به گزارش
گروه باشگاه شبانه، نگاه عاشقانه سمانه، چشم و چراغ دلم شده بود و من از صميم قلبم او را دوست داشتم.
اما روزي که از خانواده ام خواستم به خواستگاري اين دختر خانم بروند و حتي به آن ها گفتم واقعا نيت خيري در سر دارم پدرم مثل هميشه داغ کرد و گفت: بايد داماد خانواده اي بشوي که دستشان به دهانشان برسد.
مرد جوان در دايره اجتماعي کلانتري ۱۲ مشهد افزود: متأسفانه پدرم آدم بسيار خسيس و سخت گيري است و به خاطر کم لطفي هايي که در حقم کرد از او فاصله گرفتم و به دامان دوستان بي سروپايي پناه بردم که مرا به دام مواد مخدر انداختند.
پدرم وقتي فهميد چه بلايي به سرم آمده است تصميم گرفت دختر برادر خدابيامرزش را که خانواده اي مستضعف دارد برايم عقد کند تا هم از نظر هزينه هاي ازدواج بار سنگيني به دوشمان نيفتد و هم من به سر عقل بيايم و دنبال زندگي ام بروم. دختر عمويم صادقانه و بي ريا به خواستگاري ام جواب بله گفت و ما با هم نامزد شديم. اما پدرم خودش را کنار کشيد و دريغ از يک ريال حمايت مالي و حتي پشتيباني عاطفي و احساسي.
او دو ماه بعد از مراسم عقدکنانمان دو النگوي طلا را که سر عقد به همسرم هديه داده بود به زور گرفت و گفت: اين طلاها را در مجلس عقدکنان به خاطر آبروداري به نامزدت داده ام و... .
اين موضوع اختلافاتي بين من و خانواده همسرم به وجود آورد و آن ها که تازه متوجه شده بودند به مواد مخدر اعتياد دارم بي درنگ طلاق دخترشان را گرفتند.
مرد جوان افزود: با اين شکست من به شدت از نظر روحي و رواني آسيب ديدم و پدرم مي گفت ما اشتباه کرديم به خواستگاري دختر عمويت رفتيم و بايد با دختري ازدواج کني که خانواده پولداري داشته باشد.
او با اين عقايد حاضر نشد به خواستگاري دختر ديگري که از طريق خاله ام با او آشنا شده ام و رابطه کاملا منطقي و عاقلانه اي با هم داشتيم و حتي به خاطر او اعتياد را کنار گذاشتم برود و سمانه نيز با فرد ديگري ازدواج کرد و دنبال سرنوشت خودش رفت.
من در اين وضعيت دومين شکست عشقي را تجربه کردم و چون احساس سرخوردگي مي کردم به دام زن ۳۴ ساله اي افتادم که به مواد مخدر اعتياد داشت و ارتباط با اين زن باعث شد دوباره به لجنزار اعتياد فرو بروم.
ما يک ماه با هم رابطه داشتيم و به پيشنهاد اين زن مبلغ ۴۰ ميليون تومان از مغازه پدرم سرقت کردم و مي خواستم همراه او فرار کنم و به شهر ديگري بروم که با اعلام شکايت خانواده ام دستگير شديم.
فکر مي کنم خساست و سختگيري هاي پدرم يکي از عوامل اصلي بدبختي هايي است که به سرم آمده است.
انتهای پیام/