به گزارش خبرنگار قرآن و عترت باشگاه خبرنگاران؛در ادامه داستان های کوتاه و خواندنی را از زندگی امام چهارم شیعیان بخوانید.
نمازروزی علی بن حسین(ع) به نماز ایستاده بود که ماری به سمت آن حضرت آمد. امام بدون توجه به آن مار مشغول نماز بود تا اینکه مار از میان دو پای آن حضرت رد شد، در حالی که آن بزرگوار اصلاً از جای خود تکان نخورد ورنگ چهره اش تغییر نکرد(1).
ازتو نمی ترسم روزی حضرت زین العابدین(ع) یکی از غلامان خود را برای انجام دادن کاری صدا زد، ولی او پاسخ نداد. امام خواسته خود را سه با رتکرار کرد،ولی غلام هیچ توجهی نکرد. امام از او پرسید:«پسرم! صدای مرا نشنیدی؟»خدمتکار گفت: چرا. امام پرسید :«پس چرا پاسخ ندادی؟»خدمتکار گفت:چون از تو نمی ترسم. امام سجاد(ع) فرمود:«سپاس خداوند را که او از من نمی ترسد!(2)
انگورامام سجاد(ع) بسیار انگور دوست داشت. یک روز که آن حضرت روزه بود، وقت افطار، کنیز آن حضرت خوشه ای انگور برایش آورد. در همین هنگام مستمندی نزد امام آمد. امام انگور را به او داد.کنیز کسی را فرستاد تا آن خوشه انگور را از فرد نیازمند بخرد و نزد امام بیاورد. وقتی انگور را آوردند، نیازمند دیگری آمد و امام سجاد(ع) انگور را به او بخشید کنیز دوباره کسی را برای خریدن آن انگور فرستاد ودوباره آن را برای امام آورد، ولی برای بار سوم باز هم نیازمندی در زد وامام سجاد(ع) خوشه انگور را به او داد.(3)
طلبدر زمان خلافت ولید بن عبدالملک، کسی از وابستگان حکومت، مالی را از حضرت امام سجاد(ع) غصب کرده بود. وقتی ایام حج نزدیک شد، ولید هم به مکه آمد. شخصی به امام گفت:کاش از او درخواست می کردی تا حق شما را باز گرداند! امام پاسخ داد:«وای برتو! آیا درحرم خدای عزیز و بلند مرتبه، از غیر او حاجت بخواهم؟! من از اینکه دنیا را از خالق آن طلب کنم، می پرهیزم. حالا چگونه از مخلوقی مانند خودم دنیا را طلب کنم؟»(4)
مصداق آیه«به عبدالملک خبر رسید که شمشیر رسول خدا(ص) نزد امام سجاد(ع) است. عبدالملک برای آن حضرت پیام فرستاد و از او خواست آن شمشیر را به او ببخشد،ولی امام سجاد(ع) درخواست وی را رد کرد.عبدالملک نامه ای برای آن حضرت نوشت و او را به شدت تهدیدکرد، حتی هشدار داد که حقوق امام را از بیت المال قطع می کند. امام سجاد(ع) پس از حمد وثنای خداوند در پاسخ به او نوشت: «خدای متعال برای پرهیزکاران ضمانت کرده که آنها را از آنچه مایه رنجش و ناگواری آنهاست، رهایی بخشد و از آن راهی که گمان نمی برند، روزی آنها را برساند و خداوند می فرماید:«ان الله لا یحب کل خوان کفور؛ خداوند هیچ خیانت کار کفران کننده ای را دوست ندارد.»(حج:38)بنگر که کدام یک از ما بیشتر مشمول این آیه هستیم».(5)
جای کیسه های طعام«هنگامی که امام سجاد(ع) از دنیا رفت، [وقت غسل دادن پیکر مطهرش ] خراش هایی را در پشت مبارکش دیدند، پرسیدند:این آثار چیست؟ یکی از حاضران پاسخ داد: این کبودی ها و خراش ها ، آثار انبان های طعام است که آن حضرت شبانه بر پشت می گرفت و به خانه نیازمندان می رسانید.
همچنین، گفته شده این خراش ها بر اثر آب کشی آن حضرت از چاه برای همسایگان است که اکنون جای آنها مانده است»(6).
آخرین وصیت امام سجاد(ع)امام باقر(ع) :«هنگامی که پدرم لحظه های آخر عمر راسپری می کرد، مرا به سینه اش چسبانید وفرمود:پسرجان! تو را به همان چیزی که پدرم امام حسین (ع) هنگام شهادت به آن وصیت کرد، سفارش می کنم وآن این است که:«یا بنی اصبر علی الحق وان کان مرا ؛ ای پسر جان! در راه حق استقامت کن، گرچه تلخ باشد».
امام باقر(ع) درکلامی دیگر می فرماید:« پدرم در لحظه های آخر عمر، مرا به سینه اش چسبانید و فرمود:پسرجان! تو را وصیت می کنم به آنچه پدرم هنگام شهادت به آن وصیت کرد و فرمود:«یا بنی ایاک وظلم من لایجد علیک ناصرا الا الله؛ ای پسرجان! بپرهیز از ستم به کسی که یاوری در برابر تو جز خدا ندارد».(7)
سجده طولانییکی از غلامان امام سجاد(ع) می گوید:«روزی امام سجاد(ع) به بیابان رفت، من نیز به دنبالش بیرون رفتم و آن حضرت را دیدم که پیشانی خود را بر سنگ سختی نهاده است .آنگاه صدای گریه وناله او را شنیدم وشمردم هزار بار جمله های زیر را در سجده اش گفت:«
لااله الله، حقا حقا ، لااله الله تعبدا و رقا ،لا اله الا الله ایماناً وتصدیقا وصدقاً؛به حق و به راستی معبودی جز خدای یکتا وبی همتا نیست .من با کمال بندگی و خضوع اقرار می کنم که معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست و از روی ایمان، تصدیق،صدق و خلوص به یکتایی ذات پاک خدا، اعتراف می کنم.»آنگاه که حضرت سر از سجده برداشت، دیدم محاسن و صورت مبارکش از اشک های چشمانش خیس شده است(8).
پی نوشت :
1-نقش امام سجاد(ع) در رهبری شیعه،ص44.
2-همان، ص 46.
3-گروه منافقان(سید منذر حکیم با همکاری و سام بغدادی)، پیشوایان هدایت؛ زین العابدین حضرت امام سجاد(ع)، ترجمه: کاظم حاتمی طبری، ص46.
4-همان، ص 167.
5-محمد محمدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم، ص 419.
6-نک: همان، ص 441.
7-نک: همان، ص448.
8-نک: همان، ص438.