به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان متن گفتوگوی ویژهنامه روزنامه ایران با علیاکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی را در ادامه می خوانید:
کارنامهای پُر بار دارد؛ از نمایندگی دائمی ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی و مشاور وزیر امور خارجه در مسائل بینالملل دولت اصلاحات گرفته تا معاونت رئیس جمهوری و ریاست سازمان انرژی اتمی ایران و وزیر امور خارجه دولت احمدینژاد. از سال 84 تا 88 هم از طرف سازمان کنفرانس اسلامی، معاونت این سازمان را برعهده داشته و در جده عربستان مستقر بوده است. در دولت روحانی نیز به سمت معاونت رئیس جمهوری و ریاست سازمان انرژی اتمی ایران منصوب شد. استمرار حضور او در مناصب مهم سه دولت با دیدگاههای متفاوت و گاهی متضاد، بیانگر اعتماد نظام به این شخصیت و مواضع غیر جناحی اوست. سکانداری وزارت خارجه طی سالهای 89 تا 92 که دیپلماسی ایران تحت شدیدترین فشارهای جهانی قرار گرفت و سپس انتصاب او به ریاست سازمان انرژی اتمی در کابینه یازدهم و سرانجام اضافه شدن او به تیم هستهای ایران به عنوان کارشناس فنی تیم مذاکره کننده، موجب شده تا کوله باری از تجربه و حرفهای ناگفته داشته باشد. علی اکبر صالحی در گفتوگو با «ایران»، «جعبه سیاه» بخشی از تاریخ ایران را گشود: مذاکرات محرمانه ایران و امریکا که سال 90 آغاز شد و با برگزاری چندین نشست دیپلماتهای دو کشور تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 92 ادامه داشت. وزیر خارجه آن زمان ایران، محتوای پیام ارسالی امریکا از کانال عمان، واکنش اولیه خود به این پیام، انتقال خواسته واشنگتن به رهبر معظم انقلاب، چند شرط ایشان برای آغاز مشروط مذاکرات و ناهمراهی برخی مقامات مسئول در اعزام دیپلماتهای ایران به عمان، بحثهای اولیه مذاکرهکنندگان و افت و خیز مذاکرات و... را شرح داد. ناگفتههای او از مذاکرات فنی هستهای، جدل هایش با وزیر انرژی امریکا، مناسبات شخصیاش با «مونیز» از دیگر سخنان ناشنیده رئیس سازمان انرژی اتمی است. صالحی، هنوز غبار خستگی مذاکرات فشرده توافق «وین» را از تن نزدوده بود و رفت و آمدهای مکرر مقامات به دفترش، از سر شلوغیاش حکایت داشت اما با دقت و حوصله پاسخگوی سؤالاتمان شد.
در دولت یازدهم مقامات بلندپایه دیپلماتیک ایران و امریکا بارها در چارچوب مذاکرات هستهای به صورت دوجانبه دیدار کردند. این در حالی است که جرقههای اولیه دیدارهای دوجانبه که البته به صورت محرمانه انجام میشد، اواخر دولت دهم زده شد. شما آن هنگام مسئولیت وزارت خارجه را عهدهدار بودید و پیشتر در اشارهای گذرا خبر داده بودید که مذاکره با امریکا سال 1390 آغاز شد.
لطفاً درباره چرایی و چگونگی تمایل به مذاکره دو کشوری که 33 سال قطع رابطه دیپلماتیک داشتند توضیح دهید.اینجانب از زمانی که پرونده ساختگی هستهای ایجاد شد، در جریان همه جزئیات این چالش قرار داشتم و به عنوان کسی که قبلاً مسئولیت نمایندگی ایران در سازمان بینالمللی انرژی اتمی را عهده دار بود، بر موضوع هستهای متمرکز شده و به عنوان نمونه با رسانههای بینالمللی زیادی درباره این موضوع مصاحبه داشته یا مقاله نوشتم؛ بعدها که به سازمان انرژی اتمی و پس از آن به وزارت خارجه رفتم با توجه به سوابق کاری متوجه شدم ظاهراً کشورهای عضو گروه 1+5 با شیوهای که در پیش گرفتهاند، خیلی دنبال دستیابی به نتیجه نیستند. هربار که تیم مذاکرهکننده ایران در مذاکرات حضور مییافت، طرف مقابل، موانع جدیدی را برای ایران ایجاد میکرد و به جای برطرف شدن موانع، یک «مذاکره برای مذاکره» دیگر، به فهرست مطول مذاکرات قبلی، اضافه و کار مذاکرهکنندگان ما سختتر میشد.
البته طرف مقابل مدعی بود که ایران خیلی در مذاکره جدی نیست و جلیلی را متهم میکردند که به جای مذاکره هستهای، در نشستها مسائل غیر مرتبط و شعاری مطرح میکند...خیر. بنده در جریان بودم که ایران جدی بود. آقای جلیلی خودسرانه کار نمیکرد؛ کمیتههای متعددی در شورای عالی امنیت ملی وجود داشت. نمایندگان نهادها و سازمانهای مختلف از جمله سازمان انرژی اتمی و وزارت خارجه در این کمیتهها حضور داشتند و موضوعات را مورد بررسی قرار میدادند. آقای دکتر جلیلی در این چارچوب کار میکرد.
پس معتقدید اراده لازم برای انجام و پیشبرد مذاکره در تیم ایرانی وجود داشت؟بله. ایران به دنبال رسیدن به نتیجه بود اما در همان برهه به این نتیجه رسیدم که مذاکره همزمان با گروه 1+5 مشکل است، زیرا این گروه تحت ریاست یک کشور واحد، مذاکره نمیکرد. خانم اشتون به عنوان نماینده «اتحادیه اروپا» حضور داشت، اما سه کشور مذاکرهکننده عضو «اتحادیه اروپا» شامل انگلیس، فرانسه و آلمان، (EU3) خود را مجموعه جدایی از گروه (E3) متشکل از امریکا، چین و روسیه میدانستند.
با توصیف شما به نظر میرسد مذاکره با 1+5، دشوارتر از مذاکره با «تروئیکا» شده بود؟بله، مذاکرات هستهای نخستین بار در دوره مسئولیت جناب آقای دکتر روحانی به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی با سه کشور عضو اتحادیه اروپا (انگلیس، فرانسه و آلمان) آغاز شد و بعدها سه کشور دیگر امریکا، چین و روسیه هم به آن پیوستند. یعنی مذاکرات در قالب (EU3) + (E3) دنبال شد که هیچ کشوری، ریاست آنها را بر عهده نداشت و معلوم نبود چه کسی باید مذاکرات را از جانب آنها مدیریت کند. به همین دلیل، قرار شد شخصیتی مثل خانم اشتون یا قبل از آن آقای سولانا، مدیریت مذاکره از جانب آنان راعهده دار شود اما عملاً شاهد بودیم باز همان مشکلات سابق ادامه یافته است به عنوان مثال، وقتی خانم اشتون در فرایند مذاکره درصدد انعطاف و کوتاه آمدن درباره یک موضوع برمی آمد، کافی بود یک کشور مخالفت کند؛ در چنین موقعیتی قضیه پیچیده میشد. در واقع، هر دفعه، بنا به اراده و منویات کشور ها از یک جلسه تا جلسه بعدی به جای اینکه موانع گذشته رفع شود، موانع دیگر هم ایجاد میشد.
یعنی در فاصله برگزاری دو نشست، نه تنها جمع بندی حاصل نمیشد بلکه مطالبات جدید هم افزوده میشد؟بله، برداشت اینجانب اینگونه بود. به همین دلیل به نتیجه رسیدم که ادامه مذاکره به آن شیوه، سرانجامی نخواهد داشت؛ اگرچه مذاکرهکنندگان ایرانی در چارچوبی که نتیجه مفاهمه تعداد زیادی از نهادهای تصمیم ساز نظام بود، واقعاً زحمت میکشیدند اما در عمل، مذاکرات بینتیجه میماند.
تیم مذاکرهکننده هم جمع بندی ای مشابه شما داشتند؟در واقع فرصتی برای بحث و گفتوگو پیرامون این موضوع با آقای جلیلی ایجاد نشد. ایشان بالاخره به عنوان مسئول مذاکره ناگزیر بودند با کشورهای عضو گروه 1+5 پیش بروند؛ آن موقع، راهکار جایگزین دیگری پیشنهاد نشده بود. همان زمان این فکر در ذهن بنده ایجاد شد که باید شیوه دیگری بیابیم. در همین زمان (بین 1390 و 1389) کهبنده مسئولیت وزارت خارجه را عهده دار شدم، معاون وقت وزارتخانه، آقای قشقاوی برای پیگیری وضعیت ایرانیان زندانی در خارج از کشور به عمان رفته بود. زیرا از عمان خواسته بودیم در ارتباط با آزادی ایرانیانی که در انگلیس یا امریکا زندانی بودند، مساعدت نمایند.
چرا عمان به عنوان میانجی انتخاب شده بود؟ما رابطه بسیار خوبی با عمان داریم. حضرت آقا، اخیراً فرمودند یکی از مسئولان محترم منطقه که البته منظور ایشان پادشاه عمان بود. این کشور مورد احترام طرف غربی هم هست مواردی از میانجیگری میان امریکا و ایران را نیز قبلاً انجام داده بود مانند قضیه کوهنوردان امریکایی بازداشت شده در ایران و نیز موضوع آزادی تعدادی از زندانیان ایرانی در بریتانیا و امریکا که عمان در حل و فصل آن موضوع، نقش مهمی ایفا کرد.
بحث ورود عمان به مذاکره ایران و امریکا در آن مقطع چگونه شکل گرفت؟نخست باید به این مسأله اشاره کنم که عمان سیاست منطقی و معقولی را در منطقه دنبال میکند؛ سیاستی که مبتنی بر احساسات نیست. به همین دلیل، ما با آنها در تماس بودیم و آنها هم به ما کمک میکردند. زمان حضور آقای قشقاوی در عمان، یکی از مدیران این کشور نامهای به ایشان دادند که در آن، یکی از مدیران عمانی اعلام کرده بود که امریکاییها آماده هستند مذاکراتی با ایران داشته باشند و خیلی علاقهمندند که چالش تهران و واشنگتن حل شود؛ ما هم در این میان آمادهایم تا به تسهیل فرآیند امور کمک کنیم. به نظر میرسد که فرصت خوبی فراهم شده است. آن موقع هنوز انتخابات امریکا شروع نشده بود اما اوباما تبلیغات انتخاباتی خود را آغاز کرده بود تا برای بار دوم راهی کاخ سفید شود. بحث پیام عمانیها مربوط به زمانی بود که رقابتهای انتخاباتی امریکا آغاز شده بود اما تا فرارسیدن روز برگزاری انتخابات مدتی باقیمانده بود. البته اینجانب در آن برهه زمانی، خیلی این نامه را جدی نگرفتم.
چرا جدی نگرفتید؟ چون نامه از سوی یک مدیر میانی عمانی ارسال شده بود؟بله، این نکته ذهن مرا به خود مشغول کرد که نامه ارسالی دستنویس است؛ آن هنگام ما آن مدیر را نمیشناختیم؛ مدتی بعد آقای سوری - که مدیر کشتیرانی یکی از شرکتهای ما بود- به خاطر پیگیری مسائل مرتبط با حوزه کشتیرانی به عمان سفر کرد تا با مقامات عمانی صحبت کند.
چند ماه بعد از نامه ارسالی اولیه بود؟در حدود یک یا دو ماه از ارسال نامه اول گذشته بود ایشان نزد بنده آمد. گفت «آقای صالحی! من رفته بودم عمان تا راجع به مسائل کشتیرانی صحبت کنم؛ یکی از مسئولان عمانی خواستهای داشت مبنی بر اینکه امریکاییها این آمادگی را دارند با ایران وارد مذاکره محرمانه دو جانبه راجع به پرونده هستهای شوند.» مشخص بود که به شکلگیری این مذاکرات علاقهمندند.
مسئول عمانی که آقای سوری از او نقل قول کرد، دقیقاً چه سمتی داشت؟شخصی به نام «اسماعیل» بود که زمانی به عنوان مشاور پادشاه عمان نیز منصوب شده بود؛ الان هم در وزارت خارجه عمان فعالیت میکند. به هرحال، رابطه خوبی با امریکاییها داشت و مورد اعتماد مقامات عمانی بود. به آقای سوری گفتم که«ما مطمئن نیستیم امریکاییها چقدر جدی هستند ولی من یادداشتی میدهم؛ بگو ما این مطالبات را داریم؛ دفعه بعدی که به عمان رفتید، یادداشت را به همراه داشته باشید.» اینجانب چهار مورد مشخص را در یک صفحه نوشتم. یکی از موارد، به رسمیت شناختن حق غنیسازی بود. بنده در این اندیشه بودم اگر امریکاییها در طرح این پیشنهادها صادق هستند باید با پذیرش این چهار خواسته ما موافقت کنند. آقای سوری این نامه کوتاه را بهواسطه داد و تأکید کرد که این موارد فهرست مطالبات ایران است. اگر امریکاییها دنبال حل مسأله هستند، بسم الله؛ این گوی و این میدان، وگرنه، پیگیری پیشنهادهای کاخ سفید به ایران، بیفایده و غیرقابل توجیه است.
سه خواسته دیگر مرتبط با چالشهای منطقهای بود؟همه خواستههای مطرح شده در نامه، مربوط به چالش هستهای بود. مواردی که همیشه در گیر آنها بودیم از قبیل بسته شدن پرونده هستهای، به رسمیت شناختن حق غنیسازی و حل و فصل موضوع فعالیتهای پیشین ایران تحت عنوان «پیام دی». امریکاییها بعد از دریافت این نامه گفتند «ما با جدیت تمام آمادگی داریم و براحتی میتوانیم مسائل مورد اشاره ایران را مورد حل و فصل قرار دهیم.»
طرف امریکایی با چه کسی در ارتباط بود؟آنها با مقامات عمانی از جمله شخصیت مورد نظر در ساختار حکومت در این کشور در ارتباط بودند. ایشان با وزیر خارجه امریکا دوست بود؛ آقای کری آن زمان هنوز وزیر خارجه نبود؛ بلکه به عنوان رئیس کمیته روابط خارجی سنا فعالیت میکرد. به هر حال؛ پس از اینکه پیام و پاسخ مثبت امریکاییها را دریافت کردم؛ به این جمع بندی رسیدم که امکان اقدامهای بیشتر در این زمینه فراهم است. بنابراین، از عمانیها خواهش کردیم نامهای رسمی برای ایران ارسال کنند تا نامه رسمی آنان را به اطلاع مسئولان کشور برسانم. ارزیابی بنده این بود که فرصت خوبی فراهم شده و میتوانیم از این فرصت، بهرهبرداری کنیم.
تا این مرحله با کسی مشورت نکردید؟ فقط از اختیارات خودتان استفاده کرده بودید؟بله. به مقامات عمانی پیام دادم که نامه را رسمی بنویسند تا مسئولان ما بدانند موضوع جدی است؛ زیرا پیش از این ماجرا، همه بحثها به صورت «شفاهی» رد و بدل شده بود. من به دوستان عمانی تأکید کردم که «این خواسته را رسمی مطرح کنید»؛ آنها نیز اقدام کردند و بنده هم نامه رسمی دریافتی را به مسئولان نظام رساندم و پس از آن برای تشریح روند طی شده به محضر رهبر معظم انقلاب شرفیاب شدم.
نامه دریافتی را به رئیس دولت هم دادید؟خبر دریافت چنین نامهای را به اطلاع مسئولان نظام رساندم. پیرو نامه، خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدم و به این نکته اشاره کردم که«به نظر نمیرسد مذاکره ایران با گروه 1+5 به اهداف مورد نظر نظام منتهی شود، اگر اجازه بدهید راه دوم را پیگیری کنیم.» سپس آمادگی رسمی عمان را برای میانجیگری خدمت ایشان اعلام کردم.
نامه دریافتی توسط کدام مقام عمانی امضا شده بود؟پادشاه عمان امضا کرده بودند. خدمت رهبر معظم انقلاب گفتم «با توجه به اینکه سوابق همکاری واقعاً مثبتی با عمان داریم و این کشور همواره سعی کرده، در حد توان، همکاری خوبی با ما داشته باشد و برخی از موارد را هم تاکنون برای ما حل کرده - مثل آزادی ایرانیان بازداشتی در خارج از کشور - اگر اجازه دهید این موضوع را نیز با دوستان عمانی پیش ببریم.» مباحث زیادی در این زمینه مطرح شد. رهبر معظم انقلاب نکاتی را مورد اشاره قرار دادند که شامل این موارد بود «نمیتوانیم به امریکاییها اعتماد کنیم؛ با توجه به خلف وعدهای که میکنند، تجربه بدی از آنها داریم. آنها هیچ وقت پایبند به عهد و پیمان نبودند.»
اینجانب در ادامه عرض کردم «اگر اجازه دهید برای اتمام حجت در این زمینه اقدام کنیم، به هر حال چیزی را از دست نمیدهیم یا به نتیجه میرسیم یا نمیرسیم. این مذاکرات، محرمانه هم خواهد بود و سعی میکنیم آنها سوءاستفاده نکنند.» حضرت آقا در نهایت فرمودند که برای اتمام حجت، امر درستی است با این کار مخالفتی ندارم، اما چند شرط دارم. اول؛ مذاکره فقط در ارتباط با مسأله هستهای باشد یعنی در خصوص مسأله روابط دوجانبه هیچ مذاکرهای انجام نشود. دوم؛ هشیار باشید تا مانند گفتوگو با 1+5 بازی «مذاکره برای مذاکره» نشود و در همان یکی دو جلسه اول بتوانید به یک جمع بندی برسید.» به هرحال، رهبری با کلیت انجام مذاکره موافقت کردند. بعد فرمودند بروید و کار را پیش ببرید. آن موقع در کشور ما مقداری اختلاف نظر وجود داشت. هر یک از دوستان نظر خاص خودش را داشت، این اختلاف نظرها باعث شد با مشکل مواجه شویم. در حقیقت رهبر معظم انقلاب، تنها حامی ما بودند؛ اما ما نمیخواستیم ایشان را در کارها و امور اجرایی جزئی درگیر و مزاحمت ایجاد کنیم. وقتی بنده اجازه مذاکره را از رهبر معظم انقلاب دریافت کردم، به طرف عمانی اعلام کردم آماده مذاکرهایم. امریکاییها هم اصرار داشتند مذاکره محرمانه باشد سپس تلاش برای ایجاد هماهنگی میان نهادهای مرتبط داخلی را آغاز کردیم اما چون نظرات متفاوتی مطرح بود، برای پیشبرد موضوع با مشکل مواجه شدیم.
شورای امنیت ملی هم در این مذاکرات نقش داشت؟نه، من اجازه پیگیری این مذاکرات را داشتم اما باید با سایر نهادها هماهنگ میکردم که همین نکته، باعث ایجاد مشکلاتی شده بود. سرانجام با کسب اجازه از رهبر معظم انقلاب، هشت ماه بعد از اینکه هماهنگیهای لازم با دبیر شورای عالی امنیت ملی انجام شد، نخستین نشست با امریکاییها برگزار شد. از طرف ما آقای خاجی، معاون اروپا و امریکای وزارت خارجه به همراه چند نفر از مدیران کل، برای مذاکره به عمان اعزام شدند. امریکاییها در نخستین جلسه متعجب شده و گفته بودند که «ما اصلاً باور نمیکنیم، این اتفاق افتاده است؛ فکر کردیم عمان شوخی کرده؛ ما برای صحبت با شما، اصلاً، آمادگی نداریم!»
هیأت امریکایی در چه سطحی اعزام شده بودند؟ویلیام برنز، معاون وزیر خارجه امریکا آمده بود. آنها گفتند «ما فقط آمدهایم ببینیم ایران واقعاً آماده مذاکره است؟» نماینده ما نیز پاسخ لازم را به آنها داده بود و سرانجام صحبتهایی پیرامون موضوع مطرح میشود؛ نتیجه اولیه حاصل و زمینه برای هماهنگیهای بعدی آماده میشود.
امریکاییها چگونه مطمئن شدند دیپلماتهای ایرانی اعزام شده؛ از اختیار لازم و کافی برخوردارند؟در آن برهه زمانی ایران و امریکا مجاز نبودند سر میز مذاکره با یکدیگر بنشینند. همین که ایران دیپلماتی در سطح معاون وزیر خارجه را برای مذاکره اعزام کرده بود، گویای جدی بودن ایران برای مذاکره بود؛ امریکاییها هم متوجه جدی بودن قضیه شده بودند. در این جلسه آقای خاجی به امریکاییها فشار میآورد تا نقشه راهی برای ادامه مذاکرات تعیین شود و در نهایت صحبت درباره نقشه راه مذاکره به جلسه دوم موکول میشود. در جلسه دوم آقای خاجی به طرف امریکایی هشدار میدهد که «ما برای مذاکره طولانی مدت نیامده ایم. اگر شما جدی هستید باید غنیسازی ما را به رسمیت بشناسید در غیر این صورت نمیتوانیم با هم وارد مذاکره شویم. اما اگر غنیسازی را به رسمیت بشناسید، ما هم جدی هستیم و آمادهایم نگرانیهای هستهای شما را در چارچوب مقررات بینالمللی حل و فصل کنیم.»
پشتوانه طرح این مطالبه، چه نهادی بود؟وزارت امور خارجه زیرا رهبر معظم انقلاب در رهنمودهایی که بهبنده ارائه فرمودند بر این مسأله تأکید داشتند که «مطالبات مهم مثل به رسمیت شناخته شدن حق غنیسازی را همان ابتدا بگیرید.» ما این مسأله را ملاک قرار دادیم. با خود گفتیم اگر حق غنیسازی ایران را به رسمیت نشناسند و به آخر موکول کنند، مشخص میشود که عزم شان جدی نیست و مذاکره به هیچ جا نخواهد رسید.
وقتی جمع بندی جلسه اول به مقامات کشورمان ارائه شد مقامات منتقد مذاکره چه موضعی داشتند؟میگفتند که این مذاکرات فایدهای ندارد و امریکاییها در پیگیری این فرایند و به رسمیت شناختن حق ایران جدی نیستند.
اشاره داشتید این مذاکرات در اواخر دوره اول ریاست جمهوری اوباما کلید خورد. این مسأله شما را مردد نکرد که ممکن است رقیب اوباما رئیس جمهوری شود و بازنگری اوباما در قبال ایران را کنار بگذارد و کاخ سفید به همان خصومت نامنعطف پیشین بازگردد؟خیر برعکس، در آن زمان رقابت اوباما و رامنی خیلی نزدیک بود. گاهی در نظرسنجیها حتی رامنی بالاتر از اوباما قرار میگرفت. امریکاییها درصدد بودند با سرعت هر چه تمامتر در شرایط خیلی خوب مذاکره را پیش ببرند. واقعاً مجال خوبی برای مذاکره به وجود آمده بود. این در حالی بود که من در داخل کشور برای فرستادن نمایندگان مان به عمان دچار مشکل شده بودم زیرا نمیتوانستم بدون ایجاد بعضی هماهنگیها در میان نهادهای مختلف اقدامی انجام دهم. بالاخره در داخل کشور دوباره آنقدر موانعی ایجاد شد که روز انتخابات امریکا فرا رسید و تیم اعزامی امریکا برای مذاکره گفتند به دلیل انتخابات امریکا، ادامه مذاکرات را چند ماه عقب بیندازیم تا ببینیم نتیجه انتخابات چه میشود. به این ترتیب، ما آن فرصت را هم از دست دادیم. البته در وقفهای که ایجاد شد ما از طریق میانجی، اطلاعات مختلفی با امریکاییها ردو بدل میکردیم که اسناد تمام این مکاتبات در وزارت خارجه وجود دارد. البته نامه نگاری رسمی نمیکردیم، بلکه تبادل اطلاعات به صورت غیر رسمی (non-paper) انجام میشد. میانجی عمانی پس از سفر به ایران و گفتوگو با ما میرفت با امریکاییها صحبت میکرد و موضع آنان را به ما منتقل میکرد. پس ارتباط قطع نشده بود اما امکان مذاکره مستقیم و رو در روی طرفین با یکدیگر وجود نداشت.
برداشت من درست است که معتقدید آن وقفه انتخاباتی در مذاکرات، باعث فرصتسوزی برای ایران شد؟بله یک فرصت سوزی واقعی، زیرا امریکاییها در آن برهه، واقعاً آمادگی واگذاری امتیازات خوبی به ایران داشتند. البته میگویم شاید تقدیر الهی باعث شد روند اینگونه پیش برود و همین اتفاق که افتاد، به نفع ما بوده است. به هر حال، چند ماهی گذشت و انتخابات امریکا با پیروزی مجدد اوباما تمام شد. بنده در این اندیشه بودم که برخلاف دفعه اول، زمان را برای انجام هماهنگیها از دست ندهم. بنابراین با پشتوانه رهبر معظم انقلاب و بر اساس تصمیم شخصی، نمایندگانمان را برای مذاکره با امریکاییها به عمان اعزام کردم.
دیدار مجددی با رهبری درباره روند و محتوای مذاکرات نداشتید؟خیر، البته در این میانه با رهبر معظم انقلاب نامه نگاری کردم و به استحضار معظم له رساندم که چه مشکلاتی وجود دارد، ایشان فرمودند سعی کنید مسائل را حل کنید. ایشان همیشه حمایت میکردند، اما میگفتند در چارچوبی حرکت کنید که با هماهنگیهای لازم باشد. در چنین شرایطی آقای خاجی را برای برگزاری جلسه دوم (اواخر سال 91) به عمان فرستادیم که نشست خیلی خوبی شد. طرفین دو سه روز در عمان ماندند و نتیجه آن شد که پادشاه عمان نامهای برای آقای دکتر احمدینژاد نوشت مبنی بر اینکه نماینده امریکا اعلام کرده حق غنیسازی ایران را به رسمیت میشناسند. سلطان قابوس متن همین نامه را برای رئیس جمهوری امریکا هم ارسال کرد.
هنگامی که این نامه در اختیار آقای احمدینژاد قرار گرفت، برخی دوستان اظهار نظر کردند که این اقدامات به سرانجامی نخواهد رسید؛ امریکاییها پایبند به تعهدات نیستند. ما تا این مرحله پیش رفتیم. نامهای از سلطان عمان دریافت کردهایم که امریکاییها متعهد شدهاند حق غنیسازی ایران را به رسمیت میشناسند. ما خود را آماده میکردیم تا برای اجرای نقشه راه و تعیین جزئیات تعهدات متقابل وارد جلسه سوم با امریکاییها شویم. این فعل و انفعالات، مربوط به زمانی بود که کشورمان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری قرار گرفته بود. در همین هنگام، از دفتر رهبر معظم انقلاب به ما اطلاع دادند که حسب صلاحدید معظم له، دیگر مذاکره را متوقف کنید؛ بگذارید بعد از تعیین تکلیف انتخابات، دولت بعدی مذاکرات را پیگیری کند.
واکنش امریکاییها به این تعویق چه بود؟امریکاییها پذیرفتند، به هر حال، ما هم تعویق مذاکرات به دلیل برگزاری انتخابات امریکا را پذیرفته بودیم. بالاخره، انتخابات ایران هم با پیروزی آقای دکتر روحانی خاتمه یافت. فاصله زمانی ای میان انتخاب ایشان تا تنفیذ ریاست جمهوری وجود داشت. آقای دکتر روحانی، کمیتههای مختلف سیاسی، اجتماعی و... تشکیل دادند. آقای ظریف و آقای زمانی نیا هم در این کمیتهها حضور داشتند. آن هنگام آقای عراقچی به عنوان معاون وزارت امور خارجه به همراه آقای جلیلی در مذاکره با گروه 1+5 حضور داشت. من آقای عراقچی را به عنوان رابط و نماینده وزارت امور خارجه با کمیتههای تشکیل شده مرتبط توسط آقای روحانی، تعیین کردم تا دوستان دولت یازدهم را در جریان مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 قرار دهد. آقای خاجی را هم مأمور گزارش دهی – همراه با مستندات و مدارک- درباره مذاکرات محرمانه ایران و امریکا کردم. خودم هم نامهای برای آقای دکتر روحانی نوشتم و خدمت ایشان هم رفتم و گفتم که ما چنین مذاکراتی را با امریکا انجام دادیم و الان هم بنا به توصیه رهبر معظم انقلاب این مذاکرات را متوقف کردیم تا حضرتعالی این مسیر را ادامه دهید. آقای روحانی وقتی در جریان جزئیات این مذاکرات قرار گرفتند، موضوع برایشان باور پذیر نبود. به ایشان گفتم که حضرتعالی بعد از اینکه تنفیذ انجام شد، این مسأله را سرعت دهید. خدای نکرده آن را رها نکنید تا مانند گذشته، حدود هشت ماه را به عنوان فاصله تشکیل دو جلسه از دست ندهیم. پس از انتخابات و در دولت تدبیر و امید، شرایط کشور متحول شده بود. رئیس جمهوری، وزیر خارجه و نهاد شورای عالی امنیت ملی همه هماهنگ، همفکر و همدل بودند. بنابراین، روند مذاکرات شتاب گرفت و دوره تازهای برای حل و فصل پرونده هستهای آغاز شد.
چرا مقامات امریکایی پیغام خود را برای رئیس دولت ایران نفرستادند؟ به هر حال ایشان از نظر سطح سیاسی در جایگاه بالاتری قرار دارند و پیش فرض هم این است که میتوانستند نقش تأثیرگذارتری ایفا کنند؟آنها ترجیح دادند از طریق کانال خارجی (واسطه) وارد مذاکره با ایران شوند. در آن زمان ارتباط خوبی هم میان وزیران خارجه ایران و عمان برقرار بود که باعث شد این کشور پیامآور امریکاییها برای شروع مذاکره با ایران باشد.
فقط نگاه مثبت عمان به وزارت خارجه بود که باعث شد از این کانال وارد شوند؟وزارت امورخارجه در دسترسترین کانال ایرانی برای مقامات عمانی بود.
به فشارهای زیادی که در آن دوره به شما وارد شد اشاره داشتید. با توجه به آن فضا و مخالفتهایی که گفتید، انگیزه اصلی شما از پیگیری جدی این قضیه چه بود؟این مورد، سؤال همه دوستان نیز هست. بنده از ابتدای پرونده هستهای که از حدود 12 سال پیش شروع شده است، حضور داشتهام و میدانستم که این چالش چگونه آغاز شد و چه مشکلات و مسائلی آفرید. در بخشهای مختلف از جمله در سازمان انرژی اتمی، وزارت امور خارجه، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و همچنین در مأموریتهای خارج از کشور، مسئولیت داشتم. شرایط مردم را میدیدم که بیدلیل در یک تنگنا و فشاری قرار گرفته بودند که غیر ضروری بود. بنده در این اندیشه بودم که در چنین شرایطی مأموریت وزیر امورخارجه چیست؟ مأموریتش این است که دشمنان ایران را دور بکند، دوستانش را زیاد کند، دشمنان را به دوست تبدیل کند تا آنجا که میتواند سعی کند شرایط بینالمللی کشورش را به گونهای فراهم کند که مردم دسترسی بهتری به جوامع و ارتباطات بینالمللی داشته باشند. ما به سهم خود میخواستیم دفع شر کنیم و بتوانیم این پرونده را به هر وسیلهای حل و فصل کنیم.
در واقع احساس مسئولیت ملی و شغلیتان به مصلحت سنجی فردی چربش پیدا کرد...
بله؛ و گرنه هیچ کس حاضر نبود تحت این فشارها کار را ادامه دهد. موضوع مذاکره با امریکا بحث بسیار حساسی بود. کار با وجود این اختلاف نظرها خیلی سختتر هم شده بود ولی من تا آخرین لحظه آن را رها نکردم. الحمدلله الان هم خوشحالم و میتوان گفت بخش عمده راه طی شده است و ما به مقصد رسیدیم. مردم خوشحال اند، آرامش بر فضای ذهنی افکار عمومی حاکم است، یکی دو سال طول میکشد تا آثار توافق بر زندگی مردم مشاهده شود ولی همین که مردم احساس خوشحالی و آرامش میکنند و احساس میکنند یک پرونده بزرگ حل شده برای ما خیلی ارزشمند است؛ یعنی یک مانع روانی رفع شده است. رفع این مانع روانی خیلی مهم است.
درنخستین ملاقات شما با آقای روحانی بعد از انتصاب ایشان به عنوان رئیس جمهوری چه مسائلی مطرح شد؟وقتی خدمت آقای دکترروحانی رسیدم گزارش مکتوب و شفاهی درباره مذاکرات را با انتخاب چند سند به صورت مکتوب به ایشان ارائه دادم. نحوه مذاکرات انجام شده را نیز شرح دادم و گفتم که رهبر معظم انقلاب فرمودند از این به بعد حضرتعالی عهده دار این مسئولیت باشید و کار در زمان استقرار وزیر جدید امور خارجه در وزارتخانه هرطور که مصلحت میدانید پیش رود. ایشان در ابتدا خیلی با تعجب برخورد کردند؛ برایشان باور نکردنی بود؛ به آقای دکترروحانی توصیه کردم که این مذاکرات را جدی بگیرید و به آن سرعت دهید که واقعاً هم ایشان همین کار را کردند.
به نظر میرسد که دیدگاه تان درباره مذاکرات هستهای با نگاه روحانی درخصوص نحوه پیگیری مذاکرات همجنس بود. در همان جلسه، رئیس جمهوری پیشنهاد جدیدی در رابطه با همکاری با دولت جدید به شما دادند؟در آن جلسه که نه؛ اما جلسه بعد من را خواستند و سه مسئولیت را پیشنهاد دادند و اولویت دادند که بپذیرم. من علاقهای به پذیرش مسئولیت نداشتم. اگر حمل برخود ستایی نباشد، باید بگویم که هیچ وقت دنبال مسئولیت نبودم و این لطف خدا بوده است که از بنده خواستهاند پذیرای مسئولیت باشم؛ حال چه زمان آقای دکتر احمدینژاد، چه زمان آقای خاتمی، چه زمان آقای هاشمی و چه زمان ریاست جمهوری رهبر معظم انقلاب. یعنی من از ابتدای انقلاب تا به امروز یک مسئولیتی داشتم و هیچ گاه بدون مسئولیت نبودم. هیچ وقت هم من دنبال اینکه خودم را برای مسئولیتی عرضه کنم نبودم.
سه پیشنهاد آقای روحانی به شما چه بود؟در دولت نهم مقدماتی فراهم شده بود تا من به عنوان دبیر کل اپک گازی در قطر به این کشور بروم که الان آقای دکتر عادلی عهده دار این مسئولیت است؛ یک پیشنهاد هم از یک کشور عربی منطقه خلیج فارس داشتم تا به عنوان مشاور رئیس آن کشور، مسئولیت ساخت یک مجموعه علمی در آن کشور را به دست گیرم.
این کشور، امارات بود؟حالا دیگر اسم آن را نمیگویم؛ مقامات این کشور گفتند میخواهیم یک مجموعه علمی فراهم کنیم شما بیایید مسئولیت آن را با اختیار تام به عهده بگیرید. من از آقای دکتر روحانی اجازه خواستم که مسئولیتی را در دولت ایشان به من واگذار نکنند؛ دیگر خسته شده بودم. پیشنهادات آقای دکتر روحانی مربوط به سازمان انرژی اتمی و وزارت علوم بود و سومی هم ادامه خدمت در جایگاه دیگری بود.
اولویتبندی به چه صورت بود؟میتوانید بگویید ریاست سازمان انرژی اتمی اولویت چندم بود؟سازمان انرژی اتمی اولویت سوم، وزارت علوم اولویت دوم و اولویت اول یک مورد دیگر. من گفتم «آقای دکتر اولویت اول اصلاً در حوزه تخصص من نیست؛ نه اینکه بخواهم شانه خالی کنم. نمیتوانم عهده دار کاری که بلد نیستم شوم.»
هرچه ایشان محبت کرد و اصرار کرد گفتم من واقعاً شرمنده ام. پیشنهاد وزارت علوم هم از آن جهت بهبنده داده شد که دو بار در سمت معاون وزیر علوم - یک بار اوایل انقلاب و یک بار بعد از جنگ- تجربهخوبی کسب کرده بودم که به بیشترین تغییرات سازنده در این وزارتخانه منتهی شده بود. درباره این پیشنهاد نیز به آقای دکتر روحانی گفتم که دیگر برای وزارت علوم شخصیت مناسبی نیستم و بهتر است فرد دیگری را برگزیند. نهایتاً تقدیر این گونه بود که به سازمان انرژی اتمی بیایم.
شناخت قبلی شما از روحانی و ظریف در چه سطحی بود؟زمانی که سال 2002 ماجرای پرونده هستهای ایران شروع شد و جناب آقای دکتر روحانی به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی مسئولیت مذاکرات هستهای را به عهده گرفت، من نماینده ایران در آژانس بودم و در مذاکرات حضور داشتم. بعد هم وقتی سه کشور اروپایی فرانسه، انگلیس و آلمان (EU3) برای مذاکره به ایران آمدند جناب آقای دکتر ظریف هم در این مذاکرات حضور داشت لذا از آن زمان در حال تماس مستمر و دائم با یکدیگر هستیم.
آیا در آن دورهای که روحانی و ظریف به تعبیری حاشیه نشین شدند، ارتباط شما با آنان ادامه داشت؟بله، در وزارت خارجه که بودیم از آقای ظریف خواهش کردیم برگردند اما خودشان را بازنشست کرده بودند و در دانشگاه وزارت امور خارجه به طور جدی مشغول تدریس بودند؛ ایشان در پاسخ به خواسته ما برای بازگشتشان به عرصه گفتند من بازنشست شده ام. جناب آقای دکتر روحانی را هم زمانی که وزارت خارجه بودم در شورای عالی امنیت ملی ملاقات میکردم و در ارتباط بودیم.
آیا ایشان سخنانی هم داشتند که مایه قوت قلب شما در برابر منتقدان باشد؟انتقادات از دو حالت خارج نیست؛ یکسری انتقادات صادقانه و خالصانه در جهت بهتر شدن کار مطرح میشود که با طیب خاطر مورد پذیرش قرار میگیرد. اما برخی انتقادات در واقع بیانکننده موضع سیاسی و خواستههای شخصی است که طی آن مواردی مطرح میشود که موجب ایجاد نگرانی در افکار عمومی میشود، گویی که کار خلافی در تفاهم هستهای اتفاق افتاده است. در صورتی که اینطور نیست و برخی حتی از نظر علمی مسائل نادرستی را مطرح میکنند، برای اینکه افکار عمومی فرصت این را ندارد که به جزئیات فنی و علمی بپردازد. اگر کسی یک عنوان دانشمند برای خود قائل باشد، آن وقت براحتی هر مطلبی را تحت عنوان نقد برای افکار عمومی مطرح میکند. الان هم که سیل دانشمند هستهای راه افتاده است. این دانشمندان هستهای بیایند بگویند مقالاتشان کجا است؟ چند فارغالتحصیل آنان، الان عهده دار مسئولیتهای سنگین در سازمان انرژی اتمی هستند؟ چه ابداعی داشتهاند؟ این دسته از افراد با اطلاعات نادرست، نتایج کاملاً اشتباهی درباره مسائل و برنامههای هستهای کشور به مردم ارائه میدهند. مثل معروفی است که میگوید «برخورداری از علم و دانش ناقص و عدم تسلط کافی بر علم مورد ادعا، خطرناکتر از جهل و بیعلمی است» زیرا کسی که جاهل است چیزی نمیداند اما کسی که نصف علم را دارد ناگهان خطاهایی میکند چون فکر میکند میداند و در نتیجه حرفهایی میزند که همه چیز را به هم میریزد. آقای روحانی در جریان مذاکرات هستهای بر سر رعایت خطوط قرمز خیلی حساس بودند. خودشان اخیراً گفتند که چند بار به مذاکرهکنندگان گفتم میز را ترک کنید. ایشان یک بار در مورد آستانه خط قرمزهای رهبری به تیم مذاکرهکننده گفتند که این مطالبات را به دست میآورید در غیر این صورت اصلاً کل توافق را نمیخواهیم.
می توانید بگویید چه مواردی؟بله چند مورد بود. برخی تصور میکنند که تیم مذاکرهکننده درباره مسائل هستهای شخصاً تصمیمگیری میکند در حالی که اینطور نیست. در این باره با نهادهای مختلف و مرتبط با این موضوع مشورت انجام میشود؛ رهبر معظم انقلاب در جریان کلیات و جزئیات قرار میگیرند؛ آقای دکتر روحانی درباره جزئیات بحث میکند و به این ترتیب حدود و اختیارات تیم مذاکرهکننده مشخص میشود و در مرحله بعد تیم مذاکرهکننده سعی میکند به گونهای عمل کند که نسبت به آن چارچوبی که تعیین شده حداکثر امتیازات را به دست آورد. کف را تعیین میکنند، اما به این معنی نیست که شما بروید و به حداقل اکتفا کنید. حالا در مواقعی از زمانهای مذاکره موضوعاتی طرح میشود که پیشبینی نشده است و اینجا تجربه آقای ظریف به عنوان یک دیپلمات بسیار با سابقه به کار میآید. آقای دکتر ظریف با توجه به سوابق دیپلماتیک خود، هم به مسائل روابط بینالملل بخوبی اشراف دارد و هم در جریان جزئیات پرونده هستهای از ابتدا تا به امروز بوده است. لذا وقتی در جریان مذاکره با پیشنهادات غیر قابل پیشبینی روی میز رو به رو میشود، آنقدر اشراف دارد که در حیطه کاری خودش بتواند به جمع بندی مطلوب مورد نظر ایران برسد.
خب، اگر موضوعی مطرح میشد که تیم مذاکرهکننده به تنهایی نمیتوانستند تصمیمگیری کنند، چه روندی برای تصمیمگیری طی میشد؟مواقعی پیش میآمد که با ایران تماس میگرفتیم. یکی از مسئولیتهای سنگین آقای حسین فریدون همین مسأله بود. به ایشان میگفتیم شما از رئیس جمهوری بپرسید ما این کار را انجام دهیم یا نه. مثلاً به خاطر دارم که درباره فردو بحث تعداد ماشین مطرح شد. به آقای فریدون گفتیم از تهران بپرسید چه تعدادی مد نظر است. درباره مسائلی اینچنینی مشورت میکردیم. از آنجایی که من از ابتدای کار پرونده هستهای حضور داشتم مسائل فنی را میشناختم؛ ابعاد سیاسی آن و مواضع و چارچوبهای کشور را میدانستم. لذا میتوانستم تصمیم بگیرم. ببینید کارشناس نمیتواند تصمیم بگیرد. کارشناسان در حال چالش مستمر با یکدیگر بودند و هیچ وقت نمیتوانستند تصمیم نهایی را بگیرند که این هم طبیعی است.
درباره حضور شما در مذاکرات هستهای دو دیدگاه مطرح است؛ یک دیدگاه معتقد است که مذاکرات از نظر سیاسی حل و فصل شده بود و حضور شما برای حل مسائل فنی باقیمانده ضرورت پیدا کرد و نگاه دیگر بر این باور است که به بنبست رسیدن مذاکرات در مسائل فنی نیاز به مشارکت شما در مذاکرات را ضروری کرد؛ خب چه شد که شما به مذاکرات ملحق شدید؟
بنده تا بهمن ماه سال گذشته در مذاکرات حضور نداشتم. یک روز در یکی از جلسات شورای هستهای که آقای ظریف هم بعد از بازگشت از کنفرانس مونیخ در این جلسه حضور داشتند، اعلام شد که ایران و کشورهای عضو 1+5 در مسائل فنی به بنبست کامل رسیدهاند. زیرا تا مسائل فنی حل نشود، مسائل حقوقی و سیاسی هم به تبع آن حل نمیشود.
یعنی گره اصلی، فنی بود؟بله؛ باید مسائل فنی را حل میکردیم تا ببینیم چه راهکارهایی برای مسائل سیاسی پیدا میشود.
خب، اگر گرههای اصلی در مذاکرات فنی بود، چرا شما دیرهنگام به مذاکرات ملحق شدید؟اینجانب پس از اوج گرفتن این مسائل ورود پیدا کردم. اواخر بهمن ماه بود کهبنده را برای حضور در شورا خواستند. آقای دکتر ظریف گزارشی را ارائه دادند و گفتند کارها پیش نمیرود. آقای دکتر لاریجانی گفتند آقای صالحی شما خودتان باید بروید. چون پاسخ مثبت ندادم دوباره آقای دکتر لاریجانی و دوستان خیلی اصرار کردند که من باید بروم. فکر کردم اگر بخواهم بیش از این مخالفت کنم تصور میکنند از سر خودخواهی یا عدم همکاری است. گفتم اجازه دهید فکر کنم؛ 48 ساعت مانده بود تا اجلاس بعدی و فرصت زیادی برای فکر کردن نبود؛ ایام فاطمیه هم بود؛ با دوستانم در سازمان مشورت کردم که چکار کنم؟ گرهای که باعث شده بود مذاکرات به بنبست برسد درباره نطنز بود که رهبر معظم انقلاب مخالفت کرده بودند. من باید پیشنهادی که روی میز بود و منجر به بنبست رسیدن مذاکره شده بود را کنار میگذاشتم و طرح تازهای را ارائه میکردم اما به قول خارجیها مأموریت غیر ممکنی بود. گفتم به سه شرط حاضرم بروم؛ یکی اینکه همتای امریکایی من هم به مذاکرات بپیوندد.
پس پیوستن مونیز در واقع پیشنهاد شما بود؟بله؛ شرط دیگر این بود که اگر خواسته اولی محقق نشد، از سازمان انرژی اتمی استعفا دهم و به عنوان مشاور علمی آقای ظریف در مذاکرات حاضر شوم؛ شرط سوم هم اینکه کارشناسان امریکایی به ایران بیایند و با من صحبت کنند. گفتم من به عنوان معاون رئیس جمهوری وارد بحث با کارشناسان آنها نخواهم شد. زیرا از لحاظ پروتکل برداشت بدی بهوجود میآمد و میگفتند ایران به هر شرایطی تن داده است. این مسأله به سود کشور نبود اما حاضر بودم استعفا بدهم و نه به عنوان معاون رئیس جمهوری بلکه به عنوان مشاور علمی وزیر خارجه بروم. آقای لاریجانی گفت حرف ایشان درست است. روز بعد آقای فریدون ما را خواستند و ما به دفتر ایشان رفتیم. ایشان از من پرسیدند این همتای شما کیست؟ گفتم (Department of Energy) آقای فریدون هم زنگ زد به آقای عراقچی گفت به خانم شرمن بگویید صالحی به مذاکرات میآید مشروط به اینکه وزیر انرژی امریکا هم به جمع مذاکرهکنندگان اضافه شود. آقای عراقچی و خانم شرمن حلقه ارتباط ایران و امریکا بودند. آقای عراقچی در این تماس به آقای فریدون میگوید در این فرصت کوتاه بعید است وزیر انرژی شان را اعزام کنند. من هم مکالمه را میشنیدم. خلاصه، آقای فریدون خواستند و آقای عراقچی هم با شرمن تماس گرفتند و بعد ازچند ساعت خبر رسید که آنها از پیشنهاد ایران استقبال کردهاند.
واقعاً، به فاصله چند ساعت پاسخ مثبت دادند؟بله؛ خیلی طول نکشید؛ غروب بود من پیش آقای فریدون رفتم، فردای همان روز جواب دادند. چون اختلاف ساعت هم داشتیم.
تلقی عمومی این بود که چون مونیز به جمع مذاکرهکنندگان پیوست، شما هم به تیم ایرانی اضافه شدید؟باعث آمدن آقای مونیز بنده بودم. به هرحال، اوایل اسفند ماه رفتیم و الحمدلله کار با مونیز پیش رفت.
با مونیز همکلاس هم بودید؟مونیز مرا بیشتر میشناخت تا من مونیز را؛ من آقای مونیز را از دور در اجلاس سالانه آژانس بینالمللی انرژی اتمی دیده بودم. زمانی که در MIT دانشجوی دکترا بودم ایشان تازه به عنوان هیأت علمی پذیرفته شده بود. ایشان 5 سال از من بزرگتر است.
واحد درسی با ایشان گذراندید؟خیر. اما علتی که ایشان مرا میشناخت این بود که استاد راهنمای من در دوره دکتری، نزدیکترین دوست آقای مونیز و دست راست ایشان در حوزههای علمی است. و هنوز هم مجری خیلی از طرحهای علمی آقای مونیز است. تعدادی از همکلاسیهای من، الان از کارشناسان آقای مونیز هستند. یکی از آنها آقای مجیر کاظمی بودند که فلسطینی الاصل هستند. ایشان چندی پیش دارفانی را وداع گفتند. دو سال از من جلوتر بود اما ما در دانشگاه با هم رفیق بودیم. ایشان پس از فارغالتحصیلی، رئیس دانشگاه هستهای MITو آدم برجستهای شد و خیلی از طرحها را با آقای مونیز انجام میداد.
نخستین برخورد مونیز با شما چطور بود؟چون شناخت قبلی داشتند احساس میکردند سالهاست با ما آشناست و برخورد بسیار خوبی بود. نخستین برخورد، برخورد جمعی بود.
وقتی خبر آمدن مونیز را شنیدید، چه احساسی داشتید؟خیلی خوشحال شدم؛خیالم راحت شد گفتم اعتبار جمهوری اسلامی سر جایش میماند یک مقام ایرانی با کارشناسان امریکایی حرف نمیزند بلکه با یک مقام بلندپایه امریکایی مذاکره میکند. این خیلی مهم بود. دوم اینکه پیش خود گفتم او میتواند تصمیم بگیرد. کارشناس که نمیتواند تصمیم بگیرد. نشست جمعی داشتیم خیلی جالب بود. کارشناسان امریکایی هم کسانی بودند که خلع سلاح را با اتحاد جماهیر شوروی پیگیری کرده بودند.
گفتم پیشنهادی که شما دادید را به این دلایل قبول نداریم. یکی از متخصصین امریکایی گفت ما پیش فرض محاسبه شما را قبول نداریم. گفتم پیش فرض محاسبه را شما بدهید ما با همان پیش فرض شما محاسبه کنیم. گفت ما نمیتوانیم بدهیم. به آنها گفتم که شما پیش فرض ما را قبول ندارید، پس پیش فرض خود را توضیح دهید میگویید نمیتوانیم چون موجب انتقال فناوری است. اگر محاسبات را نشان دهیم شما از رمز و رموز کار ما آگاه میشوید. گفتم خب، میفرمایید الان ما آمدهایم اینجا چه کار کنیم؟ جلسه مقداری با سکون روبهرو شد. بعد فکر کردم و به نظرم رسید که نکتهای را بگویم. گفتم آقای مونیز من از طرف کشورم با اختیار کامل آمده ام، هر امضایی بکنم مورد قبول کشورم است آیا شما هم با اختیار کامل آمده اید؟یا به هر نتیجهای برسیم شما باید مرتب از مقامات دیگر کشورها سؤال و کسب تکلیف کنید؟ گفت نه اختیار کامل دارم.
اختیار کامل داشتید؟بله؛ در مباحث علمی، کف مطالبات و اینها را میدانستم چیست. گفتم آقای مونیز پیشنهادی به ایران دادید و ایران آن را رد میکند. من میخواهم که یک سؤال بکنم. اگر این سؤال را پاسخ دهید من با پیشنهاد شما مشکلی ندارم. بعد ادامه دادم که یک جای دنیا را به من نشان دهید که به شیوهای که شما از ما خواسته اید غنی ساز ی کنیم، غنیسازی میکند. اگر توانستید حتی یک نمونه بیاورید، من همان موقع امضا میکنم تا دومین کشوری باشیم که به این شیوه غنیسازی میکند... نگاهی کرد و گفت ختم جلسه را اعلام و با هم صحبت کنیم. سپس برای دو سه ساعت، نخستین نشست یک به یک را با هم برگزار کردیم. آنجا گفت آقای صالحی وقتی به من گفتند بیا، آقای اوباما مرا خواست و صحبتهایی با من کرد من هم الان در خدمت شما هستم، صحبتی که کردید را قبول دارم، شیوه پیشنهادی ما، مشکلات اجرایی و عملیاتی دارد.
گفتم قبول دارید؟ پس این پیشنهاد را کنار میگذاریم. سرانجام درباره این موضوع هم تفاهم کردیم.
گفتم بحث را از اول شروع میکنیم. باید کتاب خاطرات این چالش دیپلماتیک منتشر شود تا همگان دریابند چطور به شش هزار سانتریفیوژ رسیدیم. داستان شیرینی دارد.
پس شیرینترین لحظه مذاکرات تان، نتیجه این هماوردی با مونیز بود. خب، سختترین و تلخترین لحظات کدام بود؟تلخترین لحظه، جلسهای بود در لوزان. نشست آخر بود که اگر اشتباه نکنم تا صبح طول کشید. آنجا من خیلی ناراحت شدم. موضوع، بحث تحقیق و توسعه بود. به یک جمع بندی رسیدیم و من گفتم آقای مونیز جمع بندی ما این است؟ اطمینان داشته باشم؟
مگر جمع بندیها مکتوب نمیشد؟
با آقای مونیز در آن نشست به جمع بندیهایی میرسیدیم، ایشان برای مشورت میرفت و بازمی گشت و میگفت آقای صالحی، اروپاییها نظراتی دارند. گفتم قرار نیست ما دوبار مذاکره کنیم یک بار با شما یک بار با اروپاییها. از اول قرار بود با شما مذاکره کنیم، کاری نداریم اروپاییها میپذیرند یا نه. سه بار این اتفاق افتاد، توافق میکردیم، اما پس از توافق، تشکیک میکردند.
موضع اروپاییها واحد بود؟
شما میدانید که ما در نشستهای درون گروهی آنها حضور نداشتیم. بار آخر گفتم آقای مونیز من از دست شما شاکی هستم با همه احترامی که برای شما قائلم این شیوه مذاکره نیست؛ شیوه توافق مرسوم و معقول اینگونه نیست. پسندیده نیست شما هر بار بروید، بیایید و نکاتی را که درباره آنها توافق کرده ایم، زیر سؤال ببرید و دوباره به موضوع مذاکره تبدیل کنید. با این شیوه به جایی نمیرسیم. آموختهایم باید آن قدر قوی شویم که هیچ کس مقابل ما احساس نکند دست برتر دارد؛ اگر به ایران برگردم به جوانان مان میگویم بروید و قوی شوید، قویتر از الان، علم و فناوری را آنقدر ارتقا دهید تا هیچ کس نتواند به خود اجازه دهد که مقابل شما احساس کند دست برتر را دارد. آقای مونیز هم عذرخواهی کرد و مسأله حل شد.
چگونه حل شد؟
نامهای نوشتم و ایشان پاسخی دادند در این گیرو دار مسأله به نفع ما حل شد.
روی میز آوردن موضوع توافقها برای بحث دوباره، دیگر تکرار نشد؟
نه. گفتم این گونه نمیشود مذاکره کرد. پشت پردهها داستان زیاد است؛واقعاً این را در سخنرانیها گفتم طرف مقابل با لشکری از متخصصان و کارشناسان میآمد نه فقط امریکا، بلکه اروپا، چین و روسیه هم بودند. اما دراین میان مذاکرهکنندگان جمهوری اسلامی ایران با عزت و اقتدار، افتخار آفریدند.
در آغاز بحث گفتید به عنوان وزیر خارجه، احساس کردید گیر مذاکرات این است که طرف مقابل موضع واحدی ندارد و باید با امریکا صحبت کرد. بعد از مدتی با سمت رئیس سازمان انرژی اتمی به تیم مذاکره ملحق شدید و از نزدیک روند حاکم بر مذاکرات را لمس کردید. برداشت ذهنی اولیه تان با واقعیت چقدر انطباق داشت؟ آیا طرف مذاکره شدن با امریکا، مشکلات را کمتر کرده بود یا نه؟
اگر مذاکره با حضور طرف امریکایی انجام نمیشد، واقعیت آن است که به نتیجه نمیرسیدیم. هیچ کشوری حاضر نبود 16 روز وزیر خارجهاش و تمام کارشناسان و وزیر انرژیاش بنشیند با ما مذاکره کنند؛ کدام یک از دیگر کشورهای درگیر در این موضوع حاضر بودند این قدر وقت و انرژی بگذارند؟
میتوان این نتیجه را گرفت علاوه بر تغییر دولت، تغییر تاکتیک مذاکره یکی از کلیدهای گشودن قفل گفتوگو و رسیدن به توافق نهایی بود؟
بدون تردید همین گونه است. اگر «مسیر دوم» تعبیه نشده بود، معلوم نبود آقای ظریف چگونه میخواست با 1+5 مذاکره کند؟ مگر امکانپذیر بود؟ هر یک از وزرای خارجه حاضر در مذاکره با ذوق و سلیقه خودش موضع میگرفت و کار قفل شده بود. «مسیر اول» سر جایش بود؛ آقای دکتر روحانی به مسیر دوم اعتقاد داشت؛ نه فقط اعتقاد بلکه عملاً ثابت شد اگر این مسیر دوم نبود، سالها باید با بقیه مذاکره میکردیم و جلو نمیرفیتم.
بعد از مذاکرات لوزان ظاهراً تیم مذاکرهکننده کشورمان به این نتیجه رسید که طولانی شدن مذاکره و تمدید آن عملاً به نفع ایران نیست به نظر میرسید امریکا هم خواهان این بود که هر چه سریعتر مذاکره را به پایان برساند... آیا دو طرف عزم کرده بودند در همین دور به مذاکرات خاتمه دهند؟خیر؛ طرف ایرانی خودش را مقید به زمان نکرده بود. تا آخرین لحظه هم خودمان را مقید به زمان نکردیم. یعنی زمان را به عنوان یک عامل در نظر نگرفتیم. اهداف خودمان را به عنوان عامل اصلی در نظر داشتیم. اما آن لحظات آخر، شرایط خیلی خوب جلو رفت. درست در 48 ساعت آخر در وین که سد شکسته شد دیگر کسی نتوانست جلوی روند موفقیت را بگیرد. طرف مقابل دید که ایران جدی است و روی اصولش ایستاده است. مقید به زمان هم نیست و به روند امور تسلط دارد. در نهایت شاهد بودیم که این رویکرد ایران نتیجه بخش بود و توافق خوبی حاصل شد که آغازگر فصل تازهای از مناسبات ایران با جهان خواهد بود.
خاطرهای از همتای امریکایی خود در مذاکرات دارید؟ شنیدیم آقای مونیز به مناسبت تولد نوه تان هدیهای به شما دادند.
اگر بخواهید دقیق بگویم اول بنده به آقای مونیز هدیه دادم. نخستین بار مقداری عسل خوب به همراه آجیل را به آقای مونیز دادم. از طرف دیگر نوه من 12 اسفند ماه به دنیا آمد یعنی زمانی که من در مذاکرات حضور داشتم. صبح که برای ادامه مذاکرات رفتیم، نمیدانم چه کسی به امریکاییها اطلاع داده بود. تبریک گفتند و پرسیدند اسم این نوزاد چیست؟ گفتم سارا. یکی از اعضای هیأت امریکایی گفت اسم دختر من هم سارا است. جلسه بعد آقای مونیز لباس کوچک بچگانه با یک عروسک که آرم دانشگاه «MIT» را داشت به من داد و گفت طوری تربیتش کن که وارد دانشگاه «MIT» شود. گفتم انشاءالله. خب میدانید MIT یکی از دانشگاههای خوب امریکا است یعنی جزو دانشگاههای برتر این کشور است و ورود به این دانشگاه خیلی مشکل و برای خارجیها عملاً خیلی سخت است، مخصوصاً اگر بخواهی بورس هم بگیری یک کار عجیب و غریب است زیرا بسیار پرهزینه است. آن زمان 43 سال پیش که من در این دانشگاه دانشجوی دکترا بودم (سال 1972) شهریه 5000 دلار بود (اکنون این شهریه سالانه 60 تا 70 هزار دلار است) که آن موقع هم پول زیادی بود. البته من از طریق کار روی یک طرح زیر نظر (ERDA) امریکا بورسیه دانشگاه «MIT» شدم.
انتهای پیام/