تیمشان از هم پاشید. مسابقات آسیایی کشتی در سالن کناری ورزشگاه در حال انجام بود و تمامی تصویربرداران برای پوشش آن بازی به سالن مجاور رفته بودند، چرا که آن رقابتها از دیدار تاج و شاهین مهمتر بود و دوربینی در ورزشگاه قرار نداشت. شاید دیگر چنین اتفاقی در 100 سال آینده هم رخ ندهد. آنها تیمشان پس از دریافت گل اول به هم ریختند و پس از آن گلهای دوم، سوم و گلهای بعدی را دریافت کردند. ما هر ضربهای در آن بازی زدیم به درون دروازه رفت. فکر نمیکنم که دیگر چنین اتفاقی در فوتبال بیافتد. هیچ گاه از استقلال پیشنهادی داشتید و اصلا به این فکر افتادیدکه به استقلال بروید؟ زمانی که خدا بیامرز عبدُ به صفر ایران پاک سیلی زد، همه ما آنجا بودیم و همهمان آمدیم. استقلال آن زمان به دنبال من آمد. عبدُ سه، چهار روز به دنبال من آمد و ما را باز گرداند. من بودم، آشتیانی بود و بقیه بچهها. پیشنهاد خوبی از طرف استقلال به شما شده بود؟ آن زمان اصلا پولی بود که پیشنهاد خوبی در کار باشد. فکر کنم حدود دو هزار تا پنج هزار تومان بود. نخواستید به استقلال بروید؟ نه! من همان زمان که آمدم به این قضیه فکر کنم. عبدُ به دنبال من آمد و اصلا اجازه نداد که به این موضوع فکر کنم. به نظر شما بهترین مربی فوتبال ایران کیست؟ همه خوبند. میخواهید خودم را بگویم (میخندد). خودم که رکورد همه دنیا را شکستهام. نه بابا خیلیها خوبند. کلا انسان خوش بینیهستید. نه به دلالی و نه به تبانی در فوتبال ایران اعتقاد ندارید. نه! نمی گویم که دلالی وجود ندارد. بله! دلالی در فوتبال ایران هست اما اعتقاد به این که زد و بند در فوتبال ایران وجود داشته باشد خیر. شاید هم من چون چنین کارهایی نکردهام به این مسائل اعتقادی ندارم. من هیچ وقت به خودم اجازه نمیدهم که درباره این مسائل حتی فکر کنم. به هر حال در فوتبال چنین مسایلی وجود دارد. یعنی فوتبال ایران پاک است؟ خیلی (میخندد). انتظار دارید چه بگویم. میخواهید با یک یا دو برنامهای که دست چند نفر را رو میکند جلوی ناپاکی فوتبال را بگیرید؟ اگر قرار است چیزی را درست کنیم باید همه دست به دست هم بدهیم و طی مدت زمانی به هدف خود برسیم. آیا با 10 یا 15 دقیقه حرف زدن در اینباره چیزی حل میشود؟
منبع فرارو